سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

فاصله ها و خواستگاری های سنتی



 

فاصله ها وخواستگاری سنتی

 

زمین و آسمان جاده می شود و "فاصله ها " شروع می شود . انگار عالم و آدم با سرعت هرچه تمام تر حركت می كنند تا به چیزی برسند ، به كسی شاید ، به محلی امن ، به راهی هموارتر ، اما هرچه می رویم ، فاصله مان كم تر می شود ؛ عمر را می گویم كه مثل یك نخ نامرئی هر روز كوچكتر می شود و فاصله ی ما را به آخر خط ، كمتر می كند . اما دلیلی دارد این عمر، كه مثل باد می رود و امان نمی دهد :حكمت این عمر بی بازگشت ، همان است كه مولایمان فرمود : امتحان ریشه ها ، نه لرزاندن شاخه ها .

 

"فاصله ها " ، در سیر داستانی خود ابعاد مختلفی را مد نظرقرار داده بود كه می توان گفت صرف نظر از برخی كاستی ها ، توانسته بود به خوبی از عهده ی سرانجام شان برآید . مثل : فساد های فرهنگی - اجتماعی ، دوستی ها و رابطه های دختران و پسران قبل از ازدواج ، گسست نسلی ، فساد اقتصادی ، مباحث خانوادگی وازدواج های دوم و غیره .

 

ما در بخش خانواده ، قصد داریم از میان این همه بحث و نقلی كه مصداق روشن خانواده های ایرانی شده بود و سوژه ی بگومگوهای پسران و پدران و غیره ، فقط به یك مورد اساسی ؛ كه این سریال قصد ترویج آن را داشت اشاره می كنیم :



روابط دختر و پسر قبل از ازدواج و تعدیل خواستگاری های سنتی

 

"فاصله ها " برای اولین بار از آشنایی ها و رابطه های قبل از ازدواج جوانان درخانواده های مذهبی می گوید كه می تواند خالی از اشكال باشد و به بیراه سوق پیدا نكند ؛ كه تنها عامل آن را وجود محوریت خانواده و اهمیت بالای آن جلوه داده بود .

 

"علی صبوری " و"ریحانه" در دانشگاه با هم صحبت می كنند . از خواسته ها و امیال شان می گویند . از زندگی مشترك و آینده ای كه قرار است با هم بسازند . از خودشان می گویند و خانواده هایشان .این امر با توجه به عوامل زیر امری مثبت و بی اشكال در این سریال نشان داده شده است:

 

- در ابتدای این رابطه ، علی از پدر ریحانه یعنی رضا كریمی اجازه می خواهد كه در صورت تمایل با دخترش در دانشگاه صحبت كند . یعنی خانواده ها در جرقه ی ابتدائی این رابطه كاملا در جریان امور و اتفاقات قرار دارند و اوضاع را بررسی می كنند .

 

- رضا كریمی آن قدر به دختر جوان خود نزدیك است كه ریحانه بی هیچ هراس و ترس از سركوب شدن ، نامه ی علی را در جمع خانواده می خواند و با والدین آگاه و باتجربه اش در رابطه با تصمیمش مشورت می كند .

 

- قصد علی و ریحانه از این رابطه ، ازدواج است و برای شناخت بیشتر با هم صحبت میكنند .

 

- خانواده ها از سوابق و گذشته ی یكدیگر باخبر هستند و به ظاهر، چیزی برای پنهان كردن وجود ندارد .

 

این چه اشكالی دارد ؟ وقتی خانواده ها كاملا در جریان امور قرار دارند ، وقتی یك پدر، از تربیت صحیح دخترش مطمئن است و می داند در مسیر بزرگ شدن او از تعصب ، عقده ، افراط و تفریط استفاده نكرده است ، وقتی مذهب و اعتقادات دینی را برای دخترش درونی كرده و از عدم لرزش مجنون وار و بی منطقش مطمئن است ، چه اشكالی دارد كه دخترش ، پاره ی جانش ، همه ی هستی اش ، در مكانی عمومی ، با پسری كه او را می شناسد و پدرش را می شناسد و تا به حال برایش فردی موجه بوده است ، برای ازدواج ، نه هوس رانی و گذران وقت ، صحبت كند ؛ و رابطه داشته باشد ؟

 

فاصله ها وخواستگاری سنتی

 

رضا به بچه هایش قدرت "نه" گفتن در اجتماع را یاد داده است . رضا به زبان و حال و قال جوان هایش نزدیك است . رضا متعصب نیست . رضا مثل اكثر آدم های امروزی ، آدمی نیست كه توقع "خوب بودن" از بچه هایش داشته باشد ولی خود ، به هزار توجیه عقلی و نقلی و شرعی ، خطا نماید.

