سلامت
2 دقیقه پیش | نشانه ها و عوارض کمبود ویتامینها در بدنویتامینها نقش مهمی را در بدن انسان ایفا میکنند. بهنحویکه کمبود ویتامین (حتی یکی از آنها) میتواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ... |
2 دقیقه پیش | چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش میزنند؟فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ... |
چرا نباید به فرادرمان گران اعتماد کرد؟
افراد زیادی طرفدار روش های درمانی غیرآکادمیک برای درمان بیماری های صعب العلاج هستند و از تجربه اثربخشی روش هایی مانند هومیوپاتی، طب سوزنی، گایروپراکتی، «عرفان حلقه» و انرژی درمانی در درمان چنین دردهایی می گویند.
همشهری دانستنیها - عرفان خسروی، روزنامه نگار علم:
1- افراد زیادی طرفدار روش های درمانی غیرآکادمیک برای درمان بیماری های صعب العلاج هستند و از تجربه اثربخشی روش هایی مانند هومیوپاتی، طب سوزنی، گایروپراکتی، «عرفان حلقه» و انرژی درمانی در درمان چنین دردهایی می گویند.
این افراد باور دارند که این روش ها معجزه کرده اند و دست کم بیماری آنها یا نزدیکان شان را درمان کرده و بنا بر این باور که «تجربه، بالاتر از علم است»، می گویند پزشکان و دانشمندان مخالف این روش ها اشتباه می کنند.
2- ممکن است من و شما با چنین تفکری موافق باشیم یا نه. اما باید پذیرفت که وجود قشری در جامعه که با اندیشه های هرکدام از ما موافق نیست، اجتناب ناپذیر است. به هیچ وجه نمی توان جامعه ای یک دست ایجاد کرد که همه افراد در آن مانند هم فکر کنند. بنابراین هرکدام از ما می کوشیم که با بحث و دعوت دیگران به اندیشه، جمعیت بیشتری را به شیوه فکری خود نزدیک کنیم. براین اساس و در چند بند، برخی از اشکالات فکری را که تصور می کنم به باورهای باورمندان به روش های فرادرمانی وارد باشد، ذکر می کنم.
3- آیا تجربه، بالاتر از علم است؟ این پرسش احتمالا در دوره های تاریخی که مفهوم علم معادل «دانش سنتی به جا مانده از گذشته» بوده، پاسخی مثبت داشته است. اما آن چه امروزه علم نامیده می شود، «علم تجربی» (Empirical Science) است. علم تجربی براساس تجربه و مشاهده رشد می کند و تغییر می کند.
4- تا اوایل سده بیستم ادبیات علمی بر این طرز فکر استوار بود که علم حاصل تجمیع تجربه های مکرر است، یعنی مبتنی بر نگرشی استقرایی بود. بسیار شنیده ام که مردم می گویند «فلان موضوع صرفا یک نظریه است و اثبات نشده.»
این باور که «نظریات علمی باید اثبات شوند» از چنین تفکری منشاء می گیرد، اما علم تجربی مدت هاست که بیش از اثبات گرایی استقرایی، مبتنی بر ابطال گرایی است. در علم تجربی هیچ چیزی قطعا اثبات نمی شود و عبارت «نظریه» مضتمن «اثبات ناشدگی» و «مورد تردید بودن» نیست. نظریه ها مدل هایی هستند برای توجیه و پیش بینی تجربه ها و مشاهدات ما.
5- البته هر فکری که برای توجیه مشاهدات و تجربه های ما به ذهنمان رسید، لزوما یک نظریه نیست، بلکه فرضیه ای است که باید مورد آزمون های بیشتر قرار بگیرد. این آزمون ها در حقیقت برای اثبات فرضیه ها طراحی نمی شوند، بلکه برای ابطال آنها طراحی می شوند. فرضیه ای که بتواند از آزمون های متعددی سربلند بیرون بیاید، یک «نظریه» خواهدبود و تا روزی که یک آزمون یا پیش بینی نادقیق بتواند آن را ابطال کند، مورد وثوق خواهدبود. وقتی که نظریه ای در یک آزمون جواب درست ندهد، یا دقت کافی نداشته باشد، باطل می شود و جای خود را به نظریه ای دقیق تر می دهد.
