سبک زندگی


2 دقیقه پیش

شناخت بهترین آتلیه کودک و بارداری

بچه ها به سرعت بزرگ می‌شوند، زودتر از چیزی که فکرش را می‌کنید یا انتظارش را دارید. زمانی توانایی راه رفتن یا حرف زدن ندارند ولی اندک زمانی بعد آنها را در حال دویدن و مکالمه ...
2 دقیقه پیش

فیلم: تزیین اتاق کودک با گل‌های مقوایی

همین الان یک نگاهی به اتاق کودکتان بیندازید. آیا دلتان نمی خواهد چیزی به آن اضافه کنید؟ وقتی پولش را ندارید، پس باید از خلاقیتتان کمک بگیرید. در این ویدئو گل هایی مقوایی ...

اول ترسیدم بعد جكى‌چان شدم


جكی‌چان چند میلیون دلاری، سهم خودش را از این زندگی برمی‌دارد و باقی را صرف كارهای خیر می‌كند.




 صبح بخیر: استاد هنرهای رزمی كمدی، فكر می‌كرد همه چیز را می‌داند؛ تا آنكه یك چراغ روی سرش روشن شد و به او گفت زندگی‌اش، واقعا آن چیزی نیست كه خودش فكر می‌كند.

جكی‌چان كه فكر می‌كرد به اوج موفقیت رسیده، ناگهان ترسی را در دلش احساس كرد. خودش می‌گوید: «اگر بگویم هیچ وقت ترس سراغم نیامده، دروغ گفته‌ام. وقتی قرار است عمل خطرناكی را در فیلم‌هایم انجام دهم، دلم پر از هراس می‌شود اما ترسی كه قرار است از آن صحبت كنم از جنس دیگری بود.» او راست می‌گوید؛ احساس ترس در موقعیت‌هایی كه او در آن قرار داشته، كاملا با عقل جور در می‌آید. همه ما گاهی این حس را تجربه می‌كنیم اما وقتی كاری كه عاشقش هستیم را انجام می‌دهیم، آیا باز هم می‌توانیم به این حس ترس بگوییم؟ پس احتمالا ترسی كه قرار است جكی‌چان درباره‌اش صحبت كند، از جنس دیگری است.
 
جكی‌چان در هنگ‌كنگ به دنیا آمد. خودش می‌گوید كه هیچ وقت تحصیلات دانشگاهی را تجربه نكرده و حتی خواندن و نوشتن را هم درست یاد نگرفته ‌است. او می‌گوید كه این چیز‌ها را خودش در طول سال‌ها آموخته و با كمك تجربه‌هایش چنین آگاهی‌هایی را به دست آورده است. او می‌گوید آرام‌آرام تمام تكنیك‌هایی را كه باید یاد گرفتم و تمام ریزه‌كاری‌هایی را كه می‌توانست به پیشرفتم كمك كند آموختم. اما از این افسوس می‌خورم كه این موضوعات را نتوانستم در مكان‌های علمی و دانشگاهی یاد بگیرم.



می‌خواستم بچه‌ها مثل من نباشند

بخش بزرگ از زندگی جكی‌چان در حال حاضر، معطوف به مؤسسات خیریه‌ای شده كه او در طول این سال‌ها برای تاسیس و رشدشان تلاش كرده است. در بسیاری از مناطق دوردست چین، كودكان از امكانات اولیه آموزش و پرورش محروم هستند. ساختمان مدرسه‌ها یا ویران است یا اصلا ساختمانی برای آموزش وجود ندارد. دختر كوچكی كه به‌شدت به یك عینك نیاز داشت و نمی‌توانست حتی در مدرسه بازی كند، نمی‌خواست خانواده‌اش را در خرج بیندازد؛ یا معلمی كه كیلومترها پیاده می‌آمد تا خودش را به مدرسه برساند و هزاران قصه دیگر جكی‌چان را به حركت وادار كرد. او معتقد است كه هیچ كس نباید اینقدر رنج بكشد؛ بخصوص بچه‌ها و همین انگیزه بود كه او را به سمت فعالیت‌های خیریه كشاند.جكی‌چان- این موضوع یكی از دغدغه‌های اصلی‌اش بود- می‌گوید: «تیم خیریه « قلب اژدهای من»، این افتخار را داشت كه برای كمك به این بچه‌ها قدم بردارد و بازدیدی كه خود من از شرایط آنها داشته‌ام هم توانست در این‌باره مؤثر واقع شود. من به دیدن دانش‌آموزها و معلم‌ها رفتم و می‌روم تا بگویم كه برایشان این شرایط را فراهم كرده‌ام و زمانی كه تحصیل‌شان را هم به پایان برسانند، دوباره به دیدن‌شان خواهم آمد. هیچ‌چیز در دنیا لذت‌بخش‌تر از این نیست كه رضایت بچه‌ها و معلم‌هایشان را از احداث این مدارس جدید ببینید و به بچه‌هایی كه با لباس‌های فرم جدید‌شان و كوله‌پشتی به‌دوش برای درس خواندن وارد این مدارس می‌شوند، خیره شوی.»