 

ریحانه در خانواده ای بزرگ شده است كه چیزی برای پنهان كردن وجود ندارد ؛ چون در مقابل نیاز های طبیعی اش با مخالفت های بی جای والدینش روبرو نشده است . هرچه بوده ، منطق بوده و صداقت . اهالی خانه ی "رضا كریمی" به خاطر وجود پدری كه هم مذهبی است ، وهم فكری روشن و شفاف دارد ، هیچ گاه به خطا نمی روند . رضا به بچه هایش قدرت "نه" گفتن در اجتماع را یاد داده است . رضا به زبان و حال و قال جوان هایش نزدیك است . رضا متعصب نیست . رضا مثل اكثر آدم های امروزی ، آدمی نیست كه توقع "خوب بودن" از بچه هایش داشته باشد ولی خود ، به هزار توجیه عقلی و نقلی و شرعی ، خطا نماید و سعی كند با هزار كلاه و كاسه و نمد ، خطایش را بپوشاند ؛ كه پوشیده نمی شود و رسوا می كند و آبرو به جا نمی گذارد .

 

شاید بگوئید این حالت ، خوش بینانه ترین حالت است . اینكه : خانواده ها ، آشنای قدیمی از آب در می آیند و اصالت هر دو خانواده كاملا عیان است و "علی "ظاهرا و باطنا آدم خوبی است و غیره . حالا اگر غیر از این حالات هم اتفاق می افتاد فكر می كنید چطور می شد ؟ مثلا علی صبوری ظاهری مذهبی و متدین داشت، اما باطنی هرزه و هوس آلود . در این حالت چه بلای عجیب و غریبی قرار بود سر "ریحانه " بیاید ؛ وقتی "رضا كریمی" مثل كوه پشت سر دخترش ایستاده ؟ مثلا چه اتفاق غیرقابل بازگشتی خواهد افتاد وقتی "ریحانه" تا حدی فرق "خوبی " و بدی را از پدرش یاد گرفته ومی داند نباید دم به تله ی هوس زودگذر قبل از ازدواج داد ؟

 

چرا با تعصب كور، دست و پای جوان را می بندیم و از او می خواهیم پرواز كند ؟ چرا به خودمان زحمت نمی دهیم مثل یك سایه ی نامرئی همیشه و همیشه همراه جوان خود باشیم ، تا به دام گناه و بیچارگی نیفتد ؟ چرا دوست داریم یله و بی خیال در خانه مان بنشینیم و ذهن جوان مان را مدام با : "نكن" ، "نرو " ، "این بده " و " اون خوبه" و غیره بمباران كنیم و انتظار داشته باشیم سالم بماند و خطا نكند ؟

 

چه بخواهیم چه نخواهیم ، چه خوشمان بیاید ، چه بدمان ، این امر در میان جوانان - چه مذهبی ،چه غیره - دارد اتفاق می افتد ؛ كه دلشان بخواهد شریك زندگی شان را خود انتخاب كنند . افراد زیاد و رو به گسترشی هستند ، جوانانی كه دیگر تن به خواستگاری های سنتی نمی دهند . برای برخی جوانان امروز قابل هضم نیست كسی را كه تا به حال ندیده و نمی شناخته ، حالا با چند جلسه صحبت و مراسم سنتی دید و بازدید ، به عنوان سرنوشت ساز ترین فرد در زندگی اش قبول كند . مثال های زیادی از جوانان مذهبی در تمام خانواده ها وجود دارد كه اینگونه ازدواج كرده اند و موفق هم بوده اند . البته با تاكید بسیار بسیار بر اصل مهم و خطیر "محوریت خانواده" . خانواده باید از سیر تا پیاز این رابطه ها را بداند و جوان را یاری نماید . نه همراهی متعصابه ، نه اعطای آزادی بی قید و شرط .

