فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
نقاشی در ایران باستان
نقاشی در ایران باستان
نقاشى (Torfan) که در صحراى گال استان ترکستان در چین بدست آمد، مربوط است بسال ۸۴۰ تا ۸۶۰ بعد از میلاد.این نقاشى هاى دیوارنما مناظر و تصاویر ایرانى را نمایش میدهند.
همچنین تصاویر شاخه هاى درختى در این نقاشى ها وجود دارند. باستانى ترین نقاشى هاى دوران اسلامى، که بسیار کمیاب است، در نیمه نخست قرن سیزدهم به وجود آمده بودند.
مینیاتورهاى ایرانى (طرح هاى خوب و کوچک) بعد از سقوط بغداد در سال ۱۲۸۵ میلادى بوجود آمدند. از آغاز قرن چهاردهم کتابهاى خطى بوسیله نقاشى از صحنه هاى جنگ و شکار تزئین شدند.
چین از قرن هفتم به بعد به عنوان یک مرکز هنرى، مهمترین انگیزه براى هنر نقاشى در ایران بود. از آن به بعد یک رابطه بین نقاشان بودائى چینى و نقاشان ایرانى بوجود آمده است.
از لحاظ تاریخى، مهمترین تکامل در هنر ایرانى، تقبل طرحهاى چینى بوده است که با رنگ آمیزى که ادراک ویژه هنرمندان ایرانى است مخلوط شده بود. زیبایى و مهارت خارق العاده نقاشان ایرانى واقعاً خارج از توصیف است. در قرن اول اسلامى، هنرمندان ایرانى زینت دادن به کتابها را شروع کردند.
کتابها با سرآغاز و حاشیه هاى زیبا رنگ آمیزى و تزئین شده بود. این طرحها و روشها از یک نسل به نسل دیگر با همان روش و اسلوب منتقل مى شد، که معروف است به “هنر روشن سازى”. هنر روشن سازى و زیبا کردن کتابها در زمان سلجوقیان و مغول و تیموریان پیشرفت زیادى کرد. شهرت نقاشى هاى دوران اسلامى شهرت خود را از مدرسه بغداد داشت.
مینیاتورهاى مدرسه بغداد، کلاً سبک و روشهاى نقاشى هاى معمولى پیش از دوره اسلامى را گم کرده است. این نقاشى هاى اولیه و بدعت کارانه فشار هنرى لازم را ندارند.
مینیاتورهاى مدرسه بغداد اصلاً متناسب نیستند. تصاویر نژاد سامى را نشان میدهد؛ و رنگ روشن استفاده شده در آن نقاشى را. هنرمندان مدرسه بغداد پس از سالها رکود مشتاق بودند که آیین تازه اى را بوجود آورده و ابتکار کنند. نگاه هاى مخصوص این مدرسه، در طرح حیوانات و با تصاویر شرح دادن داستانها است.
اگر چه مدرسه بغداد، هنر پیش از دوره اسلامى را تا حدى در نظر گرفته بود، که بسیار سطحى و بدوى بود، در همان دوره هنر مینیاتور ایرانى در تمام قلمرو اسلامى از آسیاى دور تا آفریقا و اروپا پخش شده بود.
از میان کتابهاى مصور به سبک بغداد میتوان به کتاب “کلیله و دمنه” اشاره کرد. تصاویر نامتناسب و بزرگتر از حد معمول رنگ شده است؛ و فقط رنگهاى معدودى در این نقاشیها بکار رفته است.
بیشتر کتابهاى خطى قرن سیزدهم، افسانه ها و داستانها، با تصاویرى از حیوانات و سبزیجات تزئین شده است. یکى از قدیمى ترین کتابهاى کوچک طراحى شده ایرانى بنام “مناف الحیوان” در سال ۱۲۹۹ میلادى بوجود آمده است. این کتاب مشخصات حیوانات را شرح میدهد. در این کتاب تاریخ طبیعى با افسانه در هم آمیخته شده است.
موضوعات این کتاب که تصاویر بسیارى دارد، براى آشنایى با هنر نقاشى ایرانى بسیار مهم است. رنگها روشن تر و از روش مدرسه بغداد که روشى قدیمى بود جلوتر است.متخصصان هنر نقاشى بر این باورند، که نقاشى در ایران در دوران تیمورى به اوج خود رسیده بود.
در طول این دوره استادان برجسته اى، همچون کمال الدین بهزاد، یک متد جدید را به نقاشى ایران عرضه کرد. در این دوره هنر نقاشى و کوچک سازى به بالاترین درجه کمال رسیده و بسیارى از نقاشان مشهور عمرشان را بر سر اینکار گذاشته اند
پس از هجوم مغولان، یک مدرسه جدید در ایران به نظر میرسید. این مدرسه تحت تأثیر از هنر چینى و سبک مغول بود. این نقاشى ها همه خشک و بى حرکت و خالص و یکسان، مانند سبک چینى است.
بعد از حمله مغول به ایران، آنها تحت تأثیر از هنر ایرانى، نقاشان و هنرمندان را تشویق کردند. در میان نقاشى هاى هنرمندان ایرانى میتوان سبک مغول هم مشاهده کرد، لطافت ها، ترکیبات آرایشى، و خطوط کوتاه خوب که میتوان آنها را بشمار آورد. نقاشى هاى ایرانى بصورت خطى و نه ابعادى مى باشد. هنرمندان در این زمینه از خود یک خلاقیت و اصالت نشان داده اند.
هنرمندان مغول دادگاه سلطنتى نه فقط به تکنیک بلکه به موضوعات ایرانى هم احترام گذاشتند. یک بخش از کارشان شرح دادن به آثار ادبى ایران مانند شاهنامه فردوسى بود. میان موضوعات مختلف بیشترین علاقه آنها به تصویریسم (کتابهاى با تصاویر زیاد) بود.
