سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

وقتی درسی را یاد نمیگیریم!



اختلال یادگیری,مشکلات درسی

آمار دانش آموزانی که اختلال یادگیری به معنای خاص دارند بین 4 تا 12 درصد گزارش شده است که نسبت پسران به دختران 2 به 1 تا 4 به 1 است. بی تردید شمار افرادی که دچار برخی مشکلات یادگیری هستند به مراتب بیش از این است

اختلال یادگیری سراغ نوابغ نیز می رود
اگر فرزندتان فقط در ریاضی، خواندن یا نوشتن دارای مشکل است، شاید دچار یکی از انواع اختلالات یادگیری است. از عوامل بی شماری که ممکن است موجب بروز مشکلات درسی در مدرسه شود، اختلال های یادگیری است که البه پیچیدگی های خاص خود را نیز دارد. در واقع، آنها چیزی بیش از مشکلات تحصیلی هستند.


وقتی می گوییم فرد اختلال یادگیری دارد یعنی در مقایسه با فردی که از نظر هوشی با او همتراز است در موضوعی ضعیف تر است. بررسی های انجامش ده حاکی از آن است که برخی از دانش آ»وزان به رغم اینکه ظاهری طبیعی دارند، رشد جسمی آنان حاکی از بهنجار بودنشان است و هوش شان عادی است اما هنگامی که به مدرسه می روند در جریان یادگیری دچار مشکلات جدیدی می شوند و خود را متفاوت از دیگران می یابند.

تفاوت اختلالات یادگیری با عقب ماندگی چیست؟
اختلال یادگیری با عقب ماندگی تفاوت دارد. بسیاری از این کودکان، فقط در فراگیری یک درس خاص ناتوان هستند؛ در حالی که کودک عقب مانده در همه موارد عقب تر از سن خودش است. کودک مبتلا به اختلال یادگیری با وجود توانایی ذهنی کافی در چگونگی استفاده از حواس پنجگانه و عکس العمل های عاطفی در زمینه فهمیدن، تجزیه تحلیل کردن و بیان، نقایص خاصی دارد. نکته مهم این است که این نقص در کودکان محدود و فقط در یکی دو حوزه است و شامل همه عملکردهای آنها نمی شود.

انواع اختلالات یادگیری
 اختلالات یادگیری، با توجه به مهارت ها، گروه بندی می شوند؛ یعنی برای هر نوع مهارت اصلی یک نوع اختلال یادگیری وجود دارد.


1- اختلال خواندن: (اشکال در پردازش صداها، وارونه خوانی و ...)؛ در این اختلال،^ پیشرفت خواندن نسبت به سن و هوش، نارسایی و نقص شدید دارد. این دانش آموزان به علت مشکلی که در خواندن دارند نمی توانند کتاب های درس علوم، ریاضی و امثال آن را بخوانند و بنابراین در آن درس ها نیز با مشکلاتی روبرو می شوند. در واقع، آنها در فهم کلمات، جملات یا پاراگراف ها مشکل دارند. جابجاسازی و معکوس کردن حروف مثال های زنده ای از این اشکال هستند. بیش از 80 درصد دانش آموزان دچار اختلال یادگیری، مشکلاتی را در خواندن از خود نشان می دهند.

2- اختلال ریاضیات (مشکل و ضعف در محاسبه ذهنی عملیات حسابی)؛ این اختلال ناشی از بی معنا بودن ارقام و اعداد یا ناتوانی در انجام اعمال ریاضی است. این کودکان، مهارت های محاسبه ای ضعیفی دارند و چپ و راست را قاطی می کنند. آنهادر حل مسئله های حساب یا درک مفاهیم ریاضی مشکل دارند.

3- اختلال بیان نوشتاری و دیکته نویسی (مشکل در برگرداندن اطلاعات از وضعیت شنیداری – شفاهی به وضعیت دیداری – نوشتاری)؛ یکی از علامت های مهم اختلال املا عدم مهارت و انواع کاستی های مهارتی در نوشتن است. به گونه ای که فرد، نوشتن در یک فضای مشخص را مشکل می یابد. برخی علائمی که به تشخیص اختلال املا کمک می کنند عبارتند از: خوانا نبودن نوشته ها، اندازه غیرطبیعی آنها، مشکل در هجی کردن کلمات، وارونه بودن کلمات، حذف کلمات، گرفتن حالت های عجیب دست یا کاغذ در هنگام نوشتن.

