فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

محرم 92



محرم,محرم 92,دهه محرم

محرم 92

 خواندنی های ماه محرم

 

محرم 92

باز صدای نوحه از این وادی به گوش میرسد و ناقوس جانها به لرزه می افتد آنگاه که با بالا رفتن دستهای حسینیان اشکهای زینب فرو می ریزد. این چه سریست در کالبد هستی که با زمزمه ی نام حسین جانی دوباره میگیریم.


---------------------------------------------------

تاریخ آغاز محرم 92  - (92/8/14) مصادف با اول ماه محرم سال 1435 هجری قمری

 

علت نامگذاری ماه محرم

مبدا تاریخ را هجرت پیامبر و ماه نخست آن را محرم، سالی كه هجرت روی داده بود گرفتند.علت نامگذاری این ماه آن بود كه از پیش از اسلام ، جنگ در این ماه را حرام می‌دانستند.

 

در دوم ماه محرم الحرام سال 61 هجری كاروان حضرت امام حسین (علیه السلام) وارد كربلا شد و سپاهیان دشمن كه هر روز بر تعدادشان افزوده می‌شد در روزهای تاسوعا و عاشورا كه روز نهم و دهم محرم می‌باشد او و یارانش را به شهادت رساندند.

در این مطلب به طور خلاصه به وقایع دهه اول محرم اشاره شده است.

 

روز شمار رویدادهای دهه اول محرم
روز دوم محرم
1. امام حسین علیه ‏السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به كربلا وارد شد.(1) عالم بزرگوار "سید بن طاووس" نقل كرده است كه: امام علیه ‏السلام چون به كربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینكه نام كربلا را شنید فرمود: این مكان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبر را جدم رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله به من داده است. 2


2. در این روز "حر بن یزید ریاحی" ضمن نامه ‏ای "عبیداللّه‏ بن زیاد" را از ورود امام علیه‏السلام به كربلا آگاه نمود.3


3. در این روز امام علیه ‏السلام به اهل كوفه نامه‏ ای نوشت و گروهی از بزرگان كوفه ـ كه مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در كربلا آگاه كرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم كوفه شود.4 اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏ السلام را دستگیر كرده و به شهادت رساندند. زمانی كه خبر شهادت قیس به امام علیه ‏السلام رسید، حضرت گریست و اشك بر گونه مباركش جاری شد و فرمود:
"اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدكَ مَنْزِلاً كَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِكَ، اِنَّكَ عَلی كُلِّ شَیی‏ءٍ قَدیرٌ؛
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع كن، كه تو بر انجام هر كاری توانایی."5

 

روز سوم محرم
1. "عمر بن سعد" یك روز پس از ورود امام علیه ‏السلام به سرزمین كربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل كوفه وارد كربلا شد.6


2. امام حسین علیه‏ السلام قسمتی از زمین كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع می‏شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان كنند.7


3. در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "كثیر بن عبداللّه‏" ـ كه مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیه‏ السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. كثیر بن عبداللّه‏ به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.


هنگامی كه وی نزدیك خیام رسید، "ابو ثمامه صیداوی" (همان مردی كه ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا كرد) نزد امام حسین علیه ‏السلام بود. همین‏كه او را دید رو به امام عرض كرد: این شخص كه می‏آید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‏ السلام برو. گفت: هرگز چنین نمی‏كنم.


ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ كنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت‏كاری هستی و من نمی‏گذارم بر امام وارد شوی. او قبول نكرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو كرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیكی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده‏ ای؟ حضرت در جواب فرمود:


"مردم كوفه مرا دعوت كرده‏ اند و پیمان بسته‏ اند، بسوی كوفه می‏روم و اگر خوش ندارید بازمی‏گردم... ."8


روز چهارم محرم
در روز چهارم محرم، عبیداللّه‏ بن زیاد مردم كوفه را در مسجد جمع كرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شركت در جنگ با امام حسین علیه‏ السلام تشویق و ترغیب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه كه عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. یزید بن ركاب كلبی با دو هزار نفر؛
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.9 بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.


روز پنجم محرم
1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی"10 را به همراه یك هزار نفر به طرف كربلا گسیل داد.11


2. عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه كربلا بایستد و هر كسی را كه قصد یاری امام حسین علیه ‏السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه‏ السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.12


3. در این روز با توجه به تمام محدودیت هایی كه برای نپیوستن كسی به سپاه امام حسین علیه ‏السلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیه ‏السلام رساند و سرانجام در كربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.13


روز ششم محرم
1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه ‏ای برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده‏ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من می‏فرستند.