 

خانواده ، ازابتدای تولد فرزند ، باید آن را به گونه ای تربیت كند كه اگر روزی جوان رعنایش ، خواست مستقل شود و خودش انتخاب كند ، دست و دل والدین از ناشی بودن و حماقت او نلرزد . پدر و مادر، باید قبل از رسیدن فرزندان به سن ازدواج ، تمام آگاهی های لازم را به جوانشان - با زبانی نرم و موثر ، نه نصیحت گونه و تحكم آمیز - آموزش دهند .

 

شاید جوانی از طریق همین خواستگاری های سنتی همسر آینده ی خود را پیدا كند و بسیار هم خوشبخت گردد ، شاید هم جوانی از طریق آشنایی های قبل از ازدواج اقدام به ازدواج كند و نتیجه ی خوبی برایش حاصل نشود .

 

البته نباید این حكم را برای تمام جوانان صادر كرد . شاید جوانی از طریق همین خواستگاری های سنتی همسر آینده ی خود را پیدا كند و بسیار هم خوشبخت گردد ، شاید هم جوانی از طریق آشنایی های قبل از ازدواج اقدام به ازدواج كند و نتیجه ی خوبی برایش حاصل نشود . هیچ حكم قطعی برای هیچ جوانی وجود ندارد . هزاران مسیر و هزاران سرنوشت برای تمام جوانان عالم وجود دارد . مهم این است كه بدانیم چگونه از فرصت ها استفاده كنیم و گزینه ی مناسب را از راه درست ، در زندگی مان تیك بزنیم . مهم این است كه متعصبانه با برخی روش ها برخورد نكنیم و راه درست را از بیراهه تشخیص دهیم .


ویدیو مرتبط :
‫حسن ریوندی : پشت پرده خواستگاری‌های امروزی ( اتفاقاتی که فقط تو خواستگاری می افته !)‬‎

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

خواستگاری دیوید بکام خجالتی در فاصله دو نیمه از ویکتوریا آدامز/ گفت روی زمین زانو بزن و این جملات را تکرار کن/ مرور خاطرات دومین بازیکن برتر سال 1999



خواستگاری دیوید بکام,خواستگاری دیوید بکام خجالتی در فاصله دو نیمه از ویکتوریا آدامز

 خواستگاری دیوید بکام خجالتی در فاصله دو نیمه از ویکتوریا آدامز/ گفت روی زمین زانو بزن و این جملات را تکرار کن/ مرور خاطرات دومین بازیکن برتر سال 1999

یک بار از سرآلکس فرگوسن، پرافتخار ترین مربی تاریخ معاصر فوتبال درباره خانم آدامز پرسیدند و او در جواب گفت: «اگر اسلحه یی با تنها دو گلوله داشته باشم، اولی را به سمت ونگر و دیگری را به سوی ویکتوریا شلیک می کنم. آدامز، بکام را نابود کرد.»

«دنیای من، دیوید بکام» عنوان کتابی است که در آن دیوید بکام داستان زندگی خودش را روایت کرده است. شاید با تورق این کتاب و کنکاش در زندگی این فوتبالیست بتوان به ابعاد کمتر شناخته شده این شخصیت جنجالی پی برد. مرتضی یاسری نیا با بازخوانی و یادآوری بخش های مهم کتاب زندگینامه دومین بازیکن برتر سال 1999 جهان، به شخصیت شناسی دیوید بکام پرداخته است که بخش‌های برگزیده را به نقل از «اعتماد» در ادامه می‌خوانید:

آن دیوار بلند بی اعتمادی
بکام در مقدمه کتاب «دنیای من، دیوید بکام» حوادث رخ داده در جام جهانی 1998 را دلیل تکامل شخصیتی خود می پندارد. او که آن زمان سال های ابتدایی دهه سوم زندگی خود را پشت سر می گذاشت، پس از اخراج در بازی مرحله یک هشتم نهایی این رقابت ها مقابل آرژانتین مورد غضب میلیون ها انگلیسی قرار گرفت و آنقدر به قول معروف پوست کلفت شد که دیگر به خاطر یک نیمکت نشینی ساده جمله مورد تمسخر رسانه های جزیره را تکرار نکند. بکس پس از عدم حضور در بازی اول سه شیرها در جام 1998 مقابل تونس از دل شکستگی و پس گرفتن علاقه اش به گلن هادل، سرمربی وقت تیم ملی انگلیس که تا آن مقطع یکی از اسطوره هایش بود، گفت. دیوار بی اعتمادی از همان روزها مرتفع تر شد. برای پی بردن به تاریخ احداث این دیوار باید به کمی عقب تر بازگردیم: زمانی بکس از فرط بی توجهی پدری عشق فوتبال و مادری خانه دار در 14 سالگی به فکر جدایی از والدینش افتاد. ماجراهای او در خانه های مجردی از اخراج های متعدد به دلیل اشتباهات دوستان هم اتاقی اش گرفته تا نخستین تجربه نوشیدن مشروبات الکلی داستان هزارو یک شب است. بکس درپس تمام این ماجراها به همه سوءظن داشت تا اینکه یک اتفاق بعد دیگر شخصیت او را نمایان ساخت: خجالتی بودن!

