سلامت
2 دقیقه پیش | نشانه ها و عوارض کمبود ویتامینها در بدنویتامینها نقش مهمی را در بدن انسان ایفا میکنند. بهنحویکه کمبود ویتامین (حتی یکی از آنها) میتواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ... |
2 دقیقه پیش | چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش میزنند؟فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ... |
۷ اشتباه مهلک در زندگی مشترک
«قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود». این ضرب المثل در زندگی مشترک مصادیق متعددی دارد که یکی از بارزترین آنها برمی گردد به دلخوری های زن و شوهری که اگر در همان مرحله «قطره» جلوی آنها را نگیریم، «دریا»یی از دلخوری انتظارمان را خواهد کشید...
این پوستر، شما را با ۷ مورد از دلخوری های کوچکی که ممکن است بزرگ?شدن شان زندگی شما را دچار سیلاب کنند، آشنا می کند.
● مشکل اول
بی توجهی به آلرژی زاهای ارتباطی
متاسفانه بسیاری از ما رفتارهایمان را بدون اینکه در موردشان فکر کنیم، انجام می دهیم. اینکه در همه اوقات به واکنش دیگران به رفتارهایمان توجه داشته باشیم، مطلوب است، اما افرا د خیلی وقت ها رفتارهای «خودکاری» انجام می دهند که خودمحورانه و بر مبنای عادت هایشان است و در انجام آنها به افراد دیگر توجهی ندارند.
روان شناسان در یک بررسی درباره دلخوری ها در روابط شخصی روی ۱۶۰ زوج، دریافتند این افراد در شروع رابطه رفتارهای آزاردهنده را مهار می کردند، اما پس از ازدواج و زندگی مشترک متعهدانه، دست از مهار این رفتارهای شخصی بر داشته اند. به نظر می رسد در ابتدای رابطه عاطفی، دو طرف به شدت مراقب رفتارشان هستند اما پس از پذیرش تعهد زندگی مشترک و ازدواج، خود را در این زمینه مکلف نمی دانند. کارشناسان دلخوری های ناشی از این رفتارهای شخصی آزاردهنده برای طرف مقابل را«آلرژی زاهای ارتباطی» می نامند. این آلرژی زاهای ارتباطی مانند آلرژی زاهای جسمی هستند و هنگامی که برای اولین بار در معرضشان قرار می گیریم، واکنش منفی جزئی ایجاد می کنند، اما با هر بار تماس بیشتر، حساسیت به آنها را بیشتر می کند. به همین دلیل است که یک ازدواج طولانی مدت ناگهان بر سر موضوعی به ظاهر جزئی از هم فرومی پاشد.
مثال: اولین باری که یکی از طرفین برای مثال حوله را کف حمام رها می کند، ممکن است دلخوری جزئی در همسرش ایجاد کند، اما اگر چندین بار این کار را تکرار کند، انفجاری رخ خواهد داد.
راه حل: اگر همسرتان عادتی دارد که شما را آزار می دهد ولی از این موضوع آگاه نیست، او را با مهربانی از این موضوع آگاه کنید. شاید اگر همسرتان واقعا بداند این رفتار برای شما آزاردهنده است، دیگر آن را تکرار نکند. اگر در مورد رفتار آزاردهنده ای با همسرتان صحبت کرده اید، ولی باز هم آن را ادامه می دهد، به نظر می رسد نمی تواند این رفتار را تغییر دهد. در چنین وضعیتی باید ببینید این رفتار بر زندگی مشترک?تان چقدر تاثیر دارد.
مثال: زنی را می شناختم که بر سر هر مساله کوچکی، خنده بلند و گوشخراشی سر می داد که برای شوهرش مانند صدای کشیدن ناخن روی تخته سیاه آزاردهنده بود. این زوج خصوصیات مشابه زیادی داشتند، اما همین عادت رابطه آنها را در طول زمان تحت تاثیر قرار داد و وقتی پس از ۱۵ سال زندگی مشترک، زن به سرطان دچار شد و درگذشت، مرد حاضر بود همه چیزش را بدهد تا یک بار دیگر صدای آن خنده گوشخراش را بشنود.
● مشکل دوم
ایجاد اختلال در روابط عاطفی
تفاوت های رفتاری ناشی از تربیت شما و همسرتان در دو خانواده متفاوت ممکن است باعث ایجاد سوءتفاهم و مختل شدن رابطه عاطفی تان شود.
