فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
فراری دادن سرطان از زبان حسین محب اهری
حسین محباهری در آستانه سالروز تولد 62 سالگیاش از درمان سرطان خود و حال و روز بد تلویزیون و تئاتر گفت.
بعد از آن که اردیبهشت 91 مهمان کافه خبر شده بود، چند بار دیگر هم او را دیده بودم. بیشتر دو سال گذشته به خاطر بیماری سرطان درگیر شیمی درمانی بود و با این حال در هر دیدار روحیهاش را قویتر و چهر ه اش را شادابتر از قبل مییافتم.
شامگاه جمعه، بار دیگر او را پشت در تالار سایه قبل از شروع اجرای یک نمایش دیدم، پیش از هر صحبتی، روز تولدش (28 مهر) را تبریک گفتم و جویای احوالش شدم. خبرهای خوبی در ارتباط با بیماریاش داشت که خوشحال کننده بود. اما وقتی بحث کوتاه ما به دل مشغولیها و فعالیتهای هنریاش رسید، حرفهایش گلایه آمیز بود و .... این شد که بعد از پایان اجرای نمایش هم گفت و گوی ما ادامه پیدا کند.
حسین محب اهری بیشتر با کارهای تلویزیونیاش شناخته میشود؛ بازی در نقشهایی چون هپلی در سریال «محله بهداشت» (1363)، معلم در مجموعه «مبصر پنج ساله» (1368 تا 1372) و کارگردانی و تهیهکنندگی برنامههایی چون «هزار برگ و هزار رنگ»، «بچهها بیان تماشا» و ....
این بازیگر که فعالیت هنریاش را سال 1354 از صحنه تئاتر آغاز کرده است، در عرصه نمایشهای کودک و نوجوان هم کارنامه پر باری دارد که تا امروز همچنان ادامه یافته است. او دو سال گذشته در حالی که درگیر بیماری سرطان بوده، با بازی در نمایشهایی چون «به زیر پاهات نگاه کن» و «خاله مرجان» نشان داده که تئاتر کودک و نوجوان یکی از دغدغه های اصلی هنری اوست.
گفتوگو با حسین محب اهری را در حالی میخوانید که یکشنبه 28 مهر سالگرد تولد اوست و 30 مهر هم در مراسم اختتامیه جشنواره تئاتر کودک و نوجوان همدان به پاس 38 سال کار هنری مورد تقدیر قرار میگیرد.
خوشبختانه مثل همیشه شما را سرحال و شاداب میبینم. میخواستم بدانم روند درمانی بیماری شما به کجا رسیده و آیا آخرین مرحله از شیمی درمانی را هم پشت سر گذاشتهاید؟
یک ماه پیش تمام شد و بعدش یک عالم آزمایش و اسکن و ... انجام دادم که خوشبختانه سه شنبه، شب عید قربان که پیش دکترم رفت و نتایج را نشانش دادم، این خبر خوش را داد که دیگر اثری از سلولهای سرطانی در بدنم دیده نمیشود و فرار کردهاند.
خبر خوشحالکنندهای است. با توجه به روحیه خوب و بالایی که همیشه داشتهاید، انتظار میرفت بار دیگر سرطان را شکست دهید.
دعای مردم و خواست خدا خیلی موثر بوده است. این بار من انتظار هر اتفاق و شنیدن هر خبر بدی را داشتم که با این حرف دکتر، خودم هم شوکه شدم.
البته سال 81 هم یک بار از پس این بیماری بر آمده بودید.
بار اول تومورها در ناحیه گردنم دیده شدند که بعد از جراحی شیمی درمانی کردم. 9 سال خبری از سلولهای سرطانی نبود تا این که زمستان 90 دوباره در کشاله ران پیدایشان شد. دو باره جراحی و شیمی درمانی کردم که برای مدت کوتاهی از بین رفتند، اما پس از 6 ماه در ریه، شکم و گردن من دیده شدند.
