فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

سنت های جالب خواستگاری و عروسی در بین قوم ترکمن



عروسی ترکمن ها , مراسم ازدواج در ترکمن

استان گلستان مجموعه ای یک میلیون و 800 هزار نفری از اقوام و مذاهب مختلف ایرانی بوده که هر یک با آداب، رسوم و سنت های خود رنگین کمان زیبایی را تشکیل و در کمال آرامش و هم افزایی برای توسعه این استان زیبا تلاش می کنند.

 

این اقوام در زمینه تشکیل زندگی و ازدواج، جشن عروسی، آیین های دینی و مذهبی، مراسم سوگواری و عزا و حتی نوع پوشش آداب و سنت های مخصوص به خود را دارند که از گذشتگان و پیشینیان نسل به نسل انتقال یافته و به مردان و زنان امروزی رسیده است.

 

ترکمن ها از جمله اقوام ساکن در این استان شمالی کشور بوده که با جمعیتی در حدود یک سوم جمعیت گلستان بیشتر در شهرستان های گنبدکاووس، آق قلا، گمیشان، بندرترکمن و مراوه تپه زندگی می کنند.

 

یکی از آداب قوم ترکمن که سعی می شود در این مطلب به صورت خلاصه به آن پرداخته شود مراسم عروسی بوده که همچون دیگر اقوام ایرانی مراحل مختلفی از خواستگاری، نامزدی، عقد و جشن عروسی دارد.

 

* ثوزآتماق
در این مرحله، پسری، دختری را برای زندگی مشترک خود می پسندد و بعد دختر و خانواده او تحقیق می کند و در ادامه چند تن از بانوان فامیل نزدیک پسر که بیشتر مادر، خواهر، عمه و یا خاله او هستند به خانه خانواده دختر می روند.

 

سرگروه خواستگار در خانه خانواده دختر پس از پذیرایی شدن ،می گویند که 'گلمه دیکدن خبر آل دییپ دیرلار' خوب، بفرمایید، چه خبر؟ و صاحب خانه با شنیدن خبر خواستگاری با خنده می گوید: 'اگر خدا قسمت کند، انشاءالله، اما اجازه بدهید ما هم تحقیق کنیم' و برای برای جواب دادن فرصت می خواهد.

 

* ثوزآلماق
بعد از اولین مرحله خانواده دختر کار تحقیق را شروع می کند، مدت این تحقیق ممکن است چند هفته یا چند ماه طول بکشد و نماینده خانواده پسر هر از چندگاهی نظر خانواده دختر را جویا می شود و سرانجام در صورت رسیدن به جواب مثبت به خانواده پسر مژده می دهد و می گوید: 'ثوزیمی آلدیلار' سخنم یعنی سخن خواستگاری پذیرفته شد.

اعلام قبولی از طرف خانواده دختر 'ثوزآلماق' گفته می شود و در این مرحله تاریخ آشنایی مقدماتی نیز تعیین می گردد.

 

* قاپی آچماق
در ادامه مرحله آشنایی مقدماتی مادر، خواهر زن، زن عمو ها و زن برادر های داماد با اعضای خانواده عروس است، خانواده داماد با شیرینی به خانواده پدری عروس می روند و پس از آشنا شدن تاریخ بله برون و نامزدی پسر و دختر مشخص می شود.

 

عروسی ترکمن ها , مراسم ازدواج در ترکمن

 

* دوزدادشماق
دوزدادشماق یعنی نان و نمک یکدیگر را خوردن و به عبارتی نمک گیر شدن بوده و به عبارتی مرحله مقدماتی نامزدی بوده که بدون حضور دختر و پس برگزار می شود.
در این مرحله فقط زن های دو خانواده شرکت دارند و طرف داماد هدایایی را که برای عروس آینده آورده است، تقدیم می کند.

 

این هدایا می تواند شامل یک تخته روسری ترکمنی به نام یایلیق، یک تخته روسری گلدار به نام چارقد، یک قواره پارچه پیراهنی، دو ظرف نان روغنی به نام های 'قاتلاما و بشمه' باشد.
خانواده دختر نیز بخشی از نان های روغنی را به عنوان تبرک بین حاضرین تقسیم می کند، این مراسم با کف زدن و شادی کردن همراه است و تاریخ مرحله نامزدی رسمی دختر و پسر نیز اعلام می شود.

 

* آداماق
در آداماق نیز بانوان دو خانواده شرکت داشته و بزرگتر خانواده داماد نخی باریک و سیاه و سفید را که به هم تابیده اند به گردن دختر می آویزد، این نخ را 'آلاجایوپ' گفته و نشانه یکی شدن دو شخصیت متضاد یعنی پسر و دختر است و نیز نشانه توافق آنها برای زندگی مشترک با حذف تضادهای رفتاری می باشد.
بعد از این مرحله دختر را 'آداقلی' یعنی دختری که نامزد دارد، می گویند.

 

* مال کثشمک
برای اجرای این مرحله، طرف داماد به طرف عروس خبر می دهد که در فلان روز یا فلان شب برای تعیین میزان مهریه با چند تن از نزدیکان خود که معمولا پدر یا برادر بزرگ او هستند، خواهند آمد.

خانواده عروس نیز چند تن از نزدیکان خود را خبر می دهد در این مجلس پس از پذیرایی با شیرینی و میوه از قصد و نیت مهمانان سوال می شود، آنها نیز قصد خود را آگاهی از میزان مهریه بیان می کنند.

 

در این مرحله دو طرف بر روی رقم مهریه صحبت کرده و سرانجام به وجه غالب در بین مردم رضایت می دهند، وجه مهریه در روز عروس کِشان و یا چند روز یا چند هفته قبل البته همراه با عقد رسمی به صورت نقد به خانواده عروس پرداخت می شود.