مثال: ماجرایی که آنتونی رابینز، نویسنده مشهور کتاب های روان شناسی، درباره رابطه اش با نامزدش تعریف می کند، از این جهت آموزنده است. رابینز در خانواده ای بزرگ شده بود که اعضای آن تشویق می شدند احساس ناراحتی خود را نسبت به دیگران آشکارا و با شدت بیان و بلافاصله اختلافاتشان را حل و فصل کنند. رابینز که در چنین خانواده ای بار آمده بود، این قاعده را ناخودآگاه پذیرفته بود.
بعدها او عاشق زنی شد که پدرش در خانواده هرگز صدایش را بالا نمی برد و هر وقت دلخور می شد، اتاق را ترک می کرد. قاعده ذهنی رابینز این بود که ناراحتی عاطفی اش را به شدت ابراز و آن را حل کند؛ اما نامزدش فکر می کند آدم در چنین موقعیت هایی نباید حتی صدایش را بالا ببرد.
این تفاوت فرهنگ خانوادگی باعث اختلاف میان آن دو شد. وقتی رابینز ناراحت می شد، صدایش را بالا می برد و این داد زدن او باعث می شد به نامزدش بربخورد و اتاق را ترک کند تا از این فضا دور شود ولی رابینز با مشاهده این واکنش به این نتیجه می رسید که نامزدش به او توجهی ندارد. هریک از آنها فکر می کرد دیگری او را دوست ندارد. برای حل این مشکل، آن دو قراردادی بستند. رابینز قول داد صدایش را بالا نبرد و نامزدش هم در چنین مواردی اتاق را ترک نکرد. این قرارداد تا مدتی مشکل را کاملا حل کرد تا روزی که هردو تحت استرس شدید قرار گرفتند؛ رابینز فریاد کشید و نامزدش از اتاق بیرون رفت. رابینز داد زد: «قول داده بودی در اتاق بمانی!» و نامزدش هم از همان بیرون اتاق گفت: «تو هم گفته بودی که دیگر داد نمی کشی!» رابینز به دنبال نامزدش رفت و نامزد او ناگهان از پشت در جلوی او پرید و گفت: «آهای!» هر دو به خنده افتادند و دعوایشان را فراموش کردند.
راه حل: در وضعیت بالا، بازیگوشی نامزد رابینز حالت ذهنی منفی شان را برطرف کرد و به یادشان آورد که چقدر به یکدیگر اهمیت می دهند.
یک راه دیگر برای مقابله با فریاد زدن طرف مقابل، ابراز مداوم عشق است. رابینز می گوید: «فریاد زدن ممکن است در واقع درخواست کمک باشد. شاید فرد با این رفتار می خواهد بگوید راهی برای برطرف کردن نیازهایم ندارم، تحت فشارم و دارم کنترلم را از دست می دهم.» ایجاد یک رابطه گرم و صمیمی، بدون توجه به اینکه طرف مقابل چقدر آشفته است، «حضور کامل داشتن» به معنای متمرکز بودن، متوجه دیگری بودن و ارتباط برقرار کردن با او، الگوی رفتاری طرف مقابل را تغییر می دهد. هنگامی که همسرتان با شما درگیر می شود یا احساس می کنید به شما محبتی ندارد، باید رفتاری داشته باشید که این روند فکری را متوقف کند و ارتباط دوجانبه شما را در آن لحظه تغییر دهد تا در چرخه معیوب ستیز بیشتر و جدایی عاطفی نیفتید. به جای اینکه شما هم بر سر همسرتان فریاد بکشید و به این فکر کنید که داد و فریاد همسرتان چقدر احساساتتان را جریحه دار کرده است، متوجه باشید که همسرتان در آن لحظه متوجه معنای حرف هایی که می زند نیست. باید هم خودتان را آرام کنید وهم به همسرتان آرامشی که لازم دارد، بدهید.
● مشکل سوم
قـدرناشـناسی
حسن نیت، اساس همه روابط ما با دیگران است؛ نیت خیر است که ما را وامی دارد همسرمان را خشنود کنیم، به خصوص اگر تلاش هایمان در این مسیر مورد توجه و تحسین او قرار گیرد. اگر احساس کنیم همسرمان به تلاش های ما توجهی ندارد، یا حتی بدتر، فقط ما را به علت کارهایی که انجام نداده ایم، سرزنش می کند، علاقه مان را به انجام آن کارهایی که روابطمان را شکوفا می کند، از دست خواهیم داد و دلخور و تحریک پذیر می شویم. درنهایت هم این احساس به ما دست می دهد که قدرمان را نمی دانند.
