فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

دستنوشته‌ های گمشده جلال آل‌احمد پیدا شد


در آستانه هجدهم شهریور و سالروز درگذشت جلال‌آل‌احمد، خواهرزاده این نویسنده شهیر ایرانی بخشی از یادداشت‌های روزانه این نویسنده را برای نخستین بار منتشر کرد.

خبرگزاری مهر: در آستانه هجدهم شهریور و سالروز درگذشت جلال‌آل‌احمد، خواهرزاده این نویسنده شهیر ایرانی بخشی از یادداشت‌های روزانه این نویسنده را برای نخستین بار منتشر کرد.

چندی پیش، مقداری از دستنوشته‌های گمشده زنده‌یاد جلال آل‌احمد به طور اتفاقی در منزل وی پیدا شد و برای بررسی و انتشار در اختیار محمد حسین دانایی خواهرزاده وی قرار گرفت.

بخشی از یادداشت‌های منتشرنشده جلال آل‌احمد/ «یادش بخیر عجب روزی بود 30 تیر!»

مهمترین و در عین حال، آماده‌ترین قطعه در میان دستنوشته‌های چاپ نشده‌ای که اخیراً پیدا شده‌اند، خاطرات یا یادداشت‌های تقریباً روزانه جلال آل احمد است، مشتمل بر 2150 صفحه در چهار دفترچه. این یادداشت‌ها از تاریخ 18 مرداد 1334 شروع می‌شوند و تا حدود بیست ماه قبل از درگذشت او، یعنی تا تاریخ سه دی ماه 1346 ادامه می‌یابند. در این یادداشت‌ها، اطلاعات فراوانی وجود دارند، اعم از اطلاعات عمومی مربوط به اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ایران و جهان، تا اطلاعات خصوصی مربوط به روابط دوستانه و امور خانوادگی و احوال شخصیه و خلجانات روحی جلال آل‌احمد و معاصران و معاشرانش.

 بدون تردید، این اطلاعات می‌توانند کلید فهم بسیاری از مسایل مربوط به زندگی و زمانه جلال آل احمد و اطرافیانش باشند.

بخشی از یادداشت‌های جلال آل‌احمد که توسط دانایی در اخیتار خبرگزاری مهر قرار گرفته، به شرح زیر است:

چهارشنبه 29 فروردین 1335- 5/4 بعد از ظهر:
... داریوش و گلستان هر دو اتومبیل خریده اند و به این طریق، باید سبیل ما را چرب کنند، پدرسوخته‌ها، واگرنه هو می‌کشیم که به زودی به دست اوراقچی بیفتد...

شنبه 30 تیر 1335- نیم بعد از ظهر:
یادش بخیر! عجب روزی بود. گرچه من در آن سال تهران نبودم... ولی اخبارش را با چه ولعی می‌شنیدیم! سی ام تیر! چه کشتاری! چه امیدی! چه پیروزی بزرگی! و عجب گرما و شوری!  عصرها می‌رفتیم ... در قهوه خانه‌ها چیزی می‌خوردیم و پای رادیو اخبار را گوش می‌دادیم... به هر صورت، یادش بخیر! ازین روزها زیاد پیش نمی‌آید. چه اتفاقاتی ممکن بود در ضمن این روز بیفتد و چه استفاده‌هایی می‌شد به نفع مردم از چنین واقعه‌ای کرد! و حیف که تمام این‌ها هدر شد!... همه هَباءً مَنثُورا و فعلاً باز همان خَرخَری بیست ساله و صد بار برتر دارد شروع می‌شود، یعنی شروع شده است و خدا عاقبتش را بخیر کند...

سه شنبه 16 بهمن 1335- 11 صبح:
چه می‌خواستم بنویسم؟ هیچی. امروز خانه مانده‌ام. صبح باز حماقت کردم و رفتم برف روبی. این روزها برف کلانی آمده است، بزرگترین برف سال، تا زیر پنجره‌های شمالی را برفی که از شیروانی ریخته است، پوشانده. سرِ دیوارها 50 سانتی برف نشسته بود و بام آشپزخانه هم نروفته مانده بود. رفتم همه را روفتم و کمرم کمافی السابق درد گرفت...

