سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

طنز ایرانی بودن



 

 

 

طنز ایرانی بودن

 

این مطلب فقط جنبه طنز و سرگرمی دارد پس لطفا به دل نگیرید.

۱_ هرروز صبحانه چای با نون و پنیر میخوری.

 

۲_ در روز حداقل ۵ بار از واژه‌های عزیزم / قربونت برم / اختیار دارین / شرمنده استفاده میکنی.

 

۳_ هر دومین جمله رو با ببین شروع میکنی.

 

۴_ اگر ساعت ۵ قرار داشته باشی ساعت ۶ از خونه بیرون میری.

 

۵_ بابا مامانت میخوان که دکتر مهندس شی.

 

۶_ مامانت حداقل دو بار در روز بهت میگه بچم قربونت بشم.

 

۷_ تا از یه مهمونی یا عروسی میای شروع میکنی به غیبت.

 

۸_ هروقت که به یک رستوران ایرانی میری موقع حساب به گارسون میگی قابلتون رو نداره.

 

۹_ کمد لباسات پر از لباسای ِ مشکیه.

 

۱۰_ توی توالت خونتون آفتابه دارین !

 

۱۱_ موقع حساب کردن طوری رفتار میکنی که انگار تو میخوای پول بدی اما همش تعارف شابدلعظیمیه.

 

۱۲_ هروقت منتظر مهمونت سر ساعت ۱ هستی ساعت ۳ ازش استقبال میکنی.

 

۱۳_ تو و مهمونای ایرانیت ۳۰دقیقه هم جلو در صحبت میکنید که البته فقط می خواستید خداحافظی کنید.

 

۱۴_ وقتی میری توالت به نظر میاد که اونجا خوابت برده.

 

۱۵_ مامانت می خواد دعوات کنه اما دلش نمیاد.

 

۱۶_ بابات میخواد که دخترش پیشش بمونه.

 

۱۷_ حداقل روزی یکبار برنج و گوشت میخوری.

 

۱۸_ سالاد رو بشقابی میخوری.

 

۱۹_ وقتی مهمون داری یه کاسه ی بزرگ میوه روی میزه.

 

۲۰_ لجبازی.

 

۲۱_ مامانت ۴تا مهمون داره اما واسه ۱۰ نفر غذا میپزه.

 

۲۲_ وقتی مهونی میری هی بهت میگن مگه روزه گرفتی؟ میوه بردار... شیرینی بخور.

 

۲۳_ خاله و داییت بهت میگن خاله/دایی.

 

۲۴_ پدر و مادرت بهت میگن بابا / مامان.

 

۲۵_ تو همه ی اتاقاتون یه فرش ایرانی پهن شده.

 

۲۶_ مامان بابات به سکول میگن اِسکول و به شرانک میگم شِرانک.

 

۲۷_ پلاک نقشه ی ایران گردنته.

 

۲۸_ آی‌دی‌هات ایرانین یا پرشین به یدک میکشن.

 

۲۹_ پسرها: مامانتینا اجازه نمیدن ابروهاتو برداری.

 

۳۰_ پسرها: مامانتینا نمیزارن گوشتو سوراخ کنی.

 

۳۱_ مردها: از زنت طلاق گرفتی اما همچنان اجازه نمیدی با مردهای دیگه ارتباط داشته باشه.

 

۳۲_ به مهمونات میگی خونه‌ی خودتونه.

 

۳۳_ چشمای بزرگ و خوشگلی داری.

 

۳۴_ مژه‌های بلندی داری.

 

۳۵_ مامانتینا نمیزارن بری سولاریوم چون پوست سفید و لطیفِ خودت قشنگ‌تره.

 

۳۶_ از طلا زیاد استفاده میکنی.

 

۳۷_ مردها: هیچکس حق نداره زنت رو اونجوری نگاه کنه.

 

۳۸_ بستنی مورد علاقه‌ت فالوده‌س.

 

۳۹_ مردها: تو خیلی خوب میتونی واسه خانوما افسانه تعریف کنی.

 

۴۰_ اگه مریض شی نمیری دکتر.

 

۴۱_ مامان بابات همیشه تعریف میکنن که ایران خیلی کشور خوبی بوده.

 

۴۲_ میگی تهرانی هستی حتی اگه نباشی.

 

۴۳_ حتی با کسایی که نمیشناسی موقع احوالپرسی روبوسی میکنی.

 

۴۴_ یا پرسپولیسی هستی یا استقلالی.

 

۴۵_ بچه هات نباید هیچ کمبودی داشته باش.

 

۴۶_ آرزو میکنی که کاش مک‌دونالد کله‌پاچه داشت.

 

۴۷_ مامانت سماور داره.

 

۴۸_ با خودت غذای ایرونی به مدرسه یا محل کار میبری.