سن شروع، میزان شیوع و تفاوت بین دو جنس
 آمار دانش آموزانی که اختلال یادگیری به معنای خاص دارند بین 4 تا 12 درصد گزارش شده است که نسبت پسران به دختران 2 به 1 تا 4 به 1 است. بی تردید شمار افرادی که دچار برخی مشکلات یادگیری هستند به مراتب بیش از این است؛ اما تخمین شیوع این اختلالات یکسان نیست و در دامنه 1 تا 30 درصد پژوهش های مختلف گزارش شده است. در ایران نیز میزان ابتلا به اختلال خواندن 11 درصد برآورد شده است. در بیشتر موارد شروع اختلال در فاصله زمانی پیش از دبستان تا کلاس دوم مشخص می شود.


شروع پیش از کلاس اول معمولا نشانگر نوعی تاخیر رشدی در زبان، تاخیر در یادگیری مفاهیم جدید در خانه یا تاخیر در عملکرد در مقایسه با همسالان پیش دبستانی و مهد کودکی است. شروع در اوایل ورود به مدرسه معمولا به شکل نمره های پایین، یادگیری ضعیف و اشکال در انجام تکالیف مدرسه مشخص می شود. با این وصف، تشخیص اختلال یادگیری در سال های قبل از ورود به مدرسه بسیار کار دشواری است. معمولا مشکلات یادگیری با درمان بهبود می یابند و در برخی موارد، مشکل با شدتی کمتر تا بزرگسالی ادامه می یابد.

آسیب های جسمانی و روانی مبتلایان
 اختلال یادگیری در اندام ظاهری کودک آشکار نیست. کودک مبتلا به این وضع می تواند دارای بدنی قدرتمند، چشمانی قوی، گوش های تیز و هوش بهنجار باشد؛ در عین حال، چنین کودکی در عملکرد ناتوان است. نارسایی او به همان اندازه واقعی است که ناتوانی پای فلج. معمولا والدین تا پیش از مدرسه رفتن این کودکان، با علائمی مانند دیر صحبت کردن، تا اندازه ای دست و پا چلفتی بودن و زیاد شلوغ کردن آنها متوجه این اشکال خواهند شد. اما مشکل واقعی از زمانی شروع می شود که کودک به کلاس اول می رود و سعی می کند خواندن و نوشتن بیاموزد.


چنین کودکی به دلیل داشتن هوش طبیعی وقتی وظایف درسی را مشکل می یابد و پیشرفت های همکلاسان خود را می بیند، احساس پریشانی و سردرگمی می کند. دانش آموزان مبتلا به این اختلالات، که در ترکیب با کلاس عادی درس می خوانند، بیشتر از همسالان سالم خود طرد و منزوی می شوند.


بنابراین، این کودکان از میزان خطر بالاتری برای داشتن مشکلات هیجانی و رفتاری برخوردارند. مشکلات درون فردی و بین فردی مانند انزوا، افسردگی، خودکشی و بزهکاری در میان این کودکان متداول است. این مشکلات موجب تشدید مسائلی خواهند شد که به وسیله اختلال یادگیری به وجود آمده و ممکن است به پیامدهای منفی جدی در بزرگسالی بینجامند.


در واقع، مشکلات آنها تنها به افت تحصیلی و اتلاف بودجه پایان نمی پذیرد بلکه به سرزنش و تحقیر دانش آموزان، تشکیل خودپنداره ضعیف و کاهش عزت نفس آنان می انجامد و سلامت روانشان را به مخاطره می اندازد. این مشکلات از دانش آموزان و مدرسه به خانه و خانواده راه می گشاید و اضطراب و ناخشنودی به بار می آورد. در نتیجه اختلالات یادگیری می تواند آسیب سختی را به بهداشت روانی جامعه وارد کند.

علل اختلالات یادگیری
 ثابت شده است علل بروز ناتوانی های یادگیری نسبتا مبهم است اما به طور کلی می توان در ارتتباط با علت این اختلال ها به عوامل فراوانی اشاره کرد، که البته شامل عوامل زیستی، ژنتیکی، روانی، محیطی و اجتماعی است. شواهد ژنتیکی نشان می دهد اختلالات یادگیری در برخی خانواده ها بیش از دیگران است. از نظر فیزیولوژیکی بسیاری از متخصصان بر این باورند علل اساسی و عمده اختلالات یادگیری ناشی از آسیب دیدگی مغزی شدید یا جزئی و صدمه وارده به دستگاه عصبی مرکزی است.