جمعه اول فروردین، نوروز 1337- ساعت 7 صبح:
دیشب سخت دلگرفته بودم، امروز صبح بهتر است. دیشب مدت‌ها در رختخواب فکر کردم، فکر عقب ماندگی‌ها، نبودها، محرومیت‌ها، بیکارگی‌ها و ازین قبیل را می‌کردم. و بالاخره هم خواب به مدد آمد. و امروز وقتی این کثافت مآب‌ها در اوایل حلول عید سخنرانی کردند، از حافظ فال گرفتم، «اَلا ای طوطی گویای اسرار» آمد. به فال نیک گرفتم و همین حالم را بهتر کرد...

چهارشنبه 25 تیر 1337- 3 بعدازظهر:
... پریشب رفتیم منزل عابدی. ملکی از راه نرسیده، آپریم را گرفته دَمِ چک و اصول دین از او می‌پرسد که به عقیدۀ شما در امریکا وضع سرمایه داری از نظر مارکسیسم چه جوری است؟ و ازین اباطیل... غیر ازین، بقیه اش بد نگذشت، پرت گفتیم و خوردیم و خندیدیم و ساعت 12 برگشتیم...

دوشنبه 28 مرداد 1336-10صبح:
... سرم را پیش یک الجزایری زدم به سیصد فرانک. نرخ در حدود 200 تا 250 است، ولی ما را با چرب زبانی خودش خر کرد، پنجاه فرانک هم بیشتر دادیم. مثل ریگ فحش می‌داد به دولت فرانسه، به انگلیس، به شاهِ ما و به خیلی‌های دیگر. ناسیونالیست بود، مصدق را می‌شناخت و...

پنجشنبه 6 آذر 1337- سرِ ظهر:
... دیشب رفتیم به این مجلسی که «شجاع الدین شفا» به مناسبت آمدن مالرو گرفته بود. باز همان سناتورها و روزنامه نویس‌ها و همان زنک ... نیر سعیدی که هِی خودش را پهلوی یارو می‌کشید و دستور عکس انداختن می‌داد و خود شفا با همین حرکات و رهنما با وقاحت‌هایش و دیگر اباطیل. و من باز غریبه ای در گوشۀ مجلس. سیار را دیدم و آهی (مهری) را و دو سه کلمه‌ای حرف و سخن و دیگر هیچ. و تازه دیشب فهمیدم که جناب ایشان برای برطرف کردن گِلِگی‌هایی آمده‌اند که در قضیۀ اشرف پیش آمده است که در همین دفتر اشاره کرده‌ام. عجب دنیای خرتوخری است! به قول عهد و عیال، یک زنکۀ ... برای قاچاق فروشی آن فضاحت را بار می‌آورد و روزنامه‌ها عکس و تفصیلات تفتیش ازو را در فرودگاه اورلی چاپ می‌زنند و بعد حرف و سخن بین دو ملت نجیب پیش می‌آید و این ... پشمالو تهدید می‌کند که یا روابط قطع می‌کنم یا ده دوازده درصد حق السهم کنسرسیوم شما را همچین و همچان!-گرچه سگِ کی باشد که بتواند- و اینطور که می‌گفتند، کارمندان فرانسوی نفت مدت‌ها است دستشان به کار نمی‌رود و به همین مناسبت است که مالرو به آبادان هم رفته و لابد خبر داده که آب‌ها از آسیاب‌ها گذشت و الخ... و به مجلس دیشب مستقیماً از آبادان می‌آمد. و آن وقت در چنین احوالاتی، جناب ژنرال وجیه المله! یک رأس نویسنده مثل مالرو را می‌فرستد که بیاید و از دل این پدرسوخته‌ها درآورد. احمق، نانَت نیست؟ آبَت نیست؟ ترا چه به وزارت مشاور دوگل که مجبور باشی درین چنین رذالت‌ها و جا...‌هایی شرکت کنی؟...

اما یکی از یادداشت‌های قابل توجه در این دفتر یادداشتی است که آل‌احمد در زمانه آغاز نگارش مجلد سوم از آن تالیف کرده و هدف خود را از نگارش این یادداشت‌ها را بیان می‌کند که می‌توان بر مبنای آن پاسخ پرسش‌های زیادی از جمله چگونگی و چرایی انتشار این یادداشت‌ها در دوره کنونی را یافت.