6- در علم تجربی، پیشکسوتی و موی سپید و درجه علمی و مدرک دانشگاهی هیچ اعتباری به نظریه های علمی نمی دهد. اینکه فلان دکتر یا فلان پروفسور از یکفرضیه یا نظریه حمایت کند، برای اعتبار آن فرضیه یا نظریه کافی نیست. تنها معیار ما برای سنجش نزدیکی نظریه ها به حقانیت، آزمون ها و پیش بینی های حاصل از نظریه ها هستند. البته اعتبار دانشگاهی و درجه علمی کسانی که آزمون هایی ابطال گرایانه را برای محک زدن نظریه ها مطرح می کنند، برای اعتماد به راستگویی و دقت علمی ایشان ضروری است؛ همین و بس.
7- آیا روش های فرادرمانی علمی هستند؟ استفاده از اصطلاحات علمی در این روش ها هرگز آنها را علمی نمی کند، از آن مهم تر که استفاده از عنوان های دانشگاهی و علمی برای مبلغان این روش ها نیز موجب اعتبار این روش ها نمی شود. تنها معیار علمی بودن این روش ها، این است که آزمون هایی علمی (توسط افرادی با اعتبار دانشگاهی) برای سنجش این نظریات طراحی شود و این روش ها به عنوان فرضیه هایی از دل این آزمون ها سربلند بیرون بیایند.
بدیهی است که استفاده از اصطلاحات علمی و استناد به عنوان های دانشگاهی کسانی که حامی این نظریه ها هستند، نه تنها باعث تایید آنها نمی شود، بلکه شائبه فریبکاری را نیز در مورد آنها افزایش می دهد.
8- اما آزمون علمی در مورد فرضیه های مرتبط با درمان چه معنایی می دهد؟ البته متخصص این امر دانشمندان فیزیولوژیست، پزشکان و داروسازان هستند. اما به زبان ساده، این آزمون ها شامل بررسی آماری افرادی می شود که توسط روش ها یا داروهای جدید مورد درمان قرار گرفته اند، آن هم در مقایسه با افرادی که بیماری مشابه دارند و تحت هیچ درمانی قرار نگرفته اند، افرادی که تحت درمان با دارونما (داروی بی اثر) قرار گرفته اند و افرادی که تحت درمان های متعارف قرار گرفته اند.
بسیاری از بیماری ها (حتی سرطان و ابولا) در درصدی از افراد بیمار خود به خود و بر اثر سازوکارهای ایمنی طبیعی بدن درمان می شوند و اثر دارونما نیز بیشتر باعث افزایش درصد افراد بهبود یافته می شود. زمانی یک روش درمانی از این آزمون سربلند بیرون می آید که از لحاظ آماری بتواند افزایش معناداری نسبت به درمان خود به خودی و درمان با دارونما داشته باشد. بخش دوم چنین آزمون هایی مرتبط با کشف سازوکار عمل این روش های درمانی است.
زمانی که یک روش فرادرمانی، همان قدر باعث بهبود بیماران شود که درمان خود به خودی یا اثر دارونما به بیماران کمک کرده است، یعنی به همان اندازه «بی اثر» است. مثلا اگر یک روش فرادرمانی تنها دو درصد مبتلایان به یک بیماری خاص را مداوا کرده است، یعنی اعتماد به آن 98 درصد باعث مرگ بیمار می شود. در حالی که روش های متعارف از قبیل شیمی درمانی تا 20 درصد بخت بقای بیماران را افزایش می دهد.
8- اما آزمون علمی در مورد فرضیه های مرتبط با درمان چه معنایی می دهد؟ البته متخصص این امر دانشمندان فیزیولوژیست، پزشکان و داروسازان هستند. اما به زبان ساده، این آزمون ها شامل بررسی آماری افرادی می شود که توسط روش ها یا داروهای جدید مورد درمان قرار گرفته اند، آن هم در مقایسه با افرادی که بیماری مشابه دارند و تحت هیچ درمانی قرار نگرفته اند، افرادی که تحت درمان ببا دارونما (داروی بی اثر) قرار گرفته اند و افرادی که تحت درمان های متعارف قرار گرفته اند.
بسیاری از بیماری ها (حتی سرطان و ابولا) در درصدی از افراد بیمار خود به خود و بر اثر سازوکارهای ایمنی طبیعی بدن درمان می شوند و اثر دارونما نیز بیشتر باعث افزایش درصد افراد بهبودیافته می شود. زمانی یک روش درمانی از این آزمون ها سربلند بیرون می آید که از لحاظ آماری بتواند افزایش معناداری نسبت به درمان خود به خودی و درمان با دارونما داشته باشد. بخش دوم چنین آزمون هایی مرتبط با کشف سازوکار عمل این روش های درمانی است.