عوامل بیوشیمیایی اختلال های متابولیکی گوناگون نیز در حکم عواملی هستند که موجب اختلال های یادگیری می شوند؛ مثل هایپوگلیسمی، کم کاری تیروئید و غیره. ممکن است کودکان مبتلا به این اختلالات، در عملکردهای روانی پایه مانند ادراک، به یادآوری و شکل دادن به مفاهیم، با مشکلاتی روبرو باشند. گاهی تدریس ناکافی و ناصحیح یا طرح و برنامه ریزی آموزشی ضعیف موجب بسیاری از این اختلالات می شود. گاهی نیز انتظارات معلمان از کودکان (توقعات فوق العاده بالا یا فوق العاده پایین) در نحوه تدریس آنان اثر می گذارد.

درمان اختلال های یادگیری
 متاسفانه به بسیاری از دانش آ»وزان دارای اختلال یادگیری، برچسب کودن، کم ذهن، عقب مانده و امثال آن زده می شود، که هیچ کدام صحیح نیستند و با قاطعیت می توان گفت اگر این مشکلات به موقع و به جا تشخیص داده شوند. قابل درمان است.


بد نیست بدانید افرادی چون آلبرت انیشتین، نابغه ریاضی، توماس ادیسون، مخترع و مبتکر و نابغه آمریکایی، اگوست رودین، مجمسه ساز بزرگ فرانسه، لئوناردو داوینچی و بتهون همگی دچار اختلالات یادگیری بودند. با توجه به این که بنیادی ترین عامل در درمان این کودکان معلم است، لازم است معلم درصدد جستجو و کاربرد راهبردهای مورد نیاز این کودکان برآید.


یکی از موثرترین روش های تدریس به این دانش آموزان، روش تجزیه تحلیل و به عبارتی ساده سازی تکلیف درسی است. استفاده از این روش به این صورت است که معلم پس از انتخاب موضوع درسی مناسب و مشخص کردن هدف آن، هدف کلی را به اهداف جزئی تقسیم می نماید و برای هر یک، مراحل آموزشی از ساده به مشکل در نظر گرفته می شود. معلم همچنین می تواند برای برنامه آموزشی خود از حداکثر امکانات تکنولوژی آموزشی بهره گیرد. به دلیل اینکه این اختلال سه نوع عمده دارد؛ برای هر کدام از انواع اختلالات نکات ویژه ای وجود دارد، که باید در زمان درمان در نظر داشت.

درمان حسابی
اگر بخواهیم به گونه ای اختصاصی تر به راهکارهای درمانی کودکان دارای اختلال یادگیری بپردازیم بهتر است برای درمان اختلال ریاضیات، ابتدا نوع و الگوی خطاهای ریاضی کودک شناسایی شود. بدین ترتیب می توان تاکید اصلی را معطوف ترمیم حوزه ای کرد که کودکدر آن ضعف دارد. لازم است از موارد عینی و شبیه سازی برای نشان دادن مفاهیم انتزاعی استفاده و کودک ترغیب شود از مواد یادگیری معینی استفاده کند تا مفاهیم را به خوبی درک و به آنها تسلط پیدا کند.میگنا دات آی آر، در این روش، اغلب آموزش اصول کمّی مانند ترتیب، اندازه، فضا و فاصله با استفاده از موارد قابل لمس و کلام شروع می شود و در نهایت به تقویت قوه استدلال و تفکر می انجامد. فلش کارت ها هم برای مشق ریاضی به کار می روند تا عملیات های ساده ریاضی به حافظه سپرده و خودکار شوند.

درمان خواندنی
برای درمان اختلال خواندن از برنامه های متنوعی استفاده می شود، که آگاهی کودک را درباره حرکات لب و زبان و رابطه آنها با برخی حروف و صداها افزایش دهد. در کنار آن لازم است به دانش آموزان آموزش دهند به جای حفظ طوطی وار، از منطق استفاده کنند. از کتاب های درشت چاپ با فواصل زیاد بین حروف استفاده شود. همچنین ممکن است کودک گفتن حرف را به ترتیبی که آن را ردگیری و مشاهده می کند، تمرین کند. به علاوه، یادسپاری واژه هایی که کودکان مدرسه ای بیشتر با آنها سروکار دارند، برای خواندن دیداری بسیار مناسب هستند. سطح خواندن روان را می توان با استفاده از آموزش ریشه، پیشوند و پسوند کلمه های متداول به کودکان افزایش داد. بازی با واژه های آهنگین (مانند غاز – باز) نیز سودمند است.