آل احمد در صفحه 1073 مجموعه خاطراتش که مربوط به یادداشت‌های روز شنبه 26 آذر 1339 است، در باره علت نوشتن یادداشت‌های روزانه چنین آورده است: درست است که با شروع این دفتر سوم، باز همان سوال همیشگی مطرح است که برای چه؟- و گرچه اصلاً مطرح نیست که برای که؟- می‌نویسی این اباطیل را که اغلب از سرِ بی حوصلگی است و ترتیبی ندارد و درون نگری مکفی در آن نیست و از وقایع، گزارش معجّلی است و آنهم نه از همه وقایع و تازه اگر هم از همه وقایع می‌بود، مگر چه اتفاقی در این خراب شده و درین محیطی ازین خراب شده که تو خودت را در آن زندانی کرده ای، روی می‌دهد که قابل یادداشت کردن باشد؟ و ازین سوال‌های بی جواب، ولی حالا دیگر خوشبختی جواب دهنده مقدّر در این است که به این کار باطل عادت کرده است. هر وقت بیکار است؛ هر وقت بیکاره است؛ هر وقت دلتنگ است؛ هر وقت احتیاج به قلم زدن دارد، ولی چیزی برای گفتن ندارد؛ هر وقت می‌خواهد خودش را تحریک به نوشتن کند؛ هر وقت می‌خواهد مشق کند... و بسیاری مواقع دیگر، به این دفتر روی می‌آورد. و پیش آمده است گاهی که اباطیلی را جز درین دفتر نمی‌شده است حفظ کرد و چه بهتر. و اما مطلبی که برای ازین به بعد می‌ماند، این است که باز یک "هِی" بزنم به خودم که مرتب تر باشم و منظم تر بنویسم و از تنبلی خودداری کنم و رخوت محیط را هر چه کمتر بپذیرم و الخ..."


ویدیو مرتبط :
در سوگ جلال آل احمد سروده وصدای احمد شاملو

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

زندگی نامه جلال آل احمد



جلال آل احمد

جلال الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد، فرزند سید احمد حسینی طالقانی در محله سید نصرالدین از محله های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد، او در سال 1302 پس از هفت دختر متولد شد و نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود.

پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی مذهبی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال، برای مسجد و منبرش جانشینی بپرورد.

جلال پس از اتمام دوره دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد، اما پدر که تحصیل فرزند را در مدارس دولتی نمی پسندید و پیش بینی می کرد که آن درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف می کند، با او مخالفت کرد:

« دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم که: «برو بازار کار کن» تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. »

پس از ختم تحصیل دبیرستانی، پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش سید محمد تقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، البته او خود به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت.

در «کارنامه سه ساله» ماجرای رفتن به عراق را این گونه شرح می دهد:

«تابستان 1322 بود، در بحبوحه جنگ، با حضور سربازان بیگانه و رفت و آمد وحشت انگیز U.K.C.C و قرقی که در تمام جاده ها کرده بودند تا مهمات جنگی از خرمشهر به استالینگراد برسد. به قصد تحصیل به بیروت می رفتم که آخرین حد نوک دماغ ذهن جوانی ام بود و از راه خرمشهر به بصره و نجف می رفتم که سپس به بغداد والخ .... اما در نجف ماندگار شدم. میهمان سفره برادرم. تا سه ماه بعد به چیزی در حدود گریزی، از راه خانقین و کرمانشاه برگردم. کله خورده و کلافه و از برادر و پدر.»

پس از بازگشت از سفر، آثار شک و تردید و بی اعتقادی به مذهب در او مشاهده می شود که بازتابهای منفی خانواده را به دنبال داشت.

«شخص من که نویسنده این کلمات است، در خانواده روحانی خود همان وقت لامذهب اعلام شد ه دیگر مهر نماز زیرپیشانی نمی گذاشت. در نظر خود من که چنین می کردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بت پرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لا مذهبی بود. و تصدیق می کنید که وقتی لا مذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق می دهد که تا به آخر براندش.»

