سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

بحران میانسالی یا بیداری میانسالی؟



بحران میانسالی ,بیداری میانسالی, بازآفرینی میانسالی

بحران میانسالی، برای بسیاری یک کابوس است ، اما این شاید تلنگری باشد برای بازیابی مجدد خود ، تغییری به منظور رشد و خودسازی و لزوما ترسناک نیست !

مشکل اضافه‌وزن و تصویری که از بدنم داشتم از هنگامی که به یاد دارم باعث عذاب من بوده است.گاه بی گاه وزن کم کرده و مجددا وزنم اضافه شده، حتی بیشتر از قبل. این چرخه‌ای ترسناک و روح فرسا بود که با تمام وجود سعی در خروج از آن را داشتم.

اما 8 ماه قبل بیدار شدم.شروع به ورزش کردم و غذاهای سالم تر خوردم خیلی زود بدنم شروع به تغییر کرد. با این همه، آغازگر این تغییرات بدن من نبود؛ بلکه چهارچوب ذهنی من بود که تغییرکرده بود و به تبعیت از آن بدنم.

دیروز با خودم فکرمی‌کردم که چرا اکنون و در این مرحله از زندگی خود توانسته ام کنترل سلامت و بدنم را بدست بگیرم. بخشی از آن شاید به دلیل این است که فرزندانم بزرگتر شده‌اند و اکنون زمان بیشتری در اختیار خود دارم. اما تنها این موضوع نیست! من همیشه می‌دانستم که اگر بخواهم بدنی متناسب داشته باشم باید ورزش کرده و درست غذا بخورم، اما تا حالا انگیزه و دقت کافی برای این کار را درخود نمی‌دیدم.

خب پس چطور اکنون در 44 سالگی موفق شدم؟
در ابتدا پاسخ به شکل شگفت‌انگیزی آزاردهنده بود. فهمیدم دچار "بحران میانسالی" شده‌ام. چی؟ مگر این مشکلی مردانه نبود؟ مردها مجددا ازدواج می‌کنند و ماشین‌های گرانقیمت می‌خرند. تصور اینکه مادر 4 پسر نوجوان دچار بحران میانسالی شده باشد بسیار دور از عقل و کمی هم ترسناک بود!

عبارت "بحران میانسالی" بار منفی زیادی با خود دارد، اما حقیقت این است که بسیاری از ما به گونه ای آن را تجربه می‌کنیم. این بحران حاصل آگاهی ما از این موضوع است که عمر کوتاه است، در یک چشم به هم زدن می‌گذرد. در این مورد هم مانند سایر موضوعات زندگی، انتخاب با ماست که چطور به این موضوع نگاه کنیم و لنزی که توسط آن به موضوع می‌نگریم در این امر تاثیرگذار است.

موضوع مرگ و مردن در 44 سالگی واضح‌تر و مفهوم‌تر است تا در 24 سالگی. نه تنها خودمان پیرتریم، بلکه والدین و دوستانمان هم پیرترند و ما بیشتر با فانی‌بودن خود روبه رو می شویم. سوال این است که چه راهی را برای رویارویی با آن باید انتخاب کنیم؟

برای من، پاسخ ساده است. من به نیمه دوم عمرم با ذهنی باز، قلبی مهربان و روحی ماجراجو نگاه کردم. زمان ما بر روی زمین در حال گذر است و من می‌خواهم تا آخرین قطره از آن را استفاده کنم. من می‌خواهم جسورانه تر زندگی کنم و برای تحقق این هدف، باید مراقب جسم و ذهنم باشم.
از این جهت ترجیح دادم به این بخش از زندگی به عنوان بازآفرینی میانسالی یا بیداری میانسالی بنگرم. به طور قطع من در چهل سالگی بیشتر از فانی‌بودن خود با خبرم تا در 20 سالگی و این امر باعث می‌شود تا از لحظه لحظه زندگی بیشترین استفاده را ببرم. زندگی کوتاه است و هرچه مسن‌تر شویم، سریعتر میگذرد.
آیا من خواهم مرد؟ بله ،یک روزی!
اما تا آن موقع....از این دنیا حسابی لذت خواهم برد!
منبع :huffingtonpost


ویدیو مرتبط :
بحران میانسالی و علایم آن

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

بحران میانسالی در روابط همسران



 

 

 

 روابط همسران, بحران میانسالی,دوران میانسالی

بحران میانسالی

بحران میانسالی واژه ای وارداتی از فرهنگ غرب است که مانند بسیاری از واژه های غربی دیگر ،بافرهنگ ما چندان آشنا و پذیرفته نیست .به فرض آنکه در میانسالی بحرانی وجود داشته باشد ،قطعا این بحران مانند بحران نوجوانی نیست که یک پدیده طبیعی و همگانی باشد و لزوما برای همه ی میانسالان اتفاق بیفتد بلکه محصول ناموفقیتها و تضادهای روحی برخی میانسالان خواهد بود که قابل کنترل و پیشگیری است.

 

دعوا، بحران میانسالی

 

بحران میانسالی می تواند شاخه های مختلفی داشته باشد مثلا برای یک مرد می تواند در مسائل کاری اتفاق بیفتد. مردی که بارها شغل خود را عوض کرده ،و به اصطلاح معروف از این شاخه به آن شاخه پریده در میانسالی به بی هویتی شغلی می رسد .او احساس می کند که برای هیچ کاری مفید نیست یا اینکه هیچ شانسی برای موفقیت در کار ندارد .