درمان نوشتنی
برای درمان اختلال دیکته نویسی لازم است کلاس های آموزشی هم راستا با پیشبرد مهارت های نوشتن برگزار شود. معلم این دانش آموزان باید به اندازه کافی به دانش آموزان وقت بدهد فعالیت های نوشتن را کامل کنند. همچنین می تواند امتحان آنها را به صورت شفاهی بگیرد.


راهکار درمانی دیگر عبارتند از: آزادی انتخاب موضوع توسط شاگرد، تمرین های کافی برای به آرامش رسیدن دست ها و بازوها، تمرین کردن حروف مشکل، برگزاری کارگاه های آموزشی نوشتن و تشویق آنها برای نامه نوشتن به دوستان و نزدیکان. البته لازم به ذکر است این مداخلات به دلیل علل متعدد اختلالات یادگیری، می تواند بسیار گسترده تر و متنوع تر باشد.
منبع:مجله سپیده دانایی


ویدیو مرتبط :
درسی که دانشجویان باید از شهید مطهری یاد بگیرند چیست؟!!

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

5 درسی که در ارتباط با افسردگی یاد گرفتم!



بیماری افسردگی,مشکل اصلی افسردگی ,کمک گرفتن در افسردگی

افسردگی یک موضوع دشوار برای صحبت است.زمانی سخت تر می شود که با آن زندگی کنی. من بیشتر از دو دهه با بیماری افسردگی زندگی می کردم.بعد از مدتی یاد گرفتم که چگونه بدون تسلیم شدن، با آن مبارزه کنم.

 

می خواهم با یک اعتراف شروع کنم: اینها تجربیات شخصی من است.من پزشک نیستم و صلاحیت تشخیص یا درمان بیماری هیچ کس را ندارم.فقط در حد موقعیت خودم می دانم که افسردگی در حالت کلی چگونه است، اما همیشه دنبال توصیه های تخصصی برای موقعیت شخصی خودتان باشید. همانگونه که گفته شد، مواردی وجود داشت که به من کمک کرد.اگر شما خواستار درمان این بیماری هستید و می خواهید به دوستی که افسرده به نظر می رسد، کمک کنید راهنمایی های ما می تواند به شما در این مورد کمک نماید.

برداشت های شخصی شما اغلب اشتباه است.
مشکل اصلی افسردگی غیرعادی جلوه دادن واقعیت است.علاوه بر اینکه کارهایی که شما در حالت عادی از انجام آنها لذت می برید را خسته کننده نشان می دهد بلکه شما به ندرت جنبه های خوب و مثبت وجودی خود را می بینید.افسردگی تمایل به محدودیت و گردش مکرر پیرامون افکار منفی است تا جایی که شما به این نتیجه می رسید که آن چیزی که وجود دارد، بدترین چیز ممکن است. افکاری نظیر این :

 

"من هیچ وقت از این روزمرگی خلاص نخواهم شد."
"من موجود بی فایده ای هستم."
"هیچ کس به من توجه نمی کند."
"من در هیچ کاری خوب نیستم."
"هیچ راهی برای پیشرفت وجود ندارد."

ندای درونی که فرمان تسلیم می دهد، بسیار قوی است.مبارزه با آن باورها کار سختی است، نه به این دلیل که آنها درست هستند بلکه به این خاطر که در موقعیت شما، برایتان درست به نظر می رسند.نکته کلیدی این است که فراموش نکنید که برداشت هایتان با واقعیت یکی نیستند.


افسردگی را چند لحظه کنار بگذاریم.حتی در میان افراد موفقی که از افسردگی رنج نمی برند نیز نوعی فاصله بین احساسات و واقعیت های رایج برایشان وجود دارد. برای استفاده از مثال هایی که پیش از این در مورد آنها بحث شد، سندرم ایمپاستر باعث می شود که شما احساسی شبیه به این داشته باشید که افراد اطراف شما، باهوش تر و موفق تر هستند، در صورتی که این فقط یک تصور اشتباه است.همچنین باعث می شود که فرد با درجه موفقیتی که در آن قرار دارد، دچار مشکل شود. این یکی از هزاران فریبی است که ذهن شما به شما میزند.

