سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

من در این خانه زیادی نیستم



سالمند افسرده, نگاه به سالمندان

 

خدا عزیزجان را رحمت كند، همیشه ورد زبانش این دعا بود كه «خدایا من رو محتاج اولادم نكن.» هرچند هفت‌هشت سال آخر عمرش یعنی زمانی كه زانوهایش را عمل كرد، چنان زمین‌گیر بود كه از روی ناچاری، این هفته در خانه یكی از فرزندانش اتراق می‌كرد، تا هفته بعد چمدان به دست عازم آن یكی شود، خودش می‌گفت: «آوارگی در خانه اولاد، كفاره گناهان این دنیای من است.»

 

افسردگی در سالمندان

پدر و مادرهایی كه مثل عزیزجان این روزها یا تنها مانده‌اند یا از بی‌كسی‌وكم توانی، به توجه فرزندانشان نیازمند شده‌اند، كم نیستند، خیلی از ما در روزهای جوانی و در سال‌هایی كه با كودكان‌مان بازی می‌كنیم، به آنها غذا می‌دهیم، حمامشان می‌بریم، دعوایشان می‌كنیم و... حتی باور نمی‌كنیم كه روزی به توجه‌شان نیاز خواهیم داشت، فكر این كه نیاز خواهیم داشت تا دختر یا پسر كوچك امروز، لقمه‌ای غذا در دهانمان بگذارد، دستمان را بگیرد تا زمین نخوریم، ما را به حمام ببرد یا آرزوی این را خواهیم داشت كه به ما لبخند بزند و مهربانی كند، خنده‌دار است، اما فرآیندی است كه برای خیلی‌ها در زندگی به واقعیت پیوسته است.

 

قبل از رسیدن به سن یائسگی، در خانم‌ها به طور معمول آمار افسردگی بیش از آقایان است، اما در پی بازنشسته‌شدن یا از كار افتاده‌شدن آقایان در سنین بالاتر و با توجه به فشارهای ناشی از موارد گوناگون كه اغلب روی آقایان بیشتر است مانند مسائل درمانی یا هزینه‌های زندگی، تامین مسكن و... بروز افسردگی در آقایان بیشتر می‌شود و در سنین سالمندی تقریبا آمار افسردگی خانم‌ها و آقایان برابر می‌شود. متاسفانه آمار بالای افسردگی در خانه‌های سالمندان بیش از 70 درصد است. در حالی كه افسردگی در میان سالمندانی كه در منزل خودشان یا با اعضای دیگر خانواده زندگی می‌كنند، حدود 30 درصد گزارش شده است.

 

ربابه زندگی در خانه پسر و عروسش را دوست ندارد و از یكسال قبل كه زندگی با آنان را در یك خانه آغاز كرده گوشه گیرترشده، آهسته حرف می‌زند، از هر چیزی زود می‌رنجد، گاهی زود عصبانی و مضطرب می‌شود، شب‌ها در خواب گریه می‌كند و... دوشغله‌بودن پسرش از یكسو و شاغل‌بودن عروس و سروكله زدن نصف روز با نوه‌ها او را بی‌حوصله‌تر كرده است. پای صحبتش كه بنشینی دایم از خاطرات گذشته می‌گوید؛ از روزهایی كه دختر جذابی بوده، موهای بلوندی داشته و پسرهای محله بارها به خواستگاری‌اش آمده‌اند یا روزهایی كه با غلامعلی ـ همسرش ـ برای ماموریت كاری، از این شهر به آن شهر می‌رفته‌اند. او حتی خاطرات دوران كودكی‌اش را به یاد می‌آورد و به آن افتخار می‌كند. از نبود هم‌صحبت گله می‌كند، از نداشتن كسی كه پای حرف‌هایش بنشیند.

 

مشاور به پسر و عروس ربابه توصیه كرده است كه از او بخواهند برای قدم زدن یا كارهایی چون خرید هفتگی با آنها همراه شود. اگر نمی‌پذیرد، با ملایمت تشویقش كنند. او را به مراسم و برنامه‌هایی كه زمانی علاقه داشت، ببرند، ولی از سالمند افسرده انتظار نداشته باشند در نخستین گام به همه پیشنهادهای آنها عمل كند یا به‌عبارت دیگر به زور از او نخواهند كه همه این كارها را در همان آغاز انجام دهد، چون ناتوانی او در انجام همه این كارها می‌تواند به نتیجه عكس بینجامد. از سویی هرگز او را متهم نكنند كه مشكلی ندارد و همه این دردها غیرواقعی‌اند و انتظار نداشته باشند كه یكشبه حالش خوب شود؛ هر فرد افسرده با حمایت و گذر زمان بهبود می‌یابد.