 

۴۹_ موقع مهمونی خانوما با هم دعوا میکنن که کی ظرفارو بشوره در حالی که مردا دارن پاسور بازی میکنن یا منتظر چای هستن.

 

۵۰_ مامانتینا همش واست روضه میخونن که حلال و حروم چقدر مهمه.

 

۵۱_ مامان و بابات همیشه میگن ما جلو بابا مامانمون پامونو دراز نمیکردیم.

 

۵۲_ به دوستای بابات میگی عمو.

 

۵۳_ به دوستای مامانت میگی خاله.

 

۵۴_ تو خونتون تابلوهای مینیاتوری آویزونه.

 

۵۵_ پرچم ایران رو زدی به دیوار اتاقت.

 

۵۶_ به ایرانی بودنت افتخار میکنی.

 

۵۷_ هروقت آشنایی رو تو خیابون ببینی میگی به به پارسال دوست امسال آشنا.

 

۵۸_ پسر ها: یه دوست دختر کمته.

 

۵۹_ خانوم ها: حداقل ۳بار در سال موهاتو رنگ میکنی.

 

۶۰_ دخترا: از پسر های ایرونی بد میگی اما آخرشم فقط اونارو میخوای.

 

۶۱_ خانوما: از ۱٫۶۳ بلندتر نمیشی.

 

۶۲_ حداقل روزی ۵بار چای مینوشی.

 

۶۳_ از بچگی بهت میگفتن آتیش پاره یا وروجک.

 

۶۴_ هروقت داری یه چیز جالب تعریف میکنی هی صدات بلند تر میشه.

 

۶۵_ اونقدر بلند میخندی که صداتو تا دو کیلومتر اونورتر هم میشنون.

 

۶۶_ مامانتینا میرن سوپرمارکت تا نون بخرن اما با ۴کیسه‌ی خرید برمیگردن.

 

۶۷_ هنوز فیلمای فردین و فروزان و بهروز وثوقی نگاه میکنی.

 

۶۸_ همه‌ی مغازه‌ها و رستوران‌های ایرانی شهرتون رو میشناسی.

 

۶۹_ مامانتینا اصرار میکنن که تعمیرکار برق هم بشینه پای سفره‌ی غذا.

 

۷۰_ قصه‌های مورد علاقه‌ی بچگیت شنگول و منگول بوده یا خاله سوسکه.

 

۷۱_ هروقت آهنگ باباکرم میشنوی نمیتونی سرجات بشینی.

 

۷۲_ هروقت از مامانت میخوای که اینقدر بهت گیر نده چون بزرگ شدی میگه صد سالت هم بشه بازم بچمی.

 

۷۳_ پیاز داغ زیاد اضافه میکنی.

 

۷۴_ پسر ها: تو بچگی بهت میگفتن شومبول طلا.

 

۷۵_ دختر ها: بابات همیشه بهت میگه دختر گلم.

 

۷۶_ میری رستوران چینی اما با قاشق چنگال غذا میخوری.

 

۷۷_ به پسته و تخمه و لواشک و آلوچه و نون خامه‌ای عشق میورزی.

 

۷۸_ گربه های سامی ایرانی رو ترجیح میدی.

 

۷۹_ هروقت مامانت آشپزی میکنه حتما باید زعفرون تو برنج باشه.

 

۸۰_ ماهی مورد علاقت ماهی سفیده.

 

۸۱_ آرایشگر ایرانیت رو در مغازش نوشته تا ساعت ۷ باز است اما میبینی ساعت یازدهه و اون هنوز داره مو کوتاه میکنه.

 

۸۲_ دوغ مینوشی.

 

۸۳_ کانال های ایرانی نگاه میکنی مثل پی‌ام‌سی و طپش.

 

۸۴_ دختر ها: از ۱۲ سالگی میدونی که اسم بچه هاتو چی میخوای بزاری.

 

۸۵_ مامانتینا تو خونه یه پلوپز ۸ نفره دارن.

 

۸۶_ مادرتینا هیچ وقت اجازه نمیدادن شبا خونه ی همکلاسیت بخوابی.

 

۸۷_ پسر ها: به کنسرت‌های ایرانی میری تا با دختر ایرونی آشنا بشی.

 

۸۸_ ماشین بی ام و میرونی ولی بیکاری.

 

۸۹_ ریاضیت خوبه.

 

۹۰_ مادر و پدرت غر میزنن که چرا نمره‌ت ۱۹ شده.

 

۹۱_ دیر از خواب پا میشی.

 

۹۲_ جلسه ی اولیا و مربیان مامانتینا معلمت رو به شام دعوت میکنن.

 

۹۳_ ساعتت از عمد ۵ دقیقه جلوئه.

 

۹۴_ هروقت کسی ازت تعریف میکنه مامانت واست اسپند دود میکنه.

 

۹۵_ به مامان و بابات میگی شما.