 

* قودابولماق
مرحله قودابولماق یا خنچه بردن و مرحله دوم نامزدی گفته می شود که براساس آن یک یا چند روز و گاهی چند هفته قبل از جشن عروسی عده ای از زنان خانواده داماد با قرار قبلی برای اجرای مرحله دوم نامزدی به خانه پدر عروس آینده خود می روند و با این عمل قرابت سببی را صورتی رسمی تر می دهند.

 

در این روز خانواده داماد هدایایی به عروس و خانواده او اهدا می کنند که شامل دوازده عدد مجمه (سینی) بوده و در هریک چهار قرص نان قاتلاما است و به وسیله یکی از زنان فامیل حمل می شود.

 

همچنین چهار عدد کله قند، دؤش (قسمتی از گوشت سینه و راسته گوسفند است که به شکل مثلث از بدن گوسفند جدا می شود و معمولا به وسیله زن برادر داماد ) حمل می شود، گوشواره و گردن بند طلا (این هدیه معمولا به وسیله بزرگترین عروس خانواده داماد، تقدیم می شود)، ساعت مچی، و هدایایی از قبیل روسری، چارقد، کفش، پارچه پیراهنی و حلقه نامزدی اهدا می شود.

 

* اوربا یایراتماق
یک روز قبل از مراسم قودابولماق، مادر داماد جشن کوچکی با حضور زنان فامیل و همسایه ها ترتیب می دهد و از آن ها می خواهد تا او را در پختن نان روغنی قاتلاما یاری دهند، دراین جشن که آن را 'اوربا یایراتماق' می نامند، یکی آرد را الک می کند، یکی دیگ بزرگ چدنی را بار می گذارد، یکی آرد را خمیر می کند، یکی خمیر را به صورت ورقه های نازک و مدور در می آورد، یکی این ورقه ها را به صورت چند لایه روی هم می گذارد، یکی لابه لای ورقه های خمیر ، روغن می مالد و به عبارتی همه کمک کرده و خمیر را می پزند و در نهایت دوازده عدد قرص نان قاتلاما را برای بردن به خانه عروس، کنار می گذارند و تعدادی نیز بین زنان حاضر به عنوان تبرک تقسیم می شود.

 

* ثاغت بل لِ مک
'ثاغت بل لِ مک' مراسم مختصری است که در خانه پدری عروس برگزار می شود و در آن زنان دو خانواده که بیشتر مادر، خواهر، زن برادر عروس و زن برادر داماد هستند تاریخ و روز عروسی را تعیین می کنند و این روز حتما باید یکی از روزهای سعد باشد.

 

ترکمن های گلستان روزهای هر ماه قمری را که عدد آخر آن به 7 یا 9 ختم شود سعد می دانند که برای انجام اعمال نیکو در نظر گرفته می شود، این روزها را گثاغتلی گون' می گویند.

 

* مرحله پیش برنامه
این بخش، رسمی جدید است و به پذیرایی دختر از دوستانش اطلاق می شود که حدود یک هفته قبل از عروسی انجام می شود.

 

* کارت نویسی
این بخش نیز پدیده تازه ای بوده و در این مرحله که معمولا 2 هفته قبل از جشن عروسی است داماد دوستان بسیار نزدیک خود را برای صرف شام دعوت می کند و بعد از صرف شام با همکاری مهمانان لیستی از اسامی کسانی که باید به عروسی دعوت شوند تهیه می شود و براساس آن کارت عروسی را می نویسند. این کارت ها، حدود یک هفته قبل از جشن عروسی توزیع می شود، در قدیم که صنعت چاپ وجود نداشت، کار دعوت حضوری بود.

 

عروسی ترکمن ها , مراسم ازدواج در ترکمن

 

*مُصایب
مصایب جوانی است هم سن داماد و نزدیکترین دوست او. در گذشته گفته می شود که مخارج شب عروسی که شامل پذیرایی از دوستان داماد است به عهده مصایب بوده و خانه پدری این دوست را به عنوان محل پذیرایی 'مصایب جای' می گفتند.

 

اما امروزه داماد راسا مخارج شب عروسی را عهده دار می شود و پذیرایی از دوستان را همراه با پذیرایی پدر و مادر خود از دوستان و آشنایان در خانه ی پدری برگزار می کند.
زمان این پذیرایی شب قبل از عروسی است، در این شب بعد از صرف شام کسانی که مایل به کمک نقدی باشند مبلغ مورد نظر خود را به نماینده داماد می پردازند و او هم نام کمک کنندگان و مبلغ کمک را در دفتری ثبت می کند تا داماد در آینده جبران کند، بزرگترها رأسا به پدر و مادر داماد تقدیم می کنند.

 

بعد از صرف شام و جمع آوری کمک مالی مراسم جشن و سرور آغاز می شود که با ساز و آواز همراه است، این مجلس تا نیمه های شب ادامه دارد و در ضمن آن ساعت عروس کشان را که معمولا ساعت 9 یا 10 روز بعد است به مهمانان اعلام می کنند تا کسانی که مایل هستند در کاروان عروس و عروس کشان شرکت کنند.


* ب وورچی
ب وورچی اصطلاحا به زنی می گویند که معتمد خانواده عروس و داماد بوده، وی در گوشه ی از آلا چیق ترکمنی یا اتاق می نشیند در حالی که صندوق چوبی پیش رو دارد و ضمن تحویل گرفتن هدایای مدعوین، متقابلا هدایایی تقدیم می کند.

 

* کُجه وه یا کجاوه
کجه وه در گذشته های دور اتاقکی بود از جنس پارچه های رنگین و معمولا چهل تکه که آن را بر روی شتر یا گاری نصب می کردند و از درون و برون می آراستند و از آن برای انتقال عروس به خاواده داماد استفاده می شد و از سقف آن زنگی از نوع جرس، شبیه ناقوس کلیسا می آویختند تا بر اثر حرکت شتر یا گاو به صدا در آید، صدای زنگ، بیانگر جشن و سرور و عروس کشان بود.