 

روی دیگر سكه سالمندی

اما همیشه نمی‌توانیم تمام تقصیرها را به دوش فرزندان بیندازیم، گاهی والدین پیر هم وقتی قصد زندگی مشترك با فرزندان دارند، بدقلقی می‌كنند كه باعث ورود بحرانی تازه به زندگی فرزندان خواهند شد. منیره تابناك از جمله افرادی است كه در این باره می‌گوید:‌ «دو سال قبل مادرم فوت كرد و پدرم تنها شد. وضع زندگی و مالی ماهم تعریفی نداشت چون شوهرم مجبور بود از صبح تا شب در مكانیكی كار كند. پدرم بازنشسته ارتش است و به دلیل تنهایی اتاقی به او دادیم تا پیش ما بیاید اما از آن زمان خون به جگرم كرده، شوهر و پدرم هر شب با هم بحث و دعوا دارند، پدرم او را بی‌عرضه می‌خواند كه نمی‌تواند زندگی راحتی برای من فراهم كند و شوهرم هم به پدرم بی‌احترامی می‌كند.»

 

بسیاری از سالمندان هم وقتی با فرزندانشان همخانه می‌شوند، به استخوان لای زخم بدل می‌شوند. به عنوان نمونه، برخی از آنان از این كه مورد ترحم قرار بگیرند، كسی آنها را وادار به رژیم غذایی خاصی كند و داروهایشان را گوشزد كنند، دل آزرده می‌شوند چون آنها را نشانه ناتوانی و عجز خود می‌دانند.

 

وقتی سایه سر می‌رود

به سالمندی كه می‌رسیم تمام نیازها و اشتیاق‌های جوانی رنگ می‌بازد، دیگر خبری از اراده و سركشی و لجاجت نیست. احساسات، شكل كودكانه به خود می‌گیرد، اشك‌ها زودتر از تصور سرازیر می‌شود، سروصدا آزار می‌دهد، حوصله زود سر می‌رود، زود رنجی عادت می‌شود، چشم‌ها كم سو می‌شود، اما می‌بیند اشاره‌های ابرویی را كه از پشت سر او را نشانه می‌رود یا پچ‌پچ‌هایی را كه درباره‌اش می‌شنود و سكوت می‌كند و... برخی نیاز به فرزندان و توجه آنان را نتیجه از دست رفتن سایه سر می‌دانند. سایه‌ای كه گاه تا 70 ـ 60 سال بر سر داشته‌اند و در خلأ او به دنبال جایگزین می‌گردند.

سالمند افسرده, نگاه به سالمندان

آقا حجت بازنشسته 78 ساله‌ای است كه 34 سال در شركت مخابرات تهران خدمت كرده و شش سال پیش همسرش را از دست داد، با وجودی كه خودش ادعا می‌كند به كسی نیاز ندارد، اما دو دخترش هر روز به او سر می‌زنند كه اگر به او سركشی نكنند، سینك ظرفشویی خانه از ظروف نشسته پر می‌شود و آقا حجت، غذا از بیرون سفارش می‌دهد كه برای چربی خونش مضر است. داماد بزرگ او اصرار دارد آقا حجت خانه‌اش را بفروشد و در آپارتمان 67 متری با آنان زندگی كند تا همسرش مجبور نباشد هر یك شب در میان تا صبح پیش پدرش بماند، اما آقا حجت زیر بار نمی‌رود.

 

من در این خانه زیادی نیستم

مشكلات بسیاری از سالمندان از زمانی آغاز می‌شود كه همسرشان را از دست می‌دهند و اگر فرزند مجردی در خانه نداشته باشند، احساس تنهایی و ترس از بی‌كسی فشار روانی مضاعفی بر آنان وارد می‌كند.

زیبا امین‌پور، جامعه‌شناس در این زمینه می‌گوید: گاهی سالمندان به عنوان مادربزرگ یا پدربزرگ وارد خانواده دختر یا پسر خود می‌شوند و روابط جدیدی برقرار می‌شود، بنابراین آنها وارد سیستمی شده‌اند كه باید خود را با این سیستم هماهنگ كنند، كاری كه برای آنان دشوار است. در نتیجه ناسازگاری‌ها و ناهماهنگی‌ها باعث بروز بیماری روحی در ضعیف‌ترین و آسیب‌پذیرترین عضو خانواده یعنی همان سالمندان می‌شود. البته این وضع برحسب الگوهای فرهنگی به شكل بیماری واقعی یا احساس كسالت ظاهر خواهد شد.