وقتی مغزتان پارازیت می اندازد

خیلی از آدم‌های موفق به سمت فعالیت‌های خیریه رفتند اما بعد موضوع را فراموش كردند ولی جكی‌چان این موضوع را به‌عنوان یكی از مسائل زندگی شخصی‌اش پیگیری می‌كند و تلاش دارد كه خودش از نزدیك در جریان وضعیت چنین افرادی قرار گیرد و به آنها رسیدگی كند.

در اواخر دهه 50، چان به یكی از گران‌ترین ستاره‌های این دوره بدل شد. او می‌گوید: «فكر می‌كردم یك ستاره هستم. نمی‌دانستم با این همه موفقیت چه كار كنم. یكی از روزهای 20سالگی‌ام تنها 5 دلار داشتم و فردایش میلیونر بودم. سواد خاصی نداشتم و به‌ همین دلیل سراغ خریدن اتومبیل‌های گران‌قیمت و جواهرات رفتم. تنها چیزی كه به آن اهمیت می‌دادم، این بود كه پول خرج كنم. فكر می‌كردم مهم‌ترین و ثروتمندترین آدم روی زمین هستم اما وقتی در اوج این احساس بودم، پایم را به خیابان‌های ایالات‌متحده گذاشتم و از نزدیك با مردمی كه فكر می‌كردم از آنها متمایز هستم رودررو شدم. آنها اسمم را می‌پرسیدند و من می‌گفتم جكی چان. هیچ كس من را نمی‌شناخت و روبه‌رو شدن با این واقعیت مرا آزار می‌داد.»

جكی چان می‌گوید: «بزرگ‌ترین ستاره» «بورت رینولدز» بود. نیم میلیون دلار درآمد داشتم اما او 5 میلیون دلار از بازی‌هایش درمی‌آورد. اینجا بود كه گفتم، «وای‌ خدای من! من هیچی نیستم. و همانجا یك حس فوق‌العاده را تجربه كردم. ترس. ترس واقعی و صادقانه از اینكه واقعا كی هستم. آدم‌ها 2 دسته‌اند. یك دسته آدم‌های خوبی كه شما به آنها احترام می‌گذارید و در خاطر همه ماندگار می‌شوند و 50‌سال بعد از رفتنش همه درباره او صحبت می‌كنند و دیگری آدمی كه ارزشش را با پول دریافت می‌كند. انگار من دومی بودم.  اما نمی‌خواستم اینطور بمانم. نمی‌خواستم خودم را بفروشم و بعد فراموش شوم.»

 اما جكی‌چان باید با این موضوع چه كار می‌كرد؟ یك مرد جوان و ساده‌دل كه هیچ تحصیلاتی نداشت، باید از كجا شروع می‌كرد؟ چطور باید تغییر می‌كرد؟ پاسخ این سؤالات قرار بود با نمایش او در بیمارستان و هدیه دادن به بچه‌ها اجرا شود. هدف جكی‌چان از این كار، تغییر دادن چهره‌اش در میان دیگران بود اما ناگهان، احساسی كه در بیمارستان به او هجوم آورد، از او چهره دیگری ساخت. او در مورد این تجربه توضیح می‌دهد: مدیر برنامه‌هایم یك ملاقات از بیمارستان كودكان ترتیب داد تا به آنها هدیه كریسمس بدهم. من هدیه را به بچه‌های مریض می‌دادم اما حتی نمی‌دانستم در جعبه‌های كادو چیست. بچه‌ها از من تشكر می‌كردند و اینجا بود كه احساس كردم یك متقلب هستم. این احساس گناه مرا تكان داد و باعث شد جكی‌چان امروزی را بسازم.»



چان در فعالیت‌های خیرخواهانه بیشتری ظاهر شد و دریافت كه از این كار لذت می‌برد. جكی‌چان كه می‌خواست مرد دیگری شود، به همان اندازه از كارهای خیرش لذت می‌برد تا از بازیگری‌اش. او می‌گوید: «به همین دلیل وقتی خنده كسی را می‌بینم، شاد می‌شوم. به همین دلیل سال به سال فعالیت‌های خیریه بیشتری را انجام دادم و این موضوع شادی‌ام را صدچندان كرد.» او ادامه می‌دهد: «هر روز هزاران كار برای انجام دادن دارم. وقتی خسته‌ می‌شوم، یك نفر مقابلم می‌نشیند و درباره كار و پروژه‌ها یا خیریه صحبت می‌كند و ناگهان من از خواب و خستگی دور می‌شوم. علاقه زیادی به تجارت دارم، زیرا چین امروز سرشار از فرصت‌های تازه است. خوش‌شانسی من این است كه در این سال‌ها با آدم​‌های بسیاری كه خواهان استفاده از این فرصت هستند، آشنا شده‌ام. به آنها در فعالیت‌های تجاری‌شان كمك می‌كنم، هرقدر كه لازم دارم را از روی سهمم برمی‌دارم و باقی را یكسره به خیریه‌ها می‌فرستم.»


ویدیو مرتبط :
من که ترسیدم !

