سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

شعرهای شاعران جهان در مورد بهار



 

 

شعرهای شاعران جهان در مورد بهار

 


بهار موسم گل و بلبل و فصل محبوب بسیاری از شاعران است
شاعر هم كه نباشی، هوای لطیف بهار و شاخه‌های پرشكوفه، فكر نوشتن را به سرت می‌اندازد و برای دل خودت هم كه شده، دفترت را غرق خط‌خطی می‌كنی.
بهار، محدود به مرزها نیز نمی‌شود. درست است كه ما ایرانی‌ها به شكل مشخص و با مراسم خاص، آمدن این فصل زیبا را جشن می‌گیریم، اما شاعران نقاط دیگر دنیا نیز شعرهای بسیاری در ابراز علاقه به فصل شكفتن سروده‌اند. در این صفحه سعی كرده‌ایم گزیده‌ای از این شعرهای فارسی و ترجمه شده را كه برای اولین بار منتشر می‌شوند، كنار هم جمع كنیم.

 

پرنده و قفس
اگرچه خسته و شكسته، بالش
اگرچه بسته پایش
پرنده، از قفس هم
به گوش می‌رسد ترانه‌هایش!
بیوك ملكی


زیرخاكی
یک خمرۀ لبریز از شعر
دراین دلِ ویرانه دارم
یک قطعه‌اش را باز امشب
بر روی کاغذ می‌گذارم
این زیرخاکی مثل سکه
از جنس مفرغ یا که مس نیست
در خمرۀ گنجینۀ من
چیزی به غیر از جنسِ حس نیست
از قدمت و تاریخِ آنها
جز حدس‌هایی نیست در دست
یک شعرِ آن از عصر پاییز
تا انتهای برگ زرد است
یک شعرِ آن از عهد نوبرگ
منسوب به فصل بهار است
آن دیگری، در دوره یخ
بعد از تکامل در انار است
از عصر کشف آتش عشق
در غار تنهایی انسان
تا قرن حاضر یا معاصر
با قحط باد و برف و باران
در خمره‌ام چندین کتیبه
از جنس سنگ و آب دارم
لوحی لطیف از جنس سایه
در یک شب مهتاب دارم
گنجینه‌ام مجموعه‌ای از
انواع حس‌های نهانی است
هرگز نمی‌پوسد چرا که
یک لحظه از قلبم جدا نیست
ناصر كشاورز

 


ترانۀ باران بهاری
بگذار باران ببوسدت
بگذار چك‌چك به سرت بزند
با قطره‌های نقره‌ای
بگذار برایت لالایی بخواند
باران
استخری راكد می‌سازد در پیاده‌رو
استخری جاری در جوی
باران
شب، روی سقفمان
ترانه‌ای كوچك و خواب‌آور می‌نوازد
من
باران را
دوست دارم
لنگستن هیوز؛ ترجمۀ سمیه پاشایی

 

 

بهار در شعر اسپانیا 
آواز بهاری
سرخوش از مدرسه بیرون می‌زنند بچه‌ها
گرم پراكندن آوازهای لطیف
در هوای وِلرم فروردین
چه شاد است فضای ساكت كوچه
سكوتی تكه‌تكه شده از خندۀ اسكناس‌های نو
در مسیر عصر
از بین گل‌های باغ عبور می‌كنم
و در راه می‌گذارم
اشك غمناكم را
روی تنها تپۀ روستا، گورستان
مثل زمینی كشت‌شده با بذرهای جمجمه
سروها انبوه شده‌اند
مثل سرهایی بزرگ
توخالی و پوشیده از گیسوانی سبز
متفكر و پردرد به افق می‌نگرند
فروردین الهی!
كه می‌آیی سرشار از خورشید و زندگی،
گلستان جمجمه‌ها را
پر از طلا كن!
فِدِریکو گارسیا لورکا (ترجمۀ علی گودرزی)

