سلامت
2 دقیقه پیش | نشانه ها و عوارض کمبود ویتامینها در بدنویتامینها نقش مهمی را در بدن انسان ایفا میکنند. بهنحویکه کمبود ویتامین (حتی یکی از آنها) میتواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ... |
2 دقیقه پیش | چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش میزنند؟فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ... |
ترس در دنیای کودکی
یکی از مولفه های اساسی در حفظ بقا بشر وجود ترس است که از زمان تولد در وجود انسان وجود دارد. پیش از یک سالگی، انگیزه هایی ترس آور کودک را تحت تاثیر قرار می دهند. با گذشت زمان، افق دید کودک گسترش یافته و رشد ذهنی اش افزایش می یابد. به دنبال این دگرگونی ها، پدیده ها و موقعیتهای برانگیزاننده ترس در کودک نیز افزایش می یابند و حتی تغییر شکل مییابند یا جای خود را به ترسهای جدیدی میدهند. در این مقاله سعی بر این است که سیر تکامل و تغییر ترس ها را در کودکان به اختصار توضیح دهیم.
ترس از رها شدن
از نخستین ماههای زندگی، ترس از رها شدن در کودک وجود دارد. ترس از رها شدن، ترس خاصی است و با دیگر انواع ترس، که کودک بعدها آنها را تجربه میکند، متفاوت می باشد. این ترس از همان روزهای اول تولد در کودک وجود دارد. همان طور که می دانید از بدو تولد کودک نیازمند تماس و ارتباط است و به هنگام خوردن شیر از سینه مادر و در آغوش گرفتن توسط وی احساس امنیت و آرامش میکند و اگر به هر دلیلی از این تماس محروم شود احساس ترس و نا امنی میکند. گریه شکلی از زبان است که نوزاد به هنگام بروز مشکلی (گرسنگی، درد، ناراحتی،خواب، ترس،...) و نیز برای ابراز احساساتش از آن استفاده میکند. روان شناسان به ماداران جوان توصیه می کنند که اجازه ندهید نوزادتان گریه کند. توجه نکردن و اهمیت ندادن به گریه نوزاد، باعث تشدید حس تنهایی و ترس از رها شدن در وی می شود.
ترس از غریبهها
اکثر نوزادان در طی نخستین ماههای زندگی با مادرشان ارتباط تنگاتنگ و بخصوصی دارند و مادر و فرزند یک وجود را شکل میدهند. از حدود 7 یا 8 ماهگی به بعد، ایجاد تمایز بین مادر و کودک آغاز می شود و او به استقلال خود آگاه میشود و شروع به شکلگیری شخصیتش میکند. ساخت شخصیت فرایندی است که در طی آن کودک از مادری که او را اغلب هنگام ترس از غریبهها یاری میکرده،جدا می شود.
مطمئنا شما هم کودکان 7 یا 8 ماههای را دیده اید که با دیدن یک غریبه یا فردی نا آشنا، یکدفعه زیر گریه می زنند. این یک واکنش کاملا طبیعی و ضروری است و ارزش رابطه مادر و فرزندی را نشان میدهد؛ رابطه ای که در ماههای اولیه زندگی بین این دو موجود شکل گرفته است، بدین ترتیب ترس از غریبه گامی درروند سیر رشد و آگاهی کودک به شمار میرود.
ترس از تاریکی
ترس از تاریکی در سنین دو یا سه سالگی ظاهر میشود و به اشکال و درجات متفاوتی کودکان را تحت تأثیر قرار میدهد.
اکثر کودکان از تاریکی میترسند و تاریکی برای کودک به منزله تنهایی است، صرف نظر از آنکه دیگران حضور داشته یا حضور نداشته باشند. کودک خود را آسیب پذیرتر و ناتوانتر از آن حس می کند که بتواند با آن مقابله کند و در نتیجه، اضطراب جدایی از مادر در وی بر انگیخته می شود. پیش از این سن، ترس از تاریکی آگاهانه نیست اما زمانی که کودک متوجه میشود که شب به خوابیدن و به جدایی از مادر منتهی می گردد، دیگر ترس از تاریکی آگاهانه است و نگرانی و دلهره منتج از آن موقتی است و به رها شدن و جدایی از مادر مربوط میشود و از آنجایی که کودک در شب نمیبیند که چه چیزهایی او را در تاریکی احاطه می کنند، ترسش شدت می یابد. مشکل جدا شدن از مادر را میتوان به کمک برخی از وسایل که کودک را به هنگام خواب همراهی میکنند به مقدار زیادی آسان کرد. در این زمان عروسکهای کودک اهمیت خودشان را کاملا نشان میدهند. عروسک بهطور موقت کودک را در برابر ناشناختهها حمایت میکند و برای او اطمینان بخش است و موجب امنیت خاطر وی می شود.
ترس از حیوانات ، هیولا ، جادوگر بدجنس و ...
