سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

داشتن معیار های ازدواج خوب یا بد



معیار های ازدواج موفق

ازدواج یکی از مهمترین اتفاقات زندگی هر فرد است

 

ازدواج یکی از مهمترین اتفاقات زندگی هر فرد است و با توجه به این جایگاه، خانواده ها باید نسبت به ازدواج جوانانشان حساس بوده و آنها را برای تشکیل خانواده یاری کنند.


برخی از موانع اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سنت های غلط و رایج نباید باعث تاخیر در ازدواج شود و از توقعات بی جا و دست و پاگیر در این سنت حسنه باید پرهیز کنیم.


بعضی ها با چنان معیارهای سطح پایینی حاضر به ازدواج می شوند که آدم فکر می کند این ها صرفاً به دنبال این هستندکه ازدواجی کرده باشند. در نقطه ی مقابل، بعضی های دیگر ازدواج نمی کنند چون حاضر نیستند با کسی به جز فردی که مطابق معیارهایشان باشد ازدواج کنند. شما کجای این طیف قرار دارید؟ گروه اول؟ گروه دوم؟ شاید هم جایی بین آنها؟


فرض کنید که می خواهید لباسی بخرید. به چند مغازه سر می زنید تا بالأخره لباس مورد نظرتان را پیدا می کنید. چرا برای خرید یک لباس این قدر وقت صرف می کنید؟ پاسخ روشن است: چون شما می خواهید لباسی را بخرید که مناسب تان باشد. این جستجو برای پیدا کردن مناسب ترین لباس از کجا می آید؟

درست است، از معیارهای شما. شما قبل از اینکه به خرید بروید معیارهایی برای لباسی که می خواهید بخرید تعیین کرده اید. مثلاً می دانید که می خواهید لباس ارزان بخرید یا گران. داشتن این معیار به شما کمک می کند تا بتوانید خرید مناسب تری داشته باشید.

که بعضی ها به خاطر اینکه موفق به ازدواج بشوند آنقدر معیارهایشان را پایین می آورند که هدف از ازدواج برایشان بی معنی می شود و بعضی های دیگر هم طوری به معیارهای سطح بالایشان می چسبند که کم کم موهایشان رنگ دندان هایشان را به خود می گیرند. علت این افراط و تفریط چیست؟


چرا ازدواج؟
پاسخ به سوال بالا در درجه اول به دلایلی که شما برای ازدواج کردن یا نکردن دارید بر می گردد. شکی نیست که این دلایل، چه به صورت خودآگاه باشند و چه به صورت ناخودآگاه، یکی از عوامل مهمی هستند که روی معیارهای ازدواج شما اثر می گذارند. برای مثال اگر شما بنا به یک دلیل اشتباه بخواهید ازدواج کنید و یا از آن فرارکنید، معیارهایی برای خود می تراشید که یا خیلی پایین تر از حد متعادل قرار دارند و باعث می شوند که شما هر چه زودتر از شر تجرد خلاص بشوید و یا خیلی بالاتر از آن قرار دارند و کمک می کنند تا حالا حالاها ازدواجتان را به تعویق بیندازید.بعضی از این دلایل اشتباه در زیر آورده شده اند:


برخی از دلایل غلط ازدواج کردن:
1. فرار از مشکلات خانوادگی
2. فرار از تنهایی
3. فرار از کم پولی
4. حرف مردم
5. ترس از مجرد ماندن
6. کمک کردن به طرف مقابل


برخی از دلایل غلط ازدواج نکردن:
1. ترس از تکرار تجربیات تلخ گذشته
2. ترس از صمیمیت
3. ترس از دست دادن منطقه ی امن مجردی
4. وسواس

5. سخت‌گیری جاهلانه و انتظارات بالا

6. مانع‌انگاری تحصیلات

.7 مسأله سربازی


پس در گام اول، توصیه می شود تا با شناخت بیشترِ هدفتان از ازدواج و ارزیابی درست بودن آن، زمینه ی انتخاب معیارهای مناسب را برای خودتان فراهم کنید. به جز این، عوامل دیگری هم می توانند معیارهای ازدواج شما را تحت تأثیر قرار بدهند.

 

معیار های ازدواج

برخی از موانع اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سنت های غلط و رایج نباید باعث تاخیر در ازدواج شود

 

عوامل تأثیر گذار بر معیارهای ازدواج
معیارهای هر فرد برای ازدواج، متفاوت از فرد دیگر است علت آن هم تفاوت های فردی، فرهنگی و اقتصادی افراد است. یک دسته دیگر از علت ها هم به عوامل مربوط به جامعه برمی گردد. برای مثال، به دلیل بهای بیش از حدی که جامعه ی فعلی ما برای زیبایی ظاهری قائل است، معیار زیبایی هم به خیل معیارهای امروزی پیوسته است. با این تنوع رنگارنگ، از کجا بفهمیم که چه معیارهایی برای یک ازدواج موفق واقعاً مهمند و چه معیارهایی کم اهمیت؟


از واقعیت تا عشق
اساساً معیار داشتن چیز خوبی است، البته تا جایی که اولاً ریشه های درستی داشته باشد (که درباره آن صحبت کردیم)، دوماً اینکه بر مبنای واقعیت ها ایجاد شده باشد وسوم اینکه ارزشمند باشد.