راه حل: هریک از همسران باید با طرف مقابلش درباره چگونگی ایجاد این احساس صحبت کند. نباید فرض را بر این بگذارید که همسرتان می داند برای قدردانی از شما چه باید بکند. اگر احساس می کنید او برای تلاش هایتان از شما به اندازه کافی قدردانی نمی کند، برای اینکه در این باره آگاهش کنید، موقعیت را با یک «بازی» به شکل زیر تغییر دهید.
مثال: اگر همسرتان توجهی به زحمات شما در پختن غذا، ندارد می توانید وقتی او حضور دارد با خودتان بگویید: «عالی بود، دستت درد نکند!»، «خواهش می کنم. قابلی نداشت!»، «واقعا مزه غذا فوق العاده بود. متشکرم.» انجام چنین کاری، احتمالا کافی خواهد بود و همسرتان را هم متوجه می کند که باید از شما تشکر کند. حتی اگر این شگرد موثر واقع نشود، حداقل با این کار عواطفتان را کنترل خواهیدکرد و وارد یک حالت واکنشی نخواهیدشد. به این ترتیب دیگر احساس نمی کنید قربانی بی تفاوتی همسرتان شده اید و بر مشکلتان مسلط می شوید.
تذکر: البته نباید تصور کنید همه مشکلات مربوط به طرف مقابل است؛ شما هم الگوهای رفتاری خاص خودتان را دارید که ممکن است لازم باشد برخی از آنها را اصلاح کنید. ما معمولا به چیزهایی توجه می کنیم که پیشداوری هایمان را تایید می کنند و شواهد مخالف را نادیده می گیریم. در نتیجه ممکن است فقط بر کارهایی که همسرتان انجام نمی دهد، متمرکز شوید و نشانه های بسیاری از بی تفاوتی او پیدا کنید اما باید به یاد داشته باشید رفتار همسرتان ممکن است به خودی خود معنایی نداشته باشد و معنایی که شما به آن می دهید، باعث آزارتان می شود بنابراین هنگامی که همسرتان از شما می پرسد سطل آشغال را بیرون گذاشتی یا نه؟ و می خواهید پاسخ دهید: «مگر من برده تو هستم؟»، به یاد حسن نیتی بیفتید که در آغاز زندگی مشترکتان داشتید و به جای اینکه همیشه انتظار گرفتن چیزی از طرف مقابل داشته باشید، سعی کنید چیزی به او ببخشید.
● مشکل چهارم
رفتار سلطه جویانه
احساس زیر سلطه بودن یکی از رایج ترین شکایت ها در روابط همسران است. (یک بررسی میزان آن را ۴۰ درصد نشان داده است). معمولا از اینکه به ما بگویند چه کاری باید انجام دهیم، خوشمان نمی آید. در این مورد هم ممکن است مشکل اصلی رفتار همسرتان نباشد، بلکه برچسبی است که شما به آن می زنید. ممکن است همان وضعیتی که یک فرد آن را به عنوان زیر سلطه بودن تفسیر می کند، برای فردی دیگر به معنای عشق و مراقبت باشد. هنر شما این است که حتی هنگامی که طرف مقابل با شما همکاری نمی کند، او را قانع کنید با شما رابطه برقرار کند.
مثال: زوج جوانی ابتدای زندگی مشترکشان بودند. یک روز شوهر روی کاناپه لم داده بود و پس از کار روزانه روزنامه می خواند و زن مشغول آماده کردن شام بود. مرد گفت: «یک لیوان آب به من می دهی؟» زن پاسخ داد: «خودت برو آب بردار.» همین جمله تیر خلاصی بر رابطه آن دو بود. زن این تقاضای شوهر را به معنای تلاش او برای تحت کنترل گرفتن خودش تفسیر می کرد. زن در خانواده ای بار آمده بود که پدر نظامی اش همیشه به افراد دستور می داد چه کاری بکنند و زن نمی خواست دوباره وارد موقعیتی شود که فکر می کرد شبیه دوران کودکی اش است. شوهر از واکنش تند زن مبهوت شده بود.