واقعیتش زمستان 91 که این اتفاق افتاد تا سه شنبه هفته گذشته، خودم را برای اتفاقات های بد آماده کرده بودم که خوشبختانه دکتر خبر داد سلولهای سرطانی نابود شدهاند و خبری از آنها نیست.
«محله بهداشت» (سال 1363) / محب اهری (خوابیده در جلوی عکس) در نقش هپلی بازی میکرد
همین جا میخواهم از کسانی که در دو سال گذشته به عیادت من آمدند، احوال پرس بودند و برای بهبودیام دعا کردند، تشکر کنم. در این مدت از شهرستانهای دور تلفنهایی به من میشد که هم باعث تعجب و هم باعث خوشحالیام میشد. تو خیابان هم مردم ابراز لطف میکردند که همین خودش در تقویت روحیه من موثر بود.
این خبر خوبی است، به ویژه که سیام مهر در مراسم اختتامیه جشنواره تئاتر کودک و نوجوان همدان قرار است از شما تقدیر شود.
بله. یکشنبه یا دوشنبه همدان میروم. البته چند سال در جشنواره کار داشتهام و همیشه از حضور در میان جمع هنرمندان تئاتر کودک و نوجوان و بچهها خوشحال بودهام.
اما به نظر میرسد پدر و مادرها بیشتر از بچهها شما را بشناسند. برنامه های ماندگاری چون «محله بهداشت»، «مبصر پنج ساله»، «جنگ آفتاب» و ... متعلق به دهه های 60 و 70 بودهاند که کودکان آن روز حالا پدر و مادر شدهاند.
همین طور است. خیلی جاها پدر و مادرها که با من سلام و علیک میکنند، به بچههایشان توضیح میدهند که در کودکی کدام کارهایم را میدیدهاند. البته اگر در تلویزیون برنامه جدید نداشتهام، اما در این سالها تئاتر کودک و نوجوان را رها نکردهام. «به زیر پاهایت نگاه کن» و «خاله مرجان» با کارگردانی مریم کاظمی از جمله این کارها هستند.
یک تئاتر را چند هزار نفر میبینند که آنها هم ساکن تهران هستند، اما یک برنامه تلویزیونی میلیونها تماشاگر دارد. آن تجربه خوب بچه های دهه 60 و 70 با کارهای تلویزیونی شما شکل گرفته است.
خب چرا همین تئاترهای کودک را تلویزیون ضبط و پخش نمیکنند، کار سختی است؟ یادم میآید بعد از انقلاب یکی از نخستین نمایشهایی که بازی کردم، «لوبیای سحرآمیز» کار اردشیر کشاورزی بود که در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه رفت. آن کار علاوه بر این که در اجرا موفق بود و کودکان تهرانی را به تئاتر شهر کشاند، ضبط تلویزیونی شد و همه بچه های ایران به تماشایش نشستند. این تجربه موفق چرا تکرار نمیشود؟
محب اهری در نقش ابوالحسن شیرازی در سریال «تبریز مهآلود»
ما کمکم هر ماه دو اجرای کودک در تالارهای هنر و کانون داریم که تلویزیون میتواند آنها را ضبط کند. من واقعاً نمیفهمم چرا این کار را نمیکنند. در این صورت کودکان شهرستانی هم با نمایشهای روی صحنه در تهران آشنا میشوند و ارتباط بهتری بین تئاتریها و مخاطبان کودک و نوجوان سراسر ایران شکل میگیرد.
پیشنهاد خوبی است، اما این سؤال جای خودش باقی میماند که چرا بچه های امروز نباید شما را در برنامه های تلویزیون ببینند.به دلیل تغییر مسئولان و سیاستهای تلویزیون است، مخاطبان ذائقهشان فرق کرده یا خود شما عوض شدهاید؟
من خودم هم خیلی سر در نمیآورم، چون خیلی پیچیده است. یک زمانی گروه کودکی بود که میرفتیم و طرح میدادیم، صحبت میکردیم، به تصویب میرساندیم و کار را کلید میزدیم، اما حالا طرح را که به بالاترین مقام هم میدهیم، باز به نتیجه نمیرسیم. این در حالی است که میبینیم افرادی بدون حتی یک تجربه کار، طرحی چند خطی میدهند، تصویب میکنند و خیلی زود وارد مرحله ضبط میشوند. برای همین است که میگویم امور خیلی پیچیده است و من سر در نمیآورم.