بر خلاف مدارس مغول و بغداد بیشترین کارها از مدرسه هرات بجا مانده است. مؤسس این سبک نقاشى مدرسه هرات بود؛ که از نیاکان تیموریان بودند و این مدرسه را بخاطر محل تأسیس آن مدرسه هراتى نامیدند.
متخصصان هنر نقاشى بر این باورند، که نقاشى در ایران در دوران تیمورى به اوج خود رسیده بود. در طول این دوره استادان برجسته اى، همچون کمال الدین بهزاد، یک متد جدید را به نقاشى ایران عرضه کرد. در این دوره (تیموریان) که از سال ۱۳۷۰ تا ۱۴۰۵ میلادى به طول انجامید؛ هنر نقاشى و کوچک سازى به بالاترین درجه کمال رسیده و بسیارى از نقاشان مشهور عمرشان را بر سر اینکار گذاشته اند.
دو کتاب با ارزش از زمان بایسغر باقى مانده است؛ یکى کتاب “کلیله و دمنه” و دیگرى کتاب “شاهنامه”. هنر کوچک ایرانى در کتاب شاهنامه که در سال ۱۴۴۴ میلادى در شیراز رنگ آمیزى شده است، بخوبى مشخص است.
یکى از این طرح ها نشان دادن یک منظره زیبا از یک دادگاه ایرانى است که به سبک چینى رنگ آمیزى شده است. کاشى هاى سفید و آبى ایرانى همراه با فرشهاى زیباى ایرانى بصورت هندسى نقش شده است. در یکى از کتابهاى دستنویس “خمسه نظامى گنجوى”، سیزده مینیاتور زیبا بوسیله “میرک” کشیده شده است.
ساختگى بودن، حساسیت، و هنر نقاشى هاى بغداد از طرحهاى کشیده شده در کتاب “خمسه نظامى” کاملا مشهود است. این قطعه با ارزش و فوق العاده هم اکنون در موزه بریتانیا قرار دارد. در این قسمت از معماران و مهندسان مشغول ساختمان سازى هستند. این نقاشى در سال ۱۴۹۴ میلادى در هرات نقاشى شده است.
بهزاد، بهترین استاد سبک مدرسه هراتى، این هنر را بسیار بسط داد. او سبک را اختراع کرد که قبل از او هرگز استفاده نشده بود.
طرحهاى دوره صفوی یکى از بهترین و زیبا ترین و با سلیقه ترین طرحهاى نقاشان ایرانى است که نشان دهنده ذوق نقاشان ایرانى است. مینیاتورهاى خلق شده در این دوره(مدرسه صفوى)، هیچکدام منحصراً با هدف مزین کردن کتابها کشیده نشده اند. سبک صفوى بسیار بهتر و ملایم تر از سبک مدرسه تیموریان (هراتى) و مخصوصاً سبک مغولى است.
یکى از برجسته ترین کارها کتاب شاهنامه فردوسى است که در کتابخانه گلستان ایران قرار دارد. این شاهنامه در زمان سلطان بایسغر که یکى از شاهزادگان تیمورى بود؛ به سبک مدرسه هراتى نقاشى شده است.
نقاشى هاى این کتاب از نگاه رنگ آمیزى و تناسب ترکیب دهنده تصاویر، در بالاترین حد زیبایى و استحکام قرار دارد.
دوران صفویه
در دوران صفویه مرکزیت هنر به شهر تبریز آمد. و برخى از هنرمندان هم در شهر قزوین ماندگار شدند. اما اصل سبک نقاشى صفویه در شهر اصفهان بوجود آمد.
مینیاتورهاى ایرانى، در دوره صفویه در شهر اصفهان، از سبک چینى جدا شده و قدم در راهى جدید نهاد. این نقاشان بعدها به سبک طبیعى متمایل شدند. رضا عباسى مؤسس سبک “مدرسه نقاشى صفوى” بود. در نقاشى هاى دوران صفوى دگرگونى بسیار عالى در نقاشى ایرانى رخ داد.
طرحهاى این دوره یکى از بهترین و زیبا ترین و با سلیقه ترین طرحهاى نقاشان ایرانى است که نشان دهنده ذوق نقاشان ایرانى است. مینیاتورهاى خلق شده در این دوره(مدرسه صفوى)، هیچکدام منحصراً با هدف مزین کردن کتابها کشیده نشده اند. سبک صفوى بسیار بهتر و ملایم تر از سبک مدرسه تیموریان (هراتى) و مخصوصاً سبک مغولى است.
در نقاشى نقاشان دوران صفوى آشکار شدن تخصص آنها در این رشته بوضوح مشخص است. بهترین معرف از این دوره نقاشى هاى هستند که در عمارت چهل ستون و عالى قاپو کشیده شده است.
در نقاشى هاى صفوى، موضوع اصلى شکوه و زیبایى این دوره است. موضوعات نقاشى ها بیشتر حول محور بارگاه سلاطین، اشراف زادگان، کاخ هاى زیبا، مناظر زیبا و صحنه هایى از جنگ ها است.
در این نقاشى ها انسانها با لباسهاى پرخرج نخ کشى، صورتهایى زیبا و مجسمه هاى ظریف رنگین به طور پر هیجان روشن به تصویر کشیده شده است. هنر نقاشى در طول دوران صفوى هم زیاد و هم داراى کیفیت بهتر شد. در این نقاشى ها آزادى بیشتر و مهارت و دقت بیشتر مشهود است.
هنرمندان بیشتر به اصول کلى پرداخته و از جزئیات غیر ضرورى اجتناب، که در شیوه هراتى و تبریزى بکار رفته بود، خوددارى کردند. صافى خطوط، بیان زود احساسات و متراکم شدن موضوعات از مشخصات سبک نقاشى صفوى است. از آنجاییکه در اواخر دوران صفوى، از لحاظ جنبه فکرى اختلافات جزئى در رنگ آمیزى بوجود آورد، میتوان به ظهور سبک اروپایى در این نقاشى ها پى برد.