 

۹۶_ هروقت با یکی دیگه میخوای از در رد شی هی به هم میگید بفرمایید بفرمایید.

 

۹۷_ حتی با کسی که ازش خوشت نمیاد خوب برخورد میکنی.

 

۹۸_ تو خونه تون صنایع دستی دارین.

 

۹۹_ تو دوران کودکی زیاد دنبال نخود سیاه فرستاده شدی.

 

۱۰۰_ داری این مطلب رو میخونی.

نظامی خوش سرود آن پیر کامل

زمین باشد تن و ایران ما دل


ویدیو مرتبط :
طنز دختر های ایرانی و پسر های ایرانی

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

داستان سیندرلا(طنز)ایرانی



 

 

داستان سیندرلا(طنز)ایرانی


یکی بود ، دو تا نبود ، زیر گنبد کبود که شایدم کبود نبود و آبی بود ، یه دختر خوشگل بدون پدر مادر زندگی می کرد. اسم این دختر خوشگله سیندرلا بود که بلا نسبت دخترای امروزی، روم به دیوار روم به دیوار ، گلاب به روتون خیلی خوشگل بود .

سیندرلا با نامادریش که اسمش صغرا خانم بود و 2 تا خواهر ناتنیاش که اسمشون زری و پری بود زندگی می کرد . بیچاره سیندرلا از صبح که از خواب پا می شد باید کار می کرد تا آخر شب . آخه صغرا خانم خیلی ظالم بود . همش می گفت :سیندرلا پارکت ها رو طی کشیدی؟ سیندرلا لوور دراپه ها رو گرد گیری کردی؟ سیندرلا میلک شیک توت فرنگیه منو آماده کردی ؟ سیندرلا هم تو دلش می گفت : ای بترکی ، ذلیل مرده ی گامبو ، کارد بخوره به اون شکمت که 2 متر تو آفسایده ، و بلند می گفت : بعله مامی صغی ( همون صغرا خانم خودمون ) خلاصه الهی بمیرم برای این دختر خوشگله که بدبختیهاش یکی دو تا نبود .

القصه ، یه روز پسر پادشاه که خوشی زیر دلش زده بود ، تصمیم گرفت که ازدواج کنه . رفت پیش مامانش و گفت مامان جونم

مامانش : بعله پسر دلبندم

شاهزاده : من زن می خوام

مامانش : تو غلط می کنی پسره ی گوش دراز ، نونت کمه ، آبت کمه ؟ دیگه زن گرفتنت چیه؟

شاهزاده : مامان تو رو خدا ، دارم پیر پسر می شم ، دارم مثل غنچه ی گل پرپر می شم

مامانش در حالی که اشکش سرازیر شده بود گفت : باشه قند عسلم ، شیر و شکرم ، پسر گلم ، می خوای با کی مزدوج شی؟

شاهزاده : هنوز نمی دونم ولی می دونم که از بی زنی دارم می میرم

مامانش : من از فردا سراغ می گیرم تا یه دختر نجیب و آفتاب مهتاب ندیده و خوشگل مثل خودم برات پیدا کنم .

خلاصه شاهزاده دیگه خواب و خوراک نداشت . همش منتظر بود تا مامانش یه دختر با کمالات و تحصیل کرده و امروزی براش گیر بیاره. یه روز مامانش گفت : کوچولوی عزیز مامان ، من تمام دخترای شهر رو دعوت کردم خونمون، از هر کدوم که خوشت اومد بگو تا با پس گردنی برات بگیرمش ،

شاهزاده گفت : چرا با پس گردنی؟


مامانش گفت : الاغ ، چرا نمی فهمی ، برای اینکه مهریه بهش ندی، پس آخه تو کی می خوای آدم بشی ؟ روز مهمونی فرا رسید ، سیندرلا و زری و پری هم دعوت شده بودند . زری و پری هزار ماشاالله ، هزار الله اکبر ، بزنم به تخته ، شده بودند مثل 2 تا بچه میمون ، اما سیندرلا ، وای چی بگم براتون شده بود یه تیکه ماه ، اصلا" ماه کیلویی چنده ، شده بود ونوس شایدم ( مگه من فضولم ، اصلا" به ما چه شبیه چی شده بود ) .

صغرا خانم حسود چشم در اومده سیندرلا رو با خودش نبرد ، سیندرلا کنار شومینه نشست و قهوه ی تلخ نوشید و آه کشید و اشک ریخت . یهو دید یه فرشته ی تپل مپل با 2 تا بال لنگه به لنگه ، با یه دماغ سلطنتی و چشمای لوچ جلوی روش ظاهر شد

سیندرلا گفت : سلام

فرشته : گیریم علیک . حالا آبغوره می گیری واسه من ؟

سیندرلا : نه واسه خودم می گیرم

فرشته : بیجا می کنی ، پاشو ببینم ، من اومدم که آرزوهات رو بر آورده کنم ، زود باش آرزو کن

سیندرلا : آرزو می کنم که به مهمونیه شاهزاده برم
فرشته : خوب برو ، به درک ، کی جلوی راهتو گرفته دختره ی پررو ؟ راه بازه جاده درازه.