برای اینکه معیارهای ازدواج تان بر مبنای واقعیت بنا شوند لازم است خود واقعی تان را بشناسید. همه ی ما علاوه بر خود واقعی یک خود آرمانی هم داریم یعنی کسی که نیستیم ولی دوست داریم باشیم. شاید خود آرمانی در بعضی جاهای دیگر به پیشرفت و رشد ما کمک کند ولی در ازدواج بیشتر نقش یک عامل مخرب را بازی می کند. برای مثال اگر شما درخودآرمانیتان،خودتان رافردی درسطح بسیار بالای اجتماعی و ... ببینید در حالی که یک جوان با سطح متوسط اقتصادی، خانوادگی، تحصیلی و ظاهری هستید، معیارهای درستی را برای ازدواج خود قرار نخواهید داد.


ارزشمندی معیارها هم به این بستگی دارد که آن معیار چقدر فی نفسه مهم و ارزشمند است. برای مثال سلامت روانی، پای بندی به اخلاق، تلاشگر بودن و متعهد بودن نسبت به خانواده جزء معیارهایی هستند که به خودی خود ارزشمند هستند.


این معیارها را نگه دارید، حتی اگر به قیمت تأخیر افتادن ازدواجتان باشد
اگر خودتان را مورد کاوش قرار دادید و دلایل منطقی و درستی برای ازدواجتان یافتید، اگر خیال ازدواج رویایی را کنار گذاشتید و بر مبنای واقعیت های خودتان و زندگی تان معیارهایی را قرار دادید، و اگر معیارهای ارزشمندی را برگزیدید، پای معیارهایتان بایستید. درست است که ازدواج سنت مقدسی است و دین خیلی به آن سفارش کرده است، اما این را هم مد نظر قرار دهید که منظور دین و بزرگان دینی ما ازدواج معقول و مناسب بوده است. بدون شک، به دنبال ازدواج مناسب بودن به مراتب از ازدواج عجولانه ای که عاقبتی به جز طلاق ندارد بهتر است.


این معیارها را دور بریزید، حتی اگر به قیمت تغییر دادن خودتان باشد
اگر دلایلتان برای ازدواج کردن و یا نکردن جزء دلایل غلط قرار دارند، اگر برمبنای خودآرمانی تان به دنبال یک ازدواج رویایی هستید، و اگر معیارهایی که دارید جزء معیارهای ارزشمند نیستند، هر چه زودتر خودتان را تغییر بدهید.

 

گردآوری: بخش زناشویی صبح بخیر

منابع:
تبیان
ایرنا

 


ویدیو مرتبط :
اگر استخاره ازدواج بد آمد و مورد خوب بود چه کنیم؟

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

مورد خوب و مورد بد برای ازدواج



 

انتخاب همسر,ازدواج مناسب

 

ما برای خیلی چیزها مثل سفر و خرید الگو داریم ولی الگویی برای انتخاب همسر و الگوهای ارتباطی نداریم؛ اینکه بدانیم چطوری با کسی که انتخاب می کنیم حشر و نشر بیشتر و بهتری داشته باشیم.

 

وقتی در یک مهمانی کسی آشنایی و علاقه مندی نشان می دهد یا یکی خانم الف را به خانم ب معرفی می کند، باید دید که بعد از این مرحله چه اتفاقی می افتد که دوستی آنها بیشتر می شود. نکته این است که این حالت خیلی کم اتفاق می افتد، حتی برای دو نفر با چنین مشخصاتی. کمی به خاطرت چند سال گذشته تا مراجعه کنید، ببینید چند وقت یک بار یک فرد جدید به جمع دوستانتان اضافه می شود.

 

معمولا هر دو سال یا سه سال یک بار؛ که آن هم تازه در مورد آدم های برونگراست که ارتباط خوبی با دیگران برقرار می کنند.

 

وقتی در مورد همجنس که خیلی از نگرانی ها و تابوهای اجتماعی وجود ندارد، تا این حد تبدیل شدن یک رابطه دوستانه اولیه به یک رابطه مداوم به سختی اتفاق می افتد، طبیعی است که به همان میزان در ارتباط با یک غیرهمجنس، چه به عنوان یک همکار یا برای ازدواج کار دشوارتر است.

