سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

دست نایافتنی بزرگ



 

 

دست نایافتنی بزرگ

 

دهكده مجاور مدرسه شیوانا زن و مرد فقیری بودند كه یك پسر كوچك بیشتر نداشتند. به خاطر بیماری و فقر زن و مرد به فاصله كمی از دنیا رفتند و پسر كوچكشان را با یك جفت گوسفند نر و ماده تنها گذاشتند.

 

پسر كوچك نمی توانست شكم خود را سیر كند به همین خاطر گوسفندانش را برداشت و نزد شیوانا آمد. شیوانا در یكی از غرفه های مدرسه برای پسرك جایی درست كرد و محلی نیز برای گوسفندانش در اختیار او گذاشت.

 

اهالی دهكده شیوانا این پسر بچه فقیر را جدی نمی گرفتند و اغلب او را مسخره می كردند و بعضی از كودكان به او سنگ می زدند. اما شیوانا با این كودك بسیار مودب بود و با نام " دست نایافتنی كوچك" او را صدا می كرد. لقب " دست نایافتنی" برای كودك فقیر برای شاگردان مدرسه سنگین و بی معنا جلوه می كرد.

 

آنها بارها سعی كردند این عنوان را در غیاب شیوانا مسخره كنند. اما به محض اینكه سر و كله شیوانا پیدا می شد هیچ كس جرات نزدیك شدن به دست نایافتنی را پیدا نمی كرد. سال ها گذشت. دست نایافتنی كوچك بزرك شد و برای ادامه تحصیلات علمی به پایتخت رفت.

 

سال ها از این واقعه گذشت و روزی خبر دادند كه صنعت گری بزرگ كه تخصص خاص در درگاه امپراطور دارد،‌وارد دهكده شیوانا شده و سراغ استاد شیوانا را می گیرد. یك گروه محافظ صنعت گر را همراهی می كردند و مردم دهكده با احترام در مسیر راه او تا مدرسه ایستاده بودند.

 

صنعت گر وقتی به مدرسه رسید و شیوانا را دید بلافاصله با فروتنی مقابل او روی زمین نشست و به او تعظیم نمود. شیوانا تبسمی كرد و دستانش را روی شانه صنعت گر گذاشت و خطاب به شاگردانش گفت: این جوان قبلاً نامش دست نایافتنی كوچك بود. اما از امروز به بعد من به او می گویم دست نایافتنی بزرگ! او با تلاش و پشتكار خود نشان داد كه دست نایافتنی شدن حتی اگر تدریجی باشد باز هم شدنی است

 


منبع:taktik.ir


ویدیو مرتبط :
ضایع شدن بازیکنان بزرگ به دست بازی کنان بزرگ تر

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

پاسخ مجری جنجالی به شایعه دست داشتن در اختلاس بزرگ



مرتضی حیدری و داستان‌های 2400 شب

پاسخ مجری جنجالی به شایعه دست داشتن در اختلاس بزرگ

مخاطب اول باید رسانه را قبول داشته باشد و به آن اعتماد کند، بعد با آن ارتباط برقرار می‌کند. تا وقتی مردم، تلویزیون را قبول نکنند و روشن‌اش نکنند، نمی‌توانید با آن ارتباط برقرارکنید.

 

 , مرتضی حیدری,عکس مرتضی حیدری,مصاحبه مرتضی حیدری,اخبار

 

به گزارش قدس انلاین به نقل از  همشهری جوان، «دانش، اطلاعات، ذکاوت، جسارت، ادب، حضور ذهن» این‌ها همه کلمه‌های مهمی است که پازل یک گفت‌وگوی خوب را می‌سازد؛ تلویزیونی و مطبوعاتی‌اش تفاوت چندانی ندارد. اما این کلمه‌های ساده و شگفت‌انگیز، این روزها در تلویزیون ما کیمیا شده؛ نایاب و دست‌نیافتنی. حالا کمی زمان را تغییر دهید.

 

یادش بخیر؛ یک زمانی «گفت‌وگوی ویژه خبری» ارج و قرب خاصی داشت، مجری‌اش پس از مدت‌ها، به چشم آمد و برنامه، با آن دکور تک‌رنگ، وزنه‌ای برای تلویزیون محسوب می‌شد؛ اوجش احتمالا ماجراهای انتخابات 84 و گفت‌وگو‌ها و مناظره‌های تاثیرگذارش بود. اما همین زمان طلایی، مثل نمونه‌های مشابهش زیاد طول نکشید، اول فیتله‌اش را پایین کشیدند و حالا...

