سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

خونه تکونی نی نی و داداشی



 

 

خونه تکونی نی نی و داداشی

 

مامان از صبح خیلی زحمت کشیده بود حالا بعد از ظهر شده بود و حسابی خوابش گرفته بود .اما نی نی و داداشی اصلا خوابشون نمی یومد. ولی به هر حال مامان می خواست هر سه نفر با هم بخوابن .اینجوری خیال مامان راحت تر بود . مامان شروع کرد به قصه گفتن.یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس ،هیچکس ،هیچکس، ...

 

چی شد ؟مثل اینکه مامان خوابش رفت .دیگه قصه ادامه نداشت.

 

نی نی هی تکون خورد و تکون خورد تا از تو بغل مامان بلند شد و رفت .داداشی هم یواشکی دنبال نی نی رفت .خدا به خیر کنه .حالا این دوتا می خواستن چکار کنن.


دو ساعت گذشت.

بعد مامان از خواب بیدار شد.از نی نی و داداشی توی اتاق خواب خبری نبود.مامان نگران شد و سریع رفت به سمت آشپزخونه . با تعجب جلوی در آشپزخونه ایستاد و گفت: وای اینجا چه خبره .چه اتفاقی افتاده، مثل اینکه لوله ی آب شکسته .همه فرش آشپزخونه خیس بود.تمام وسایل توی کابینت، روی زمین چیده شده بودند.


یه دفعه نی نی از توی راهرو رسید از سر تا پاش خیس بود .یه قوری تو دستش بود که توی اون هم پر از آب بود .نی نی توی لوله قوری فوت می کرد .صدای قل قل آّبها که شنیده می شد، می خندید.

 

نی نی تا مامانو دید قوریو بهش نشون داد و گفت :این ، آبُه... ،بعد داداشی اومد .داداشی هم حسابی خیس بود چیزی که دست داداشی بود ،عجیب تر بود .داداشی شلوارای بابا رو برداشته بود و معلوم نبود می خواست چکار کنه

 

.داداشی که بزرگتر بود و می تونست درست حرف بزنه گفت :ما داریم کارای خونه رو می کنیم .داریم خونه تکونی می کنیم .همه ظرفای توی کابینت رو شستیم .الانم داریم لباس می شوریم.بعد گفت مامانجون تو برو بخواب تا همه کارا تموم بشن.

 

مامان با تعجب گفت دارید لباس می شورید؟

 

داداشی گفت آره .یه عالمه لباس شستیم .توی حیاطن.

 

مامان با عجله به سمت حیاط رفت .

 

به به ،اینجا دیگه چه خبره .تا دلتون بخواد لباس خیس توی حیاط بود.سر مامان گیج رفت .حالا کی می خواست این خونه رو درست کنه !

 

بچه ها :نی نی و داداشی اینهمه کار خوب کرده بودن .اینهمه زحمت کشیده بودن .ولی مامان اصلا از اونا تشکر نکرد .تازه عصبانی هم شده بود و می خواست به اونا دعوا هم بکنه . وای وای !می بینید بچه ها بعضی وقتا مامانا چقدر اشتباه می کنن.

 

خلاصه به خاطر کمکهای نی نی و داداشی ،اون شب مامان و بابا مجبور شدند تا آخر شب خونه رو تمیز کنن.تازه بعدش معلوم نبود قوری کجاست تا چایی دم کنن.معلوم نبود شلوار بابا کجاست تا بابا بره از بیرون غذا بخره .

 

از همه بدتر نی نی حسابی سرما خورده بود حالا شربت سرما خوردگی کجاست؟


راستی بچه ها شما هم به مامان و بابا کمک می کنید تا خونه تکونی کنن؟به نظر شما کارای بچه ها درست بودن؟چرا مامان عصبانی بود؟

 

منبع:tebyan.net



ویدیو مرتبط :
اولین ملاقات سگ و گربه های خونگی با نی نی جدید خونه

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

قصه های نی نی و داداشی



 

 

قصه های نی نی و داداشی


این داستان:دریاچطوری درست می شه؟


یه روز مامان و بابا به همراه نی نی و داداشی، کوله بار سفر بستن و رفتن سفر؛سفری شاد و با حال کنار دریا.

 

مامان و بابا کنار ساحل نشستند .داداشی که عاشق خاک بازی بود توی ساحل خیس شروع کرد به کندن زمین، می خواست یه چاله بزرگ درست کنه .نی نی هم نشست کنار داداشی تا هر چی درست می کنه زودی براش خراب کنه .

 

ناگهان نی نی متوجه موجهای زیبای دریا شد خیلی ذوق کرد،بلند شد ایستاد و زد روی شونه داداشی ،و با انگشتش اشاره کرد به دریا و گفت :آبا،آبا ...

 

داداشی نگاهی به دریا انداخت و گفت: نی نی این آ با که خوردنی نیست .

 

نی نی دوباره جیغ می زد آباآبا... داداشی گفت اصلا برو خودت بخور.


نی نی رفت جلوتر تاجائیکه وقتی موج میومد آب می ریخت روی کفشای نی نی .نی نی هم می خندید و هی صدا می زد دادا ،دادا

 

داداشی بالاخره جواب نی نی رو داد، گفت چیه چی می گی ؟ می خوای بدونی دریا چجوری درست شده؟


همه بچه ها با بیل، آنقدر اینجا رو کندن و کندن و کندن تا خسته شدن. بعدا باباهاشون هم اومدن، از صبح تا شب، کندن تا یه چاله ی خیلی بزرگ شده .بعدا یه شلنگ آب گذاشتن توش،از صبح تا شب ،آب رفته تو چالشون تا دریا درست شده .

 

مامان که داشت به حرفهای داداشی گوش می کرد خندید و گفت :« آخه ،با یه شیلنگ آب، اینهمه آب جمع می شه؟»

 

داداشی گفت : آره، شلنگشون خیلی بزرگه. شما هنوز از این شلنگها ندیدین.

 

مامان گفت :مگه خودت دیدی؟

 

داداشی گفت :آره اون شلنگه که قرمز بود ، از تو آسمون رد شده بود،بابا می خواست بگیرتش در رفت و رفت ....

 

بابا خندید و گفت: خواب دیدی؟


داداشی با صدای بلند گفت: آره ،فردا شب، خواب دیده بودم !!!

 

حالا همه باهم خندیدن ،وقتی ساکت شدن، نی نی زد به خنده !

 

راستی بچه ها به نظر شما دریا چطوری درست می شه؟

 

منبع:tebyan.net