 


باغچۀ من
در باغچه‌ام گل‌های رنگ‌به‌رنگ
با عطرهای دلپذیر
كه حس خوشبختی به من می‌دهند
رُز زیرك
میخك مجلل
بنفشه فروتن
و یاسمن لطیف
گل‌های زیبا
و هزار پروانه
جشن گرفته‌اند امروز
باغچۀ زیبای من
اسپِرانزا مارتینِس

منبع: hamshahrionline.ir


ویدیو مرتبط :
سخنان شاعران اهل بیت درباره افتتاح مجمع شاعران اهل بیت (ع)

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

شعرهای نوروزی شاعران نامی (2)



شعر درباره نوروز, شعر عید نوروز

امروز جمال تو بر دیده مبارک باد
بر ما هوس تازه پیچیده مبارک باد

 

گل‌ها چون میان بندد بر جمله جهان خندد
ای پرگل و صد چون گل خندیده مبارک باد

 

خوبان چو رخت دیده افتاده و لغزیده
دل بر در این خانه لغزیده مبارک باد

 

نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد

 

بی گفت زبان تو بی‌حرف و بیان تو
از باطن تو گوشت بشنیده مبارک باد

مولوی

 شعر درباره نوروز, شعر عید نوروز

 

بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد


ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد


گل از نسرین همی‌پرسد که چون بودی در این غربت
همی‌گوید خوشم زیرا خوشی‌ها زان دیار آمد

 

سمن با سرو می‌گوید که مستانه همی‌رقصی

به گوشش سرو می‌گوید که یار بردبار آمد


بنفشه پیش نیلوفر درآمد که مبارک باد    
که زردی رفت و خشکی رفت و عمر پایدار آمد


همی‌زد چشمک آن نرگس به سوی گل که خندانی
بدو گفتا که خندانم که یار اندر کنار آمد


صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
که هر برگی به ره بری چو تیغ آبدار آمد


ز ترکستان آن دنیا بنه ترکان زیبارو
به هندستان آب و گل به امر شهریار آمد


ببین کان لکلک گویا برآمد بر سر منبر

که ای یاران آن کاره صلا که وقت کار آمد
مولوی

 

شعر درباره نوروز, شعر عید نوروز

 

نو بهار آمد و گل سرزده، چون عارض یار
ای گل تازه، مبارک به تو این تازه بهار

 

با نگاری چو گل تازه، روان شو به چمن
که چمن شد ز گل تازه، چو رخسار نگار

 

لاله وش باده به گلزار بزن با دلبر
کز گل و لاله بود چون رخ دلبر گلزار

 

زلف سنبل، شده از باد بهاری درهم
چشم نرگس، شده از خواب زمستان بیدار
رهی معیری

 

شعر درباره نوروز, شعر عید نوروز

 

این بوی بهاراست که از صحن چمن خاست
یا نکهت مشک است کز آهوی ختن خاست

 

انفاس بهشت است که آید به مشامم
یا بوی اویس است که از سوی قرن خاست

 

این سرو کدام است که در باغ روان شد
وین مرغ چه نام است که از طرف چمن خاست

 

بشنو سخنی راست که امروز در آفاق
هر فتنه که هست از قد آن سیم بدن خاست

 

سودای دل سوخته لاله سیراب
در فصل بهار از دم مشکین سمن خاست

 

تا چین سر زلف بتان شد وطن دل
عزم سفرش از گذر حب وطن خاست

 

آن فتنه که چون آهوی وحشی رمد از من
گویی ز پی صید دل خسته من خاست

 

هر چند که در شهر دل تنگ فراخ است
دل تنگی ام از دوری آن تنگ دهن خاست

 

عهدی است که آشفتگی خاطر خواجو
از زلف سراسیمه آن عهدشکن خاست
خواجوی کرمانی

 

گردآوری: بخش فرهنگ و هنر صبح بخیر