 

خبر مرگ «مایک والاس» گوینده، مجری و از همه مهم‌تر، مصاحبه‌کننده مشهور و پرسابقه که رسید، گفتیم در این برهوت تلویزیون برویم سراغ کپی ایرانی‌اش، تنها کسی که توانست در زمانی محدود به اعتبار برسد و سطح گفت‌وگوهای سیاسی ایرانی را بالا ببرد. مرتضی حیدری قبراق و سرحال است و درست مثل روزهای خبرگویی، شمرده و آرام حرف می‌زند. مدرک جدیدی هم که گرفته، به کمکش آمده تا حرف‌هایش را با انبوهی مثال و استدلال همراه کند.

 

با اینکه در مدت غیبتش، حرف و حدیث‌های زیادی را از سر گذرانده ولی با نگاه مثبت به آینده نگاه می‌کند. قرارمان این بود که درباره «والاس»، سبک اجرایش و ریزه‌کاری‌های مصاحبه با هم حرف بزنیم، ولی نشد؛ آنقدر بحث‌های حاشیه‌ای دیگر پیش آمد و آنقدر حرف‌های جذاب رد و بدل شد که نتیجه‌اش شد «گفت‌وگوی ویژه اما غیرخبری»!

 

این مصاحبه، با کسی که خودش چم و خم و اصول گفت‌وگو را به خوبی می‌داند، طولانی‌تر از آن شد که فکر می‌کردیم. اینجا شما بخش‌های کوتاه شده و قابل چاپش را می‌خوانید.

 

کم‌پیدایید آقای حیدری؟ از شما بعید است این همه غیبت!

برای گرفتن مدرک و دفاع پایان‌نامه دکترا، رفته بودم سفر. دکترای مدیریت خواندم در دانشگاه بودروی فرانسه که موضوع پایان‌نامه هم بانکداری اسلامی بود. وقتی داشتم پرپوزالم را آماده می‌کردم، بحران‌های مالی دنیا شدید شده بود و من یک سری گزارش‌ها دیده بودم که بانک‌ها و موسسات مالی اسلامی عملکرد بهتری از موسسات سنتی و ربوی داشتند. پیشنهاد دادم و قبول کردند. درگیر آن شدم که نبودم.

 

قرار است برگردید و اجرا کنید؟

حتما. البته وقتی از سفر برگشتم مدتی در گفت‌وگوی ویژه خبری ادامه کار دادم و بعد ویژه‌برنامه‌های انتخابات مجلس را در شبکه دو و چهار داشتم. به هرحال من گوینده و مجری رسمی خبر معاونت سیاسی سازمان هستم. این شغل اول و اصلی من است.

 

خیلی شایعه هم پشت سرتان زیاد شده.

ویژگی جامعه ماست دیگر! البته برخی دوستان و رسانه‌های ما در این زمینه ها چند قدم از متوسط فرهنگ عمومی هم جلوترند!

 

این نبودن باعث نشد جایگاهتان را از دست بدهید؟

نه ربطی به آن نداشت.

 

اما خیلی‌ها می‌گویند این استمرار در رسانه است که باعث ماندگاری می‌شود.

حتما همینطور است. من از سال 75 تا الان کارمند معاونت سیاسی سازمان بوده‌ام و به عنوان دبیر، جانشین سردبیر، سردبیر و گوینده در بخش‌های مختلف رادیو و تلویزیون کارکرده‌ام. شاید سمت‌هایی که من در معاونت سیاسی داشتم در تاریخ تلویزیون ما، سابقه نداشته. همکاران ما یا گوینده‌اند یا تحریریه کار می‌کنند. من همه جا کار کرده‌ام اما عمده کار اصلی‌ام گفت‌وگوی ویژه خبری بود که 12 سال طول کشید.

 

از این مدت 7 سالش هرشب اجرا داشتم؛ بدون یک شب توقف. آن موقع برنامه هیچ وقت تعطیل نمی‌شد و تمام 365 شب سال بود یعنی من یک رکورد 2400 شبی دارم. آن مقطعی که به سفر رفتم زمانی بود که دوستان دیگر هم آمده بودند و اجرا می‌کردند. دو شب من بودم. دو شب ساجدی و دو شب اوجی. عدم این مداومت ربطی به سفر من نداشت.

 

البته کاش مداومت داشت چون مردم یک برنامه گفت‌وگومحور را به نام مجری‌اش می‌شناسند. ببینید مثلا همین مایک والاس که به تازگی فوت کرده، شما درآمریکا اسمش را بگوید همه می‌شناسند، اما بگویید برنامه 60 دقیقه، شاید خیلی‌ها ندانند که موضوع چیست. با اینکه اسم برنامه 60 دقیقه است.

 

الان خیلی‌ها لری کینگ را می‌شناسند اما اسم برنامه‌اش را شما می‌دانید؟ همین برنامه گفت‌وگوی ویژه خبری هم همین وضع را داشت. ببینید بحث، بحث شخص من نیست. بحث حرفه‌ای وکاری است. مجری یک برنامه گفتگومحور، پرچم آن برنامه است. مخاطب از طریق او با برنامه ارتباط برقرار می‌کند.