زمانی که یک روش فرادرمانی، همان قدر باعث بهبود بیماران شود که درمان خود به خودی یا اثر دارونما به بیماران کمک کرده است، یعنی به همان اندازه «بی اثر» است. مثلا اگر یک روش فرادرمانی تنها دو درصد مبتلایان به یک بیماری خاص را مداوا کرده است، یعنی اعتماد به آن 98 درصد باعث مرگ بیمار می شود، در حالی که روش های متعارف از قبیل شیمی درمانی تا 20 درصد بخت بقای بیماران را افزایش می دهد.
گذشته از این آزمون های آماری، باید سازوکار عملکرد روش های درمانی نیز شناخته شوند. ممکن است بگویید همین که اثر درمانی یک روش از طریق آماری اثبات شد، کفایت می کند، اما از کجا معلوم این اثرات درمانی، شامل اثرات جانبی دیگر نشوند؟
9- حالا سوال بزرگ اینجاست که کدام آزمون های آماری نشان داده که انرژی درمانی و هومیوپاتی و عرفانی جعلی حلقه و طب سوزنی و کایروپراکتی (چنان چه که ادعا می شود) به طور معناداری بخت بقای بیماران را بالا می برد؟ افرادی که به فرادرمانگران اعتماد کرده اند، چه معیاری به جز «دکتر» و «پروفسور» نامیدن فرادرمان گردان و «تجربه های استقراگرایانه» (و اغلب نامستند) دوستان و نزدیکانی دارند که تجربه درمان موفق با این روش ها را داشته اند؟
از کجا معلوم آن دوستی که با این روش ها درمان شده، از طریق سازوکارهای طبیعی بدن درمان نشده باشد و جزو آن دو درصد خوشبخت نباشد و از کجا معلوم که شما جزو آن 98 درصدی نباشید که قرار است پس از اعتماد به این روش ها بمیرند؟ راستی اگر علم تجربی بر تجربه استوار است، چرا این روش ها به جز مطب «دکتر» فرادرمان گر، در هیچ متن و محیط آکادمیک دیگری، مورد وثوق نیستند؟
ویدیو مرتبط :
لباس گران قیمت- اعتماد- اتحادیه صنف پوشاک- لباس ایرانی
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
چگونه اعتماد به نفس فرزندخودرا تقويت كنيم؟
عتماد به نفس تأثير مهمي در سازماندهي رفتارهاي سالم و سازنده فردي و اجتماعي انسانها دارد، در نتيجه والدين ، نهادها و مربيان آموزشي همه ميخواهند بدانند بهترين راه براي دروني كردن اين حس در كودكان و نوجوانان چيست؟ به ويژه كه پژوهشگران روانشناسي نيز معتقدند فقدان اعتماد به نفس در افراد، پايه و اساس بسياري از معضلات اجتماعي است.
ولي واقعيت اين است كه گر چه در زمينه اعتماد به نفس، بيش از صد سال مطالعه و تحقيق شده است، اما هنوز نتيجه قطعي به دست نيامده و متخصصان همچنان درباره ماهيت اعتماد به نفس و چگونگي تكامل آن بحث ميكنند. با وجود اين بيشتر پژوهشگران معتقدند پدر و مادر و خانواده در پيريزي و تكامل شخصيت بچهها نقشي اساسي دارند.
اما به راستي اعتماد به نفس چيست؟ فرهنگ لغت وبستر آن را اينگونه تعريف ميكند: «اعتماد به نفس يعني احساس رضايت و اطمينان در وجود خود. يعني شما درباره خود چگونه فكر ميكنيد و چه احساسي از خودتان داريد؟»
خانوادهها و معلمان نيز معتقدند نوجوان براي داشتن اعتماد به نفس نخست بايد نسبت به خود احساس خوبي داشته باشد، ولي خود نوجوانان اعتماد به نفس را اينگونه معنا ميكنند: «ميزان پذيرش جمعياي كه از بزرگسالان و يا همسالان خود به عنوان فردي ارزشمند دريافت ميكنند.»
خانوادههاي علاقهمند به پرورش اعتماد به نفس در بچهها پيش از هر كاري بايد بياموزند بچهها را بپذيرند، قبول داشته باشند و به آنها توجه كنند و اين چنين در طول زندگي، اعتماد به نفس را در كودكان بيافرينند و نهادينه كنند. پدر و مادرها اغلب احساس ميكنند اگر كودكان از آنها جدا باشند، احساس ناتواني و عجز خواهند كرد. از سوي ديگر، بچههايي كه از كمبود اعتماد به نفس رنج ميبرند، احساس ميكنند پدر و مادر و اطرافيان، آنها را قبول ندارند و نميتوانند احساس خوب و ارزشمند بودن و در نتيجه، اعتماد به نفس را در آنها بيدار كنند.