در تئاتر هم بیشتر بازی میکنید و کمتر کارگردانی. چرا؟
تئاتر هم مثل تلویزیون شده است. بعد از 38 سال کار تئاتر، امروز نمیدانم اگر نمایشنامه ای را بخواهم روی صحنه ببرم، کجا باید مراجعه کنم. میروم مرکز هنرهای نمایشی، میگویند باید به سالنها سر بزنم، با مدیر تالارها دیدار میکنم، میگویند باید به شورای حمایت مراجعه کنم و ... این دور باطل ادامه مییابد تا خسته میشوم و دیگر پیگیری نمیکنم.
در تئاتر هم میگویند فلان سالن تا پایان سال 93 پر است، اما یک باره میبینم یک نمایش در عرض دو ماه متن داده و آن جا روی صحنه رفته است. شرایط جوری است که انگار موجودات فضایی به ایران آمدهاند و دارند برنامه ریزی میکنند و برای همین هیچ کس پاسخ گو نیست.
یعنی تمام فضاهای هنری به یک درد مشترک مبتلا شدهاند؟
بله و میتوان نامش را بیماری هرج و مرج گذاشت. در این هرج و مرج و بی قانونی، هیچ اتفاق هنری رخ نخواهد داد. سالهای گذشته را مرور کنید، کارهای زیادی را میبینید که ماندگار شدهاند. گروهی از هنرمندان دور هم جمع شده و چند سال برنامههای تلویزیونی خوبی ساختهاند، اما به جای حمایت، کاری کردهاند که از هم پاشیده شدهاند. اگر هم بپرسید چرا این جوری شده، کسی پاسخ گو نیست.
در مجموعه «مبصر پنج ساله» که با کارگردانی و بازی او در سال های 68 تا 72 پخش میشد
در چند سال گذشته آن قدر فضای هنری کشور بد مدیریت شده است که بیشتر شاهد کارهای تکراری و کسالت آور هستیم. به همین سریالهای کمدی تلویزیون نگاه کنید، بیشترشان از نظر متن، شخصیتها، شوخیها، داستانها و ... شبیه هم هستند. این طوری هم سطح سلیقه مخاطبان افت کرده و هم تعداد تماشاگران. یک نفر برود از مسوولان بپرسد چرا تلویزیون دیگر سریالهایی چون «سربداران»، «ابوعلی سینا» و «هزار دستان» ندارد؟
خیلی وقتها تقصیر را به گردن سلیقه مخاطبان میاندازند.
خودشان سلیقه مخاطبان را خراب کردهاند. ببینید، همیشه خراب کردن ساده تر از ساختن است. یک ساختمان را میتوان یک روزه خراب کرد، اما ساختنش چند سال طول میکشد. آقایان به راحتی سلیقه تماشاگران را با کارهای ضعیف خراب کردهاند و حالا پشت آن سنگر میگیرند. این اتفاق متأسفانه در تلویزیون، سینما و تئاتر رخ داده است و کسی پاسخ گوی آن نیست.
چطور میشود جلوی تخریب بیشتر را گرفت؟
از خودشان بپرسند چرا هنرمندان امتحان پس داده خانه نشین شدهاند؟ بپرسند چرا کودکان و نوجوانان بیشتر به سمت بازیهای کامپیوتری و این جور سرگرمیها میل پیدا کردهاند؟ بپرسند چرا هنرمندان عرصه کودک و نوجوان تئاتر و تلویزیون در دیگر شاخهها کار میکنند؟ و بپرسند .... وقتی برنامه ریزان و مدیران این پرسشها را مطرح کردند، شاید به دنبال یافتن پاسخها هم بروند که در این صورت گام نخست را در جلوگیری از تخریب بیشتر برداشتهاند. تا این قدم برداشته نشود و نبینیم مسوولان به دنبال چاره جویی هستند، نمیتوان چندان امیدوار بود.