2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه ‏السلام عرض كرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیكی طائفه ‏ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.


امام علیه ‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‏كنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت می‏نمایم... .


در این هنگام مردی از بنی ‏اسد كه او را "عبداللّه‏ بن بشیر" می ‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت می‏كنم و سپس رجزی حماسی خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ
"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه ‏ام."


سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر می‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏ السلام حركت كردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیه ‏السلام نداشتند. هنگامی كه یاران بنی ‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیه ‏السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ"14

 

محرم,محرم 92,دهه محرم

محرم 92


روز هفتم محرم
1. در روز هفتم محرم عبید اللّه‏ بن زیاد ضمن نامه ‏ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.15


عمر بن سعد نیز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با 500 سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسی امام حسین علیه‏السلام و یارانش به آب شدند.


2. در این روز مردی به نام "عبداللّه‏ بن حصین ازدی" ـ كه از قبیله "بجیله" بود ـ فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند كه قطره‏ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!
امام علیه‏ السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.
حمید بن مسلم می‏گوید: به خدا سوگند كه پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی كه بیمار بود، قسم به آن خدایی كه جز او پروردگاری نیست، دیدم كه عبداللّه‏ بن حصین آنقدر آب می ‏آشامید تا شكمش بالا می‏آمد و آن را بالا می‏آورد و باز فریاد می‏زد: العطش! باز آب می‏خورد، ولی سیراب نمی‏شد. چنین بود تا به هلاكت رسید.16


روز هشتم محرم
1. "خوارزمی" در مقتل الحسین و "خیابانی" در وقایع الایام نوشته ‏اند كه در روز هشتم محرم امام حسین علیه‏السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیه ‏السلام كلنگی برداشت و در پشت خیمه‏ ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را كَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشكها را پر كردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد.

 

هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیداللّه‏ بن زیاد رسید، پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه: به من خبر رسیده است كه حسین چاه می‏كَند و آب بدست می‏ آورد. به محض اینكه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین علیه‏ السلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.17


2. در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه‏ السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می‏پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته‏ ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن می‏ نوشند از آنان مضایقه می‏كنی؟


عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می‏دانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته ‏ام و نمی‏دانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش می‏ سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه می‏دانم كیفر این كار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‏بینم كه بتوانم از آن گذشت كنم.


یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‏ السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند.18


3. امام علیه‏ السلام مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظة" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند.


شب هنگام امام حسین علیه‏ السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیه‏ السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علی‏ اكبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد.


در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه ‏السلام كه فرمود: آیا می‏خواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد. یك بار گفت: می‏ترسم خانه ‏ام را خراب كنند! امام علیه‏ السلام فرمود: من خانه‏ ات را می‏ سازم. ابن سعد گفت: می‏ترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده‏ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و می‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.


حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‏ گردد، از جای برخاست در حالی كه می‏ فرمود: تو را چه می‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من می‏دانم كه از گندم عراق نخواهی خورد!
ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.19


4. پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه‏ ای به عبیداللّه‏ نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه ‏السلام را رها كنند؛ چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برمی‏گردم یا به مملكت دیگری می‏روم. عبیداللّه‏ در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه‏ با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت كند.20

روز نهم محرم
1. در روز نهم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامه ‏ای كه از عبیداللّه‏ داشت از "نُخیله" ـ كه لشكرگاه و پادگان كوفه بود ـ با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد كربلا شد و نامه عبیداللّه‏ را برای عمر بن سعد قرائت كرد.
ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب كند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده‏ای. به خدا قسم! تو عبیداللّه‏ را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و كار را خراب كردی... .21


2. شمر كه با قصد جنگ وارد كربلا شده بود، از عبیداللّه‏ بن زیاد امان نامه ‏ای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه‏السلام گرفته بود كه در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه كرد و ایشان نپذیرفت.


شمر نزدیك خیام امام حسین علیه‏ السلام آمد و عباس، عبداللّه‏، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیه ‏السلام كه مادرشان ام‏البنین علیه ا‏السلام بود) را طلبید. آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیداللّه‏ برایتان امان گرفته‏ ام. آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت كند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!22


3. در این روز اعلان جنگ شد كه حضرت عباس علیه‏ السلام امام علیه ‏السلام را باخبر كرد. امام حسین علیه ‏السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس كه چه قصدی دارند؟
حضرت عباس علیه‏ السلام رفت و خبر آورد كه اینان می‏گویند: یا حكم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید.