مشکل اینجا است که افسردگی، انگیزه های فراوانی که برای مبارزه علیه این تناقضات نیاز است را از شما دور می کند.کسانی هم که از افسردگی رنج نمی برند، ممکن است احساس تناقض را داشته باشند اما خود را متقاعد می کنند که آن چیزها فقط در سر آنهاست و افراد دیگری هستند که مشکلات مشابه آن داشته باشند.یک شخص افسرده زمان زیادی برای انجام این کارها دارد.در تجربه شخصی من، دریافتم که زمانی شرایط عوض می شود که بفهمم اینها همه ،چیزهایی است که در ذهن من وجود دارد.این مسائل وجود خارجی ندارند .

این یک حقیقت تلخ است که در ذهن می ماند.افسردگی به شما می گوید که متفاوت هستید و مستثنا از تمام قوانین و رسومات !!! .در این موارد چیزی که اهمیت زیادی دارد این است که بیاد داشته باشید که بعضی چیزهایی که در مورد خودتان فکر می کنید، واقعا در واقعیت وجود ندارند.

 

احساس شما،کاملا معتبر و با ارزش است.
در ارتباط با این شرایط، درک این مسائل که کدام واکنش طبیعی به افراد نشان می دهد که از افسردگی رنج می برند، یا کدام احساسشان را باید نادیده بگیرند، بسیار دشوار است.در هرحال شما یک بازنده واقعی نیستید.درست است؟ شجاع باشید و صورت بشاش خود را حفظ کنید.شما دلیل محکم و جدی برای اینکه چرا باید ناراحت باشید، ندارید.بنابراین ناراحتی و غم باید به طور کامل از بین برود. درست است؟

ولی این تنها راه بروز آن نیست.احساساتتان( در هرکس به هر دلیلی)به طور اساسی عین واقعیت نیست.حتی اگر به طور عاقلانه بدانید که صفات ارزشمندی دارید، یک آینده وعده داده شده و زندگی کنونی بسیار ایده آل، اینها احساس خوبتان را در ارتباط با آن تضمین نمی کند.نکته این است.افسردگی وجود صرفا غم و غصه نیست بلکه مربوط به عدم وجود شادی با توجه به شرایط خوبتان نیز می باشد.

احساس شما در ارتباط با وجود افسردگی چگونه است؟ شما مجبور نیستید که احساساتتان را توجیه کرده یا از آنها دفاع کنید.تا زمانی که کارهای شما به خودتان یا دیگران صدمه وارد نکند،شما می توانید هر احساسی که به آن نیاز دارید را داشته باشید.هر کس زمانی احساساتی را بروز می دهد که بازتاب کاملی از شرایط وی نیست.افسردگی شما به این معنی نیست که شما در گروه خاصی قرار می گیرید که در .انجا باید چیزهای مشخصی را حس کنید.فقط به این معنی است که شما نیاز دارید که از راهی متفاوت با احساساتتان ارتباط برقرار کنید.در مواردی ممکن است به طور غریزی بتوانند احساسات را از واقعیت جدا کنند.شما نیاز به پله های اضافه دارید و شاید کمی کمک.

بیماری افسردگی,مشکل اصلی افسردگی ,کمک گرفتن در افسردگی

شما به افراد دیگر نیاز دارید.
افسردگی گوشه نشینی می آورد.به رابطه ها آسیب می زند و شما را ترقیب به به هم زدن ارتباط با دیگران می کند با این تعابیر که مردم به فکر تو نیستند، آنها درک نمی کنند و تو به آنها نیاز نداری. واقعبت این است که شما آن را انجام می دهید چون افسردگی ارزیابی شرایط موجود را برای شما سخت می کند و تاثیر افراد دیگر روی شما، اهمیت بیشتری پیدا می کند.

بدترین بخش مربوط به افسردگی این است که در سر اتفاق می افتد.در سرماخوردگی شما می توانید روی بخشی از بدن که صدمه دیده است تمرکز کنید.در افسردگی شما نمی توانید همیشه تعیین کنید که کدام احساس بر پایه واقعیت است و کدام یک فراواکنش است. صحبت کردن با دیگران، مهم ترین راه برای نشخیص این دو از یکدیگر است.