راه حل: برای اینکه رابطه تان با همسرتان بهبود یابد، بهترین راه این است که فرض را بر آن بگذارید که او در انجام کارهایش حسن نیت دارد. به جای اینکه از اول رفتارهای همسرتان را سلطه گرانه بدانید، از خودتان سوال کنید چه عواملی انگیزه این رفتارها شده است. اگر همسرتان مخالف بیرون رفتن شما با دوستانتان است، ممکن است علت این مخالفت سلطه گری اش نباشد و صرفا انگیزه این رفتار ترسش از تنها ماندن و طردشدن یا تمایل شدیدش به محافظت از شما باشد. به جز نسبت دادن نیت خیر به رفتارهای همسرتان از خودتان بپرسید او چه نیازهایی داشته است که شما برآورده نکرده اید. متعهدبودن شما به برآورده کردن کامل نیازهای همسرتان به احتمال زیاد کل رابطه تان را دگرگون خواهد کرد. همسری که از دادن یک لیوان آب به شوهرش خودداری می کند، بهتر است ابتدا به مشکلات خودش در دوران کودکی که زمینه ساز این رفتار شده است، بپردازد. او باید به این پرسش پاسخ دهد چرا یک تقاضای ساده همسرش به اصطلاح «آلرژی ارتباطی» اش را برانگیخته و او را خشمگین کرده است.
● مشکل پنجم
عدم صمیمیت
نبود صمیمیت مانند سایر عوامل آزاردهنده در روابط شخصی، یک مسیر دوطرفه است. اگر شما همه نیازهای همسرتان را برآورده و هر روز او را سرشار از عشق و مهربانی کنید، هر دو احساس صمیمیت و نزدیکی خواهید کرد. در خیلی از موارد می شنویم یکی از همسران از اینکه طرف مقابل ناگهان او را ترک کرده است، شکایت می کند و می گوید علت این رفتار را درک نمی کند. این همسر می گوید: «من همه چیز به او داده بودم» اما مشکل این است او همه چیز را به همسرش داده بود، به جز چیزهایی که او به آنها نیاز داشت!
مثال: یک زوج جوان موفق که هر دو وکیل بودند، می خواستند بچه دار شوند اما یکبار چنان مشاجره ای بینشان درگرفت که باعث شد فکر کنند دیگر نمی توانند با هم زندگی کنند. یک روز هنگامی که زن از سر کار به خانه بازگشته بود، می خواست با شوهرش درباره مسایل مالی شان بحث کند اما شوهرش می خواست استراحت کند و حوصله حرف زدن نداشت. زن او را اتاق به اتاق دنبال می کرد تا سر صحبت را با او باز کند، اما مرد زیر بار حرف زدن نمی رفت. در نهایت زن جلوی شوهر را گرفت و شوهر او را هل داد. همین مشاجره ساده کار را به جایی رساند که هنگامی این دو به مشاور مراجعه کردند، به این نتیجه رسیده بودند که اصلا نباید بچه ای به چنین محیط پرخشونتی وارد شود.
راه حل: مشاور به شوهر توصیه کرد: «در آینده هر وقت همسرت دنبالت راه افتاد تا درباره پول با تو صحبت کند، او را در آغوش بگیر!» زن معتقد بود شوهرش از عهده انجام چنین کاری بر نمی آید اما شوهر گفت حتما این کار را انجام خواهد داد و موفق هم شد. این شگرد ساده توانست به طور موفقیت آمیزی الگوی رفتاری برخورد عصبانیت آمیز این دو را تغییر دهد و شکل صمیمانه و بازیگوشانه ای به آن دهد. هنوز یک ماه نگذشته بود که زن باردار شد.
● مشکل ششم
بی توجهی به تفاوت های شخصیتی
یک دلیل دلخوری تفاوت شخصیت است. ممکن است شما از خصوصیتی در همسرتان شکایت داشته باشید که همسرتان هم از وجود خصوصیت متضاد آن در شما ناراحت باشد.
مثال: برای مثال ممکن است از اینکه همسرتان زیادی اجتماعی است ناراحت باشید، اما همسرتان هم از اینکه شما زیادی منزوی هستید، دلخور باشد.
