سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

داستانک؛ دیوانه ام، احمق که نیستم!


 
 
 
 
  صبح بخیر: مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد.

هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد.

مرد حیران مانده بود که چکار کند. تصمیم گرفت که ماشینش را همانجارها کند و برای خرید مهره چرخ برود.

در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:

از ٣ چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی.

آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند.

پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.

هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: «خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی. پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟

دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم!


ویدیو مرتبط :
من دیوانه نیستم :(

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

به جهت این که احمق هستم! (داستانک)



داستان,داستان آموزنده

شخص جوانی گندم بر در آسیاب برد که آرد نماید. اتفاقا آسیابان مشغول کاری بود. آن شخص از فرصت استفاده کرد و از سایر جوال ها گندم بیرون می آورد و در جوال خود می ریخت.
آسیابان متوجه شد و گفت: ای احمق! چرا چنین می کنی؟
گفت: به جهت این که احمق هستم.
گفت: اگر راست می گویی چرا از جوال خود گندم بیرون نمی آوری و به جوال دیگران نمی ریزی؟
گفت: اکنون که چنین می کنم یک احمق هستم و اگر چنان کنم دو احمق خواهم بود.

 مطایبات ملانصرالدین