امام حسین علیه‏ السلام به عباس فرمودند: اگر می‏توانی آنها را متقاعد كن كه جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز كنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال می‏داند كه من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.23
حضرت عباس علیه ‏السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشكریان خود پرسید كه چه باید كرد؟ "عمرو بن حجاج" گفت: سبحان اللّه‏! اگر اهل دیلم و كفار از تو چنین تقاضایی می‏كردند سزاوار بود كه با آنها موافقت كنی.


عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه ‏السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت می‏دهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیداللّه‏ می‏سپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت.24

 

محرم,محرم 92,دهه محرم

محرم 92

 

چهار حادثه مهم شب عاشورا
1. در شب عاشورا به "محمد بن بشیر حضرمی" یكی از یاران امام حسین علیه ‏السلام خبر دادند كه فرزندت در سرحدّ ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو می‏كنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین علیه ‏السلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد كردن فرزندت بكوش.


محمد بن بشیر گفت: در حالی كه زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین كنم و از تو جدا شوم.


امام علیه ‏السلام پنج جامه به او داد كه هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت كه همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف كند.25


2. امام حسین علیه‏ السلام در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی بشارت داد. در این مجلس "قاسم بن الحسن" به امام علیه ‏السلام عرض كرد: آیا من نیز به شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض كرد: ای عمو! مرگ در كام من از عسل شیرین‏تر است. امام علیه‏ السلام فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنكه به رنج سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبداللّه‏ (كودك شیرخوار) به شهادت خواهد رسید.


قاسم گفت: مگر لشكر دشمن به خیمه ‏ها هم حمله می‏كنند؟ امام علیه‏ السلام به ماجرای شهادت عبداللّه‏ اشاره نمودند كه قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند.26


3. امام علیه‏ السلام در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمه ‏ها حفر كنند. حضرت دستور داد به محض حمله دشمن چوبها و خار و خاشاكی كه در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیه ‏السلام بسیار سودمند بود.27


4. مرحوم شیخ صدوق در كتاب ارزشمند "امالی" نوشته است: شب عاشورا حضرت علی‏اكبر علیه‏السلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیه‏السلام از شریعه فرات آب آوردند. امام علیه‏السلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل كنید و وضو بگیرید كه این آخرین توشه شماست.28


روز عاشورا
و اینك میدانی دوباره، اینك 72 یار و هزاران دشمن كینه ‏توزی كه رحم و مروّت را از ازل نیاموخته‏ اند. اینك عاشورا كه هر چه از آن بگوییم كم گفته ‏ایم، از برخوردهای جلاّدانه سپاه عمر بن سعد، یا عنایات و الطاف سیدالشهداء علیه‏السلام .


سردارانی، سپاه عظیمی را به سوی جهنم رهبری می‏ كردند و امام معصومی لشكر كم تعداد خود را به بهشت بشارت می‏داد... و سرانجام شهادت، خون، نیزه، عطش و اطفال، تازیانه و سرهای بریده، آه از اسارت و شام، آه از خرابه و...


------------------------------------
پاورقیها:
1. الامام الحسین و اصحابه، ص194؛ البدء والتاریخ، ج6، ص10.
2. اللهوف، ص35.
4. مقتل الحسین مقرّم، ص 184.
5. بحارالانوار، ج44، ص381.
6. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص84.
7. مستدرك الوسایل، ج14، ص61؛ مجمع البحرین، ج5، ص461.
8. تاریخ طبری، ج5، ص410.
9. بحارالانوار، ج44، ص386.
10. او پیامبر را درك كرد، ولی مرتد شده و خود را به عنوان مؤذّن فردی بنام "سجاح" كه ادعای نبوّت كرده بود قرار داد و سپس به اسلام بازگشت و سرانجام در صفّین بر علیه امام علی علیه‏السلام جنگید و در كربلا نیز از لشكریان یزید بود.
11. عوالم العلوم، ج17، ص237.
12. مقتل الحسین(مقرّم)، ص199.
13. همان.
14. بحارالانوار، ج44، ص386.
15. انساب الاشراف، ج3، ص180.
16. ارشاد شیخ مفید، ج2، ص86.
17. وقایع الایام، ج5، ص27؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص244.
18. كشف الغمة، ج2، ص47.
19. بحارالانوار، ج44، ص388.
20. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص82.
21. همان، ج2، ص89.
22. انساب الاشراف، ج3، ص184.
23. الملهوف، ص38.
24. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص91.
25. الملهوف، ص39.
26. نفس المهموم، ص230.
27. الامام الحسین و اصحابه، ص257.
28. امالی شیخ صدوق، مجلس30.