سیندرلا : چشم میرم ، خداحافظ ......

فرشته : خداحافظ ....

سیندرلا پا شد ، می خواست راه بیفته . زنگ زد به آژانس ، ولی آژانس ماشین نداشت .
زنگ زد به تاکسی تلفنی ولی اونجا هم ماشین نبود . زنگ زد پیک موتوری گفت : آقا موتور دارید؟

یارو گفت : نه نداریم.
سیندرلا نا امید گوشی رو گذاشت و به فرشته گفت ؟ هی میگی برو برو ، آخه من چه جوری برم؟

فرشته گفت : ای به خشکی شانس ، یه امشب می خواستم استراحت کنم که نشد ، پاشوبیا ببینم چه مرگته !!!! بلاخره یه خاکی تو سرمون می ریزیم . با هم رفتند تو انباری ، اونجا یدونه کدو حلوایی بود ، فرشته گفت بیا سوار این شو برو

سیندرلا گفت : این بی کلاسه ، من آبروم می ره اگه سوار این بشم .

فرشته گفت : خوب پس بیا سوار من شو !!!

سیندرلا گفت : یه آناناس اونجاست فرشته جون ، به دردت می خوره؟

فرشته : بعله می خوره

سیندرلا : پس مبارکه انشاالله . خلاصه فرشته چوب جادوگریش و رو هوا چرخوند و کوبید فرق سر آناناس و گفت : یالا یالا تبدیل شو به پرشیا. بیچاره آناناس که ضربه مغزی شده بود از ترسش تبدیل شد به یه پرشیای نقره ای.

فرشته به سیندرلا گفت : رانندگی بلدی؟ گواهینامه داری؟
سیندرلا : نه ندارم

فرشته : بمیری تو ، چرا نداری؟

سیندرلا : شهرک آزمایش شلوغ بود نرفتم امتحان بدم

 

داستان سیندرلا(طنز)ایرانی

 

فرشته : ای خاک بر اون سرت ، حالا مجبورم برات راننده استخدام کنم. فرشته با عصاش زد تو کله ی یه سوسک بدبخت که رو دیوار نشسته بودو داشت با افسوس به پرشیا نگاه می کرد . سوسکه تبدیل شد به یه پسر بدقیافه .

سیندرلا گفت : من با این ته دیگ سوخته جایی نمیرم

فرشته : چرا نمیری؟

سیندرلا : آبروم می ره

فرشته : همینه که هست ، نمی تونم که رت باتلر رو برات بیارم

سیندرلا : پس حداقل به این گاگول بگو یه ژل به موهاش بزنه . خلاصه گاگول ژل زد به موهاش و با هر بدبختی بود حرکت کردند سمت خونه ی پادشاه. وقتی رسیدند اونجا دیدند وای چه خبره !!!!!

شکیرا اومده بود اونجا داشت آواز می خوند ، جنیفر لوپز داشت مخ پدر پادشاه رو تیلیت می کرد . زری و پری هم جوگیر شده بودند و داشتند تکنو می زدند . صغرا خانم هم داشت رو مخ اصغر آقا بقال راه می رفت (آخه بی چاره صغرا خانم از بی شوهری کپک زده بود ) خلاصه تو این هاگیر واگیر شاهزاده چشمش به سیندرلا افتاد و یه دل نه صد دل عاشقش شد

سیندرلا هم که دید تنور داغه چسبوند و با عشوه به شاهزاده نگاه کرد و با ناز وادا اطوارگفت : شاهزاده منو می گیری ؟

شاهزاده : اول بگو شماره پات چنده ؟

سیندرلا : 37

شاهزاده در حالی که چشماش از خوشحالی برق می زد گفت : آره می گیرمت ، من همیشه آرزو داشتم شماره ی پای زنم 37 باشه.

خلاصه شاهزاده سیندرلا رو در آغوش کشید و به مهمونا گفت : ای ملت همیشه آن لاین ، من و سیندرلا می خواهیم باهم ازدواج کنیم ، همه گفتند مبارکه و بعد هم یک صدا خوندند : گل به سر عروس یالا ... داماد و ببوس یالا

سیندرلا هم در کمال وقاحت شاهزاده رو بوسید و قند تو دلش آب شد ( بعد هم مرض قند گرفت و سالها بعد سکته کرد و مرد)

سپس با هم ازدواج کردند و سالهای سال به کوریه چشم زری و پری و صغرا خانم ، به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند و شونصد تا بچه به دنیا آوردند.