 

الان شما دکترا دارید. حالا اگر این دکترا و عدم حضور در رسانه را در ترازو بگذارید. می‌ارزید برای یک دکترا، آنتن را از دست بدهید؟

نه! اتفاقا برعکس، من دکترا نگرفتم که اجرا نروم. این را گرفتم که به کار حرفه‌ای‌ام در مصاحبه‌ها کمک کند. من این دو را در طول هم می‌بینم. اگر مجری نبودم، وارد این وادی تحصیلی نمی‌شدم. من قبلش فیزیوتراپی دانشگاه تهران خواندم، بعد در دانشکده صداوسیما برایمان یک دوره ارتباطات گذاشتند. همیشه فکر می‌کردم باید ادامه تحصیل بدهم.

 

بین گزینه‌ها، بهترینش این بود که می‌رفتم روزنامه‌نگاری و ارتباطات و فنون مصاحبه می‌خواندم، اما خیلی بررسی کردم دیدم در دانشکده خودمان و دانشکده‌های دیگر، چیز اضافه‌ای گیرم نمی‌آید. دلیلش این بود که جنس گفت‌وگوهای تلویزیونی در دانشگاه‌ها تدریس نمی‌شود و عمده چیزهایی که در دانشکده‌های ما ارائه می‌شود، به روزنامه نگاری و مصاحبه مکتوب ربط دارد.

 

البته شباهت‌هایی دارند اما به هرحال متفاوتند. بنابراین گفتم رشته‌ای بین رشته‌ای انتخاب کنم که از همه چیز، چیزی به من اضافه کند. دیدم رشته «ام‌بی‌ای» جالب است چون مدیریت، بازار، ساختار منابع انسانی، نگرش سیستمی و کلی نکات دیگر می‌خوانید و دید چند وجهی می‌دهد. وقتی فوق لیانسش را گرفتم، دیدم جا دارد که دکترایش را بگیرم. این رشته را برای این نخواندم که یک فضای کاری تازه برایم ایجاد شود، خواندم تا پشتوانه کار اجرایم باشد و بتوانم دید سیتسمی در بررسی موضوعات در مصاحبه‌ها پیدا کنم.

 

این یک اصل است که وقتی مجری پشتوانه علمی نداشته باشد، بعد از چند وقت از بین می‌رود.

 

دقیقا. شما جلوی رئیس جمهور، وزیر و نماینده می‌نشینید و باید راجع به موضوعات مختلفی صحبت کنید. شما فنون مصاحبه‌ و گفت‌وگو را می‌دانید اما باید یک سری اطلاعات دیگر هم داشته باشید، منظورم اطلاع از عدد و رقم نیست. منظورم پارادایم‌هاست و اینکه چه جوری به یک موضوعی وارد شوید.

 

ما متاسفانه چون این‌ها را بلد نیستیم، مصاحبه‌هایمان کلیشه‌ای و تکراری می‌شود. من بار‌ها دیدم همکارانمان مثلا از رییس بانک مرکزی درباره ای‌تی‌ام‌ها می‌پرسند. جالب اینجاست که این سئوالات غلط، مسئولان را هم به غلط می‌اندازد و او پاسخ‌هایی می‌دهد.

در حالی‌که به او چه ربطی دارد. وقتی شما فرصت مغتنم گفت‌وگو را دارید، باید سئوالات مرتبط بپرسید. اتفاقا او هم بدش نمی‌آید با جواب دادن به این سئوالات بی‌ربط، از موضوع اصلی فرار کند. یک مصاحبه‌کننده باید شخصیت مصاحبه شونده و حیطه کاری او را بشناسند و در واقع باید ببرد در زمینی که دلش می‌خواهد بازی کند نه اینکه مصاحبه شونده توپ را به هر زمینی که خواست ببرد.

 

آن زمان، تکنیک شما هم همین بود؟

ببینید؛ خروجی خوب حاصل انباشت است. یک پزشک عمومی، 20 سال درهمه تخصص‌ها اگر پیشرفت کند هیچ وقت یک پزشک متخصص نمی‌شود همیشه‌‌ همان پزشک عمومی خوب می‌ماند اما اگر4 سال رفت چشم را خواند می‌شود متخصص چشم. ما به دلایل محتلف به آدم‌هایمان فرصت انباشت شدن برای خروجی خوب را نمی‌دهیم. همین مایک والاس، سال‌ها تجربه اجرا داشته همین برنامه 60 دقیقه‌اش، 40 سال بیشتر سابقه داشت. ساختار‌های ثابت به شما اجازه تمرکز می‌دهند. ساختار ثابت گفت‌وگوی ویژه خبری باعث شد 7 سال آن را هرشب را اجرا کردم. الان فکرمی کنم چه جور این کار را کردم؟

 

با روحیه جوانی بوده.

