سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

عشق و ازدواج از نظر اوشو



 

ازدواج, سخن بزرگان, جملات قصار

- روی این جمله قصار مراقبه كن : مرد احمق و زن گنگ . آنان را به زودی جدا می بینم . و ازدواج چنین است . تنها احمق ها در فكر قانونی كردن رابطه هستند . وگرنه عشق كافی است .
و من مخالف ازدواج نیستم . من موافق عشق هستم . اگر عشق به ازدواج تبدیل شود خوب است ولی امیدوار نباش كه ازدواج بتواند عشق بیاورد این غیر ممكن است . عشق می تواند به ازدواج تبدیل شود .

- باید خیلی هشیارانه عمل كنی تا بتوانی عشق را به ازدواج بدل كنی .
ولی مردم معمولاً با ازدواج كردن عشقشان را نابود می سازند .
آنان برای نابودی عشق به هر كاری متوسل می شوند و سپس رنج می كشند .
و پیوسته می گویند : چه چیزی خطا رفت ؟
آنان خودشان نابودگر هستند و برای این نابودی هر عملی را انجام می دهند .

خواست و اشتیاق فراوانی برای عشق وجود دارد ولی عشق به آگاهی نیاز دارد .
و تنها آنگاه است كه عشق به بلندای راستین خود می رسد .
و این بلندای راستین ازدواج است ولی این ربطی به قانون ندارد .
بلكه ازدواج دو قلب است در تمامیت .

ازدواج یعنی عملكرد یك زوج در هماهنگی و همزمانی .
ولی مردم عشق را آزمایش می كنند ( اشتیاقشان خوب است ولی عشق هایشان پر از حسد ، احساس مالكیت ، خشم و بد عنقی است ) ولی چون آگاه نیستند ، بزودی آنان را نابود می كنند ، برای همین است كه مردم در طول قرن ها به ازدواج وابسته شده اند .

مردم فكر كرده اند كه بهتر است با ازدواج شروع كنند ، تا قانون بتواند از آنان در مقابل نابودی عشق محافظت كند .

جامعه ، دولت ، دادگاه ، پلیس و كشیش ، تمام اینها شما را مجبور می كنند تا در چهارچوب ازدواج رسمی باقی بمانید و اینگونه تو تنها برده ای بیش نیستی .

اگر ازدواج به صورت رسمی و تشكیلاتی باشد ، در آن تشكیلات تو فقط یك برده هستی . تنها بردگان هستند كه میل دارند درون تشكیلات زندگی كنند .

ازدواج پدیده ای كاملاً متفاوت است . ازدواج اوج عشق است و به این صورت خوب است . من مخالف ازدواج نیستم ، بلكه موافق ازدواج واقعی هستم .

من مخالف ازدواج های دروغین و كاذب هستم . ولی این نوع ازدواج ها شایع هستند و نوعی ترتیبات تشكیلاتی هستند كه به مردم نوعی امنیت ، آسایش و مشغولیت می دهند . شما را مشغول نگه می دارد ولی غیر از این شما را غنی نمی كند و تغذیه تان نمی كند .

پس اگر طبق ضوابط من ازدواج كنی ، می توانی دعای خیر مرا داشته باشی .