 

اما امروزه کجه وه اتومبیل های آخرین مدل است که به وسیله گل وگیاه و نوار های رنگین تزیین می شود و مرکب از دو دستگاه است یکی مخصوص عروس و دو تن از ینگه های (همراهان) او و دیگری مخصوص داماد و دوستانش است.

 

در این زمینه در کتاب نگاهی به فرهنگ مادی و معنوی ترکمن ها از 'گنبد دردی اعظمی راد' آمده است: آن زمان که کجاوه بر روی شتر بوده و عروس را به خانه داماد می آورند، یکی از خواهران داماد یا نزدیکترین زن به داماد با صدای بلند می خواند:

 

اؤل گلیان کجه وه اوون ثب دیدیم اجه مه
بارینگ آیدینگ دیدأمه قاراشثین گله جه مه

 

ترجمه: آن چه می آید کجه وه است. به مادرم گفتم: به کجه وه آرد بپاش.( آرد پاشیدن به کجه وه نشانه آرزو برای سپید بختی است.)

 

به برادرم بگویید: منتظر گلجه باش.
و خواهر دیگری می خواند:

آق مایانینگ آغرامنی یؤل گؤتارر ان شاءالله
اؤز دوغانمینگ نازینی قیزگؤتأرر ان شاءالله

 

ناز شتر سفید را که به آن کجه وه بسته اند، جاده تحمل می کند.
و ناز برادرم را عروس خانم، ان شاءالله

 

عروسی ترکمن ها , مراسم ازدواج در ترکمن

 

* عروس کشان
در این روز، دوستان و آشنایانی که مایل به شرکت درکاروان عروس کشان هستند در ساعت مقرر در محل خانه داماد حاضر می شوند و هر یک وسیله خاص خود را دارند.

 

در این روز پارچه های روسری مانند یا حوله، به هر یک از شرکت کنندگان در کاروان عروس تقدیم می شود ( هم از طرف خانواده داماد در شروع حرکت کاروان به سوی خانه عروس و هم از طرف خانواده عروس در زمان انتقال عروس به خانه داماد).

این کاروان مرکب از دو بخش شامل کاروان داماد مرکب از جوان ها، زن ها، دخترها و کاروان آق سقال ها یا ریش سفیدها می باشد.

 

کاروان ریش سفیدها حدود نیم ساعت قبل از کاروان داماد به عزم خانه پدری عروس حرکت می کند در حالی که یکی از ریش سفیدها مبلغ مهریه را که در مراسم 'مال کثشمک' توافق شده است در کیفی قرار داده تا به خانواده عروس، تقدیم کند، ریش سفیدهای طرف عروس از این گروه استقبال می کنند و آنها را بر سر سفره ای می نشانند که برروی آن انواع میوه و شیرینی است.

 

در این مرحله ریش سفیدخانواده عروس مبلغ جزئی از مهریه را به ریش سفید طرف داماد بر می گرداند تا بین کاروان ریش سفید ها، تقسیم شود.
بعد از مقدمات فوق اجازه انتقال عروس از خانه پدری به خانه داماد داده می شود و همگی مبارک باد می گویند و آخوند حاضر در مجلس برای خوش یمن شدن این وصلت آیاتی را از قرآن کریم تلاوت می کند، در این هنگام کاروان داماد هلهله کنان ورود خود را اعلام می کند و حامل هدایایی به خانواده عروس نیز است.

 

*آیاقدان آلماق
در گذشته وقتی زنان همراه کاروان داماد به خانه عروس رسیدند، زنان طرف عروس با گرفتن پای زنانی که حامل هدایا هستند جنگی مصلحتی بر پا می کردند که در اصطلاح 'آیاقدان آلماق' خوانده می شود و با شادی و هلهله همراه بود اما امروزه این مراسم در کمتر عروس دیده می شود.

 

* کجه وه کؤیمز
در کشاکش مراسم آیاقدان آلماق زنی با بسته های شیرینی وارد می شود، به این بسته ها 'کجه وه کؤیمز' می گویند و بیانگر این مفهوم است که عروس خانم از این وصلت راضی بوده و پشیمان نخواهد شد، در نتیجه هر دو طرف از جنگ مصلحتی دست می کشند.

 

بعد از این مرحله، هدایای طرف داماد و بقچه های رسیده بررسی می شود، آنگاه خانواده عروس نیز معادل همان بقچه ها (از نظر تعداد) و محتویات آنها، به بقچه های داماد اضافه می کند که در نهایت با خود عروس و همراه با جهیزیه او، به خانه داماد حمل می شود، بعد از این مراسم، از میهمانان با چکدرمه (غذای سنتی ترکمنی) پذیرایی می شود.

 

* دالاشماق
بعد از مراسم پذیرایی و رخصت ریش سفیدها نوبت به عروس کشان می رسد تا عروس را به خانه داماد منتقل کنند، در این مراسم، یکی از زن های طرف داماد (زن برادر او) به جانب عروس می رود، در حالی که یک قواره چاشو، چادر شبی ابریشمین یا قرمز مجلل به دست دارد و مجادله ای لفظی و مصلحتی بین او و یکی از زنان طرف عروس روی می دهد و در پایان این مجادله ساختگی نیز مثل مراسم دیگر با شادی و هلهله به پایان می رسد پس از آن طرف داماد چاشو یا دون را بر سر عروس خانم می اندازد که نشانه پیروزی بر طرف عروس است.