هم جوانی و هم جذابیت. خیلی سخت است که شما 2400 شب نه مهمانی بروید نه مسافرت نه هیچی. به هرحال شما هم آدمید. شد که من ظهر عمل کردم و شب رفتم روی آنتن. ولی اینقدر این کار برایم جذاب و جدی بود که این چیز‌ها برایم مهم نبود. چون بدنبال تمرکز و انباشت بودم و هستم. همین مایک والاس با شاه، امام(ره)، آقای رفسنجانی و احمدی‌نژاد مصاحبه دارد. این یک سیر 40 ساله است. او عمر طولانی شغلی داشته که توانسته با اکثر روسای جمهور آمریکا که بعضا بین ریاستشان 30 سال اختلاف است، مصاحبه کند.

 

اما هیچ خبرنگار و سردبیری در ایران توانسته چنین قدمتی داشته باشد؟ بنابراین شما نمی‌توانید در آن شغل، ستاره‌ای داشته باشید. ستاره‌ای که بیشتر از آنچه خودش نفع داشته باشد رسانه و شغلش منتفع باشند. وقتی والاس 88 ساله جلوی احمدی‌نژاد می‌نشیند، دو برابر سن اجرایی رئیس جمهور ما، تجربه حرفه‌ای دارد. آن وقت آن آدم می‌تواند با دست پر برگردد پیش رسانه‌اش. شما به من بگویید ما درکشورمان چند نفر را داریم که بتوانیم جلوی مقامات کشورهای دیگر و خودمان بنشانیم.

با این تعریف، فقط بهرام شفیع!

 

دقیقا و اتفاقا خیلی خوب است یا مثلا جلیلیان درگزارش هفتگی با اینکه سال‌ها فقط پلاتوهای این برنامه را می‌خواند اما از نظر من رفتن او مساوی است با تعطیلی این برنامه. شاید از طراحان برنامه بپرسید می‌گویند ما نوآوری کرده‌ایم و مجری و فضای جدید آورده‌ایم اما به نظرم وزانت و اعتبار قبلش را ندارد. این برنامه یا باید تعطیل می‌شد یا با همان مجری و سبک و سیاق قبل ادامه پیدا می‌کرد. قطعا نود بدون عادل هرگز نود نخواهد بود.

 

پس از اساس با نوآوری مشکل دارید؟

نه اتفاقا خیلی هم خوب است. منتهی درچی؟. من در یک دوره 40 ساعته نوآوری شرکت کرده‌ام؛ نوآوری اصول دارد. یکی از اصولش این است که مستند به تمام سوابق و تجربیات قبلی آن حوزه باشد. شما یک خط ممتد را می‌روید، اگر درآن نوآوری کنید خوب است اما اگر 180 درجه بچرخید نوآوری نیست، عقبگرد است.

اما استدلال این است که خسته شدیم از بس قیافه حیدری را هرشب دیدیم.

بله اما مخاطب که با قیافه من کار ندارد. او موضوع و محتوا برایش مهم است. اگر مخاطب برای قیافه من بیاید، خسته می‌شود. شما عاشق قورمه‌سبزی هم باشید 5 شب بخورید، حالتان به هم می‌خورد. منتهی بحث سر این است که شما هرشب شام می‌خورید اما هرشب طعم و فضایش عوض می‌شود، اما شما حالتان به هم نمی‌خورد طعم و مزه‌‌، همان موضوعات مختلف است.

 

پس شما برنامه را شام می‌بینید. برنامه را قورمه سبزی نمی‌بینید.

دقیقا! شما هرشب درباره یک چیز تازه حرف می‌زنید. اگر برنامه 4001 حیدری از برنامه چهارهزارمش بهتر نباشد، نمره 3009 می‌گیرد. ولی اگر برنامه 4001 حاصل همه توانمندی‌ها و تجربه‌های 4000 اجرای قبلی‌اش باشد، برنامه چهارهزاریکم، 4001 نمره می‌گیرد اما آنکه شب اولش می‌آید، یک نمره می‌گیرد. این حاصل تراکم و انباشت است.

 

آخر تعریف ما ازنوآوری همین است؛ می‌گوییم حیدری زیاد است، اول کمش کنیم و بشود 2 شب در هفته، بعدش بگذاریمش کنار و دکور را عوض کنیم؛ 2 میلیارد هم خرج کنیم و این‌ها.

به نظر من منافاتی ندارد. حتی خیلی بیش از این‌ها برای سخت افزار برنامه باید هزینه کرد. واقعا برای دکور تلویزیون این پول‌ها، پول نیست. یادمان باشد ما برای 75 میلیون نفر دکور می‌زنیم. دکور زیبا با امکانات فنی پیشرفته، بسیار خوب و لازم است، اما اصل نیست. اصل، رویکرد و محتوای برنامه و پایبند بودن به اصول حرفه‌ای برنامه گفتگومحور است و گرنه برای مخاطب یک دقیقه هم قابل تحمل نخواهد بود. در برنامه گفتگومحور سهم سخت افزار 5درصد و سهم رویکرد و محتوا 95درصد است.