البته معيارهاي اعتماد به نفس نيز بسيار مهم و البته متفاوت است و اغلب خانوادهها و گروههاي مختلف قومي و فرهنگي در تعيين معيار اعتماد به نفس، نقش اساسي دارند؛ مثلاً بعضي گروهها ممكن است بر زيبايي و ويژگيهاي جسماني تأكيد كنند، و گروههاي ديگر ممكن است پسرها و دخترها را با ارزشهاي متفاوتي بسنجند. در هر صورت، تبعيض جنسيتي، تعصب و نگاه تك بعدي به مسائل كودكان و نوجوانان، ممكن است به سلامت روحي و اعتماد به نفس آنها آسيبهاي جدي وارد سازد.
چگونه ميتوان به رشد طبيعي اعتماد به نفس در فرزندان ياري رساند؟
بنيانهاي اعتماد به نفس هر فرد در دوران كودكي و حتي نوزادي او ريشه دارد و درست در همين دوران، نقش مهم و اساسي خانواده در آينده كودك بسيار سرنوشت ساز است. وقتي پدر و مادر به گريهها و خندههاي كودكان، با حساسيت و همدلي پاسخ دهند، كودكان كم كم ياد ميگيرند احساس كنند انسانهاي ارزشمندي هستند و اطرافيان، آنها را دوست دارند. كودكان احساس دوست داشتن و دوست داشته شدن و احساس پذيرش و توانايي برقراري ارتباط سالم و مؤثر ب انسانها را از الگوهاي رفتارياي كه از خانواده و اطرافيان ميگيرند، ميآموزند.
تعلق به يك گروه و امكان بروز تواناييهاي اجرايي در گروه همسالان، احساس اعتماد به نفس را در كودكان تقويت ميكند. البته نكته ظريفي كه در اين ميان وجود دارد، اين است كه گاه پدر و مادرها به جاي تقويت احساس ارزشمندي در فرزند خود، به تمجيد و ستايش افراطي از او ميپردازند كه مسلماً راهكار مناسبي نيست و نه تنها اعتماد به نفس او را تقويت نميكند، بلكه ممكن است سبب بروز اختلالاتي چون خود بزرگبيني و كمالگرايي افراطي نيز بشود.
افرادي كه داراي اعتماد به نفس متعادل و سازنده هستند، احساس ارزشمندي ميكنند و حسي دروني به آنها ميگويد توانايي پيروزي در برابر مشكلات زندگي را دارند و در نهايت راهكارهايي براي حل مسائل خود خواهند يافت. چنين افرادي، درك و نگرشي مثبت از خود و تواناييهايشان دارند، اما كساني كه اعتماد به نفس ندارند، درك درستي از انتظارات خود ندارند، اين افراد اغلب خودكمبين هستند، قضاوتهاي خوبي درباره خودشان ندارند و به شدت به ديگران وابستهاند.
انتظارات و انتقادهاي بيش از اندازه والدين و يا بيتوجهي آنها نسبت به فعاليتهاي مستقل فرزندانشان، سبب ميشود كودك احساس بيكفايتي و يا بيارزشي بكند، اما هنگامي كه پدر و مادر محيطي پذيرا، مطبوع و طبيعي در خانواده فراهم كنند، كودك ميتواند به درك روشني از خود و احساساتش دست يابد.
كودكان در سن رشد نسبت به اصول و ارزشهاي افراد همانند خود حساستر ميشوند، بنابراين والدين و معلمها ميتوانند به كودك كمك كنند تا ياد بگيرد چگونه با افراد هم جنس و غير همجنس خود ارتباطي سالم برقرار كند.
برقراري روابط موثر با گروه همسالان، در مدرسه يا هر محيط اجتماعي ديگري در پرورش اعتماد به نفس كودكان بسيار مؤثر است، ولي از سوي ديگر ممكن است اختلالاتي در شيوههاي ارزشگذاري كودك و نوجوان ايجاد كند. مثلاً نوجوانان ممكن است ارزشهاي گروه همسالان را با ارزشهايي كه در منزل آموختهاند در تضاد ببيند. پدر و مادر آگاه، ميتوانند فرزند خود را ياري دهند تا بتواند از يك سو ارزشهاي خود را با شفافيت و به روشني تعريف كند و از سوي ديگر، قوانين جامعه و اصول رفتار سازماني را نيز بشناسد.