 

بسیاری از سالمندان پس از فوت همسر قدرت انطباق با شرایط جدید را ندارند و به دلیل وابستگی زیاد به همسر دچار افسردگی‌های حاد می‌شوند در این صورت حتی حضور فرزندان هم نمی‌تواند جای خالی همسر را برایشان پر كند. شاید باورش كمی دشوار باشد، اما خودكشی‌های موفق در دوره سالمندی از تمام دوره‌های سنی دیگر بیشتر است. همچنین اقدام به خودكشی‌های منفعلانه به دلیل كم‌بودن امید به زندگی در این افراد با انجام كارهایی مثل مصرف‌نكردن داروها یا رعایت‌نكردن پرهیز غذایی در میان پدران و مادران تنهای ما قابل توجه است.

 

با والدین سالمندمان چه كنیم؟

همه می‌دانیم كه سالمندان عزیزند و چشم و چراغ خانه‌های ما هستند، همه به این فرهنگ بومی كه احترام سالمندان واجب است معتقدیم، همه باور داریم كه وجودشان، مغتنم است و اگر روزی از دستشان بدهیم، جامه می‌دریم و مجلس ختم می‌گیریم و روزها و شب‌ها گریه می‌كنیم و... اما تا وقتی هستند گویی آنها را نمی‌بینیم، سالمندان در خانه‌های ما عزیزند تا وقتی به عنوان مهمان بیایند و بروند و اگر روزی نیازشان را به خودمان ببینیم، دلخور می‌شویم، تحمل‌مان كم می‌شود، از یاد می‌بریم نیازهایی را كه آنها برآورده كرده‌اند و حالا طلبكار ما هستند و موظفیم بدهی‌شان را بپردازیم آن هم نه با غیظ كه با عشق.

 

این وظیفه نیازمند آموزش است. بسیاری از كشورهایی كه از ارزش‌های ملی و دینی ما ایرانیان تهی هستند، قدر سالمندانشان را چنان دانسته‌اند كه خدمات و قوانین تامین اجتماعی، دست‌كم خلأ عاطفی آنان را پر می‌كند، اما در ایران اگر سالمندان در تامین معاش به تنگنا بیفتند، نه از حمایت دولت خبری است و نه از احترام اجتماعی. تغییر این نگاه به سالمندان و كاهش سوءرفتار با آنان در خانواده و جامعه تمرین و تربیت می‌خواهد؛ همان نكته‌ای كه جایش در كتاب‌های آموزشی خالی است.

منبع : چهاردیواری

  


ویدیو مرتبط :
خانه قدیمی یا خانه عشق گیلان/آیا این خانه رویایی است؟؟

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

جوانی که به اتهام قتل پسرهمسایه محاکمه می شود: او را در خانه خواهرم دیدم وکشتم؛پشیمان هم نیستم



 هاشم دستی را کشید و با عجله از ماشین پیاده شد. در صندوق عقب را بالا داد تا پسرش حامد، جسد پتوپیچ شده امیر را از آن بیرون بکشد. قرار شد هاشم دور و بر را بپاید و حامد جسد خونی را به بالای پل حسن‌آباد ببرد و از آنجا به پایین پرتاب کند.

 اما كینه حامد خیلی عمیق بود. او پس از آتش زدن جسد برگشت و با پدرش فرار كرد. او كه امیر را در خانه خواهرش دیده و با چاقو كشته است، صبح دیروز در شعبه دوم دادگاه كیفری استان تهران گفت: «رو سفیدم و كار اشتباهی نكرده‌ام.»

پای حامد، هاشم، خواهرش سارا و همسایه‌شان امیر، شامگاه ١٥ آذر ٩٠ به پرونده قتل باز شد. در این روز حامد و پدرش وقتی از مسجد به خانه برگشتند، سارا را ندیدند. او دوباره برای مصرف شیشه پیش امیر رفته بود. پدر و پسر با عصبانیت به خانه امیر رفتند اما سارا آنجا نبود. شك كردند نكند خواهرشان، مثل سه بار قبل، با امیر باشد.