 

و در ادامه به مادر عروس گفته می شود که اکنون وقت آن است که با دخترت خداحافظی کنی و مادر رو به دخترش می گوید: دخترم خداحافظ، خوشبخت باشی، قدمت در خانه جدید مبارک.
بعد از خداحافظی مادر با دختر، نزدیکترین زن به عروس (خواهر یا زن برادر او ) راه را بر زنان طرف داماد می بندد و می گوید: خلعت من کو؟ و با گرفتن هدیه ای (یک قواره پارچه پیراهنی) اجازه خروج می دهد، اما در مقابل کجه وه، یکی از برادران عروس منتظر است، او نیز با گرفتن هدیه ای ،اجازه می دهد که کجه وه و کاروان همراه آن، بی هیچ مانعی حرکت کند.

 

عروسی ترکمن ها , مراسم ازدواج در ترکمن

 

* اوون ثپمک
وقتی که کاروان عروس به خانه داماد رسید، مادر داماد با کاسه ای آرد آن را متبرک می کند که نشانه سفیدبختی و برکت بوده و این مرحله را اوون ثپمک می گویند.

 

* پول ثچمک
پس از مراسم اوون ثپمک نزدیکان داماد بر سر عروس پول، نقل و نبات، می ریزند و گروهی نیز که معمولا مرد و از اقوام و دوستان نزدیک هستند بر یک بلندی می روند و چیزی را در اندازه توپ تنیس در بین جمعیت حاضر در صحنه می اندازند و به آورنده شیء پرتاب شده، مبلغی پول که قبلا اعلام شده می دهند.

در عروسی های امروزی این بخش کمتر دیده می شود.

 

* کُشتی - گورشمک
از مراسم دیگر عروسی که در گذشته های دور رسم بود کُشتی است که به آن گورشمک می گویند.
در مراسم کشتی شخصی که زانوی رقیب یا کتف او را به خاک برساند، برنده مسابقه است و از دست ریش سفیدان محل، جایزه می گیرد. به این جایزه 'بایراق' گفته می شود.

 

* اسب دوانی
یکی دیگر از مراسم دیدنی در عروسی ترکمن ها، اسب دوانی است که در گذشته های دور معمول بود و امروزه خیلی به ندرت، آن هم در روستاها و در سطحی ابتدایی برگزار می شود.

 

* قاپی ثاقلاماق
'قاپی یا قاپو 'به معنی در و 'ثاقلاماق' به معنی حراست و نگهبانی است، در طول زمانی که مراسم پول ثچمک ادامه دارد، عروس را به اتاقی می برند که به عنوان حجله در نظر گرفته شده است. این اتاق یا 'اوره گی (حجله) » می گویند و قبل از آمدن عروس، چند زن جوان از خانواده داماد در آن حور دارند و این زن ها تا زمانی که مبلغی را از ینگه های (همراهان) عروس نگیرند. اجازه ورود به آنها نمی دهند، این عمل آنها را قاپی ثاقلاماق می گویند.

ینگه های عروس در گذشته حداکثر 4 نفر بودند اما امروزه تعداد آنها را تا 10 یا بیشتر افزایش داده اند.

 

* قیچی زدن
در اتاق کناری نیز عاقد و گروهی از ریش سفیدهای طرف داماد نشسته اند تا خطبه های عقد به وسیله روحانی محل جاری شود، در طول مدتی که مراسم عقد در جریان است هیچ کس حق ندارد به دیوار این اتاق و حجله گاه تکیه کند، این مراسم با قیچی زدن 4 نفر در چهار گوشه اتاق همراه و معنی دست و زبان بدخواهان بریده باد، است.

 

*وکیل
اعلام رضایت عروس و داماد برای انجام مراسم عقد در حضور عاقد صورت نمی گیرد بلکه برای هر یک نماینده ای تعیین می شود که معتمد هر دو خانواده است، این معتمد را وکیل می گویند.

 

پس از اینکه که وکیل ها به حاضرین و ریش سفیدان معرفی شدند روحانی محل که وظیفه عقد دختر و پسر را به عهده دارد از وکیل عروس می پرسد:
- شما در این محل چه کاری دارید؟
وکیل عروس با اشاره به وکیل داماد می گوید:
- از این آقا طلب دارم و باید هم اکنون طلب خود را بگیرم.
وکیل داماد با عصبانیتی ساختگی می گوید:
- من به شما بدهکار نیستم.

 

سپس مجادله ای لفظی بین آن دو در می گیرد و سر انجام با وساطت ریش سفیدها و تعارف شیرینی این دعوای ساختگی فیصله می یابد و صیغه عقد جاری می شود پس از آن حاضرین از آبی می نوشند که با جاری شدن صیغه نکاح متبرک شده است و اصطلاحا 'نکا ثو'می گویند.

 

هر چند امروزه با توجه به اینکه عقد دختر و پسر در دفاتر ازدواج انجام می شود در همان جا نیز صیغه عقد جاری می شود و مراسم قیچی زنی کمتر در عروسی ها انجام می شود.

 

عروسی ترکمن ها , مراسم ازدواج در ترکمن

 

*الدش دیرمک
در اولین روز ورود عروس و بعد از پایان مراسم عقد در حضور جمعی از زنان دو طرف دست عروس را در دست داماد می گذارند در ضمن این مراسم، زنی از نزدیکان داماد اشعاری را با صدای بلند و آهنگین می خواند که متضمن مسئولیت های دو طرف (عروس و داماد) در زندگی مشترک است.

 

از جمله خطاب به داماد خوانده می شود:
آلاجا کوینگ گیدرمه آرپا چورک ایدیرمه
توینیق لا، دپدیرمه آغیزلا، قاپدیرمه
دیه باشی، ایت دیرمه چوپرک یونگی دیت دیرمه

 

یعنی: پیراهن وصله دار نپوشان، نان جوین مخوران، مگذار که به آسیبی برسانند یا درشتی کنند، مگذار که شتربانی کند یا ریسنده ی پشم نامرغوب شود.