پس از یک دوره ترسهای فطری که حقیقتا واقعی نیستند، ترس های کودکان شکل دیگری بهخود میگیرند و با نمادهایی که مختص هر خانواده هستند، همراه میشوند. بین دو تا سه سالگی، ترس از حیوانات غلبه می یابد. این مساله حتی در فعالیت های نمادی کودک نیز آشکار است. بین سه تا چهار سالگی، کودک غالبا با حالت ترسی که از دیدن خواب حیوانات در او ایجاد شده است از خواب بیدار می شود. معمولا تا سه سالگی ترسها به قسمتهای دهانی مربوط میشوند، حیواناتی که انسان را می خورند یا گاز می گیرند( مانند گرگ گرسنهای که دهانش باز است یا شیری که حال دریدن است و...) و در وهله بعدی، کودک از حیواناتی که نیرومند و ویرانگر هستند، می ترسد؛ سپس به صورت کابوسها، ترس از اشخاص اسطوره ای (غول، شبح، هیولا،جادوگر بدجنس، ترس از دزد و...) که گاه ترکیبی از خیال و واقعیت هستند خود را نشان میدهند.
اکثر کودکان از تاریکی میترسند و تاریکی برای کودک به منزله تنهایی است، صرف نظر از آنکه دیگران حضور داشته یا حضور نداشته باشند. کودک خود را آسیب پذیرتر و ناتوانتر از آن حس می کند که بتواند با آن مقابله کند و در نتیجه، اضطراب جدایی از مادر در وی بر انگیخته می شود
ترس از برنامه های تلویزیون، اینترنت و...
برخی از برنامههای تلویزیونی صحنههای ترسناک، حوادث، تصادفات، تصاویر مربوط به جنگ، فیلمهای پلیسی، تبلیغات، اعمال خشونتباری و... را در معرض دید کودکان قرار میدهد که تماشای آنها برای کودکان مناسب نیست. لذا بهترین روش حفاظتی در این زمینه آن است که پدران و مادران هوشیار، خود تعیین کنند که کودکانشان چه برنامههایی را میتوانند تماشا کنند.
ترس های موقعیتی
بسیاری از ترسهای کودکان در سنین سه تا هفت سالگی به آسیب دیدگی های ناشی از غرق شدن، آتش، رعد و برق، تصادف با وسائل نقلیه و... وابسته است. در این سنین، ماهیت اشیاء و موقعیت های هراسناک بی نهایت متنوعند و باعث نمایان شدن ترسهای شدید میشوند که نباید آنها را نادیده گرفت. بهتر است به ترسهای کودک توجه نشان دهیم و با کودک راجع به ترسهایش صحبت کنیم و به او اطمینان خاطر داده( مثلا: نگران نباش، من برای حفاظت از تو در کنارت هستم و...) و او را آرام کنیم تا بدین طریق به او کمک کنیم تا بر ترسهایش غلبه کند.
ترس از بیماری، دکتر، دندانپزشک و آمپول
این ترسها، ترسهایی واقعی هستند. آنچه که کودک را میترساند ترس از درد بدنی که واقعا وجود دارد، است؛ لذا ترس او را انکار نکنید. هنگامی که میخواهید به کودک آمپول بزنید به او نگویید که «اصلا درد نداره، هیچی احساس نمیکنی» بلکه بهتر است به او دروغ نگویید و به او توضیح دهید که درد قابل تحملی دارد و با یک سوزش کوچولو همراه خواهد بود. به هنگام ویزیت پزشک، دست کودک را بگیرید که این رفتار موجب اطمینان خاطر وی می شود و احساس حمایت شدن از طرف شما را به او القاءمیکند.
ترس از مرگ
هنگامی که کودک بزرگتر می شود و می تواند گذشته را در نظر بگیرد و آینده را پیش بینی کند، ترس ها به شکل خطرهای دوردست، تخیلی و بدبختی هایی متجلی می شوند که کودک را بلافاصله تهدید نمی کنند، اما وقوع آنها در آینده امکان پذیر است. در حدود هشت سالگی ترس از مرگ بروز می یابد. ترس اصلی ترس از مرگ مادر است و سپس مرگ به منزله جدایی و رها شدگی مورد نظر قرار می گیرد.
منبع:tebyan.net
ویدیو مرتبط :
کودکی ک از سایه ی خویش ترس دارد
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
ترس های کودکی ام پا برجاست
خودم برایش میگویم......
چند روز پیش دختر کوچولوی سه سالهی یکی از دوستانم که اومده بود خونه ی ما
با دیدن سوسک در آشپزخانه ما ذوق کرد و جلو رفت تا با دست کوچکش سوسک را ناز کند
مامانش گفت خونه جدیدمون پر از سوسک بود وقتی این به دنیا آمد برای این که اذیت نشه
هر روز رفتیم با سوسکها حرف زدیم و بازی کردیم. آوردیم و آنها را شریک کردیم در روزمرگیهایمان
گفتیم قانون خانه را عوض کنیم طوری که سوسک دیگر باعث چندش و وحشت و ناآرامی ما نباشد
ولی من چه؟؟هنوز...