جلال آل احمد

آل احمد در سال 1323 به حزب توده ایران پیوست و عملاً از تفکرات مذهبی دست شست. دوران پر حرارت بلوغ که شک و تردید لازمه آن دوره از زندگی بود، اوج گیری حرکت های چپ گرایانه حزب توده ایران و توجه جوانان پرشور آن زمان به شعارهای تند وانقلابی آن حزب و درگیری جنگ جهانی دوم عواملی بودند که باعث تغییر مسیر فکری آن احد شدند.

همه این عوامل دست به دست هم داد تا جوانکی با انگشتری عقیق با دست و سر تراشیده، تبدیل شد به جوانی مرتب و منظم با یک کراوات و یکدست لباس نیمدار آمریکایی شود.

در سال 1324 با چاپ داستان «زیارت» در مجله سخن به دنیای نویسندگی قدم گذاشت و در همان سال، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در مجموعه "دید و بازدید" به چاپ رسید. آل احمد در نوروز سال 1324 برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته به حزب به آبادان سفر کرد:

«در آبادان اطراق کردم. پانزده روزی. سال 1324 بود، ایام نوروز و من به مأموریتی برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته اش به آن ولایت می رفتم و اولین میتینگ در اهواز از بالای بالکونی کنار خیابان".

آل احمد که از دانشسرای عالی در رشته ادبیات فارسی فارغ التحصیل شده بود، او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن دوری جست و به قول خودش «از آن بیماری (دکتر شدن) شفا یافت».

به علت فعالیت مداومش در حزب توده، مسؤولیتهای چندی را پذیرفت. خود در این باره می گوید:

«در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره.... و از اوایل 25 مأمور شدم زیر نظر طبری «ماهنامه مردم» را راه بیندازم که تا هنگام انشعاب 18 شماره اش را درآوردم حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم.»

در سال 1326 به استخدام آموزش و پرورش درآمد. در همان سال، به رهبری خلیل ملکی و 10 تن دیگر از حزب توده جدا شد. آنها از رهبری حزب و مشی آن انتقاد می کردند و نمی توانستند بپذیرند که یک حزب ایرانی، آلت دست کشور بیگانه باشد. در این سال با همراهی گروهی از همفکرانش طرح استعفای دسته جمعی خود را نوشتند.

آل احمد با نثر عصیانگرش اینگونه می گوید:

«روزگاری بود و حزب توده ای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی می نمود و ضد استعمار حرف می زد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعویهای دیگر و چه شوری که انگیخته بود و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمی دانستیم سر نخ دست کیست و جوانی مان را می فرسودیم و تجربه می آموختیم. برای خود من «اما» روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودیم (سال 23 یا 24؟) از در حزب خیابان فردوسی تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختم، اما اول شاه آباد چشمم افتاد به کامیون های روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهرات ما کنار خیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سید هاشم و ....."

در سال 1326 کتاب «از رنجی که می بریم» چاپ شد که مجموعه 10 قصه کوتاه بود و در سال بعد «سه تار» به چاپ رسید. پس از این سالها آل احمد به ترجمه روی آورد. در این دوره، به ترجمه آثار «ژید» و«کامو»، «سارتر» و «داستایوسکی» پرداخت و در همین دوره با دکتر سیمین دانشور ازدواج کرد.

«زن زیادی» نیز به این سال تعلق دارد.

در طی سالهای 1333 و 1334 «اورازان»، «تات نشینهای بلوک زهرا»، «هفت مقاله» و ترجمه مائده های زمینی را منتشر کرد و در سال 1337 «مدیر مدرسه» «سرگذشت کندوها» را به چاپ سپرد. دو سال بعد «جزیره خارک- در یتیم خلیج» را چاپ کرد. سپس از سال 40 تا 43 «نون و القلم»، «سه مقاله دیگر»، «کارنامه سه ساله»، «غرب زدگی» «سفر روس»، «سنگی بر گوری» را نوشت و در سال 45 «خسی در میقات» را چاپ کرد و هم «کرگدن» نمایشنامه ای از اوژان یونسکورا. «در خدمت و خیانت روشنفکران» و «نفرین زمین» و ترجمه «عبور از خط» از آخرین آثار اوست.