 

برای حل این مساله باید به این سوال پاسخ بدهیم که ما چه الگویی برای ارتباط موثر با دیگران داریم؟ سوالی که یک جواب ساده دارد: «نداریم». وضعیتی که کار را برای انتخاب و ازدواج پیچیده تر می کند و ما را با آدم هایی مواجه می کند که همیشه از پیدا نشدن موقعیت گله دارند، مثل ماهیگیری که وقت ماهیگیری حواسش به گوشی موبایلش است!

 

اجازه بدهید اینکه چه موردهایی برای ازدواج مناسب هستند را یک بار با هم مرور کنیم، شاید به یک توافق جمعی برسیم.

 

چه موردهایی خوب نیستند؟

 

آدمی که هرج و مرج عاطفی دارد، یا آدم شلی که هنوز توجه مردان و زنان به نظرش خیلی بزرگ دیده شود. این دومی هنوز بچه است، چون این حالت تا حدی طبیعی است و لزوما جای اشکال نیست. شما ممکن است از توجه خوشت بیاید اما اگر قرار باشد آدم با کوچکترین اتفاق و توجه جنس مخالف اشتغال ذهنی پیدا کند، معلوم نیست که در آینده، حتی بعد از ازدواج با بهترین گزینه ممکنی که در نظر دارد، چه اتفاقی برایش بیفتد.

 

همچنین، آدمی که این اختلالات را داشته باشد، دردسرساز و حتی خطرناک است: خودشیفتگی، مهرطلبی مفرط، خودکم بینی، کمال طلبی افراطی و ...؛ نکته مهم اینکه، بعضی وقت ها در یک موقعیت اجتماعی از کسی خوشمان می آید؛ مثلا همکاری که شرایط کاری خوبی با او داریم، ولی این دلیل نمی شود او همسر خوبی هم برای ما باشد.

 

البته با یک احساس خوب جلو رفتن بهتر از خنثی جلو رفتن است ولی خطر این است که فکر کنید چون او مثلا در محیط کار خیلی آقا است، در زندگی هم همین است. در صورتی که ممکن است در زندگی خیلی انسان بی مبالاتی باشد. در واقع، ممکن است او آدم خوب موقعیت مشترک باشد، نه زندگی مشترک.

 

یک نکته کنکوری هم اینکه، مورد بد، کسی است که مجردی خوبی ندارد. قدرت نه گفتن ندارد و آدم هدفمندی نیست. در کار و اشتغال و سایر جنبه های زندگی بازنده است. او هر چه در رابطه های قبلی باخت بیشتری داشته باشد، چون از نظر عاطفی زخمی است، خطرناکتر است.

 

غیر از این، ممکن است فقط آدم تک بعدی موفقی باشد. حالا این تک بعدی بودن می تواند مالی، تحصیلی، ارتباطی و ... باشد. آدم هایی فکر می کنند الزاما این وضعیت قدرت است اما اینطورنیست. توان مهارتی ارتباطی خوب است ولی به اندازه. آدم شلوغ و پری ارتباطی که باعث بشود ارتباط زیادی با مردان و زنان مختلف داشته باشی، سرشلوغی عجیبی برایتان ایجاد می کند و این به احتمال زیاد باعث می شود شما آرامشی در ازدواج نداشته باشید و مورد خوبی نباشید!

 

مورد خوب برای من چه کسی است؟

 

اجازه بدهید ناامیدتان کنم، مورد خوب وجود ندارد! مگر اینکه معلوم کنید شما خودتان چه کسی هستید. مثلا یک دختری ازدواج کرده و به انسان غرغرو و بداخلاقی تبدیل شده، ولی همین دختر با آدم دیگری خوش اخلاق و خوش برخورد و مهربان است.

 

واقعیت این است که این خانم هر دوی آنهاست. مورد خوب کسی است که دکمه هیولا شدن ما را نزند. ما در بحث سایه های شخصیت می گوییم هر کسی یک هیولایی دارد. یکسری آدم ها هیولای ما را بیدار می کنند.

 

گرچه ما خودمان هم باید خوددار و خویشتن دار باشیم که این هیولا را اسیر کنیم.

 

این هیولا ممکن است جنبه میل به خیانت، عصبانیت یا ... هر چیز دیگری باشد. شاید بپرسید اصلا مورد خوب با این همه ویژگی پیدا می شود؟ جواب همانی است که گفتیم. باید مورد به مورد و دوطرفه بررسی کرد.