نكته ظريف ديگري كه وجود دارد، اين است كه ميزان اعتماد به نفس بچهها ممكن است در زمانها و مكانهاي مختلف يكسان نباشد. يك كودك سالم ممكن است احساس اطمينان به خود يا پذيرفته شدن در ميان جمع را در خانه داشته باشد، اما در محيطهاي اجتماعي ديگر، مثلاً كلاس درس و يا جمع دوستان اين حس را از دست بدهد.
نوجوانان در ميان جمع ممكن است در يك لحظه احساس كنند كه شخصي را بسيار دوست دارند، ولي بعداً احساس متفاوتي نسبت به او نشان دهند. درك تمام اين ظرايف به شما كمك ميكند با بينش عميقتري با فرزند خود رفتار كرده و بهتر بتوانيد از او حمايت كنيد.
احتمالاً هنگامي كه بزرگسالان به علائق و احساسات كودك خود پاسخ ميدهند و در درك او ميكوشند،احساس او درباره لياقتهاي خودش عميقتر و گستردهتر ميشود. اگر فرزند شما در يك باغوحش به حيواني علاقه نشان دهد، شما ميتوانيد به او كمك كنيد اطلاعات بيشتري درباره حيوان مورد علاقهاش پيدا كند. به اين ترتيب شما با رفتاري مثبت، مؤثر و جدي به احساس و علاقه فرزند خود پاسخ دادهايد.
نوجوان در شرايطي است كه ميكوشد وارد ميدان زندگي شود، در نتيجه، شركت در فعاليتهايي كه تجربه واقعي آنها رعبانگيز است، برايش جذابتر بوده و حتي ميتواند در اين شرايط نقش مؤثرتري ايفا كند.
موضوعهاي بيمعني و يا مسائلي كه فقط جنبه تفريح و سرگرمي دارند، كم كم از حوزه علاقه و توجه نوجوان خارج ميشود. پدر و مادر آگاه ميكوشند به فرزند خود تجربههاي عينيتر و ملموستري از زندگي بدهند، مثلاً شما ميتوانيد كودكتان را در كارهاي روزانه منزل شركت دهيد يا در مورد مسائل جاري با او مشورت كنيد تا به اين ترتيب فرزندتان بتواند تواناييهاي خود را در يابد و احساس كمال كند.
پاسداشت حرمت نيز نقش بسيار مهمي در پرورش اعتماد به نفس كودكان دارد. هنگامي كه والدين و ديگر اطرافيان به كودك و نوجوان احترام ميگذارند، اين پيام را به او منتقل ميكنند كه تو براي ما مهم هستي، و از همين راه اعتماد به نفس او را پرورش ميدهند. احترام به بچهها به اين معني است كه با آنها مؤدب رفتار كنيد، به نظر و فكر آنها پاسخ دهيد، از آنها نظرخواهي كنيد و رابطهاي واقع بينانه و معنيدار با آنها برقرار سازيد.
يكي ديگر از راههاي حفظ و پرورش اعتماد به نفس در كودكان و نوجوانان اين است كه به آنها كمك كنيم تا بتوانند خود را با شكستها و ناكاميهاي زندگي وفق دهند و بر قابليت انعطاف خود بيفزايند. تأكيد بيش از حد بر پيروزي مداوم و شادماني هميشگي، كار اشتباهي است.
بهتر است به كودك يا نوجوان خود اين اطمينان را بدهيم كه در دورههاي نااميدي و بحران همچنان در كنارش هستيم و شكست و عدم موفقيت او چيزي از حمايت و مهر ما كم نميكند. شما ميتوانيد پس از برطرف شدن بحران به فرزند خود كمك كنيد تا چيزي را كه موجب اشتباه او شده بود، به خاطر آورد و درباره آن تأمل و نتيجهگيري كند اگر به اين طريق بحران ديگري رخ داد، ميتواند، از بينش و آگاهياي كه اكنون به دست آورده است براي غلبه بر مشكل و مديريت خلاق بحران جديد بهره بگيرد. اين چنين است كه ميتوانيم اعتماد به نفس تضعيف شده فرزند خود را دوباره بازسازي كنيم، البته اين به مفهوم ناديده گرفتن اشتباهات او نيست.