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

کشاورز :از این‌که بازیگر شدم خیلی پشیمانم



 

 

محمد علی کشاورز :از این‌که بازیگر شدم خیلی پشیمانم

 

محمد علی کشاورز، بازیگر پیشکسوت عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون در پاسخ به پرسشی که پشیمان نیستند که حرفه بازیگری را انتخاب کردید؟ گفت: خیلی، خیلی پشیمانم؛ واقعا پشیمانم.



به گزارش واحد مرکزی خبر، محمد علی کشاورز در مصاحبه ای اختصاصی درباره وضع سینما و مشکلات هنر هفتم افزود: پایه و اساس سینما اخلاق و سناریوست که متاسفانه سینمای ما هیچکدام از آنها را ندارد.


وی در پاسخ به این پرسش که کارشناسان معتقدند فیلم های سینمایی در سال های اخیر ضعیف و بی محتوا شده است؛ پاسخ داد: من کارشناس نیستم اما به طور کلی بد شدن سینما به علت بد بودن سناریوها است.



کشاورز به باندبازی به عنوان یکی دیگر از مشکلات سینما اشاره و اضافه کرد: برخی آدم ها و تهیه کنندگان به عنوان سر باند، باند تشکیل داده اند و فعالیت می کنند.



وی در ادامه گفت: آنها معلوم نیست از کجا آمده اند پول دارند و می ایند برنامه می گذارند و فیلم می سازند.



این بازیگر پیشکسوت عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون با بیان این که از بالا تا رده های پایینی باندبازی است تاکید کرد: باندها و رابطه بازی در سینما باید از بین برود.



وی افزود: آقایی هست که هرکه را می خواهد می آورد، تهیه کننده هم خوشحال است؛‌ پولی هم می دهد؛ البته دروغ می گویند به هنرپیشه ها هم پول مناسب نمی دهند؛ ضمن این که سناریوها هم مزخرف است.



کشاورز با انتقاد از سناریوهایی با مضمون عشق های سطحی گفت: عشق در فیلم ها عشق های الکی است، این فیلم ها کدام مسئله اجتماعی را مطرح کردند.



وی با اشاره به اثار آلمادوار کارگردان اسپانیایی گفت: حالا ما غربزده نیستیم اما شما ببینید "آلمادوار" وقتی در اسپانیا با فیلم هایش از جامعه خودش می گوید.



وی افزود: اینجا فقط بازیگران را ببرند صورت هایشان را عمل کنند یا گونه بگذارند یا چشم هایشان را عمل کنند؛ برخی رسانه ها هم متاسفانه پول می گیرند عکس آنها را چاپ می کنند.



کشاورز اضافه کرد: جوانان هم خیال می کنند بازیگری شغل آبرومندی است نه عزیز من، شغل آبرومندی نیست بروید دنبال شغل دیگری.



این بازیگر پیشکسوت عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون در توصیه ای به جوانانی که علاقه زیادی به بازیگری دارند، با انتقاد از برخی آموزشکده های بازیگری گفت: این آموزشگاه ها از بچه های مردم پول زیادی می گیرند و بعد می گویند عکس بگذارید تا معرفی شوید ضمن این که آنها هم باند هستند.



وی با تاکید بر آموزش دانشگاهی رشته بازیگری گفت: باید دانشکده باشد نه آموزشگاه؛ باید دانشکده باشد تا استادان خوب برای تدریس دعوت شوند،‌ نه افرادی مثل من که این کاره نیستند!



وی در توصیه ای دیگر گفت: برای دست اندرکاران سینما باید اخلاق، دانش،‌ اندیشه، تعقل و ادبیات و جغرافیای ایران در اولویت باشد.



این بازیگر پیشکسوت عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون افزود: وقتی یک رُلی (نقشی) را به بازیگری می دهند فرضا باید نقش کُرد را بازی کند باید کُرد را بشناسد، ریتم حرکتی و بیانی کُرد را بشناسد اما آن بازیگر همانطوری بازی می کند که نقش یک تهرانی را بازی می کند اینها زحمت دارد و باید برای ایفای نقش تلاش کرد.



وی به خطاب به فیلم نامه نویسان گفت: مولانا و عطار را بخوانید؛ ببینید چقدر داستان در ادبیات ایران نهفته است.



کشاورز در بیان کنایه آمیزی به برخی فیلم های سطحی اشاره و اضافه کرد: برخی فقط فیلم هایی همچون "مادر زن سلام" و "پدرزن سلام" را می سازند و مردم رو گول می زنند؛ نتیجه اش این می شود که کسی نمی رود فیلم ببیند.



وی در ادامه گفت: متاسفم که مردم با این فیلم های سطحی گرایش به برنامه های ماهواره ای پیدا می کنند و چرا باید تحت تاثیر فرهنگ غرب قرار بگیرند؟



این بازیگر پیشکسوت عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون افزود: خدا کند این دسته بندی ها و باند بازی ها از سینمای این مرز و بوم رخت بربندد.



محمد علی کشاورز در پایان این مصاحبه گفت: ما که رفتیم اما باید به جوانان و آینده سازان سینمای ایران فرصت حضور در عرصه های مختلف این هنر داده شود.