منابع:

نشریه مبلغان ، شماره51

aviny.com

aghigh.ir


ویدیو مرتبط :
مداحی مهدی منصوری (شب دوم محرم 92) 92/8/14

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

اس ام اس محرم 92



اس ام اس محرم 92,محرم 92, پیامک های مذهبی امام حسین (ع)

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

تا کرب و بلا هست ، زمین را عشق است
آه دل همواره غمین را عشق است
هر چند که هیچ است همه ارزش ما
مجنون حسینیم ، همین را عشق است

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

جابر این جا حرم محترم خون خداست / هر طرف سیر کنی جلوه ی مصباح هداست
غسل از خون جگر کن که مزار شهداست / سر و دست است که از پیکر صد پاره جداست

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

گفت ضمایر را بشمار
گفتم من ، من ، من ، من …
گفت فقط من !!!؟؟؟
گفتم آری همگی رفته اند زیارت ارباب و فقط منم که اینجا تنها مانده ام...

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

کربلایت بار دیگر منزل زینب شده
در عزای اربعینت جان او بر لب شده
او که شمع محفل شمس و قمر، وان غنچه بود
بعد از این پروانه ی هجده گل و کوکب شده

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

از کودکی به گردن ما شال ماتم است
نابرده رنج ، گنج به ما داده ای “حسین”

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

یک زن میان محملی اندر غم و تاب و تب است
این زن صدایش آشناست، ای وای من او ” زینب ” است...

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

دیده خونبار دارد آسمان کربلا
هست تا در انتظار کاروان کربلا
روز و شب در انتظار مقدمِ آلِ علی‏ست
تشنه کامی‏ها به دشتِ بیکران کربلا

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد / دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد
به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید / همی بوسم خاکی را که بوی کربلا دارد...

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

تا قیامت نرود نقش تو از لوح ضمیر
حیرتم کشت، بگو این چه معماست حسین
گر چه شد جوهر عشق از قلم عاطفه پاک
رقم مِهر تو بر صفحه دل هاست حسین
اربعین حسینی تسلیت باد

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

یا حسین(ع)
هزار خرقه عوض کرد روزگار
و هنوز حدیث پیراهن کهنه ی تو بر جاست...

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

چه کوتاه است فاصله ظهر غدیر تا ظهر عاشورا
فاصله بالا رفتن دست علی، تا سر حسین (علیهما سلام)

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

نپندار که تنها عاشورائیان را بدان بلا آزموده اند و لا غیر، صحرای بلا به وسعت تمام تاریخ است... (شهید آوینی)

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

در عزای شه دین کرببلا می لرزد / نه همین کرببلا عرض و سما می لرزد
گوئیا ناله زهرا رسد از دور به گوش / کاین چنین دست و تن شمر دغا می لرزد

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

 شوریده سری که شرح ایمان می کرد / هفتاد و دو فصل سرخ عنوان می کرد
با نای بریده نیز بر منبر نی / تفسیر خجسته ای ز قرآن می کرد  . . .
شهادت امام حسین(ع) تسلیت باد

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

ارباب، صدای قدمت می آید
هنگامه ی اوج ماتمت می آید
ما در تب داغ غم تو می سوزیم
یکبار دگر محرمت می آید
السلام علیک یااباعبدالله الحسین

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

خیز و جامه نیلی کن، روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد نوبت محرم شد
ماه خون گواه آمد جوش اشک و آه آمد
رایت سیاه آمد کربلا مجسم شد

 

پیامک ویژه ماه محرم, اس ام اس تسلیت محرم

 اس ام اس تسلیت محرم (اس ام اس محرم 92)

 

محرم آمد و دل می ‎تپد برای حسیـن
شعار بزم سخن، نام دلگشای حسین
عروج پاک حسیــن است افتخار زمان
و جادوانه‎ ترین عشق با ندای حسین

منابع:mosi-sms.blogfa.com

3eke.ir