ویدیو مرتبط :
سوژه حسین محب اهری برای فیلم موبایلی!
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
حسین محب اهری از مبارزه با سرطان می گوید + تصاویر
از زمانی که متوجه شده به بیماری سرطان مبتلا شده نه تنها خودش را نباخته بلکه سعی کرده همچون گذشته روحیه اش را حفظ کند و با امید مضاعف به زندگی ادامه دهد. می گوید درباره بیماری ام مطالعه می کردم و از پزشکان می پرسیدم اما هیچ وقت اجازه ندادم بیماری فکرم را مشغول کند. حسین محب اهری، بازیگر شناخته شده تئاتر و تلویزیون از سال 80 متوجه بیماری سرطانش شد.
او در طول این مدت بارها تحت عمل جراحی قرار گرفته و چند بار هم شیمی درمانی کرده اما هر بار با روحیه ای بیش از گذشته به جنگ با سرطان رفته و در نهایت هم بیماری اش را شکست داده. محب اهری می گوید عاشق زندگی است و زندگی هم آدم هایی که دوستش داشته باشند، رها نمی کند. گفت و گوی پر از امید و انرژی مثبت ما را با این بازیگر پیشکسوت در ادامه می خوانید.
شما مدتی از دنیای تصویر دور بودید و امسال در سریال «دردسرهای عظیم 2» جلوی دوربین رفتید، دلیل این دوری بیماری تان بود یا مشغول کار دیگری بودید؟
من بازیگری را از تئاتر و نمایش شروع کردم و بیشتر هم در این عرصه فعالیت می کنم، اما کنار آن در سینما و تلویزیون هم وقتی کار جذابی پیشنهاد شود جلوی دوربین می روم، اما در این مدت که تاحدودی از این عرصه دور بودم به دلیل بیماری ام بود.
چه سالی متوجه شدید به بیماری سرطان مبتلا شده اید؟
اولین بار اواخر سال 79 بود که سر اجرای نمایش «پیک نیک در میدان جنگ» بودم که کارگردانش خانم شهره لرستانی بودند. یکی از روزهایی که سر اجرا می رفتم متوجه ورم گردنم شدم و فکر کردم یک سرماخوردگی ساده است، اما این ورم هرچند روز بیشتر شد و خانم لرستانی گفتند حتما باید به پزشک مراجعه کنی.
همراه ایشان به بیمارستان دی رفتیم و آزمایش دادم، اما متاسفانه آنجا بیماری من را به اشتباه عفونی تشخیص دادند و نشانی از سرطان ندیدند. سال 80 حال من به شدت بد شد و ضعف مفرط پیدا کرده بودم، اشتها نداشتم و حتی آب هم نمی توانستم بنوشم. به شدت عرق می کردم، به طوری که در طول شبانه روز چند بار لباس هایم را عوض می کردم. آن موقع دردم شدت گرفت تا جایی که دیگر نمی توانستم از جایم حرکت کنم.
مجددا به پزشک مراجعه کردم و تشخیص سرطان لنف داده شد. آقای دکتر شریفیان به من گفتند سریع باید جراحی شوم و این اتفاق هم افتاد و تمام لنف های سمت چپ بدنم را تخلیه و بعد هم شیمی درمانی تجویز کردند.
من از سال 81 چهار بار شیمی درمانی کردم و این اواخر یعنی از سال 90 به بعد هم بیماری ام دوباره شدت پیدا کرد اما الان خوشبختانه همه چیز به روال عادی برگشته و حدود 5 ماه است که هیچ قرصی نخورده ام و مشکلی ندارم.