راه حل: کافی است که تفاوت های شخصیتی میان خودتان و همسرتان را درک کنید تا از بسیاری از این دلخوری های جلوگیری شود و در این صورت قبول خواهید کرد که تفاوت با یکدیگر چیز بدی نیست و امری اجتناب ناپذیر است. ما در بسیاری از اوقات دچار این اشتباه می شویم که گمان می کنیم همسرمان همان نیازهای ما را دارد یا اینکه نیازهایی که متفاوت از نیازهای ما باشد، کمتر اعتبار دارند یا برآورده کردن آنها چندان ارزشمند نیست. حتی باحسن نیت ترین افراد تمایل دارند به همسرانشان چیزی را بدهند که خودشان به آن علاقه دارند، نه چیزی را که آنها دوست دارند!
مثال: فرض کنید شما آدمی درونگرا هستید، نیاز به محیط خلوتی دارید تا انرژی تان را بازیابید، اما همسرتان آدمی برونگراست. با هم به یک مهمانی رفته اید. یک ساعتی از شروع مهمانی نگذشته که می خواهید به خانه بازگردید، اما همسرتان تازه سرش گرم شده است و می خواهد بماند. همین تفاوت ساده ممکن است ریشه مشاجره های بی شماری شود.
راه حل: یکی از راه هایی که مشاوران برای حل این مشکل به زوج ها پیشنهاد می کنند، انجام تست شخصیت است. بسیاری از افراد با دیدن شواهد عینی تفاوت های بنیادی شخصیتشان با شخصیت همسر شان از مقاومت دست برمی دارند و تمایل بیشتری پیدا می کنند تا خودشان را با آنها تطبیق دهند. در مورد مثال مهمانی نه تمایل شما به زودتر ترک کردن مهمانی و نه تمایل همسرتان به ماندن بیشتر به معنای آن نیست که هر یک از شما برای دیگری ارزش قائل نیست. این تفاوت در تمایلات را می توانید به سادگی حل کنید؛ برای مثال می توانید توافق کنید که جدا از هم به خانه بازگردید. هر دوی شما باید این تفاوت را بپذیرید و دیگر از آن دلخور نشوید.
مشکل هفتم
بـی انـصـافـی
یکی از سخت ترین جنبه های رابطه دوجانبه هنگام بروز گریزناپذیر خواسته های متضاد این است که به مصالحه برسیم.
مثال: چه کسی باید کارهای خانه را انجام دهد؟ چگونه زمان تعطیلات را برای رفتن به خانه والدین هریک از همسران تقسیم کنیم؟ چه کسی تصمیم می گیرد برای تعطیلات به کجا باید رفت؟ اختلافات در این موارد اغلب خودش را به صورت شکایت درباره رعایت نکردن انصاف نشان می دهد. یکی از همسران ممکن است احساس کند دیگری به اصطلاح دارد سرش کلاه می گذارد. البته در این مورد هم مانند سایر عوامل دلخوری ای که در بالا ذکر شد، دیدگاه کلی شما و معنایی که به رفتار طرف مقابل می دهید، اهمیت دارد.
راه حل: نکته طعنه آمیز این است که زوج هایی که تلاش می کنند مسوولیت های زندگی شان را دقیقا میان دو نفر تقسیم کنند، کمتر از زندگی مشترکشان رضایت دارند. بر اساس پژوهش ها علت این نارضایتی این است که زوج هایی که هدفشان این است که انصاف را دقیقا رعایت کنند، همه وقتشان را به حساب و کتاب، مقایسه و بحث کردن درباره تقسیم وظایف می گذرانند. مهم تر این است که احساس کلی دو طرف این باشد که هر کدامشان تقریبا به یک اندازه برای زندگی مشترکشان وقت و انرژی می گذارند، هر چند فعالیت آن دو ممکن است در حوزه های متفاوتی باشد.
تقسیم وظایف براساس ترجیح و توانایی در زمینه های گوناگون، باعث می شود رقابت کنار گذاشته شود و دیگر هر یک از همسران مرتب به مقایسه کارکرد خودش با دیگری نپردازد.
منبع: psycologytoday
ویدیو مرتبط :
اشتباه مهلک در کارواش !!
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
دلایل اشتباه برای شروع زندگی مشترک
حتی اگر همه جوانب كار را در نظر بگیرید، باز هم نمیتوانید بگویید كه انتخاب شما، صددرصد به یك ازدواج موفق ختم میشود، حتی اگر در شرایط فعلی، همهچیز طبق مراد شما پیش برود، نمیتوانید انكار كنید كه زندگی در آینده هزار چرخ میزند و چرخهایش میتواند آدمها را تغییر دهد.