 

مگر دکور برنامه مایک والاس عوض نشد؟ ال‌سی‌دی آمد و...

حداقل تو این 10 -12 سالی که من دیده بودم، نه! المان اضافه می‌شود اما لوگو و ساختارش همان است. اسم برنامه 60 دقیقه عوض نمی‌شود و مثلا بشود «در شب». تعویض رنگ دیوار مهم نیست. ساختار، مجری، لوگو، زمان پخش، اسم و شبکه برنامه مهم است. تداوم پویا ، باعث انباشت و انباشت موجب موفقیت است. شاید روزی درباره انباشت کتاب بنویسم!

 

کلیشه شدن از کجا می‌آید؟

بله، البته این یک نقطه مرگ دارد آن هم اینکه بنده احساس کنم 5000 برنامه اجرا کرده‌ام دیگر لازم نیست به‌روز باشم. من که 50 برنامه درباره اشتغال حرف زده‌ام پس مطالعه لازم نیست و از مهمان هم چند تا سئوال می‌کنم و تمام. هیچ آدم حرفه‌ای که به کار و اعتبارش اهمیت می‌دهد، با بی‌میلی و روزمرگی جلو نمی‌رود. آن آدم اگر این طور شود، از اعتبار ساقط است. ببینید حوزه‌های فکری مثل حوزه‌هایی که کار جسمی می‌طلبد، زمان‌دار نیست. اتفاقا با زمان وقدمت پربارتر میشود. یک فوتبالیست 32 سال را رد کرد، شاید جسمش توانایی وکشش بازی نداشته باشد که شوت سنگین بزند، حالا می‌رود در فضای مربی‌گری. اما همین کار، در یک فضای فکری غلط است.

اصلا نقض غرض است.

بله! مثلا این سال‌ها درکشور ما اصطلاح مشاورجوان باب شد که به نظرم صحیح نیست.

 

اجازه دهید با لوگوی «همشهری جوان» غیرتی شویم! یعنی چه؟

اصلا «جوان» نمی‌تواند مشاور باشد مثل ترکیب آب و روغن است. مشاور یعنی چی؟ یعنی کسی که از نظر سواد، تجربه و سوابق، آنقدر مهارت دارد و کاربلد است که می‌تواند یک مقام مسئول اجرایی را راهنمایی کند. ما اینجا هرکس را بخواهیم محترمانه بیکار یا سنگ قلاب کنیم، می‌گوییم مشاور (کلی هم در این باره لطیفه ساخته شده). این جوان قرار است چه مشاوره‌ای بدهد؟ با کدام تجربه و سابقه؟ شما ببیند در دین ما مشاور چه تعریفی دارد و توصیه شده برای مشورت به چه کسانی باید مراجعه شود. جوان باید در حوزه‌های خلاقیت کار کند. یک مورد دیگرش همین نخبه جوان. ما اصلا نخبه جوان نداریم شما می‌توانید بگویید استعداد جوان.

 

اما نخبه، تعریف دارد. او باید چیزهایی دیده باشد تا نخبه شود. مثلا دوره جراحی مغز و اعصاب 5 سال است. شما اگرنابغه دهر باشی این دوره 4 سال و 11 ماه نمی‌شود. حتما باید بشود60 ماه. نه به این علت که استعداد همه 60 ماه است، حتی ممکن است به 70 تا 80 ماه هم برسد کف آن 60 ماه است چون باید اتفاقاتی دراین مدت بیافتد که ربطی به استعداد ندارد. وقتی شما مخمر به آرد می‌زنید باید 5 ساعت بماند اگر 4 ساعت باشد این خمیر نارس است برای همین شما نان می‌خورید، مریض می‌شوید.

 

چرا می‌گویند یک خلبان باید روی یک تایپ (نوع هواپیما) 300 ساعت پرواز کند بعد برود روی تایپ بعدی؟ 299 ساعت نمی‌شود. چرا؟ چون یک چیزهایی در ظرف زمانی اتفاق می‌افتد. راز خلقت این است. خود ما وقتی وارد سازمان شدیم یک آیین نامه جذب، استخدام و ارتقا مجری‌ها بود. با اینکه برای 40 سال قبل بود و نیاز به بازنگری داشت اما خیلی خوب بود نوشته بود شما باید 6 ماه باید بروی کنار گوینده بنشینی. 6 ماه بعدش فقط بگویی «ساعت 14 اینجا تهران است.» اگر خوب گفتی باید یک سال خبر آب و هوا بخوانی.