 

و نیز خطاب به عروس خوانده می شود:
اوینگدن گلثه قاپارثینگ ایزنیگدن گلثه دپرئینگ
آشینگ کان دن بیشرگین قازان زوردن دوشیرگین
یعنی با دشمن رو در رو مبارزه کن و به آدم های دو رو – که از پشت خنجر می زنند – قاطعانه پاسخ بده. در پختن غذا خسیس نباش بلکه همیشه دیگ را از مواد غذایی پرکن.

 

* اوجه آش
بعد از الدش دیرمک، مراسم اوجه آش برگزار می شود و آن صرف چکدرمه غذای سنتی ترکمن است که با برنج و گردن گوسفند تهیه می شود و مخصوص عروس و داماد است.
در پایان این مراسم عروس و داماد مبلغی پول در داخل ظرف می گذارند که به عنوان هدیه برای آشپز باشی است.

 

هر چند در برخی طوایف قلب گوسفند می پزند که وظیفه پختن آن را زن برادر داماد به عهده دارد و آن را از وسط به دو قسمت تقسیم کرده و نصفی را به داماد و نصف دیگر را به عروس می دهند تا صرف کنند و عروس و داماد پس از صرف آن هدیه ای را به زن برادر داماد می دهند.

 

* قایتارما
فردای مراسم عروسی طبق سنتی قدیمی عروس را به خانه پدری باز می گردانند که به آن قارینارما می گویند، گفته می شود این بازگشت و ماندن در خانه پدر در گذشته های دور گاهی تا 2 سال طول می کشید، اما امروزه تقریبا این مراسم به بوته فراموشی سپرده شده است.

از جمله ویژگیهای رسومات ترکمن ها استفاده از پارچه های بسیار زیبا و رنگارنگ بویژه در مراسم های جشن و عروسی است.

منبع:irna.ir


ویدیو مرتبط :
تولید روسری توسط قوم ترکمن

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

صحبت های جالب بلاژویچ؛ از خواستگاری برای چلنگر تا دوست داشتن احمدی نژاد به خاطر دشمنی با آمریکا



سرمربی , تیم ملی


سرمربی اسبق تیم ملی گفت: «من مردم ایران را دوست دارم. این را از صمیم قلبم همه جا گفتم که ایران زیباترین کشور دنیاست، با بهترین آدم هایی که تا به حال دیده ام! رویایم این است که در ایران بمیرم.»

به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز به نقل از خبرآنلاین، این گفتگویی است متفاوت با میروسلاو بلاژویچ، سرمربی یک دهه قبل تیم ملی و این روزهای مس کرمان. این چیرو است که روبری مان نشسته. او که هموطنانش این لقب را برایش انتخاب کردند چون بزرگترین افتخار فوتبالی شان را برای آنها رقم زده و بی دلیل نیست که صدایش کنند: «قهرمان». اینجا در تهران هم روزگاری او یک قهرمان بود؛ «چیرو»، «شیرو» شاید هم «هیرو». قهرمان قصه اما باخت. درست مثل قهرمان های موفق اول قصه. یکی مثل ناپلئون که آخر قصه را بد باخت. باخت و سیاه شد و اسمش شد سیاه باز.
پیرمرد اما حتی اگر سیاه بازش بخوانند، حتی اگر مطمئن باشی در پس خنده ملیحش، بعضی از حرف هایش را فقط برای این می زند تا شیفته رفتارش شوی، این قدر دوست داشتنی هست که غرق در کلامش باشی. پیرمردی که عادت دارد فحش هایش را چنان شیرین ادا کند که راهی غیر از خنده باقی نمی ماند. زمین و زمان را بی نصیب نمی گذارد. او شیرین است مثل علی پروین. مصاحبه اش هم باید مثل مصاحبه های سلطان پر شود از «...» هایی که به صلاحدید شما خوانندگان می توانند با جملاتی مترادف پر شود. چیرو در این گفتگو خیلی از فوتبال نگفته. او که روزگاری کاندیدای ریاست جمهوری کشورش بوده از علایق سیاسی اش برای مان گفته از مواضع ضد استکباری اش.

* شما که می خواستید برگردید ایران، لابلای خاطرات تان در فوتبال ایران که ورق می زدیم، یک خاطره جالب بود. رفتن به خواستگاری برای رضا چلنگر. دوست داریم خودتان برایمان از اول تعریف کنید.
- اوه، (دستی لای موهایش می کشد) این حساس ترین ماموریت زندگی من بود. نخندید، به خدا، باور کنید. رضا من را متقاعد کرد و گفت به جای بابام باید بروی خواستگاری. به سختی قبول کردم و رفتیم. در که باز شد، من زیباترین دختر در تمام زندگی ام را دیدم، همان جا گفتم آقا جان ماموریت من با شکست مواجه شد، رضا بیا برگردیم! به رضا نگاه می کردم و بعد به خانمش. اصلا به هم نمی خورند. رضا خیلی زشت بود! (دوست خوب مان رضا چلنگر بعد از سال ها امشب بار دیگر مترجم چیرو شده و این مصاحبه را خودش ترجمه می کند. او ری اکشن های بلاژ را در حین تعریف قصه خواستگاری اش برای من تکرار می کند و این چاره ای نمی گذارد غیر از خندیدن با صدایی بلند) و همسرش خیلی زیبا. من که فکر نمی کردم این وصلت سر بگیرد!