دلایل اشتباه برای شروع زندگی مشترک
با وجود این، نشانههایی وجود دارند كه میتوانند شما را به یك زندگی شكستخورده نزدیكتر كنند و شانس موفقیتتان را بارها و بارها پایین بیاورند؛ نشانههایی كه باخبر بودن از آنها، میتواند چند پله شما را به یك ازدواج موفق نزدیكتر كند.
درد مشترك کافی نیست
گاهی یك درد مشترك یا حتی هدف مشترك، اصلیترین دلیل شما برای ازدواج با یك فرد تلقی میشود. چنین دلیلی همیشه برای شما دردسر درست نمیكند اما اگر با گذشت زمان، بهانههای منطقیتری جای آن را نگیرد، میتواند ازدواج شما را با شكست روبهرو كند. گرچه این مشتركات در ابتدا رابطه شما را مجذوب خود میكند اما باید بدانید كه برای خوشبخت شدن، به دلایل دیگری هم نیاز دارید.
اگر هر دوی شما عضو یك گروه ورزشی یا تحصیلی هستید و به همین دلیل وقت زیادی را با هم میگذرانید و دغدغههایتان در این حوزه مشترك است، گمان نكنید كه عاشق هم هستید. اگر این موضوع را كنار بگذارید، دیگر دلیل زیادی برای بودن باهم نمیتوانید پیدا كنید. شما هیجان همراهبودن و حضور در كنار هم را با عشق اشتباه میگیرید و همین تصور به انتخابی نادرست منجر میشود.
اگر هم دلیل انتخابتان مشكلی است كه در زندگی هر دوی شما وجود دارد و آزارتان میدهد، باز هم بهتر است كمی درنگ كنید. ممكن است روزی این مشكلات از میان برداشته شود و شما دیگر دلیلی برای همدردی با هم نداشته باشید. همراه شدن بهدلیل نارضایتی از خانواده یا شكستهای تحصیلی و اقتصادی، میتواند از نمونههای این انتخاب اشتباه باشد.
عکس قبلی را انتخاب نکنید
آدمهایی كه یك شكست عاطفی را تجربه كردهاند، بیشتر در معرض این خطا هستند. آنها چه یك نامزدی شكستخورده را در كارنامه داشته باشند و چه بهدلیل طلاق از همسرشان دچار این بحران شده باشند، در معرض انتخاب نادرست قرار دارند. انگار عادت ما آدمهاست كه وقتی ارتباطمان را با فردی به هم میزنیم، خصوصیات منفیاش را درنظرمان فهرست میكنیم و بعد به دنبال كسی میگردیم كه هر خصوصیتی در وجودش باشد، جز ویژگیهای شریك قبلی زندگیمان.
اگر بیپول بوده بهدنبال فردی میگردیم كه تمام زندگیاش را كار و فكر پول درگیر خود كرده باشد و اگر مهربان و گرم بوده، بهدنبال فردی مغرور و سرد میگردیم. اگر كم سن و سال بوده، تلاش میكنیم دفعه بعد فردی را انتخاب كنیم كه اختلاف سنیاش با ما بالا باشد و اگر تحصیلكرده بوده، به دنبال فردی میگردیم كه به این مسائل زیاد اهمیت ندهد.
گاهی فكر میكنید شرایط خانوادگی و محل زندگی عشق سابق شما باعث شكست شده است. در این شرایط ممكن است فاصله گرفتن از آن شرایط به هدف اصلیتان تبدیل شود. ازدواج تلگرافی با آدمهایی كه شناخت زیادی از آنها ندارید و انتخاب فردی از خانوادهای كه با خانواده عشق قبلیتان زمین تا آسمان فرق میكند، میتواند از نمونههای این اشتباه باشد.
تصمیم عجولانه و حسابنشده، میتواند فرصتهای مناسبتر را از شما دور ساخته و مجبورتان كند با فردی كه هنوز به اندازه كافی با او آشنا نیستید و دلتان را به او ندادهاید، زیر یك سقف زندگی كنید؛ انتخابی كه با دور شدن از این بحرانها و بیشتر فكر كردن به آن، ممكن است برایتان مسئلهساز شود
ترس از تنها ماندن
از یك سن كه بگذرد، بحران شروع میشود. مرد و زن هم ندارد. ترس از تنها ماندن و اینكه از بین میلیاردها آدم روی زمین هیچكس عاشقمان نباشد، رهایمان نمیكند. این ترس طبیعی، یكی از موضوعات دیگری است كه میتواند شما را به دامان یك انتخاب اشتباه بیندازد و برایتان پشیمانی به همراه بیاورد. در این مورد شما ممكن است نتوانید تصمیم درست را بگیرید و با یكی از این دو اشتباه رایج روبهرو شوید.