 

خب این وسط استعداد هدر نمی‌رود؟

ابدا! خوب همین طرز فکر است که باعث می‌شود گاهی مجری ها در روی خود مهمان، حتی اسم و سمت او را هم اشتباه بگویند یا مثلا سئوالات بی‌ربط بپرسند. یک چیزهایی با تمرین به دست می‌آید. شما در صورت دارا بودن شرایط فیزیکی و فکری لازم و پس از دیدن آموزش کافی باید روی صندلی بنشنید. در هر کاری همینطور است. ساحت اجرا، ساحت آزمون و خطا نیست. یک وزیر از روزی که وزیر شد نباید تمرین وزارت کند.

 

باید قبل از نشستن روی آن صندلی در قامت یک وزیر رشد کرده باشد وگرنه هر در هر دقیقه خسارات جبران‌ناپذیر به کشور وارد خواهد کرد. شما باید 1000 تا شوت بزنید تا شوت هزار و یکمی دقیق باشد. امکان ندارد شما با تمرین کمتر، موفق شوید. چون عضلات و اعصاب شما تا شکل نگیرد، نمی‌شود. من به باز بودن فضا برای آمدن استعداد‌ها اعتقاد دارم. ولی یک حداقل‌های زمانی لازم است.

 

اما وقتی این همه دوره آموزشی پیچیده می‌گذاریم، استعداد‌ها حرام می‌شود.

یک حداقل‌هایی همیشه لازم است. باید کف آموزش‌ها و ظرف زمانی را محاسبه کرد. مشکل ما نداشتن آموزش و تجربه است. می‌خواهیم با روش راه‌بیانداز-جابیانداز جلو برویم. این روش هرگز جواب نمی‌دهد. اگر هم گاهی جواب بدهد، هزینه و فایده‌اش حتما منفی است.

قبول دارید یکی دوتا مصاحبه آخرتان با یکی ازمقامات عالی رتبه کشور بیش از اندازه مهربانانه بود؟ طوری که همه می‌گفتند حیدری افت کرده.

 

دوتا نکته را بگویم و بعد برسیم به این سئوال. اول اینکه باید همه جایگاه رئیس جمهور را بدانیم. او بالا‌ترین مقام رسمی کشور بعد از رهبری است و از نظر قانون اساسی جایگاه و ظرفیتی دارد که باید در هر تعاملی رعایت شود. او، رئیس شورای امنیت ملی و شورای عالی انقلاب فرهنگی است، اما در عین حال، حتما قابل نقد و سئوال با رعایت احترام است. دوم اینکه شما به عنوان مصاحبه‌کننده در همشهری جوان و من در تلویزیون باید شرایط زمانی را رعایت کنیم.

 

این وسط انتظار مخاطب هم هست.

قطعا! ببینید شما از خدایتان است که طوری به پروپای من بپیچید که حرف‌های غیرمعمول بزنم و درآن چالش و بحث و هیجان باشد که اگر کسی خواند، آن را به بقیه توصیه کند. این آرزوی شماست؛ آرزوی من هم هست گفت‌وگو‌هایم 40 میلیون بیننده مشتاق داشته باشد که اصلا نفهمند گفت‌وگو چطور تمام شد.

 

از نظرحرفه‌ای برای من هم بد است که مخاطب آزار ببیند و احساس کند سئوالاتش بی‌جواب مانده، اما حتما شرایطی بوده که به حرفه‌ای‌گری یا محافظه کاری یا وام‌داری من برنمی‌گردد. من نه وام‌دارم نه محافظه کار. اصول حرفه‌ای کارم را هم بلدم.

اما شما درمصاحبه با احمدی‌نژاد، وقتی او درمحاسبات و ارائه اعداد ریاضی، اشتباه می‌گفت، شما لبخند می‌زدید؛ ولی همین مرتضی حیدری او را قبلا به چالش جدی کشیده بود. وقتی این دوتا را کنار هم می‌گذاریم، می‌گوییم حیدری را خریدند، رفت...

 

شما فکر می‌کنید اگر کس دیگری بود، بهتر عمل می‌کرد؟

آقای حیدری! شما بهترین بودید!

[...] من کسی نیستم اما، مطمئن باشید قیمت من خیلی بالاتر از آنست که کسی بتواند بخرد. من قدر اعتبارم را بخوبی می‌دانم. به نظر شما، اعتماد عمومی را با چه سمتی می‌شود معامله یا معاوضه کرد؟ از نظر من هیچ چیز.

ما باید به توقع مخاطب هم فکر کنیم. مثلا وقتی گرانی هست، به پای مصاحبه شونده نمی‌پیچیند تا گرانی را اثبات کنند. در تلویزیون ما مسئولان عادت کرده‌اند که «راحت» باشند درحالی‌که از اسم «مسئول» معلوم است که باید جواب بدهد.