ترس های کودکی ام پا برجاست
ناخوابی های من
و شنیده هایی از
دیو و غول
کاش
بیشتر از صورت مهربان خدا
می گفتند
========================================
تصمیم دارم خودم برای فرزندم بگویم ریشه تمام ترس هایم را
خودم برای فرزندم میگویم. یک روزی مینشینم و همهی اینها را برای بچه ام تعریف میکنم
وقتی این کار را میکنم که بچهام هنوز فرصت زیادی داشته باشد تا اینها را هضم کند
و بعد از یاد ببرد
فرصت داشته باشد بپذیرد اما فراموش کند لحظهی پذیرش را
همانطور که احتمالا درد لحظهی به دنیا آمدن را فراموش کرده است
اول از همه مرگ را برایش تعریف میکنم
پیش از این که عزیزی را از دست بدهد و رویاروییاش با نیستی خیلی شخصی باشد
پیش از این که ناچار باشد مرگ را همراه با ناباوری و دلتنگی و شیونهای شبانه بشناسد
برایش میگویم که مثل تاریخ مصرف پشت قوطی شیر و ماست میماند
که زندگی در هر چیز و هر کس قرار است تمام شود
برایش میگویم که بداند روزی که با مرگی روبرو شود، احساس خشم و حقارت خواهد کرد
و این که آن اندوه ممکن است هیچوقت قلبش را ترک نکند
اما در همان روزگار هم پذیرفتن و فهمیدن نیستی... سادهتر از عمری ترسیدن از آن است
خودم برایش میگویم که بداند ترس، اصلا فقط مال آدم بزرگهاست
آنقدر که درآنها هراس گرفتن دستی هست، ترس از گم شدن نیست
بداند که ترسهای بزرگ ممکن است در لحظهی تنهایی به سراغش بیاید
روزی که برای خودش آدمی شده باشد و حضور من نتواند دردی از او دوا بکند
آن روز یادش باشد که از ترسیدن خودش نترسد. برایش میگویم که ترسیدن یعنی ندانستن
یعنی مطمئن نبودن از ثبات و امنیت
دانستن این که ترس جزئی از طبیعت اوست و بارها خواهد آمد و خواهد رفت
شاید کمک کند که او خودش را وقت ترسیدن آرام کند
شاید کمک کند که ترسیدن غافلگیر و ناتوانش نکند و هنوز بتواند فکری بکند برای خوب کردن خودش
میخواهم بداند که گاهی حسادت ممکن است به سراغ آدم بیاید
یعنی این که زمانهایی هست که دست آدم از چیزهای خوب دنیا کوتاه میشود
باید بداند که گاهی چیزهایی که دوست دارد و فکر میکند برای داشتنشان محق است را
به او نمیدهند و جلوی چشمش به دیگری میدهند
و دیدن دیگریِ خوشحال برای بعضی ها کار سادهای نیست و اگر آدم سعیاش را کرد و از پسش برنیامد
باید بداند که حسود است
حسود است و این به معنی محق بودنش نیست. به معنی محق نبودن دیگری هم نیست
حسادت آن قدر تحملش سخت است که بد نیست آدم بشناسدش تا زیادی غصهاش را نخورد
شاید به جای این که زیر بارش بشکند سعی کند
از راه آن احساس بزرگتر شود و آزادهتر
میخواهم برایش بگویم که در دنیا ناامیدی هم هست
ناامیدی معنیاش خسته شدن از خوشبینی است
و اگر آدم دیگران را به ورطهی تلخی ناامیدیهای خودش نکشد
خسته شدن هیچ ایرادی ندارد
برایش میگویم که خسته شدن ایستگاه آخر نیست و او حق دارد گاهی خسته باشد
حق دارد پا شل کند، آه بکشد، اخم کند
ولی باید بداند که ناامیدی به کسانی که دوستش دارند دخلی ندارد
و خوب نیست کسی امید را از دیگری بگیرد به خاطر ناامیدی خودش
چون رسمش این است که آدم راه خودش را پیدا میکند
و امید میتواند هزار بار دیگر هم برگردد
میخواهم برای بچهام بگویم وقتی که دیگر بچه نباشد چه روزهای زیادی احساس خواهد کرد
که دنیا آنطور که من میگفتم نبود
که من با هزاری آرزو و ادعا، احتمالا هیچوقت نخواهم نتوانست سوسکی را ناز کنم
و خودم هم خوب میدانم نصیحتهای من نمیتوانست فراتر از ترسها و ناامیدیها و حقارتهای خودم برود
پس نمیتوانست او را همیشه حفظ کند
همینطور که آرزوهای من شاید کوچک بودند برای او
میخواهم یک بار برای همیشه به او بگویم که از من آزاد است
که از من دِینی به گردن او نیست.
که او مسئول دلتنگیها و حفرههایی که خودم عمری نتوانستم جبرانشان کنم نیست
برای من او آزاد است.
میخواهم بنشینم و ساعتها برایش بگویم که من بهشت را زیر پای خودم نمیبینم
و همهی عشقی که به پای او میریزم را برای لذت خودم میریزم
و بالاخره حتما میخواهم برای او بگویم که این دنیا
بدون عشق نمیارزد
حتی اگر من بگویم