سلامت
2 دقیقه پیش | نشانه ها و عوارض کمبود ویتامینها در بدنویتامینها نقش مهمی را در بدن انسان ایفا میکنند. بهنحویکه کمبود ویتامین (حتی یکی از آنها) میتواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ... |
2 دقیقه پیش | چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش میزنند؟فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ... |
بچهها از سه سالگی، لحن منطقی را میفهمند
میتوان لحن كودكانه را در حین بازی با كودك به كار گرفت اما باید توجه داشت بچهها از سه یا چهار سالگی لحن منطقی را میفهمند.
یك روانشناس كودك: بچهها از سه سالگی، لحن منطقی را میفهمند
یك روانشناس كودك ضمن تاكید بر این كه والدین مانند یك كودك به بازی نگاه كنند، توصیه كرد: میتوان لحن كودكانه را در حین بازی با كودك به كار گرفت اما باید توجه داشت بچهها از سه یا چهار سالگی لحن منطقی را میفهمند.
ایشان ضمن تاكید بر این كه لازم است والدین نیز از بازی با كودكان لذت ببرند تا بتوانند این احساس خوشایند را به كودكشان نیز منتقل كنند، گفت: در وهله اول درخواست بازی باید از سوی كودك مطرح شود و والدین نباید پیشنهاد بازی به كودك را بدهند چرا كه بازی كردن نیاز كودك است و نه والدین.
وی در ادامه توصیه كرد: والدین انجام بازیهای تكراری را باید كنترل و محدود كرده و برای بازیهای تكراری جایگزینهای مناسب انتخاب كنند.
این روانشناس كودك، با بیان این كه پدر و مادر هر روز، یك بازه زمانی مشخص را برای به بطالت گذراندن با كودك اختصاص دهند، اظهار كرد: والدین به یاد داشته باشند قرار نیست از این بازه زمانی، بهرهبرداری ویژهای كنند. اگر انجام این كار برای پدر و مادرها سخت است بهتر است زمان كوتاهتری مثلا 10 دقیقه را اختصاص داده و به تدریج آن را افزایش دهند.
ایشان افزود: والدین سعی كنند ذهن خود را به بازی كه انجام میدهند متمركز و در زمان «حال» زندگی كنند. بسیاری از والدین در حین بازی با كودك دچار اضطراب میشوند چرا كه به جای توجه به كودك و بازی كه انجام میدهند، به فكر انجام برنامههای عقب افتاده و دل مشغولیهای خود هستند.
بچه ها از سه سالگی لحن منطقی را میفهمند، لازم نیست لحن كودكانه به كار ببرید
وی همچنین ضمن تاكید بر این كه والدین مانند یك كودك به بازی نگاه كنند، توصیه كرد: میتوان لحن كودكانه را در حین بازی با كودك به كار گرفت اما باید توجه داشت بچهها از سه یا چهارسالگی لحن منطقی را میفهمند.
این روانشناس كودك اضافه كرد: بازی را یك وسیله سرگرم كننده در نظر بگیرید و به فرآیند بازی توجه كنید و نه نتیجه بازی. بنا نیست انتهای بازی چیزی عاید دو طرف بازی بشود.
خدابخشی ضمن بیان این كه بازی را تا جایی كه لذت بخش است ادامه بدهید و نه تا زمان رسیدن به انتهای بازی، اظهار كرد: به عنوان مثال جورچین را تا زمانی كه از انجام آن لذت می برید ادامه بدهید و پس از آن رهایش كنید.
از انجام بازیهای كثیفی چون گل بازی امتناع نكنید
وی افزود: از انجام بازیهای كثیف چون گل بازی، نقاشی كردن با دست، دویدن زیر باران، آب بازی و مانند آن اجتناب نكنید چرا كه كودك از انجام این بازیها لذت میبرد و مایل است شما در این لذت با او سهیم شوید.
منبع : Isna.ir
ویدیو مرتبط :
وام ازدواج سه میلیون تومانی !!! (اینا نمی فهمند یا ما)
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
سه بچه خوک بازیگوش
يكي بود ، يكي نبود ، زير گنبد كبود در جنگلي، خوكي با سه پسرش زندگي مي كرد . اسم بچه ه به ترتيب مومو ، توتو ، بوبو بود .
يك روز مادر خوكها به آنها گفت :" بچه ها شما بزرگ شديد و بايد براي خودتان خانه اي بسازيد و زندگي جديدي را شروع كنيد . "
مومو كه از همه بزرگتر و از همه تنبل تر بود پيش خودش فكر كرد چه لزومي دارد كه زيادي زحمت بكشد براي همين با شاخ وبرگ درختها يك خانه براي خودش ساخت .توتو كه كمي زرنگتر بود با تنه درختها يك خانه چوبي ساخت . بوبو كه از همه زرنگتر و باهوشتر بود با سنگ يك خانه سنگي محكم ساخت .
مدتي گذشت ، يك روز مومو جلوي خانه ، در حال استراحت بود كه گرگي بدجنس او را ديد . گرگ تا اومد مومو را بگيرد ، مومو فرار كرد و به خانه رفت و در را بست . گرگ خنديد و گفت :" حالا فوت مي كنم و خونه ات را خراب مي كنم و تو رو مي خورم . " بعد يك نفس عميق كشيد و فوت كرد . چون خونه مومو محكم نبود بلافاصله خراب شد . مومو ترسيد و شروع به دويدن كرد
رفت ورفت تا به خانه توتو رسيد .در زد وفرياد كشيد : " توتو ، توتو در را بازكن گرگه دنبال من است . "
توتو در را باز كرد و گفت :" نگران نباش خانه من محكم است و با فوت گرگه خراب نمي شه ."
گرگه كه مومو را دنبال مي كرد به خانه توتو رسيد و قاه قاه خنديد و گفت :" الان فوت مي كنم و خونه شما را خراب ميكنم و هر دوي شما رو مي خورم . " بعد فوت كرد ولي چون خانه توتو محكم بود خراب نمي شد
آخر سر گرگه خسته شد ، پيش خودش فكر كرد كه حالا چكار كنم . بعد يك چيزي به ذهنش رسيد و پيش خودش گفت :" چون خونه توتو چوبي هست اگر آنرا به آتش بكشم ، خوكها مجبور مي شوند كه بيرون بيايند بعد آنها رامي گيرم ومي خورم ." براي همين خانه توتو را آتش زد.
دود همه جا را پر كرده بود ، خوكه نمي توانستند نفس بكشند براي همين از در پشتي فرار كردند و به خانه بوبو رفتند . در زدند و فرياد كشيدند : " بوبو درو بازكن گرگه دنبال ماست . "
بوبو بلافاصله در را باز كرد و به آنها گفت كه نگران نباشند.
، گرگه كه دنبال آنها بود ، رسيد و دوباره قاه قاه خنديد و گفت :" چه بهتر حالا هر سه شما را مي خورم . " بعد شروع كرد به فوت كردن ولي هر چه فوت كرد خانه بوبو خراب نشد ، فكر كرد آن را آتش بزند ولي خانه سنگي بوبو آتش نمي گرفت .
بعد سعي كرد از دودكش وارد خانه شود . همان موقع خوكها بخاري را روشن كردند و دم گرگه آتش گرفت . گرگه فرياد كشيد و از لوله دودكش بيرون پريد و به سمت جنگل فرار كرد .
بعد از آن ماجرا مومو و توتو فهميدند كه هر كاري را بايد به بهترين صورت انجام بدهند تا خطر كمتري آنها را تهديد كند .
بوبو هم به آنها قول داد در ساختن خانه جديد ، كمكشان كند.