فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

عجیب‌ترین مخلوقات ادبیات


در این نوع نوشته ها پیچیدگی و غیر قابل پیش بینی بودن تخیل نویسنده نوعی هویت به سیر داستان می دهد که معمولاً ابتدا و پایان سرگرم کننده ای برای مخاطب ایجاد می کند.

فولکلور در ادبیات کشورهای مختلف زمانی متولد می‌شود که انسانی خود را با حیوانات، درختان یا اشیاء بی جان مقایسه کند یا در قصه ها به آنها تبدیل شود و توصیف آنها را در دل داستان قرار دهد.

تبدیل شدن به فرد یا چیزی دیگر در ادبیات مدرن نیز جایگاه ویژه ای دارد که به افراد و نویسنده ها اجازه می دهد تا بی نهایت خیال پردازی کنند و خواننده را به هر جایی که بخواهند ببرند.

در این نوع نوشته ها پیچیدگی و غیر قابل پیش بینی بودن تخیل نویسنده نوعی هویت به سیر داستان می دهد که معمولاً ابتدا و پایان سرگرم کننده ای برای مخاطب ایجاد می کند. در اینجا به روایت سایت لیست ورس چند نمونه از معروفترین فولکلورهای ادبیات جهان و به عبارت بهتر خاطره انگیزترین تبدیل های انسانها را در تخیل نویسنده ها مرور می کنیم.
 


 


ویدیو مرتبط :
ادبیات عجیب وزیر کشور غلط کردید، بیخود کردید!

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

یک داستان عجیب و آموزنده



 

 

 

یک داستان عجیب و آموزنده


روزى مردى با زن خود مشغول غذا خوردن بود و غذا مرغ بریان بود، سائلى بر درب خانه اظهار حاجت کرد، آن مرد او را محروم کرد و چیزى نداد، بعد از مدّتى روزگار بر او برگشت و ثروت و دارایى اش از بین رفت و زن را نیز طلاق داد. زن با مرد دیگرى ازدواج نمود. از اتفاقات عجیب آن که،

روزى آن زن با شوهر دوّم مشغول غذا خوردن و از جمله مرغ بریان بود که فقیرى بر درب خانه خوراک خواست. مرد گفت: مقدارى غذا و مرغ براى او ببر. وقتى زن غذا را به دست فقیر مى داد، دید گویا او را دیده است، دقّت کرد، سبحان الله، چه مى بینم! همان شوهر اوّلش بود که به این روز افتاده بود. گریه اش گرفت و برگشت.

شوهر سبب گریه را پرسید پاسخ داد: شوهر اوّل من بود، یک روز با او غذا مى خوردم گدایى آمد و او آن گدا را محروم کرد. مرد گفت: خدا گواه است آن سائل من بودم و چون تلخى ناامیدى را دیده ام نمى خواهم کسى از در خانه ام محروم برود.

امیرالمؤمنین(علیه السلام)مى فرماید:

اذا وصلت الیکم اطرافُ النعم، فلا تُنْفروا اقصاها بقلّة الشکر

هنگامى که رسیدن نعمت ها به شما شروع شد، با کمىِ شکرگزارى، کارى نکنید که به آخر نرسد و از شما سلب گردد.