نقاشى هاى دوران قاجاریه
نقاشى هاى دوران قاجاریه (قرن شانزدهم میلادى) یک ترکیبى از سبک هنرهاى اروپایى کلاسیک و سبک و تکنیک مینیاتورهاى دوران صوفى است. در این دوران “محمد غفارى (کمال الملک)” سبک کلاسیک اروپایى را در ایران رواج داد. در این دوران سبکى از نقاشى بوجود آمد که بنام “قهوه خانه” شناخته شد.
این نوع نقاشى یک پدیده جدید در تاریخ هنر ایرانى است. سبک “قهوه خانه” عامه پسند و مذهبى است. موضوعات این سبک بیشتر تصاویر پیامبران و امامان، شعائر مذهبى، جنگها و نام آوران ملى بودند. “قهوه خانه ها” رفته رفته جاى خود را در بین مردم معمولى باز نمودند.
در این مکان داستان سرایان و نقالان داستانهاى حماسى و مذهبى را براى مردم بازگو میکردند. هنرمندان همان داستانها را بر روى دیوارهاى این “قهوه خانه ها” نقاشى کرده بودند. قبلا در گذشته که پادشاهان و اشراف زادگان نقاشان را پشتیبانى میکردند؛ اما اینبار هنرمندان به درخواست مردم عادى آن مناظر را بر روى دیوارها میکشیدند و به این کار علاقمند بودند.
در بیشتر این قهوه خانه ها این مناظر که بیشتر به درخواست عمومى بود رنگ آمیزى شده بود. زیباترین مثالها در موزه اصلى تهران و همینطور در بعضى از موزه هاى خصوصى داخل و خارج از کشور نگهدارى میشود. نقاشى هاى ایرانى، یک نوع ملاحت را که بى شباهت به هر چیز دیگر است به تماشاگر عرضه میکند. آنها یک ارتباط بیکران با داستانهاى حماسى نگه داشته اند.
نقاشى ایرانى، بعنوان یکى از بزرگترین سبکهاى نقاشى در آسیا مطرح است. آسمان هاى روشن (آبى)، زیبایى شگفت انگیز شکوفه ها و در میان آنها انسانهایى که دوست میدارند و انسانهایى که تنفر دارند، خوشگذران و افسرده، به موضوعات مختلف نقاشان ایرانى شکل میدهند.
بزرگان نقاشی ایران :
مانی: مانى (پیامبر و نقاش ایرانى)، که در قرن سوم زندگى میکرد، یک نقاش با تجربه و ماهر بود. نقاشى هاى او یکى از معجزاتش بود.
بهزاد هراتی: ( ۸۵۱ – ۹۴۲ ) کمال الدین بهزاد هراتی نقاش معروف قرن دهم معاصر سلطان بایقرا و شاه اسماعیل اول بود .
رضا عباسی: ( ۹۷۴ – ۱۰۴۴ ) مشهور به آقا رضا عباسى پسر على اصغر کاشى نقاش معروف زمان شاه عباس بزرگ است که از طرف شاه عباس ملقب به عباسى شد. وى یکى از ماهرترین و استادترین نقاشان عهد خود بود چه در زمان شاه عباس مراودات بازرگانى ایران و اروپا بسیار خوب بود.
نمونه هایى از نقاشیهاى اروپا منجمله ایتالیا در بازرا اصفهان رواج داشت و از این راه ذوق نقاشى و تشویق نقاشان در شاه عباس تقویت شد. میرزا رضا بعلت تماس مستقیم با مردم توانست آثار با ارزشى که ترجمان روحیات مردم زمان خود بود بوجود آورد. از آثار او در بسیارى از موزه هاى معتبر اروپا موجود است
حسین بهزاد: ( ۱۳۱۳ ) استاد حسین بهزاد مینیاتوریست اهل اصفهان دارای تابلوهای بسیار زیبایی است پدرش فضل الله اصفهانی نقاش و قلمدان ساز بود از آثار بهزاد تابلوی رودکی – تابلوی صفی الدین و انواع تابلوها و مینیاتورهای معروف و مشهور است .
مصور الملکی: ( ۱۲۶۹ ) حسین مصور الملکی معروف به حاجی مصور الملکی در تمام رشته های نقاشی از جمله شرقی و غربی و آب و رنگ و تذهیب و نقشه قالی و مینیاتور استاد بود از آثار معروف او : آبادی تخت جمشید – سلام عید نوروز – داریوش کبیر – جنگ نادر شاه در هند .
صنیع الملک : ( ۱۲۸۳ – ۱۲۲۹ ) میزرزاابوالحسن غفاری صنیع الملک از نقاشان مشهور دوره ناصرالدین شاه تابلوی نقاشی او در موزه واتیکان موجود است صورتهای تالار نظامیه لقانطه و ۸۴ تصویر ممتاز از رجال قاجاریه از اوست کمال الملک برادززاده اوست .
کمال الملک : ( ۱۲۶۴ – ۱۳۱۹ ) محمد غفاری فرزند میرزا بزرگ استاد و هنرمند نقاشی که شاگردانی مانند حیدریان ، اسمعیل آشتیانی ، صدیقی ، علی رخسار ، را تربیت کرد و در سال ۱۳۱۹ در نیشابور در گذشت . تابلوی او عبارتند از : از تابلو تالار آئینه – تالار کاخ گلستان – سردار اسعد – فلگیر بغدادی – حوضخانه صاحبقرانیه .
حیدریان:( ۱۲۷۵ ) استاد علی محمد حیدریان شاگرد مرحوم کما الملک که بیشتر آثار نقاشی او در کاخهای سلطنتی دیده میشود .