آل احمد در صحنه مطبوعات نیز حضور فعالانه مستمری داشت و در این مجلات و روزنامه ها فعالیت می کرد.

نکته ای که در زندگی آل احمد جالب توجه است، زندگی مستمر ادبی او است. اگر حیات ادبی این نویسنده با دیگر نویسندگان همعصرش مقایسه شود این موضوع به خوبی مشخص می شود.

جلال در سالهای فرجامین زندگی، با روحی خسته و دلزده از تفکرات مادی به تعمق در خویشتن خویش پرداخت تا آنجا که در نهایت، پلی روحانی و معنوی بین او و خدایش ارتباط برقرار کرد.

او در کتاب "خسی در میقات" که سفرنامه ی حج اوست به این تحول روحی اشاره می کند و می گوید: "دیدم که کسی نیستم که به میعاد آمده باشد که خسی به میقات آمده است. . ."

این نویسنده پر توان که همواره به حقیقت می اندیشید و از مصلحت اندیشی می گریخت، در اواخر عمر پر بارش، به کلبه ای در میان جنگلهای اسالم کوچ کرد.

جلال آل احمد، نویسنده توانا و هنرمند دلیر به ناگاه در غروب روز هفدهم شهریور ماه سال 1348 در چهل و شش سالگی زندگی را بدرود گفت.

مجسمه جلال آل احمد

ویژگی های آثار

به طور کلی نثر آل احمد نثری است شتابزده، کوتاه، تاثیر گذار و در نهایت کوتاهی و ایجاز .

آل احمد در شکستن برخی از سنت های ادبی و قواعد دستور زبان فارسی شجاعتی کم نظیر داشت و این ویژگی در نامه های او به اوج می رسد.

اغلب نوشته هایش به گونه ای است که خواننده می تواند بپندارد نویسنده هم اکنون در برابرش نشسته و سخنان خود را بیان می کند و خواننده، اگر با نثر او آشنا نباشد و نتواند به کمک آهنگ عبارات ، آغاز و انجام آنها را دریابد، سر در گم خواهد شد.

از این رو ناآشنایان با سبک آل احمد گاهی ناگریز می شوند عباراتی را بیش از چند بار بخوانند.

آثار

آثار جلال آل احمد را به طور کلی می توان در پنج مقوله یا موضوع طبقه بندی کرد:

الف- قصه و داستان. ب- مشاهدات و سفرنامه. ج- مقالات. د- ترجمه. هـ- خاطرات و نامه ها.

الف- قصه و داستان

1- دید و بازدید 1324:

نخست شامل ده داستان کوتاه بود، در چاپ هفتم دوازده داستان کوتاه را در بردارد. جلال جوان در این مجموعه با دیدی سطحی و نثری طنز آلود اما خام که آن هم سطحی است، زبان به انتقاد از مسایل اجتماعی و باورهای قومی می گشاید.

2- از رنجی که می بریم 1326:

مجموعه هفت داستان کوتاه است که در این دو سال زبان و نثر داستانهای جلال به انسجام و پختگی می گراید. در این مجموعه تشبیهات تازه، زبان آل احمد را تصویری کرده است.

3- سه تار 1327:

مجموعه سیزده داستان کوتاه است. فضای داستانهای سه تار لبریز از شکست و ناکامی قشرهای فرو دست جامعه است.

4- زن زیادی 1331:

حاوی یک مقدمه و نه داستان کوتاه است. قبل از جلال، صادق چوبک و بزرگ علوی به تصویر شخصیت زنان در داستانهای خود پرداخته اند.

زنان مجموعه زن زیادی را قشرهای مختلف و متضاد مرفه، سنت زده و تباه شده تشکیل می دهند.

5- سرگذشت کندوها 1337:

نخستین داستان نسبتاً بلند جلال است با شروعی به سبک قصه های سنتی ایرانی، "یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود" این داستان به بیان شکست مبارزات سیاسی سالهای 29 تا 31 حزبی پرداخته است.