 

سریع خودشان را به خانه سارا رساندند. نمی‌خواستند اجازه دهند، سارا و امیر از دست‌شان فرار كنند. پس حامد از بالای در به خانه پرید و در همان راهرو با خواهرش چشم در چشم شد. هنوز مشتش بالا نیامده بود كه امیر را با لباس ركابی در گوشه اتاق دید. با هم درگیر شدند و حامد قوی هیكل، با مشت به صورت او كوبید: «امیر روی زمین افتاد. سارا داشت فرار می‌كرد. از پدرم خواستم او را بگیرد اما نتوانست. خونم به جوش آمده بود. دو تا چاقو روی فرش افتاده بود. با یكی از آنها دو ضربه به امیر زدم. او چند دقیقه بعد مرد.»

حامد و پدرش صبح دیروز در شعبه دوم دادگاه كیفری استان تهران انگیزه قتل را «جلوگیری از آبروریزی» خود اعلام كردند. در آغاز جلسه دادگاه به ریاست قاضی مقدم، پدر مقتول قصاص قاتل فرزندش را خواست. پس از او هاشم پشت جایگاه ایستاد. براساس كیفرخواست او متهم به آدم‌ربایی، معاونت در قتل و جنایت بر میت است. با این حال مرد میانسال هیچ كدام از اتهامات خود را نپذیرفت: «آن روز حامد با چاقو امیر را كشت و جسدش را از بالای پل حسن‌آباد پایین انداخت. بعد هم با بنزین آن را آتش زد. من هیچ جرمی مرتكب نشده‌ام و اگر با پسرم همكاری كردم تا جسد را حمل كند، فقط برای حفظ آبرویم بود. آن روز امیر آمده بود خانه سارا.»


متهم درباره روز حادثه گفت: «آن روز با حامد به مسجد رفته بودیم. شام خوردیم و برگشتیم خانه اما سارا را ندیدیم. او مدتی بود با همسایه مان امیر شیشه مصرف می‌كرد و سه بار هم پلیس آنها را با هم گرفت. حدس زدیم این‌بار هم پیش او باشد اما وقتی با حامد سراغ امیر رفتیم او خانه نبود. شك كردیم نكند رفته باشد خانه سارا كه همین طور هم بود. وقتی رسیدیم، پسرم از بالای دیوار پرید و در را باز كرد. حامد آنجا با امیر درگیر شد و او را با چاقو كشت. سارا هم از دست ما فرار كرد و تا یك سال و نیم پیدایش نبود.»


اعترافات متهم در حالی بود كه او پیش از این در پلیس آگاهی و جلسات بازپرسی، مشاركت در قتل را تایید كرده و گفته بود «حامد، امیر را در داخل ماشین با پارچه خفه كرده است.» او این‌بار اما وقوع قتل در خانه را به میان كشید تا تناقض در حرف‌هایش آشكار شود. با اصرار هاشم به راست بودن حرف‌هایش، رییس دادگاه حامد را به جایگاه فراخواند.  جوان قوی هیكل از كشتن امیر راضی بود.

 

او با هیجان مدام می‌پرسید «امیر آن روز در خانه ناموس من چه كار داشت؟» حامد كه به آدم‌ربایی، قتل عمد و جنایت بر میت متهم است به غیر از آدم ربایی دو اتهام دیگر خود را پذیرفت و گفت: «من امیر را در همان خانه خواهرم با چاقو كشتم. بعد جسدش را پتوپیچ كردم و در صندوق عقب ماشین پدرم گذاشتم و از بالای پل حسن‌آباد پایین انداختم. وقتی با بنزین آن را آتش زدم با پدرم فرار كردیم.»

 

حرف‌های او نیز در تناقض با اعترافات قبلی‌اش بود. او پیش از این گفته بود امیر را در خودرو با پارچه خفه كرده اما اكنون حرفش را تغییر داد و به قتل او در خانه اعتراف كرد. اصرار او و پدرش بر دروغ بودن اعترافات‌شان در بازجویی‌ها باعث شد تا رییس دادگاه از روی گزارش پزشكی قانونی بخواند. در آن تاكید شده بود: «آثار سیاهی و كبودی روی گردن مقتول دیده شده است.» با این حال هر دو متهم بار دیگر به كشتن امیر در خانه اصرار كردند.


حامد كه به پایان اعترافاتش رسیده بود بار دیگر گفت امیر را برای آبرویش كشته است: «وقتی جسد امیر را آتش زدم با پدرم به خانه سارا برگشتیم و خون‌های روی دیوار و زمین را تمیز كردیم. زندگی برای من تمام شده. برای آبرویم امیر را كشتم.» پسر جوان حرف‌های خود را با جمله پرتكرارش بست: «امیر آن روز در خانه ناموس من چه كار داشت؟»

  اخبار  حوادث  -  اعتماد