خواستگاری
بین دو نیمه یکی از بازی های منچستر یونایتد در لیگ برتر انگلیس، گروه موسیقی اسپایس گرلز و شخص ویکتوریا آدامز (خواننده کاملامتوسط گروه) در جایگاه ویژه آماده خوشامدگویی به بازیکنان میزبان می شوند. بکام با خجالت تمام بلافاصله پس از احوالپرسی از جمع فرار می کند. ضعف او مقابل ویکتوریا در این جملات کلیدی کتاب رخ می نماید: «وقتی در رستوران ازاو خواستگاری کردم، گفت روی زمین زانو بزن و این جملاتی که الان گفتی را تکرار کن. من این کار را انجام دادم. او نپذیرفت و گفت این حرکت را تکرار کن. دوباره زانو زدم و او پیشنهاد مرا قبول کرد.» این پذیرفتن همانا و داستان های هزارو یک شب متعاقب همان. شخصیت نه چندان قدرتمند بکام زیر سایه اقتدار همسر انحصارطلب او پنهان ماند و شماره هفت سابق من یو به هر سو که ویکتوریا خواست کشیده شد. یک بار از سرآلکس فرگوسن، پرافتخار ترین مربی تاریخ معاصر فوتبال درباره خانم آدامز پرسیدند و او در جواب گفت: «اگر اسلحه یی با تنها دو گلوله داشته باشم، اولی را به سمت ونگر و دیگری را به سوی ویکتوریا شلیک می کنم. آدامز، بکام را نابود کرد.» خجالتی بودن و وابستگی به نخستین انسان قابل اعتماد زندگی تا حدود زیادی زندگی دیوید را زیر سوال برد. چند سال قبل یک روانشناس گفت از نوع لبخند زدن دیوید و ویکتوریا و با تحقیق درباره این ژانر ژست گرفتن، متوجه شده این زوج برخلاف آنچه ادعا می کنند، اصلااز بودن در کنار هم لذت نمی برند. این هم از نتایج تفکر غالب (ویکتوریا)- مغلوب (دیوید) در زندگی مشترک!

تا ابد حرفه یی
شاید برای موخره این مطلب نتوان سوژه یی بهتر از خصوصیت انکارناپذیر بکس یافت. بکام عصیانگر سال 1998، بکام طلایی سال 1999، بکام ابرو شکافته، بکام ناکام یورو 2004 و این بکام خوشحال در امریکا، همیشه حرفه یی بوده است. اگر نبود پس از تحویل بازوبند کاپیتانی، برای دعوت شدن به تیم ملی اعلام نمی کرد حاضر است جلوی کاپلو زانو بزند. اگر حرفه یی نبود در این سن و سال، آن هم در محیط پررخوت فوتبال امریکا اعلام نمی کرد هنوز مایل به بازی در تیم ملی انگلیس است. مانیفست او در کتاب زندگینامه اش گویای همه تعاریف بالاست: در زندگی هیچ چیز بهتر از این نیست که از حیطه مورد علاقه ات پول دربیاوری. تا آنجا که به زندگی بکام مربوط می شود، این جمله یکی از شخصیت های کتاب «خداحافظ گاری کوپر» کوچک ترین کاربردی ندارد: «همین که مزه زندگی زیر زبانت مزه کرد، فاتحه عصیان خوانده می شود.» بکام به شهادت کتاب زندگینامه اش بارها و بار ها مزه خوشی زندگی را چشید اما عصیان دوست داشتنی قهرمانان شکستنی و البته دوست داشتنی عصر ما را حفظ کرد: چه با آن لگد شوم سال 1998 و چه با این روحیه مثال زدنی در سال های پایانی دوران حرفه یی.

منبع:inn.ir