بیاموز تا عشق بورزی و هر آنچه را كه مخالف عشق است به دور بینداز .
این كار بسیار مشكل است . توانایی عشق ورزیدن بزرگترین هنر در جهان است . برای این كار انسان نیاز دارد كه بسیار پالایش شود . فرهنگ درونی غنی داشته باشد . بسیار مراقبه گون زندگی كند تا بتواند بلافاصله ببیند كه چگونه می تواند عشق را نابود كند . اگر بتوانی از مخرب بودن پرهیز كنی ، اگر بتوانی در رابطه با خودت خلاق باشی ، اگر بتوانی از رابطه ات پشتیبانی و آن را تغذیه كنی ، اگر قادر باشی به دیگری محبت بورزی (نه فقط شهوت ، زیرا شهوت به تنهایی قادر به ادامه ی عشق نیست ، بلكه محبت لازم است ) ، اگر بتوانی محدودیت ها و كاستی های دیگری را بپذیری .
( اگر بتوانی او را همانگونه كه هست بپذیری و هنوز عاشق اش باشی ) آنگاه ازدواج روزی اتفاق می افتد ، ممكن است سالها طول بكشد ولی بالاخره اتفاق می افتد . تو می توانی دعای خیر مرا داشته باشی . ولی برای ازدواج قانونی ، نیازی به داشتن بركات من نداری ! و این بركات و دعاهای خیر نیز كمكی نخواهند كرد و مراقب باش ! قبل از اینكه دست به این كار بزنی ، قدری بیشتر تأمل كن .

ازدواج عشق نیست ، چیز دیگری است . پس قبل از اینكه به دام بیفتی ، قدری هشیار باش . ازدواج دام است : شوهر توسط زن به دام می افتد و زن توسط شوهر : یك دام دو طرفه ! و وقتی كه ازدواج صورت گرفت ، شما قانوناً مجاز هستید تا یكدیگر را برای ابد شكنجه كنید به ویژه در این كشور ( هندوستان ) كه طلاق ، حتی پس از مرگ زوج هم مجاز نیست ...
... و عشق چیست ؟ بزرگترین خودكشی در دنیاست .
عاشق شدن یعنی ارتكاب به خودكشی : كشتن نفس .
عشق یعنی دور انداختن نفس .
برای همین است كه مردم اینقدر از عشق ورزیدن می ترسند .

آنان درباره ی عشق داد سخن می دهند و به عاشق بودن تظاهر هم می كنند . آنان ترتیبی می دهند تا خودشان را و دیگران را بفریبند كه عاشق اند . ولی آنان از عشق ورزیدن پرهیز می كنند ، زیرا كه عشق نخست از تو می خواهد تا بمیری . و تنها آنگاه است كه دوباره زاده می شوی ...
و مسلماً زندگی نیز با عشق غنی تر می گردد . هر چقدر نفس تو بیشتر بمیرد و كمتر باشد ، زندگی تو غنی تر و پر بار تر و سرشار از سرور و لذت خواهد بود .
... ولی عشق نهایت خودكشی است .
بقیه خودكشی ها جزیی هستند . خودكشی معمولی امری فیزیكی است .
عشق یك خوودكشی روانی است و مراقبه ، خودكشی روحانی .
تو در عشق از نظر روانی و شخصیتی خواهی مرد و نفس و هویت روانی ات از بین خواهد رفت . در مراقبه تو حتی مفهوم « خود » و حتی فرا خود را نیز به دور خواهی افكند و به « هیچ چیز بودن » خواهی رسید .
و در آن هیچ چیز بودن ، گل نیلوفر سپید « بودا » شكفته خواهد شد ...

مترجم : محسن خاتمی – از كتاب الماسهای آگاهی
این سخن اشو به كسی است كه دعای خیر برای ازدواج‌اش می‌خواهد.
همچنین این نظر اوست.

منبع:p30data.com


ویدیو مرتبط :
اوشو، گوروی ثروتمندان

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

تفاوت عشق و ازدواج!؟



 

تفاوت عشق و ازدواج

 

یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و با ارزش، وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده.

 

من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم، چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت، همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش، به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.

 

در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت. فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و روزنامه می‌مونه، یک اطمینان برات درست می‌کنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر میکنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم، همیشه می‌تونم شام دعوتش کنم اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی اینکارو می‌کنم حتی اگر هرچقدراون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تونیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکرمیکنی که خوب اینکه تعهدی نداره میتونه به راحتی دل بکنه و بره مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می‌کنی و همیشه ولع داری که تا جاییکه ممکنه ازش لذت ببری شاید فردا دیگه مال من نباشه، درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه! این تفاوت عشق و ازدواجه!