بگذارید یک موضوع را روشن کنم؛ ما هیچ چاره‌ای نداریم که در همه حوزه‌ها برگردیم به اصول شناخته شده علم بشر. مثل اختراع چرخ که نباید آن را دوباره ساخت! رسانه تعریفی دارد که هرقدر از آن دور شویم، مخاطبان را از دست می‌دهیم. شما کتاب‌های ارتباطات را بخوانید حداقل 50 مدل ارتباط وجود دارد.

درهمه این‌ها یک چیز مشترک است؛ «مخاطب». رسانه یعنی ارتباط، یعنی مخاطب. رسانه بی‌مخاطب، اصلا رسانه نیست. اگرشما مخاطب را لحاظ نکنید موجودیت‌تان زیر سئوال است. مخاطب اول باید رسانه را قبول داشته باشد و به آن اعتماد کند، بعد با آن ارتباط برقرار می‌کند. تا وقتی مردم، تلویزیون را قبول نکنند و روشن‌اش نکنند، نمی‌توانید با آن ارتباط برقرارکنید.

 

تازه، روشن کردن تلویزیون هم به معنای ارتباط نیست. منتهی باید دید رسانه‌های ما، مخاطبشان عام است یا نه. مثلا شما در رسانه شهرداری کار می‌کنید، بین راضی کردن مدیران شهری و رضایت شهروندان، کدام را انتخاب می‌کنید؟ به میزانی که شهروندان را در نظر بگیرید مخاطب‌محورید و برعکسش اگر از شهروندان، دور شوید از مخاطب محوری دور شده‌اید. البته منطق این است مدیران و شهروندان با هم همسو شوند تا رسانه بینشان گیر نکند ولی اگر تعارض باشد، این تناقض نگاه پدیدار می‌شود.

 

بله، مثلا تونلی ساخته می‌شود، رسانه‌های شهرداری، آن را نجات تهران می‌دانند و رسانه‌های مخالف شهرداری آن را اسراف می‌دانند.

 

الان در سوریه، یک اتفاق واحد می‌افتد اما گزارش رسانه‌ها بعضا 180 درجه با هم فرق دارد. اصولا همه موضوعات همین است. شما باید نیت، اهداف و برنامه‌های هر رسانه را درنظر بگیرید. ما چاره‌ای نداریم جز اینکه مخاطب عام را در نظر بگیریم، هرقدر از این هدف جدا شویم، از مردم جدا شده‌ایم.

الان در تلویزیون برنامه‌هایی که پیگیر سئوالات واقعی مردم هستند، صفر درصد است...

صفر نیست. اما بسته به شرایط کشور متفاوت می‌شود.

 

شایعات را که گفتید دروغ است. شما هم که دوستان زیادی در خبر تلویزیون و بیرون دارید. مردم هم -که موقع عکس گرفتن چند نمونه‌اش را دیدیم- شما را دوست دارند و حداقل بد و بیراه نمی‌گویند. چرا از شما استفاده نمی‌شود؟

خوشبختانه هیچ مشکلی وجود ندارد. کسی ابدا با بنده نه مشکل اداری دارد و نه مشکل شخصی. موضوع بسیار ساده است؛ گفت‌وگوی ویژه واگذار شده به تیم باشگاه خبرنگاران جوان و به این دلیل، تیم قبلی که من هم جزو آنان بودم، همگی دیگر در این برنامه نیستیم.

یک یادی هم از تازه درگذشته، مایک والاس بکنیم.

یکی از کسانی که برنامه‌هایش را زیاد دیدم، والاس بود. شخصیت قابل توجهی در مصاحبه ها داشت . البته این اواخر به علت کهولت سن و بیماری کمتر کار می‌کرد. حتی یک جاهایی گیر می‌کرد، در مصاحبه با احمدی‌نژاد هم چند سئوال را یادش رفته بود که البته به خاطر سن بالایش بود.

 

اما مهم‌ترین ویژگی والاس که او را نسبت به دیگران ممتاز می‌کرد، این بود که وی مبدع و مولف بود. وقتی این کار را شروع کرده بود که خیلی‌ها این فضا‌ها را نمی‌شناختند. عمر خیلی از تلویزیون‌ها و شبکه‌های فعلی در دنیا و حتی منطقه ما شاید به 25 سال نرسد اما او بالای 50 سال یک کار حرفه‌ای را انجام می‌داد. تمرکز روی کارش و استمرار برنامه‌اش خیلی خوب بود. این چیزی است که ما در مملکتمان نداریم. نه فقط در حوزه رسانه که درهمه حوزه‌ها. حتی شرکت‌های خصوصی با عمر بالای چهل سال انگشت‌شمارند.

 

اما تلویزیون ما با ستاره مشکل دارد.

نه، این متاثر از فرهنگ عمومی ماست. مشکل تاریخی جامعه ماست.

اما جامعه قهرمان دوست است.