* واقعا اگر خودتان دختری داشتید به رضا می دادید که برایش رفتید خواستگاری دختر مردم؟
- (می خندد) رضا روح دارد، رضا روح دارد. رضا عشق دارد. با همین جمله ها همسرش را هم فریب دادم! همه اینها را به همسرش گفتم. او برگشت و گفت هر چی خدا بخواهد همان می شود. من گفتم خدا همیشه تبلیغ عشق را می کند. همان جا دخلش آمد. گفتم خدا الان می خواهد این پیوند برقرار شود و چند روز بعد رفتیم عروسی!

* باز هم یک سوال می پرسیم که پای رضا در میان است. فکر کنیم او تنها مترجمی است که هر چه می گوئید ترجمه می کند، مخصوصا حرف های سانسوری شما را!
- (خنده) من قول شرف می دهم رضا در کرواسی معروف تر از ایران است. (خنده جمعی) گزارش های مختلفی از او تهیه شده و پخش شده. وقتی تیم ملی ایران را قبل از بازی های مقدماتی جام جهانی به اردو برده بودم، یک گروه از خبرنگاران آمدند اتریش و یک گزارش از رضا تهیه کردند. (از جایش بلند می شود و شروع می کند اتفاقات آنروز را اجرا کردن) من سیگار می کشیدم، رضا سیگار می کشید. من فحش می دادم، رضا فحش می داد! من سرم را گرفته بودم، رضا هم سرش را گرفته بود. من کله ام را با دست می گرفتم، رضا هم می گرفت... (خنده)

* یک بار برانکو از روزهای اول حضور در ایران که تعریف می کرد، از شما حرف های زیادی نقل می کرد. اینکه اولین بار در تعطیلات شب عید به ایران آمدید و در هتل تنها مانده بودید و هیچ کس از فدراسیون سراغ تان نمی آمد. اینکه شما گفته بودید: برانکو؛ آمدیم سربازی! هیچ راه فراری هم نداریم.
- این خاطره که می گویی خیلی قدیمی است. من پیر شده ام. 10 سال گذشته. یادم نیست زیاد. حتما چیزهایی به او گفته بودم. من کلا زیاد حرف می زنم! برانکو هم فقط نگاه می کند! (می خندد) خوشحالم از اینکه برانکو موفق شد بالاخره خاطره خوبی از خودش در فوتبال ایران باقی بگذارد.

* شما با برانکو مشکل دارید؟
- نه. چطور مگه؟

* پس چرا شما حرف هایی درباره او زده بودید؟ انگار منتقد برانکو بودید.
- خبرنگار برگشت به من گفت برانکو در مخالفت با من چیزهایی گفته، به او گفتم هی پسر، باورم نمی شود ولی اگر پاسخی می خواهی، من دارم که پاسخ حرف های برانکو را بدهم. ولی رابطه ما دوتا مثل پدر و پسر است.

* با هم در ارتباط هستید؟
- بله، هر روز.

* چه به هم می گویید؟
- بیشتر درباره ایران حرف می زنیم. برانکو برمی گردد به ایران، فاز بعدی کارش در ایران خواهد بود. فعلا در عربستان است. خودش به من گفت بعد از عربستان در تهران است.

* شما وقتی آمدید یک اسطوره برای فوتبال ایران بودید، به خاطر هیجانی که داشتید، مردم شما را دوست داشتند.
- من هم آنها را دوست دارم. این را از صمیم قلبم همه جا گفتم که ایران زیباترین کشور دنیاست، با بهترین آدم هایی که تا به حال دیده ام!

* با همه محبوبیتی که داشتید، ناکام شدید ولی برانکو که خیلی سرد بود و محبوبیتی نداشت، آمد و بزرگترین افتخار فوتبال ایران را به دست آورد. فکر می کنید چه اتفاقی افتاد؟ تیم محبوب تر ما نرفت جام جهانی ولی تیمی که خیلی کمتر محبوب بود، تاریخی شد!
- ...(!) این یک واقعیت است. (خنده جمعی) اگر این موردی که گفتید واقعیت داشته باشد که شاگرد استادش را پشت سر گذاشته، پس دخل من آمده. باید بگویم... ببین کار من به کجا رسیده که شاگرد تنبلم می آید و من را پشت سر می گذارد... (حسابی می خندد و ادامه می دهد) ولی خوشحالم چونکه موفقیت او، موفقیت من هم هست. به هر حال برانکو 10 سال دستیار من بود و به طور قطع خیلی از موارد را از من یاد گرفت. تیم من باید به جام جهانی می رفت. هر بار که از آن روزها حرف می زنید قلبم درد می گیرد. خوشتان می آید من پیرمرد را اذیت کنید؟

* اما این هم بخشی از تاریخ است!
- خوشحالم از اینکه برانکو موفق شد ولی من در یک زمینه دیگر موفق شدم. برد من کم از موفقیت او نداشت. نمی دانم آن روزها را چقدر یادتان هست؟ روز بازی با عربستان یا ایرلند؟ حتی روز بازی با امارات. آن بازی ها یادتان هست؟ من موفق شدم کل ملت ایران را بیاوریم ورزشگاه و بسیج کنم تا تیم ملی را تشویق کنند. مردم ایران، محبت و عشق من را به خودشان تشخیص دادند. آمدند و پاسخ عشق و محبت من را دادند. (اشک در چشم هایش حلقه می زند و آرام تر ادامه می دهد) کار من در ذهن مردم ایران و پاسخ آنها در رفتار من تا ابد می ماند. هنوز هم آن عشق را در وجودشان می بینم. هرجا که می روم، می بینم که دوستم دارند و به یادم هستند. خیلی خوشحالم که الان دوباره اینجا هستم. دست به هر اقدامی خواهم زد تا در ایران بمیریم. واقعا این رویایم است که همین جا بین مردم ایران بمیرم.