شما یک هنرمند هستید و قطعا دوری از حرفه تان برایتان مشکل است. در این مدت وقتی مجبور شدید به دلیل بیماری از کارتان فاصله بگیرید، اذیت نشدید؟
من هیچ وقت کارم را به طور مطلق ترک نکردم و اجازه ندادم بیماری ام خانه نشینم کند، حتی در طول روزهای درمانم هم دست از کار نکشیدم، صبح ها برای شیمی درمانی می رفتم و بعدازظهر هم نمایشم را اجرا می کردم. اگر می خواستم خودم را رها کنم و بپذیرم که بیمارم و نمی توانم مقاومت کنم شاید تا الان فاتحه ام خوانده شده بود.
من در بدترین شرایط شیمی درمانی هم ناامید نشدم. متاسفانه در طول دوره درمان شیمی درمانی و مصرف داروها و قرص ها احساس یاس و ناامیدی مطلق آدم را فرا می گیرد که بیمار را از مبارزه باز می دارد و شرایط بسیار سختی برای او به وجود می آورد. این شرایط تا جایی سخت می شود که بیمار می خواهد دیگر در آن لحظات زنده نباشد اما من سعی کردم با همه این سختی ها بجنگم.
یادم می آید آن سال ها سر ضبط سریال «هیچ کس» بودم. موقع ناهار برای شیمی درمانی می رفتم و دوباره برای ادامه کار بر می گشتم. از اجرای تئاتر در این مدت غافل نبودم. در طول این سال ها فقط 2 هفته مجبور شدم به دلیل شیمی درمانی در بیمارستان بستری شوم و از بازیگر دیگری خواهش کردم به جای من سر تمرین و اجرای تئاتر برود.
شاید قبول این صحبت ها برای کسی که یکباره با سرطان مواجه می شود کمی سخت باشد. برایمان بگویید شما چطور با این لحظات سخت کنار آمدید آن دوران را پشت سر گذاشتید؟
باید برای هر مشکلی روزنه ای پیدا کرد، آن موقع است که نوری می تابد و بر تاریکی ای که آدم را فراگرفته چیره می شود؛ همه اینها زمانی اتفاق می افتد که به زندگی امیدوار باشیم و احساس خوب به زندگی را در خودمان تقویت کنیم. من بیماری ام را به بوکس تشبیه کردم و در میدان مسابقه با تمام وجود سعی کردم آن را شکست دهم. اگر نجنگی و بخواهی شکست را بپذیری ضربه تو را از پای در می آورد و نابود می کند. به نظرم کسانی که در زندگی مسئولیت پذیرند در مقابل بیماری عکس العمل بهتری از خودشان دارند.
امید است که هدف را شکل می دهد و کسانی که شکست می خورند به نظرم کسانی هستند که احساس خوبی از زندگی در خودشان تقویت نمی کنند آنها نسبت به زندگی و نعمات آن فروتن و شکرگزار نیستند و زود هم با هر مشکلی احساس شکست می کنند.
باید چه کار کنم تا این شرایط بد را پشت سر بگذاریم و تا حد امکان از ابتلا به سرطان جلوگیری کنیم؟
اعصاب راحت داشته باشیم و تغذیه سالم و مناسب در برنامه روزانه مان جای داشته باشد. هرچه می توانیم به سفر برویم و از فرصتی که به دست آمده نهایت استفاده را ببریم.
اگر می توانیم خارج از شهرهای بزرگ زندگی کنیم چون طبیعتا آب و هوای آنجا سالم تر است. تا جایی که می توانیم سعی کنیم استرس نداشته باشیم و نسبت به زندگی فروتن باشیم. باید این را بدانیم که همه انسان ها یک روزی هر کدام به هر بهانه ای این دنیا را ترک خواهند کرد. پس از کنار مسائل بی ارزش به آسانی رد شویم و اعصابمان را راحت بگذاریم. انسان به طور ناآگاهانه در برخی موارد به خودش فراموشی می دهد اما باید با واقعیت مرگ کنار بیاییم و از امکان زندگی نهایت بهره را ببریم و انسانی زندگی کنیم.