 

باید دید این دختر خوب در شرایط زندگی پسر من و در مواجهه با او خوب هست یا نه؟ همه چیز بستگی دارد به اینکه او در چه محیطی قرار بگیرد. مثل مواد شیمیایی که در محیط های متفاوت، عملکردهای مختلفی دارند. بعضی آدم ها وقتی در زندگی ما هستند شاعر و لطیف می شویم، حالمان خوب می شود. یعنی آن آدم دکمه خوبی های ما را زده ودست روی حالت های خوب ما گذاشته. وسواس و کمال گرایی در این زمینه بحث خطرناکی است. جمع بندی اینکه باید مورد خوب و مورد خوب من با هم جمع بشود.

 

بعد با او معاشرت کنیم و صحت و سقم این خوب بودن را بسنجیم؛ چرا که ازدواج یک خاصیتی دارد که از آدم ها اسطوره زدایی می کند. شما با بهترین شخص هم که ازدواج کنید، بعد از شش ماه برایتان عادی می شود. ازدواج مجاورتی را فراهم می کند که چیزهای خوبی دارد، مثل فهم همدیگر. مثلا اینکه تو دنیای همسرت را 55 درصد می فهمی، با ذکر این نکته ضروری که اقتضای همسر بودن این است که تا حدودی همدیگر را نفهمید. انتظار بیش از این ممکن است خطرناک باشد.

 

کسی که کوچک است، ازدواج را یک فرصت و تغییر فاز در زندگی می داند، در حالی که ازدواج فقط همراه شدن با یک نفر دیگر است. کسی مثل خود ما که بلد نیست معجزه بکند. اینطوری هم نیست که داشتن قیافه زیبا برای همه مورد خوب باشد

 

همه اینها تاکید می کند که باید در مورد خودمان فکر کنیم و ببینیم چه می خواهیم؟ شاید تعاریف کلی مورد خوب برای شما فاجعه باشد؛ چرا که ازدواج آن چهره زیبای دست نیافتنی را از بین می برد. به این علت، مورد خیلی خوب هم بعد از یک مدتی معمولی می شود.

 

بعضی آدم ها عرضه و جنبه یک مورد معمولی بودن و داشتن یک چنین موردی را ندارند. کسی که ازدواج خیلی برایش گنده است، خود به خود مورد ازدواج هم برایش خیلی مهم می شود. بنابراین سقوط احتمالی اش هم خیلی برایش خطرناک و پرریسک می شود.

 

کسی که کوچک است، ازدواج را یک فرصت و تغییر فاز در زندگی می داند، در حالی که ازدواج فقط همراه شدن با یک نفر دیگر است. کسی مثل خود ما که بلد نیست معجزه بکند. اینطوری هم نیست که داشتن قیافه زیبا برای همه مورد خوب باشد. ممکن است قیافه مورد خوب شما معمولی باشد اصلا باید جنبه چیز خوب داشت. پول خوب است ولی یکی را خوشبخت می کند و کسی که جنبه اش را ندارد، بدبخت.

 

چه موردهایی خوب هستند؟

 

موردی که در زندگی در مجموع آدم چند عرصه ای باشد. کسی که نسبتا تعادل دارد. کمی دنیای درس، کمی دنیای کار، کمی دنیای کتاب و ... را تجربه کرده باشد و تعادل و هدف داشته باشد. انسانی که فقط به ازدواج به تنهایی فکر نکرده باشد. فقط فکر نکرده باشد به زن بودن و شوهر بودن. به پدر و مادر شدن فکر کرده باشد، به همه چیزهای دیگر آینده مشترک، کسی که برای زندگی اش نقشه داشته باشد. کسی که در خانواده خیلی از او انتقاد نشده باشد. در عین حال، جذابیت داشته باشد.

 

توی ذوق نزند. رفتارهایش از جنس حیا باشد. این مورد به پرحرفی و کم حرفی هم نیست، به این است که بداند چه حرفی را چه وقت و کجا به طرف مقابل بزند. کلا اهل ایمان بودن خوب است. باید حداقل خصلت های معنوی و اخلاقی را داشته باشد و از همه مهمتر، وسواس رفتاری نداشته باشد. اجازه بدهید تعریف «مورد خوب» را کمی اختصاصی کنیم.

 

مورد خوب مردانه: داشتن رشد اجتماعی متوسط به بالا، تا حدی شرایط اشتغال و درآمد، سن حدود 25 سال. (البته این نظر من است.) کسی که بند نافش را از پدر و مادر بریده و استقلال داشته باشد. به بهانه احترام، از پدر و مادر اطاعت بی چون و چرا نداشته باشد. کمی از محل خودش بیرون آمده باشد و تجربه زندگی داشته باشد.

 

مورد خوب زنانه: از عالم دخترانگی فاصله گرفته باشد. به جای امیدهای وهمی و خیالی، امیدهای واقعی داشته باشد. تا حدی استقلال اقتصادی و اجتماعی داشته باشد. دخترهایی که خیلی استقلال فردی دارند، سازگاری زناشویی با آنها آسان نیست.

منبع:همشهری جوان