منبع:Asemoni.com
ویدیو مرتبط :
پاورپوینت نقاشی دیواری از دوران باستان تا امروز
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
خودآرایى و محیط آرایى در ایران باستان
وقتى سخن از آرایههاى زندگى به میان مىآید، بىاختیار به سرزمین كهنى مىاندیشم كه ازدیرباز، مهد كهنترین تمدّنهاى بشرى بوده و عظیمترین حوادث تاریخى در آن، شكل گرفتهاند. سرزمینى كه آن را به عنوان مهد قانون شناختهاند و آنقدر این خصیصه شاخص بوده كه ملل دنیاى كهن از آن، ضربالمثلى ساخته بودند و به هر چیز كه ثابت و استوار بود و تغییر و دیگرگونى در آن راه نداشت، به طعنه «قانون پارسى» مىگفتند. قانونى كه نشان و اصل اوّل مدنیّت بهشمار مىرفت. مورّخان دنیاى كهن، چه یونانیان، چه رومیان و چه اعراب، از ایران و ایرانیان، چنین یاد كردهاند: مردمانى كه سخت پاىبند به اصول اخلاقاند و آراسته به بهترین و برترین صفات و خصایص انسانى. این مردمان، جامههاى آراسته و زیبا بر تن مىكنند؛ در شكیبایى و پایدارى، شهره آفاقاند و وقتى سخن از كیانشان به میان آید، از بذل جان، دریغ نمىورزند. نسبت به اسیران و زخمیان در میدان كارزار، چونان پدرى با فرزند رفتار مىكنند؛ تو گویى خداوند در وجودشان هزاران كاریز از عشق و معنویت به ودیعه نهاده است. مردمان ایران زمین، نیكوسرشتاند و بدخواهى در دل آنان راه ندارد. ایرانیان، مردمانى هنرمند و هنر دوستاند و بىشك خداوندان شعر و شعورند و هنر در زندگى روزمرّه آنها جاى ویژه دارد. چه در سفالینههایشان و چه در حجّارىهایى كه در دل كوهها نمودهاند، عظیمترین آثار و شگفتىهاى هنرى را پدید آوردهاند كه اعجاب و تحسین هر بینندهاى را برمىانگیزد. در این مقاله سعى شده است آنچه از آداب و رسوم و هنر رفتار مردمان ایران پیش از اسلام به دست ما رسیده، مورد بررسى قرار گیرد.
ناگفته نگذارم كه آنچه سیّاحان و مورّخان عهد باستان (مانند: هِرودُت، هِكاته، گِزِنوفون، پلوتارْك، آریستوفانِس، آتِناثیوس، و...) را به اعجابْ وامىداشت، در مرتبه نخست، نه آرایههاى ظاهرى، بلكه آراستگىها و پیراستگىهاى اخلاقى ایرانیان بود. بدینترتیب، گرویدن این مردم به اسلام و مكتب اهل بیت(ع) - به عنوان آیینى كه در آداب زیست و ارزشهاى والاى انسانى حرف آخر را مىزند - را باید نتیجه همان پاك نهادى، آزادگى و نیك خویى آنها دانست كه بِدان شُهره بودهاند.
اینك، این افتخار، ما را بس كه ایرانى هستیم و از نسل مردانِ مرد و وارث یكى از عظیمترین تمدّنهاى بشرى و دلْ سپرده بهترین دین حضرت دوست!
باشد كه قدر خود و كیان خود را نیك بدانیم و گوهر وجودى خود را پاس نهیم!
1. دوره ماد
اسباب منزل
در آثار مكشوف در تپه سِیَلْك و گنج زیوه لرستان، از هنر مادى براى تزیین ظروف، استفاده شده است. باستان شناسان، در كوههاى لرستان، آثار فلزّى و سفالى بسیارى كشف كردهاند كه نقشهاى آن نشانگر مهارت و چیرهدستى هنرمندان مادى است.
هنر معمارى و تزیین
از معمارىهاى مادها چیزى براى پژوهشگران، شناخته شده نیست. تنها تعدادى قبور صخرهاى متعلّق به آن دوره مىتوانند تصویرى از معمارى آن زمان را به دست دهند. این قبور، داراى تصاویر و تزیینات زیادى هستند. بر سردرِ مقبرهها كندهكارىهایى بر روى سنگ، مشاهده مىشود كه به آنها زینت خاصى مىدهد. در این مقابر و مقابر مشابه، ستونها و كندهكارىهاى روى سنگ به چشم مىخورد. از این دست كندهكارىها، در جنوب روسیه تا ماوراى قفقاز به گونهاى چشمگیر وجود دارد و مورد توجه خاصّ شرقشناسان است. مادها در سنگتراشى زبردست بودند و نقشهاى صخرهاى بر جا مانده از آنها، سختى كار و هنرمندى آنان را نشان مىدهد، مثل نقش خورشیدى كه در حال پرتوفشانى است. این نقش بر بالاى سردرِ مقبرهاى بین كرمانشاه و همدان، كندهكارى شده است. یكى از زیباترین و شگفتانگیزترین اثر این دوره، دِژ مركزى اِكباتانه (همدان) با هفت دیوار متّحدالمركز است كه هر یك بلندتر از قبلى و به رنگهاى سفید و سیاه و سرخ و آبى و زرد و قهوهاى و كنگرههاى آنها نیز نقره فام و زردْفام بودند و هر دژ داخلى بلندتر از دژ خارجى آن بوده است. درون آن از چوب سِدر و سَروْ ساخته شده بود و تیرهاى سقف و ستونهاى سردر و دالانها با صفحات طلا پوشیده شده بودند و پوشش سفالها از نقره خالص بود.
از نمونه آثار سنگى مىتوان به «شیر سنگى» كه در همدان است، اشاره نمود. این شیر تا سال 1930 میلادى سالم بود؛ ولى پس از این تاریخ، صدماتى دیده است.