بله ولی البته نه؛ برای دراز مدت نه. ما کدام ورزشکار را بالا بردیم و کمک کردیم که بماند؟ درهمه حوزه‌ها این جور است. بلد نیستیم از سرمایه های خود خوب محافظت کنیم. شما می‌گویید ستاره در تلویزیون. من می‌گویم ما در کدام نشریه‌مان، ستون و نویسنده ثابت 20 ساله داریم؟

آخر نشریات ما که ماندن‌شان به مویی بند است. ولی صداوسیما فرق دارد؛ الان در تلویزیون هیچ کس نیست که استار باشد؛ نه شما، نه شهیدی‌فرد، نه حسنی و نه علیخانی. فقط یک عادل فردوسی‌پور است که او هم فشار مخاطب نگهش داشته. تلویزیون نمی‌خواهد ستاره‌اش را نگه دارد.

یکی از اصول اساسی هر تلویزیونی ستاره است. افرادی که اسم بردید سرمایه‌های ارزشمند رسانه ملی هستند. اصلا سی‌بی‌اس را به والاس می‌شناسند. یعنی مادری را به فرزندش می‌شناسند. دقت کنید که آن‌ها مثل ما نیستند و خیلی از کلمات باردار هیجانی استفاده نمی‌کنند.

ولی وقتی مدیر سی‌بی‌اس می‌گوید مرگ والاس برای ما جانکاه بود، مثل ما اغراق نمی‌کند، راست می‌گوید. شاید 5 درصدش به خاطر علاقه‌اش به والاس بوده، اما 95 درصدش به خاطر از دست دادن ستاره است. چون از نبود والاس، سی‌بی‌اس میلیاردها دلار متضرر می‌شود. جانکاه بخاطر این است.

چرا ما ستاره‌هایمان را آتش می‌زنیم؟

شاید هنوز به اهمیت و کارکرد ستاره‌ها به خوبی واقف نشده‌ایم.

شایعه‌ها

فکر می‌کردند با من رقیبند

چون نیستید، شایعه دورتان زیاد است.

ریشه شایعه‌ها متاسفانه از کسانی بود که فکر می‌کردند با من رقیب کاری‌اند و تنها راه رقابت را تخریب بنده می‌دیدند. این را بعدا مدیران سایت‌هایی که از آنها شکایت کرده بودم، گفتند. این هم از خصلت‌های تاریخی ماست. بجای قد کشیدن برای دیده شدن، تلاش می‌کنیم پای دیگران را کوتاه کنیم چون ظاهرا کم زحمت‌تر است! اما یادمان می‌رود که خودمان هم کوتوله می‌شویم.

 

یکی از شایعات این بود که شما مشکل اقتصادی دارید و حتی به اختلاس گره خورده‌اید.

دیدید که همه‌اش از اساس غلط بود.

 

یعنی شما هیچ فعالیت اقتصادی ندارید؟

اگر منظور کار صنعتی، تجاری و شرکتی است، نه این‌جور نیست. اگر منظور این است که درآمدم فقط از درآمد سازمان است، باز هم اینجور نیست. من از اجرای برنامه‌ها و سمینارها، مطب و حق مشاوره پول می‌گیرم. کار تجاری ندارم، اما معتقدم کار خوبی است چون معتقدم کار اقتصادی، تجارت و شرکتداری، آدم‌ها را عاقل و منطقی می‌کند.

و البته منفعت طلب.

حتما! خیلی هم خوب است. مگر می‌شود کسی دنبال منفعت نباشد؟ اگر نباشد یا دروغ می‌گوید یا عقل ندارد. منتها باید منفعت تعریف بشود.

 

شایعه دوم ماجرای پناهندگی سیاسی‌تان بعد از انتخابات 88 بود.

پناهندگی؟! من مرخصی رسمی از سازمان گرفتم و اتفاقا زود‌تر از موعد مقرر هم برگشتم. من هیچ جای دنیا آسایش و احترامی را که در ایران دارم نخواهم داشت.

شایعه سوم هم این بود که بعد ازمصاحبه مهربانانه‌ای که با احمدی‌نژاد داشتید، سمتی چیزی گرفتید.

 

هرگز! من هیچ وقت سمتی نداشته‌ام وعلاقه‌ای هم نداشته و ندارم. البته من همیشه درمعرض پیشنهادات زیادی برای سمت‌های مختلف بوده‌ام، اما نمی‌روم حتی اگر بگویند برو وزیر شو هم قبول نمی‌کنم. من بجز اجرای برنامه تلویزیونی و مصاحبه برای هیچ کاری آموزش ندیده‌ام. عاقل‌تر از آن هستم که کاری را که آموزش ندیده‌ام و بلد نیستم بپذیرم. من فقط مجری هستم برای همیشه و عاشق این کارم./قدس آنلاین