 

اما برای یک مادر افراطی که همه چیز را فقط فدای فرزندانش کرده است و از رشد متعادل شخصیت خود غفلت ورزیده است بحران میانسالی وقتی اتفاق می افتد که آخرین فرزند خود را به خانه بخت می فرستد. او که غرق در وظایف لذائذ مادری بوده است به یکباره خود را تنها و باخته می بیند .او تمام عمرش را فدای کسانی کرده بود که اکنون به خاطر خوشبختی خودشان او را ترک کرده اند. احساسات چنین مادرانی گاهی از ناامیدی کلامشان پیداست.

 

اما یکی از شاخه های مهم بحران میانسالی می تواند مربوط به روابط همسران باهم در سنین میانسالی باشد. در این مقاله توجه ما به همین مطلب است .البته چنین بحرانی برای همه همسران لزوما پیش نمی آید اما اغلب در زندگی عوام مشاهده می شود.

 

بدیهی است همه همسران خواه نا خواه با هم مشکلاتی دارند که موجب تنشهایی بین آنها خواهد شد بالاخره هر زوجی از برخی اخلاقها و صفات یکدیگر راضی و از برخی خلقیات و عادات هم رنج می برند. لذازوجینی که راه مدارا و تسامح را در پیش نگیرند خیلی زود در اوایل ازدواج به نقطه جوش خواهند رسید. اما زوجینی که مدارا ،تسامح و اغماض را بلد باشند،خیلی دیر تر به این مرحله خواهند رسید .نقطه ی جوش از نظر ما در روابط زناشویی همان نقطه ای است که فرد با رسیدن به آن ،تحمل خود را از دست می دهد .در عین اینکه به همسرش بسیار علاقمند است و به او وابسته و معتاد است ،متقابلا از او خسته و منزجر نیز هست ،یعنی نوعی دوگانگی در احساسات فرد نسبت به همسرش پدید می آید که قائدتا موجب نزاعهای بسیاری خواهد شد.این نقطه ی جوش برای اغلب زوجین در میانسالی اتفاق می افتد .البته به شرطی در میانسالی اتفاق می افتد که ازدواج در جوانی رخ داده باشد .به عبارت دیگر معمولا چنین تعارضی بین فاصله ی ده تا پانزده سال بعد از ازدواج اتفاق می افتد.

 

فرض کنید فردی دارای همسر دروغگویی است که حتی برای تفریح هم دروغ می گوید .این دروغ گویی ممکن است در سالهای اولیه اصلا توجه طرف مقابل را جلب هم نکند .یا آنکه بی اهمیت به نظر برسد اما بعد از تحمل تلخی های بسیاری که محصول دروغگویی همسر وی هست ، حساسیت های آزار دهنده و بزرگ کننده شکل می گیرد. لذا دعواها و نزاعها برای اصلاح طرف مقابل آغاز خواهد شد .مرحله بعدی که مرحله درک بی نتیجه بودن نزاعهاست مرحله ایست که موجب دوگانگی در احساسات فرد می شود .او در عین اینکه همسرش را دوست دارد از برخورد با او عصبی و متنفر هم می شود .او طالب دوری و نزدیکی است که باهم ممکن نیستند این یعنی یک بحران واقعی . به همین علت در زندگی میانسالان شاهد اختلافاتی پایان ناپذیر و جرو بحثهایی بی فایده هستیم که گاهی فقط با یک اشاره و یک کلمه استارت می خورند .این مشاجرات که از نظر اطرافیان غیر منطقی به نظر می آیند از نظر خود زوجین اجتناب ناپذیرند .چنانچه اطرافیان پیوند عمیق موضوع مورد مشاجره را با احساسات طرف مقابل درک می کردند تحلیل بهتر و شفافتری از رفتار طرفین پیدا می کردند.

 

به هیچ عنوان یک مشاجره را دست کم نگیرید .مشاجرات وقتی روی هم انبار شوند و انرژی هایشان را درهم ضرب کنند ،خستگی و کلافی لازم برای رسیدن به آن احساس دوگانه و نقطه ی جوش را فراهم می آورند

 

اما برای آنکه شما چنین بحرانی را در میانسالی تجربه نکنید رعایت دو نکته موثر است. یکی اینکه تا می توانید از مشاجرات و بگو مگوها کم کنید. به هیچ عنوان یک مشاجره را دست کم نگیرید .مشاجرات وقتی روی هم انبار شوند و انرژی هایشان را درهم ضرب کنند ،خستگی و کلافی لازم برای رسیدن به آن احساس دوگانه و نقطه ی جوش را فراهم می آورند.

 

ضمن آنکه صفات بد و خلقیات ناپسند خودتان را از دسترس همسرتان دور نگه می دارید از تلاقی با نقاط ضعف و خلقیات ناپسند او نیز خودتان را حفظ کنید .توجه زیاد به عیوب یکدیگر و صحبت در باره آن ،شما را نسبت به هم حساس و عصبی می کند .از عیوب همسرتان چشم پوشی واقعی داشته باشید یعنی در فکر و قلبتان هم آنها را وارد نکنید .شاید زندگی شما از مسیری پیش برود که عیوب همسرتان در این مسیر چندان ضرر زننده نباشد. همین که آسیب رفتارش به زندگی مشترکتان نرسد کافیست .زیرا ما مسئول تربیت یکدیگر و محاسبه اعمال هم نیستیم این کار را به خداوند بسپاریم بهتر است .ما باید این هنر را داشته باشیم که با همین مجموعه خلقیات و عاداتی که داریم در کنار هم خوشبخت و پیروز زندگی کنیم.

منبع: تبیان