فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

مرثیه عاشورا( استاد ایرج میرزا )



مرثیه عاشورا, استاد ایرج میرزا, اشعار عاشورا

رسم است هر که داغ جوان دیده
دوستان رأفت برند حالت آن داغ ‌دیده را

 

یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا
وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را

 

آن دیگری بر او بفشاند گلاب قند
تا تقویت شود دل محنت ‌کشیده را

 

یک چند دعوتش به گل و بوستان کنند
تا برکنندش از دل، خار خلیده را

 

جمعی دگر برای تسلای او دهند
شرح سیاه ‌کاری چرخ خمیده را

 

القصه هر کس به طریقی ز روی مهر
تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را

 

آیا که داد تسلیت خاطر حسین
چون دید نعش اکبر در خون تنیده را

 

آیا که غمگساری‌ و اندوه بری نمود
لیلای داغ‌ دیده‌ی محنت ‌کشیده را

 

بعد از پدر دل پسر آماج تیغ شد
آتش زدند لانه‌ی مرغ پریده را

 

منبع:irajmirza-sher.blogfa.com


ویدیو مرتبط :
قسمتی از سخنرانی استاد حجة الاسلام میرزا محمدی شب عاشورا

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

شعر طنز مادر از ایرج میرزا



 

 

شعر طنز مادر از ایرج میرزا

 

گویند مرا چو زاد مادر به دهان گرفتن آموخت

شب ها بر ِ گاهواری من بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم الـفـاظ نهاد و گفتن آموخت

لبخند نهاد بر لـب مـن بـر غـنچه ی گل شکفتن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست تا هستم وهست دارمش دوست

 

ایرج میرزای قرن ۲۱

گوینــــــــد مرا چـــو زاد مـادر روی کاناپه، لمــــیدن آموخت

شب ها بر ِ تـلـویـزیـون تا صبــح بنشست و فـیـلـم دیدن آموخت

برچهـــره، سبوس و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیـدن آموخت

بنــــمود «تتو» دو ابروی خویش تا رســم کمان کشـیدن آموخت

هر مــــاه برفـــت نزد جـــــراح آیین ِ چروک چیـــــدن آموخت

دستـــــــــم بگـــرفت و ُبرد بازار همـــــواره طلا خریدن آموخت

با دایــــــی و عمّه های جعــــلی پز دادن و قُمپُــــــزیدن آموخت

با قوم خودش ، همیــــــشه پیوند از قوم شــــوهر، بریدن آموخت

آســــــوده نشست و با اس ام اس جک های جدید، چتیدن آموخت

چون سوخت غذای ما شب و روز از پیک، مدد رسیــــدن آموخت

پای تلفــــن دو ساعت و نیــــــم گل گفتن و گل شنیـــدن آموخت

بابــــــام چــــو آمد از سر کـــار بیماری و قد خمیـــــدن آموخت