* شما فرقی بزرگ با برانکو دارید. این را هم گفته بودید که برانکو یک مربی خوب است اما نفر اول خوبی نیست چون هیجان رهبری را ندارد!
- این کدی ژنتیکی است که تاثیرگذار می شود. باید رهبر بودن در وجود یک مرد اول باشد. برانکو یک مربی آموزگار است ولی من یک رهبرم در فوتبال. نمی توانم بگویم، چیزی که من دارم بهتر است چون برانکو موفق شد و من نشدم. ولی این تفاوت که گفتید بین ما هست. این ویژگی است که مربی ها را به دو دسته تقسیم می کند. گروهی مثل من و بخشی هم مثل برانکو. اینجا در ایران من ناکام بودم و او به موفقیت رسید.

* ولی مردم کسی را دوست دارند که بیشتر هیجان دارد؛ مارادونا، تراپاتونی و...
- مردم، همه احمق ها را دوست دارند! (خنده جمعی) من همیشه همین طور بودم. همیشه خواستم هدایت کنم. شعار نمی دهم. اصولا همین طور هستم.

* اما وقتی یکی با ویژگی های شما شکست می خورد، می شود سیاه باز یا رویا فروش. حتی اگر فقط برای یک تک به تک که علی کریمی از دست داد به جام جهانی نرفته باشید!
- تبریک می گم (بلند می شود و با خبرنگار ما دست می دهد)... حافظه ات را! (باز می خندد)

* آن حرف ها شما را ناراحت می کرد یا نه؟
- کدام حرف ها؟

* سیاه باز، رویا فروش، دروغگو...
- حالا خوب گوش کن به حرف من. پسر خوب، تو عینک داری، من هم دارم. تو خوب می بینی من هم خوب می بینم ولی وقتی به تو می گویند کوری جواب می دهی برو پی کارت! به گور بابای هر کسی که غیر از این فکر می کند (خنده) به من چه مربوطه، طرف آن چیزی من را صدا می زند که نیستم؟! هان؟ من که خودم می دانم سیاه باز نیستم و سر کسی کلاه نگذاشته ام... هر کسی که طوری دیگر درباره من فکر می کند! من سعی کرده ام همیشه به مردم کمک کنم. در فوتبال الویت من شادی مردم است. در کرمان، متاسفانه زندگی خاصی وجود ندارد. من می خواهم به جوان های ایرانی از طریق فوتبال شادی را هدیه بدهم. شما نامردها در تهران همه چی دارید ولی در کرمان، هیچی. یک کافی شاپ هم برای جوان های هم سن و سال تان نیست تا چند ساعتی بروند در کنار هم باشند.

* این چیروی قهرمان که می گوید حرف منتقدین برایش اهمیتی ندارد، به جایی رسید که شما گفتید من پوست کرکودیل ندارم...
- باز رجوع می کنم به قبل و می گویم حافظه ات را! (خنده جمعی) دهان من را صاف کردی! چقدر گذشته خوب در ذهنت مانده (خنده از روی لبش نمی رود) من کرکودیل کوچولوئه هستم. این آرم لاکوست که روی لباس هاست! خیلی دوست داری خاطرات بدم را به یادم بیاوری؟

* شبی که شما به برنامه 90 رفتید، خیلی از مردم شکست یک فرمانده را دیدند. فرماندهی که دارد فرار می کند.
- چه انتظاری داشتی؟ چه کار باید می کردم؟

* من دوست داشتم مردی که مدام شعار از پیروزی می داد، می ایستاد و می جنگید و کار را خودش تمام می کرد. نه اینکه برود تا برانکو مسئولیت نیمه کاره اش را تمام کند. اشک های روز بازی ایران و ایرلند یا شب باخت به بحرین را باید بلاژ از دل هواداران در می آورد نه برانکو.
- چیزی که می گویی بزرگ ترین حسرت زندگی من است. فکر می کنی من خواستم از ایران فرار کنم؟ ... نه فقط دوست داشتم که خودم این ماموریت را تمام کنم، بلکه آرزویش را داشتم ولی موفق نشدم انجامش بدهم. هنوز لعنت می فرستم به آن روزها. (همراه با حسرت) آن اتفاق مثل یک لکه سیاه ماند در زندگی من. ولی پسر، من چیکارش کنم؟ این سرنوشت ما مربیان است، همه مربیان. بگذار یک چیز برایت بگویم. الان خیلی خوشحالم که اینجا هستم. وقتی این عشق مردم را می بینم نسبت به خودم، از بچه های کوچک تا پیرمردها... در کرواسی به من می گویند ایرانی. آقای شریف خدایی سفیر ایران در کرواسی بار آخر من را صدا زد و گفت تو داری بهترین تبلیغ را برای ایران می کنی در خارج از کشور. بهترین مردمان دنیا ایرانی ها هستند، بهترین ها. با بزرگترین روح و شجاعت در قلب شان. «ما ایرانی ها» را کسی نمی تواند تهدید کند. این جوان ایرانی هر کسی بخواهد دست به ایران بزند، دهنش را صاف می کنند و حالشو می گیرن!

* شما هم مواضع تان مثل ماست؛ مثل یک ایرانی می گویید انرژی هسته ای حق مسلم ماست؟
- بله بدون شک هم انرژی هسته و هم قدرت رسیدن به تکنولوژی هایی که آمریکایی ها می ترسند شما آنها را داشته باشید. من که فکر می کنم ایرانی ها خیلی زود به آنچه می خواهند، می رسند. شاید هم همین حالا هم داشته باشندش. احمدی نژاد قوی است، به نظرم این کار را می کند. ایران به هدفی که دارد می رسد. احمدی نژاد جلوی همه می ایستد. آمریکا جلوی ایران حرفی برای گفتن ندارد. من مناسبات سیاسی را به دقت دنبال می کنم. همین حالا هم می گویم به رغم همه تلاش هایی که برای تحریم ها می کنند، آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.