سعی کنیم کمک کننده باشیم و به سمت کامل شدن پیش برویم. همه اینها نکته های مثبتی است که آدم را برای زنده بودن ترغیب می کند.
روحیه مثبت اندیش و مبارزه طلبانه تان با بیماری چطور در شما تقویت شد؟
خیلی ساده است؛ من زندگی را خیلی دوست دارم، آدم ها، طبیعتش و همه وجوه و ابعاد آن که خدا خلق کرده را دوست دارم. زندگی هیچ وقت تازگی اش را برای من از دست نمی دهد، بااینکه سن و سالم از این حرف ها گذشته اما هیجان و شور و شوق زندگی در من وجود دارد و به همه چیز شگفت انگیز و تازه نگاه می کنم.
همین موضوع باعث می شود همیشه برای زندگی کردن امید داشته باشم. من شب با آرزوی اینکه صبح بیدار شوم و دوباره نفس بکشم، می خوابم. دوست دارم زندگی کنم تا حتی همین گرمای تابستان که خیلی ها از آن فراری اند و مدام گله می کنند را ببینم و از آن واقعا لذت ببرم. من عاشق گرمای تابستانم.
در این مدت چقدر خانواده، دوستان و اطرافیانتان همراه تان بودند و به شما روحیه می دادند؟
من یک اخلاقی دارم که اصلا دوست ندارم کسی از من نگهداری کند و از سر دلسوزی با من برخورد کند.
من دوست دارم خودم با مشکلم برخورد کنم. تا 2 سال پیش که مادرم فوت کرد مدام نگران من بودند، اما من برای فوت پدر و مادرم هیچ وقت اشک نریختم. برای از دست دادن آنها و اینکه دیگر کنار ما نیستند بسیار ناراحت و غمگین می شوم اما همیشه خاطره آنها را در ذهن خودم زنده نگه می دارم، اما خواهرها، برادرها و همسرم همه همراه من بودند و به من لطف داشتند. انرژی هایی که مردم به عنوان دعا و آرزوی سلامت به آدم می دهند واقعا دوست داشتنی است. همه اینها به من کمک کرد و از دلایل اصلی نگه داشتن امید به زندگی بود. من این اقبال را داشتم که این محبت ها را داشته باشم و الان بعد از 3 بار جراحی و 4 بار شیمی درمانی همچنان خوب هستم.
اگر قرار باشد بعدا اتفاقی بیفتد می توانم بگویم خواست و حکمت خداوند بوده. البته این را هم بگویم خانواده هایی که بیمار دارند، باید در همراهی کردن بیمار یک مقدار با دقت قدم بردارند و بخشی زیادی از امید و روحیه داشتن و مبارزه را به عهده خود بیمار بگذارند، نباید بیمار را یکباره خانه نشین کنند.
مراقبت و دلسوزی ما نباید باعث شود بیمار از زندگی روزمره اش فاصله بگیرد و حس بیمار بودن بر او چیره شود. شاید باور نکنید اما من شب ها از درد نمی توانستم تا صبح بخوابم و برای اینکه درد را فراموش کنم مدام در کوچه قدم می زدم و بعد از راه رفتن از شدت خستگی بیهوش می شدم. من باید خودم با خودم کلنجار می رفتم و مشکلم را حل می کردم.
روحیه شما ستودنی است. دوست داریم در پایان جمله ای به همه کسانی که به سرطان مبتلا هستند بگویید.
زندگی کسی که دوستش نداشته باشد را رها می کند و کسانی را که دوستش داشته باشند و نسبت به او سپاسگزار و شکرگزار باشند هر طور شده حفظ می کند. لحظه ای که نسبت به زندگی بی تفاوت شوید زندگی هم شما را از خودش دور می کند، حواستان به زندگی باشد.
اخبار فرهنگی - هفته نامه زندگی مثبت / برترین ها