صحبت کردن با دیگر افراد در مورد افسردگیتان کار راحتی نیست.بعضی افرا د تا حدی خوش شانس هستند که دوستانی صمیمی داشته باشند که مشتاق شنیدن باشند و درک کنند.بقیه اینقدر خوش شانس نیستند.اگر شما دوستی ندارید که با وی صحبت کنید(یا اینکه آنها آنگونه که می خواهید به حرف هایتان گوش نمی دهند)راههایی وجود دارد که شما می توانید کمک بگیرید.مهم تر از همه اینکه انجام این کار اصلا کار اشتباهی نیست.

 

کمک گرفتن کار درستی است.
یک باور اشتباه این است که شمایی که افسردگی دارید، دچار نوعی عیب و کاستی هستید.داستانهای خبری و آمار به ما می گوید که اساسا هیچ بیماری ذهنی ما را علیل و از پای افتاده نمی کند،(مانند «افسردگی عامل درونگرایی»و «درونگرایی عامل قتل های بزرگ» ). اما حقیقت به این سادگی نیست و افسردگی به معنی ناتوان بودن شما نمی باشد.


افسردگی یک عدم سازگاری است.زمانی که ما افسرده هستیم راههای برخورد ما با احساساتمان با راههایی که دیگر افراد برخورد می کنند، یکی نیست.منفی بودن یک عادت می شود و آموزش روش واکنش مناسب و با احساسات کاملا مثبت، سخت خواهد شد.این به این معنی نیست که شما نمی توانید.شما غدد شادی خود را از دست نداده اید بلکه فقط همترازی خود را از دست داده اید.

کمک گرفتن در افسردگی درست مانند رفتن پیش پزشک برای سرماخوردگی، شکستگی استخوان یا حتی یک چکاپ است.ما نیاز داریم که چند وقت یک بار سلامتی جسمی خود را بررسی کنیم.این باید دقیقا د مورد متخصصین مشاوره برای سلامتی ذهنی ما نیز برقرار باشد.هیچ خجالتی وجود ندارد و هیچ شخص منطقی نباید از اینکه می خواهید کمک بگیرید به شما حس بدی بدهد.نه تنها آن بلکه کمک گرفتن می تواند تاثیرگذار باشد.


افسردگی همیشه یک جور نمی ماند.
افسردگی یک داروی خاص ندارد.مانند مانند سرماخوردگی، آبله مرغان یا حتی سرطان نیست که روی قسمتی از بدن تمرکز کنید و بتوانید بگویید که اگر یک بار برطرف شود، حال کلی من بهتر می شودافسردگی در ذهن شما است و به عبارت دیگر بخشی از شخصیت شما می باشد.حتی اگر افسردگی شما تمام شود،شخصیت کلی شما چگونه خواهد بود. شما نمی توانید به طور کامل از آن جدا شوید.

شما می توانید احساس متفاوتی داشته باشید. اگرچه در ارتباط با عوامل فیزیولوژیکی گذشته باشیم، اما ایده اصلی این است که ذهن قابلیت تغییر را دارد.رفتار های ما، عادتهایی که در ما شکل گرفته، و حتی محیطی که ما در آن قرار داریم، می تواند روی نحوه تفکر ما تاثیر بگذارد.اخیرا در اواسط قرن بیستم اعتقادی که در بین متخصصین اعصاب رایج شده این است که ذهن بعد از دوره کودکی تغییر نمی کند.این عقیده زمان کوتاهی مورد تایید بوده است.

اعصاب شناسی در رنج وسیعی از موازین علمی قرار دارد.یعنی عادت ها و شرایط ذهنی ما در یک حالت خاص باقی نمی ماند. تغییر کردن رویه راحتی نیست.ممکن است این هماهنگی به اندازه طول عمر زمان ببرد.ممکن است سن شما بگذرد و با آن درگیر باشید.اما باید تلاش کنید که روح خود را در ورای ذهن خود مصون نگه دارید.افراد با یکدیگر متفاوتند و هیچ مسیر یکسانی وجود ندارد که همه دقیقا همان مسیر را تجربه کنند.


این یعنی اینکه زمانی که دوستانتان به شما می گویند که امیدوار باشید، آنها اشتباه نمی کنند.حتی اگر شما سالها با آن دست و پنجه نرم کرده باشید(داستانهای زیادی مشابه داستان شخصی من وجود دارد) این یک شانس است تا زمانی که شما تسلیم نشدید می توانید خود را جمع و جور کنید.زمانی که شما با افسردگی می جنگید، ذره ای امید به اندازه تفاوت بین مرگ و زندگی باشد.
منبع:آی بانو