باغها
باغهاى زیباى ایران در این دوره چنان زبانزد عام و خاص بودند كه حتى باغهاى معلَّق بابِل (كه یكى از عجایب هفتگانه عهد كهن محسوب مىشد) را تقلیدى از باغهاى عهد مادى در ایران مىدانند. به این باغها «پردیس» مىگفتند كه به معناى «بهشت» است. سرسبزى و شكوه و عظمت این باغها هر بینندهاى را به تحسین وا مىداشت.
زیورآلات
در آثار طلا و نقرهاى كه از این دوره برجا مانده است، زیورآلاتى مشاهده مىشود، مثلاً سینهریزى كه از گنجینه زیوه (در لرستان) به دست آمده و در آن مىتوان اشكال واقعى و تخیّلى حیوانات را مشاهده كرد. در این سینهریز، از طلاى خالص استفاده شده و نقوشى در نهایتِ ظرافت و دقّت بر آن، ترسیم شدهاند. در ساخت سینهریزها، النگوها و گوشوارهها از نقش سر حیوانات عجیب و غریب، یارى مىگرفتند. در ساخت این زیورآلات، با ابزارهاى بسیار دقیق و مفتولهاى نوكتیز، تصاویرى از جانوران و گیاهان (به صورت شاخهها و گلها) قلمكارى شده است. زیورسازان این دوره آنقدر چیرهدست بودند كه گاه و بىگاه از آثار یا سبك آنها در ساختن كاخها و اشیاى عهد هخامنشى استفاده مىشد.
كفش و لباس
در این دوره، تفاوتهایى در لباسهاى افراد، دیده مىشود. این تفاوتها نه تنها نشانگر تعلّق آنها به طبقهاى خاص، بلكه نشانگر حد و مرز قبایل مختلف نیز بوده است.
مادىها معمولاً بر كمر خود، شمشیرى كوتاه و بر روى سر، كلاهى به شكل بَشلیق (كلاه سردارى) و چكمه بلندى نیز بر پا داشتند.
لباسهاى عامه مردم در این دوره شباهت بسیار زیادى به مردمان خِطّه كردستان در زمان حال داشته است. اعیان و اشراف، لباسهاى بسیار مجلَّل و شكیلى بر تن داشتند، تا آنجا كه برخى از مورّخان، لباسهاى مردم مرفّه و اعیان عهد هخامنشى را تا حدّ زیادى برگفته از لباسهاى این عهد مىدانند.
عامه مردم ماد، روى نیمتنه و پیراهنى آستین كوتاه (تا زانو)، پوستى افكنده، آن را بر شانه چپ، استوار مىساختند و گاهى هم پوست را از زیر كمربند، رد مىكردند. مردم ثروتمند، پوست یوزپلنگ و مستمندان پوست گوسفند به كار مىبردند. رسمِ افكندنِ پوست بر شانه، تا امروز نیز در میان شبانان كوهستانهاى آذربایجانْ محفوظ مانده است.
2. هخامنشیان
اسباب منزل
در گنجینه هخامنشى كه از پاسارگاد (در نزدیكى شیراز) به دست آمده و متعلق به سدههاى چهار و پنج پیش از میلاد مسیح است، قاشقى از جنس نقره در نهایتِ ظرافت هست كه دسته آن، خمیده و به تندیس سریك مرغابى ختم مىشود و جزئیات سرِ پرنده، به ظرافتِ تمام در آن، نشان داده شدهاند و سر مرغابى با پیچ و تابى خیالانگیز به طرف دسته قاشق برگشته است. البته و به یقین، در دوره هخامنشى، ظروف سفالى نیز ساخته مىشده كه امروزه به ندرت چیزى از آنها باقى مانده است. نمونههایى از ظروف كه از جنس مس و نقره بودهاند و تا به امروز نیز ظرافت و زیبایى خود را به خوبى حفظ كردهاند، نشان مىدهند كه ایرانیان در آن عهد، تا به چه حد به هنر و نقش آن در زیبایى وسایل زندگى اهمیت مىدادهاند. اكثر ظروف از نظر شكل و ساخت و پرداخت، بسیار استادانه و ماهرانه شكل گرفتهاند. دسته ظروف، اغلب به تندیس سر یك حیوان، منتهى مىشود. در ملاقهها و صافىها بیشتر به سر مرغابى بر مىخوریم؛ اما گاهى سر تزیین شده گوساله نیز به چشم مىخورَد. دسته بلند یك تابه «كُندُر دود» نیز به سر یك مرغابى ختم مىشود و در كنار این كندر دود، عودسوزهاى پر نقش و زیبایى را مىبینیم كه نمونههاى بُرنزى آن تا به امروز برجاى مانده است.
ظروف
از زیباترین و شكیلترین ظروف این دوره مىتوان به ظروف مشهور به «پوست تخممرغى» اشاره كرد. ضخامت این سفالینهها نهایتاً دو و نیم میلىمتر است و سطح آنها بسیار صاف و صیقلى است.
تصاویرى از ظروف زرین و سیمین این دوره را مىتوان در پلّكانِ نگاردار آپادانا (در تخت جمشید) دید كه به وسیله ملل مختلف، حمل مىشود. تُنگ بلندى كه دو دسته دارد، حاكى از هنر و اهمیت و نقش آن در آراستگى زندگى است. یكى از دستهها كه لوله تنگ هم محسوب مىشود، خاص هنر پارسى است. در این دوره، دستگیرهها اغلب به صورت زیبایى به شكل جانوران و موجودات افسانهاى ساخته مىشدند. اغلب ظروف، روكشى از بُرنز، طلا و نقره داشتند و گاه جنس آنها فقط از طلاى ناب بوده است. براى تزیین ظروف، اغلب از تصویر نیلوفر آبى و نخل، استفاده مىشد.