6- مدیر مدرسه 1337:

این داستان نسبتاً بلند به نوعی میان خاطرات فرهنگی آل احمد است. خود او در این مورد گفته است:

"حاصل اندیشه های خصوصی و برداشت های سریع عاطفی از حوزه بسیار کوچک اما بسیار موثر فرهنگ و مدرسه"

مدیر مدرسه، گزارش گونه ای است از روابط افراد یک مدرسه با هم و روابط مدرسه با جامعه.

" آل احمد در مدیر مدرسه به نثر خود اعتماد کامل دارد.

قلم دیگر در دستش نمی لرزد و چنین می نماید که اندیشه هایش نیز، در چارچوبی خاص، شکل نهایی خود را یافته است.

به رغم این تکوین اندیشه، جلال شکست را باور کرده است، لذا به دنبال گوشه ای خلوت می گردد.

7- نون والقلم 1340:

یک داستان بلند تاریخی که حوادث آن مربوط به اویل حکومت صفویان است. زبان نون والقلم به اقتضای زمان آن نسبتاً کهنه است.

8- نفرین زمین 1346:

رمانی روستایی است که بازتابی از جریانهای مربوط به "اصلاحات ارضی" در آن بیان شده است.

9- پنج داستان 1350:

دو سال پس از مرگ آل احمد چاپ شده است.

آثار جلال آل احمد

10- چهل طوطی اصل (با سیمین دانشور) 1351:

مجموعه شش قصه کوتاه قدیمی از "طوطی نامه" که با تحریری نو نگاشته شده است.

آل احمد در نامه ای خطاب به حبیب یغمایی، مدیر مجله ادبی یغما می نویسد: " و من که جلال باشم وقتی خیال دکتر شدن و ادبیات را در سر داشتم به اینها دسترسی یافتم. قرار بود درباره "هزار و یک شب" و ریشه های هندی و ایرانی قصه هایش چیزی درست کنم به رسم رساله، که نشد. . ."

11- سنگی بر گوری 1360:

رمانی است کوتاه و آخرین اثر داستانی آل احمد محسوب می شود. موضوع آن فرزند نداشتن اوست.

ب- مشاهدات و سفرنامه ها

اورازان 1333، تات نشینهای بلوک زهرا 1337، جزیره خارک، درٌ یتیم خلیج فارس 1339، خسی در میقات 1345، سفر به ولایت عزرائیل چاپ 1363، سفر روس 1369 ، سفر آمریکا و سفر اروپا که هنوز چاپ نشده اند.

ج- مقالات و کتابهای تحقیقی

گزارشها 1325، حزب توده سر دو راه 1326، هفت مقاله 1333، سه مقاله دیگر 1341، غرب زدگی به صورت کتاب 1341، کارنامه سه ساله 1341، ارزیابی شتابزده 1342، یک چاه و دو چاله 1356، در خدمت و خیانت روشنفکران 1356، گفتگوها 1346.

د- ترجمه

عزاداریهای نامشروع 1322 از عربی، محمد آخرالزمان نوشته بل کازانوا نویسنده فرانسوی 1326، قمارباز 1327 از داستایوسکی، بیگانه 1328 اثر آلبرکامو (با علی اصغر خبرزاده)، سوء تفاهم 1329 از آلبرکامو، دستهای آلوده 1331 از ژان پل سارتر، بازگشت از شوروی 1333 از آندره ژید، مائده های زمینی 1334 اثر ژید (با پرویز داریوش)، کرگدن 1345 از اوژن یونسکو، عبور از خط 1346 از یونگر (با دکتر محمود هومن)، تشنگی و گشنگی 1351 نمایشنامه ای از اوژن یونسکو؛ در حدود پنجاه صفحه این کتاب را جلال آل احمد ترجمه کرده بود که مرگ زودرس باعث شد نتواند آن را به پایان ببرد؛ پس از آل احمد دکتر منوچهر هزارخانی بقیه کتاب را ترجمه کرد.

هـ- خاطرات و نامه ها

نامه های جلال آل احمد (جلد اول 1364) به کوشش علی دهباشی، چاپ شده است که حاوی نامه های او به دوستان دور و نزدیک است.