* رضا می گفت بعد از ماجرای 11 سپتامبر هم حسابی خوشحال بودید!
- از حمام آمدم بیرون، رضا گفت رئیس ببین چه شده. فکر کردم کسی مرده. ترسیدم. دیدم یک هواپیما خورد توی یک برج، دومین هواپیما هم همین طور... سی ان ان داشت صحنه ها را پخش می کرد. حوله ام را پرت کردم، کلی ذوق زده شدم و کلی هم به آمریکایی ها فحش دادم! عین خودشان که دنیا را می ریزن به هم، یکی هم کشور شان را ریخته بود بهم! بت آمریکا آن روز شکست. البته از اینکه افراد زیادی در آن قصه کشته شدند ، ناراحت هستم اما به هر حال کشوری که این قدر همه را اذیت می کند، خوب حالش گرفته شد. الان هم می بینید همه کاری برای انزوای ایران می کند اما باسیاست های درست ما، آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، تا زمانی که چین با ماست و متحد ماست ، همه موش های دنیا مثل آمریکا و بقیه خیلی کوچک هستندو کاری از دست شان بر نمی آید.

* شما ظاهرا به سیاست علاقه زیادی دارید، مخصوصا سیاست های خارجی ایران.
- من احمدی نژاد را خیلی دوست دارم چون می زند پدر این آمریکا و هم دستانش را در می آورد! او هم مثل من با جرات است!

* با این هیجانی که حرف می زنید فکر کنیم قصد شرکت در انتخابات را دارید!؟!
- (خنده) بیا جلو، یک چیز جالب برایت تعریف کنم. یک بار در کرواسی کاندیدای ریاست جمهوی شدم. همه می گفتند این باید رئیس جمهوربشود . خبرنگارها دورم را گرفته بودند و مدام برایم نوشابه باز می کردند. من هم باورم شده بود که واقعا خبری است. انتخابات که شروع شد، به همه رای رسید به من ... کوفت! (خنده جمعی)

* خیلی شما را خسته نمی کنیم، از روزهای گذشته دو سه تا سوال داریم.از بازی ایران و بحرین.
- آنها را که بعد از مرگم می فهمید!

* اخیرا مصاحبه ای داشتید و قضیه مربوط به علی کریمی را عوض کردید . قصه مک دونالد در زاگرب. اینکه تیم را برگرداندید تا علی ساندویچ بخورد!
- من دروغ نگفتم. بگذار یکبار دیگر قصه را برایت بگویم. (از جایش بلند می شود و بالای سر رضا چلنگر می ایستد) علی دایی به من گفت او نمی خواهد غذا بخورد چون غذای هتل طعم غذای ایرانی را نمی دهد. خدا بیامرز رنجبر آمد و گفت این نمی خواهد غذا را بخورد. من هم همین کار را کردم. ببین پسر، قشنگ نگاه کن با او چیکار کردم، چشمهایت را باز کن. دیدم کریمی غذا را عقب و جلو می کند. (گردن چلنگر را می گیرد و جوری خم می کند که می ساید روی میز) صورتش را چسباندم رو میز و گفتم بخور. وقتی من رفتم، کریمی را بغل کردم و او شروع کرد به گریه کردن.

* کتاب خاطرات تان تمام نشد؟ دوست داریم از بازی بحرین بدانیم...
- پسر، داغ من را تازه نکن. نشسته ایم و با هم می خندیم، خوش می گذرد. شب من را خراب کن. مردم خودت همه چیز را می فهمی. فقط یک اتفاق افتاد که دردم را تسکین داد و آن 6 گل. وقتی بازی تمام شد، انگار تازه متولد شدم. کیف کردم، هی می گفتم بچه ها دمتان گرم. بحرین له شد. اگر من سرمربی ایران بودم سکته را می زدم!

* قبل از بازی استقلال گفتید، من تا به حال در آزادی نباخته ام. ولی شما بدون باخت در تهران حذف شدید...
- ولی من نباختم.

* آن نتیجه باعث عدم صعود ایران بود.
- الان که داری در چشمم نگاه می کنی و اصرار داری، اینجا (با دست قلبش را نشان می دهد) خیلی درد می گیرد.

* این روزها خبرهایی درباره برکناری شما شنیده می شود. چقدر درست است؟
- کی گفته من قرار است برکنار شوم؟

* رسانه ها نوشته اند.
- نه اصلا اینطور نیست. من به این شایعات نمی پردازم. اینها اخباری هستند بدون پایه و اساس. من دوست دارم در مس بمانم و به هدف هایی که دارم برسم. می خواهیم به رده های بالای جدول برسیم.

* در حاشیه مصاحبه
- خداداد عزیزی با همه مخالف است، من مستثنا نیستم. ولی دوستش دارم. بدون او، فوتبال ایران جالب نمی شد، مثل حضور خود من. فوتبال بدون جنجال به چه درد می خورد؟
- چطور به من می گویند که مخالف بوسنی هرزگوین بودم که سرمربی بوسنی شدم؟! واقعا چطور می شود؟ ظاهرا او اطلاعاتی نداشته و ندارد.
- خداداد عزیزی را می بخشم با اینکه خیلی علیه من حرف زد. او روحیه یک ورزشکار را هم نداشت!
- با کی روش به رویاهایتان می رسید. مربی بزرگی است. من او را دوست دارم و با هم ارتباط داریم. در پلی آف جام جهانی با بوسنی دو بار به کروش و پرتغال باختم. او یک رهبر است، یک رهبر بزرگ.
- به نظر من پرسپولیس این فصل قهرمان لیگ برتر می شود! دنیزلی را خیلی دوست دارم و امیدوارم موفق شود. من شک ندارم بازیکنان پرسپولیس سرشان را برایش می دهند