امّا درباره ظروف سنگى این دوره باید گفت كه سطح كاملاً صیقلى و طراحى عالى، از ظروف سنگى شاهكارهاى بدیلى پدید آورده است. برخى كه با سر حیوانات، تزیین شدهاند، بیش از بقیه چشمگیراند. مثلاً غازها و قوها با گردنِ دراز از حاشیه گرداگرد كاسه، به بیرون مىنگرند. شیر هم در میان انواع حیوانات تزیینى، طرف توجه خاصّ صنعتگران این عصر بوده است. ظروف سنگى فراوانى داراى نقوش حیوان است. گاهى پایه ظرفى به صورت پنجه شیر، ساخته شده است.
در این دوره، گویا ارزش ظروف شیشهاى بیش از ظروف زرّین و سیمین بوده است. شیشه صاف و بىرنگ، از اختراعات ایرانیان بوده و تولید آن در غرب ایران و در بینالنهرین، صورت مىگرفته است. حتى روى این شیشهها نقشهایى ایجاد مىكردهاند كه به صورت شیارهاى افقى و عمودى بوده است. حتى تزیین با نقوش نخل و نیلوفر نیز در لبه آنها وجود دارد. همچنین گلدانها و قَرّابه (صُراحى)هایى از این دوره به دست آمدهاند كه از جنس شیشهاند و دستههایشان به شكل جانوران ساخته شده است. اینها گرانترین نوع ظروف بودهاند و اهمیت و قیمت آنها افزون بر طلا و نقره بوده است.
لباس
لباس بلند و پرچین این دوره، مشخصّهاى است متعلّق به هخامنشیان. آنها معتقد بودند كه لباس بلند، نقص بدن را مىپوشانَد و آدمى را زیبا و بلند نشان مىدهد. این لباسها در هر طرف، چهار چین داشت و دامن آن در پس و پیش به صورت نیم قوسى كامل بود كه گوشههاى آن به سمت بالا كشیده مىشد و در دو پهلو كوتاهتر بود. این لباسها با نوارهاى پلیسه تزیین مىشدند. همچنین با لباسهایى سر و كار داریم كه در نوع درجه یك خود، از سه نوع پارچه مختلف، تشكیل شدهاند. در لباس نگهبانان شوش، پارچه قسمت بالا و پایین، هم نقشاند و بىدلیل نیست كه لباس را نوعى خلعت شاهانه و بلكه بزرگترین هدیه محسوب مىكردند. پارچه لباسها به نقش دایرههایى با برگ و گل، تزیین شده بود و سوزندوزىهاى فراوانى روى لباسها به چشم مىخورْد كه گاه زربافت و گاه گل بافت بودند و حتى حقوق زنان خیّاط در كارگاههاى خیّاطى بر اساس نوع لباسى كه مىدوختند، تعیین مىشد: 1 - خیّاطان لباسهاى ساده، 2 - خیّاطان لباسهاى ظریف، 3 - خیّاطان لباسهاى بسیار ظریف.
برخى معتقدند كه آتن، استفاده از ابریشم را از ایران آموخت و البته این اعتقاد، احتمالى قریب به یقین است. در این دوره، از ابریشم براى تزیین لباسهاى گرانبها استفاده مىشده است. پارچههاى پشمى نیز جزو لباسهاى ظریف محسوب مىشدند. این پارچهها با تكنیك گوبْلَن و بسیار پرنقش و نگار بافته مىشدهاند. نوعى پارچه دیگر نیز در این دوره معمول بوده كه نقش آن، دژهایى در مربعهاى كوچك است. این دژها داراى كنگرهاند. در این عصر، حتى نقش و تصویر انسان را بر لباسها مىبافتند. نوعى لباس بسیار گرانبها هم رایج بوده كه از پنبه درست مىشده است. از پنبه براى پركردن متّكا و بالش نیز استفاده مىشده است. اگرچه این لباس، زیبا و شكیل بود، امّا فعالیتهاى بدنى را دشوار مىساخت. آتناثیوس مىگوید: «گرانترین لباسها... رداى پربهاى ایرانى بود، با بافتى محكم و پوشیده از پولك طلایى». هرچند این لباسها از میان رفتهاند؛ امّا تعداد زیادى از این پولكهاى طلا بر جا مانده است. گاه دكمه و گُل طلا در میان این تزیینات به چشم مىخورَد. در میان تزیینات، تندیس انسانِ شیرتن در زیر خورشیدِ بالدار دیده مىشود كه از پشت به لباس، وصل مىشد.
كفش
كفش ایرانیان این دوره، سهبنده بود؛ امّا كفش شاه و ولىعهد، از این قاعده مستثنا بود و نرمى آن تا حدّى بود كه پا به راحتى درون آن مىچرخید و رنگ آن نیز سرخ بود.
زیورآلات
لباس یك ایرانى متشخص، مزیّن به گردنبند و بازوبند بوده و فرد، دشنهاى نیز در زیر لباس به همراه داشته است. مردها گردنبندى برگردن داشتند كه عموماً از جنس فلز بوده است. دست بندهایى نیز استفاده مىشد، مثلاً با نقش دو شیر در حال بلعیدن دو قوچ، یا دو پرنده شكارى.
هخامنشیان براى تزیین موهاى خود، از نوارهاى با نقش گل استفاده مىكردند. حتى موبند خدمه شاه، پر تزیین بود. سنجاقهاى سر، به سنجاقهاى امروزى بسیار شبیه بودهاند، تنها با این تفاوت كه قسمتى را كه به چشم مىخورْد، مزیّن به فیروزه، عاج، شیشه، استخوان و بُرنز و سُرب مىساختند. تهِ سوزنى كه از پاسارگاد به دست آمده و در لباس به كار مىرفته، از زیبایى ویژهاى برخوردار است. ته این سوزن به شكل یك انار كوچك است و مرصّع به طلاست و خودِ سوزن، نقرهاى است.