بهدلیل ترس از تنهایی و نگاه سنگین اجتماع، نخستین گزینهای كه پیش رویتان قرار میگیرد را قبول میكنید و تنها میخواهید از مجردی طولانیمدت راحت شوید و مسئولیت زندگیتان را خودتان بر عهده بگیرید. چشمهایتان در این زمان بسته میشود و فاصلهها و اختلافاتی كه وجود دارد را نمیبینید و با پیدا كردن كوچكترین مشابهات، خودتان را قانع میكنید كه انتخابتان درست است.
به یاد فرصتهایی كه پیش از این از دست دادهاید میافتید و بهخودتان میگویید «اینقدر صبر نكردهام كه به اینجا برسم!» و با این شعار، از همیشه كمالگراتر میشوید و به فرصتهای مناسبی كه پیش رویتان قرار دارد، حتی فكر هم نمیكنید. شما دنبال یك انتخاب آرمانی هستید و دلتان میخواهد با چنین انتخابی، مشتی به دهان همه كسانی بكوبید كه پیش از این شما را بهدلیل تنهاییتان سرزنش میكردند.
راحت شدن از شر دیگران
نامزد سابقتان رهایتان نمیكند یا سیل خواستگاران نمیگذارد آرامش داشته باشید؟ احتمالا در این شرایط فكر میكنید چاره كار شما ازدواج كردن و متعهد شدن است و برای راحت شدن از شر دیگری، تلاش میكنید زود به جمعبندی برسید و به نزدیكترین گزینه ممكن پاسخ مثبت دهید. برایتان مهم نیست كه از نظر روانی توانایی تشكیل زندگی را دارید یا نه؛ تنها چیزی كه به آن فكر میكنید خلاص شدن از این بحران است.
یا احتمال دارد با این ازدواج، بخواهید خود را از فشارهای خانواده رها كرده و آمدن خواستگارها به خانهتان را متوقف كنید اما این تصمیم عجولانه و حسابنشده، میتواند فرصتهای مناسبتر را از شما دور ساخته و مجبورتان كند با فردی كه هنوز به اندازه كافی با او آشنا نیستید و دلتان را به او ندادهاید، زیر یك سقف زندگی كنید؛ انتخابی كه با دور شدن از این بحرانها و بیشتر فكر كردن به آن، ممكن است برایتان مسئلهساز شود.
یا شاید فكر كنید با چنین انتخابی، دل نامزد بیمهر سابقتان را میسوزانید و به او میگویید كه محتاجش نیستید و گزینههای دیگری برای انتخاب دارید. احتمالا در این شرایط میخواهید ثابت كنید كه همهچیز میانتان تمام شده و شما برنده این بازی هستید و زودتر برای ساختن زندگیتان به نتیجه رسیدهاید اما فراموش نكنید كه روزهای لجبازی میگذرد و این شمایید كه باید عمرتان را با این انتخاب تازه بگذرانید.
لجبازی با خانواده
گاهی مشكلات خانوادگی، شما را به سمت عاشق شدن هل میدهد. پشتكردن به معیارها و خواستههای خانواده یا پیدا كردن یك پایگاه عاطفی امن، میتواند حتی ناخودآگاه شما را به سمت عشق هدایت كند. در چنین مواردی شما معمولا برعكس آن فردی كه خانوادهتان منتظر دیدنش هست را برای ازدواج انتخاب میكنید. چنین انتخابی بیشتر احتمال شكست دارد؛ پس خوب به این مثالها توجه كنید.
دهانكجی به آرزوهای دیرینه خانواده، ممكن است حس انتقامجویی شما را ارضا كند؛ برای مثال اگر والدینتان همیشه آرزو داشتهاند كه با یك فرد تحصیلكرده ازدواج كنید اما انتخاب شما، فردی پولدار با تحصیلات پایین است كه هیچ شباهتی به رۆیای آنها ندارد، تنها هدف شما - چه خودآگاه باشد و چه ناخودآگاه- انتخاب برخلاف جریان آب است و دیگر به چیزی فكر نمیكنید.
منبع: زندگی ایده آل