ایرانىها به روغنهاى معطّر نیز علاقهمند بودند. روغندانها شكلى خاص داشتند. تفاوتى میان وسایل آرایش مردانه و زنانه این دوره نمىتوان یافت. آینهها هم پرنقش و تصویر بودند. دسته آینه از چوب و عاج بود. در امپراتورى بزرگ هخامنشى، سُرمهدان در همه جا به چشم مىخورْد و به قول گِزِنوفون، مردها هم از آن استفاده مىكردند. سُرمهدانها را اغلب از شیشههاى الوان و به صورت مطبّق و یك در میان زرد و آبى و قهوهاى و سفید مىساختند. درِ آنها چهارگوش بود كه به سمت پایین، باریك مىشد. سرمهدانها از شیشه و بُرنز ساخته مىشدند. این شكل سرمهدان، فقط متعلّق به حوزه هنر ایرانْ زمین است.
3. اشکانیان
معمارى و شهرسازى
در دوره اشكانیان اگر شهرى تازه پدید مىآمد، یا آهنگ آن بود كه شهرى كهنه گسترش یابد، شهر را به صورت دایرهاى مىساختند و برگِرد آن، به سنّت كهن، دیوارى بلند مىكشیدند. این شیوه ساختن شهرهاى مدوّر -كه پیشینه تاریخى آن نامشخصّ است -، منافعى دربر داشت. در این مورد، مصالحى كه براى این باروى دایره شكل به كار مىرفت، كمتر از مصالح مصرفى بارویى بود كه به گِرد زمینى به همان مساحت و به صورت مربّع ساخته مىشد. ضمناً دفاع از باروى دایره شكل، آسانتر بود. دیوارهایى كه از باروى شهر مَرْو بر جاى مانده است، نشان مىدهد كه این بارو از چینههاى گلین بوده و بُرجها و كُنگرهها و شكافهایى براى تیر افكندن داشته است.
در درون شهرهاى اشكانى مهمترین ساختمانها مقرّ حكومت و معبد بودند. همچنین بازار از بخشهاى جالب و بزرگ شهر بود. خانهها - چنان كه هم اكنون نیز در ساختمانهاى قدیمى ایران دیده مىشود -، حیاطى مركزى و اطاقهایى به گرد آن داشتند. قدیمىترین عمارت اشكانى در شهر فَسا در نخستین قرن حكومت اشكانیان ساخته شد. مواد اصلى ساختمانى این كاخ، خشت بود. ایوانى ستوندار و تالارى چهارگوش با ستونهاى غیر معمول، اساس ساختمان را تشكیل مىدادند. در نماى عمارت، قَرنیزها و حاشیههاى تزیینى و نشانههاى دیگرى از هنر آرایشى یونانى و ایرانى به چشم مىخورَد. دیوارها طاقچههایى داشتند كه در آنها مجسّمههاى سفالینى مىگذاشتند. ایوانها با گچبُرىها و تزیینات نقاشى شده بسیار به رنگهاى زرد، سرخ، سبز، قهوهاى و آبى آراسته بودند.
در میان تزیینات معابد، نقش سگ و نیز اژدهاى بالدار با دُم بلند، دیده مىشود. بر روى هم، آنچه در معمارى دینى اشكانى جالب توجه است، وجود حیاط باز در میان معبد و ایوانهاى عریض در اطراف آن و نیم ستونهاى چسبیده به دیوار است.
گچبرىها و نقشهاى پُر و رنگىِ دیوارها مانند عنصرهاى جالب دیگرى از این معمارى هستند كه در تزیینات آسیاى غربى از قدیم به كار مىرفتهاند.
لباس
در این دوره، جامهها متناسب با طبقات اجتماعى، فرق مىكرد. شاهنشاه و درباریان و آزادگان، جامههاى پُربها مىپوشیدند. جامههاى شاهانه، غرق در جواهر بود. اشراف، معمولاً جامههایى كه دامنش تا به زانو مىرسید، بر تن داشتند و گاه بر روى آن، قبایى نیز بر تن مىكردند و در زیر آن، زیر جامه و شلوارى برپا داشتند و كمربندى بر میان مىبستند و خنجرى به پهلو مىآویختند. جامه رویى، سراپا قُلّابدوزى بود. شلوار، پوششى ایرانى و قدیمى بوده است كه سخت مناسبِ اسبسوارى است. به احتمال زیاد، جامه روستاییان دوره اشكانى، همان جامه سنّتىاى بوده كه در طى تاریخ ما تا به آغاز عصر حاضر نیز رواج داشته است.
زنان این دوره، جامهاى بلند كه تا قوزك پا مىرسید، برتن مىكردند و بر روى آن، قبا مىپوشیدند و اغلب، چادرى بر روى این دو، سر مىكردند. زنان اشرافى، دیهیم (تاج گونه) بر سر مىنهادند و بر آن، دستارگونهاى مىبستند كه چادر بر روى آنها مىافتاد و معمولاً در میان سر، فرق مىگشودند.
كفش
كفش اشكانیان، بسیار شكیل و جالب بود، تا آن جا كه حتى بر كفشهاى خود، سنگهاى قیمتى مىنشاندند و از رنگهاى متنوّع و جالب توجه بهره مىبردند و در تزیین آنها از هیچ كوششى فروگذار نبودند.
روغن و عطر
در این دوره، مالیدن روغن بر بدن، امرى رایج بود و مردم، بسته به وضعیت مالى خود، از روغنهاى مختلفى بهره مىبردند. به كار بردن عطر نیز بسیار رایج بود.
تفریح
در این دوره، شیرینترین تفریح براى اشراف، شكار بود و بازىِ گوى و چوگان، از محبوبترین تفریحات نُجبا به شمار مىرفت. هر یك از این تفریحات، ابزارها و البسه خاصّ خود را داشتند.
مجسّمهسازى و سنگنگارى
نمونهاى از اینگونه تزیینات را مىتوان در بیستون دید كه ابعاد تندیسهاى انسانى در آنها به اندازه طبیعى است و اجزا و حتى خطوط بسیار ظریف تصویرها بر سنگ، نقش شده است.
در این عصر، ساختن مجسمههاى بُرُنزى همراه با مجسمههاى سنگى رونق گرفت. در منطقه بختیارى، مجسمهاى بُرنزى به دست آمده است كه نمونهاى از كارهاى زیباى این عصر به شمار مىآید و مردى را با سبیل نشان مىدهد، با طوقى بر گردن و دیهیمى بر سر كه گیسوان او روى شانهها افتاده است. سرِ مجسمه نسبت به تنه آن، كوچك است و این، هیبتِ بیشترى به پیكره مىدهد.
در شرق ایران نیز در كوه خواجه سیستان، آثار نقاشى دیوارى پیدا شده است. در این دوره از نقّاشى براى تزیین تالارها استفاده مىشده است.
تصویرهایى از جنگ، خدایان، قربانى، شكار و ضیافت، صحنههاى اصلى تزیین در این دوره محسوب مىشوند.
4. ساسانیان
تزیین ساختمانها
حفّارانى كه در سالهاى 1931 - 1932 میلادى در «اُمُّ السعاتیر» و «المعاریذ» (دو تپه در شرق و شمال طاق كسرى) كاوش كردهاند، بنیان چند كوشْك ساسانى را یافتهاند. مقدار زیادى از بقایاى گچبُرىها كه زینت عمارات بوده، به دست آمده است. مشهورترین بنایى كه پادشاهان ساسانى ساختهاند، طاق كسرى یا ایوان كسرى است.
طاق كسرى تنها قسمتى است از كل عمارت، كه اثر قابل توجّهى از آن (در منطقه مدائن در عراق كنون) باقى است. نماى این بنا كه 29 متر ارتفاع دارد، دیوارى بوده است بىنضیر؛ لیكن طاقهاى بسیار و ستونهاى برجسته و طاق كوچك مرتّب به چهار طبقه و دیوارى دهلیزى داشته است.
نماى عمارت، شاید از ساروجِ منقّش یا سنگهاى مرمر، یا چنانكه برخى از نویسندگانِ جدید ادّعا كردهاند، از صفحات مسینِ زراندود و سیم اندود، پوشیده بوده است.
حیرت و اعجاب نظارهكنندگان در برابر این بنا بیشتر به علت عظمت و شكوه و ضخامت اضلاع آن بود، تا زیبایى كلّیات و جزئیات آن. ابن خُردادْبِه مىگوید: كاخ كسرى در مدائن (تیسفون) از همه بناهایى كه با گچ و آجُر ساخته شدهاند، بهتر و زیباتر بوده است. در زمان مراسم، نه تنها كف تالارها كه در و دیوارها را با قالى فرش مىكردند و هرجا كه فرش نبود، با تصاویر مُعرَّق (موزاییك) كه به امر خسرو اوّل ساخته شده بودند، آراسته شده بود.
لباس و منسوجات
در این عهد، لباسهاى زرین و سیمین، رایج بود و در هنگام جنگ، از زره و خُود استفاده مىكردند و رانبند و بازوبند به كار مىبردند. در این دوران، هنر پارچهبافى و رَنگرزى به اوج رسیده بود. صنعتگران، پارچههاى ابریشمى و قالى و چیزهاى دیگر مىبافتند و نَسّاجى از صنایع مهم ایران به شمار مىرفته است. مهمترین كالایى كه به صورت عبورى از ایران مىگذشت، ابریشم بود.
در اعیاد، خصوصاً خُرّمْ روز - كه برابر با روز اوّل دىماه بود -، مردم، جامه سفید برتن مىكردند و بر فرش سفید مىنشستند و مراسم شُكر و شادى به جاى مىآوردند.
مردم این دوره، قبایى بلند و پرنقش و در زیر آن، شلوارى پرچین و گشاد بر تن مىكردند. تنوعِ پارچهها بسیار زیاد بود. نقوش پارچههاى به جا مانده از این عصر، با دقّتى فوقالعاده رسم شدهاند. صورت حیوانات، خصوصاً فیلان را آن چنان با ظرافت و دقتْ كشیدهاند كه شخص به حیرت مىافتد و آنها را از حیث حركات و نمایش حیات، از جمله شاهكارهاى حجّارى مىشمرَد.
ظروف
در این دوران، ظروف زیبایى از جنس طلا و نقره ساخته مىشد كه گاه، جواهرنشان بود. این ظروف، نقوش برجستهاى داشتند و در زیبایى و هنر و صنعت، سرآمد بودند.
سكههاى دوره ساسانى نیز با نقوش برجستهاى كه معمولاً ته مایه مذهبى داشت، تزیین مىشدند. در این نقوش برجسته معمولاً آتشكده و اَهورامزدا حضور داشتند.
قالىها
معروفترین قالى عهد خسروپرویز كه در كتب قدیم شرقى شرح آن مذكور است، از جنس ابریشم زَربفت بوده است. ثَعالِبى گوید: «كاخ طاقدیس، از چهار قالى زَربفت مرواریددوز و یاقوت نشان، پوشیده بود و هر یك از این فرشها فصلى از سال را نشان مىدادند». قالى بزرگى كه در تالار باریكى از قصرهاى سلطنتى تیسفون بود و «وَهارى خسرو (بهار كسرى)» نام داشت یا طبق نقلى از ثعالبى آن را «فرش زمستانى» مىگفتهاند، از همان جنس زربفت بوده است. این فرش كه در فصل سرما مورد استفاده قرار مىگرفت، تصویر بهار را در برابر دیده بینندگان مىگسترد. در متن آن، خیابانهاى گل و درخت و جدولهاى آب را به تصویر كشیده بودند و نهرها از میان باغى خرم مىگذشتند و كشتزارها و باغچههاى پر میوه و سبزى، آن را فرو گرفته بودند. شاخ و برگ این اشجار، از زر و سیم و گوهرهاى رنگارنگ بود.
منبع: hawzah.net