فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

توضیحات پژمان بازغی درباره مسابقه «ستاره بیست»


ستاره 20 می توانست اتفاق مهمی را در شبکه نمایش رقم بزند و حتی مخاطبان عام تر را برای تماشای این شبکه ترغیب کند، اما این اتفاق برای آن نیفتاده و در حال حاضر آن طور که انتظار می رفت، موفق به جذب مخاطب نشده.





هفته نامه همشهری جوان: ستاره 20 می توانست اتفاق مهمی را در شبکه نمایش رقم بزند و حتی مخاطبان عام تر را برای تماشای این شبکه ترغیب کند، اما این اتفاق برای آن نیفتاده و در حال حاضر آن طور که انتظار می رفت، موفق به جذب مخاطب نشده. قطعا پاره ای از مشکلات به دلیل کمبود بودجه در تلویزیون رخ داده و بخشی دیگر به خود تولیدکنندگان بر می گردد. پژمان بازغی در این گفت و گو به تمام این سوالات پاسخ می دهد.

توضیحات پژمان بازغی درباره مسابقه «ستاره بیست»

ستاره 20 از یک طرف به خاطر جذابیت آکادمی های این چنینی برای مردم و از طرف دیگر به خاطر علاقه ای که به بحث بازیگری میان مخاطبان وجود دارد، این امکان را داشت که موج فراوانی در جامعه به وجود بیاورد. با این حال اما چنین اتفاقی رخ نداده و هنوز خیلی ها نمی دانند چنین برنامه ای از تلویزیون پخش می شود.

تلویزیون ایران بعد از انقلاب اولین بار است چنین همایش بزرگی برگزار می کند و به مردم می گوید که هرکس فکر می کند توانایی بازیگری دارد بیاید تست بدهد. این خودش یک حرکت رو به جلوست، اما ضعف هایی هم دارد.

یکی از ضعف ها این است که از شبکه سراسری پخش نمی شود. دوم اینکه اسپانسر خوبی ندارد؛ دکورزدن و برگزاری مسابقاتی در این حجم، خودش مستلزم هزینه فراوانی است که بخش خصوصی باید بپردازد. سوم اینکه اگر اسپانسر هم بیاوری باید میلیاردها تومان به تلویزیون پول بدهی تا بتوانی آن را پخش کنی. این مشکلات باعث می شود بعضی اوقات نتوانی به آنچه در ذهن داری برسی. به نظرم کار خیلی خوبی می شد اگر این مشکلات وجود نداشت.

حق با شماست چنین کاری برای اولین بار در تلویزیون ایران انجام می شود و اتفاق مهمی است، اما باید این را هم در نظر بگیریم که مردم دلشان می خواهد یک برنامه جذاب تماشا کنند. حالا درست است که این جذابیت ایجاد کردن خرج دارد، اما شاید اگر تمام این تست های اولیه در پشت صحنه انجام می شد و مردم صرفا مراحل نهایی را می دیدند و با برگزیدگان همراهی می کردند، برایشان جذاب تر می شد.

ما آمریکن تلنت که اجرا نمی کنیم که کسی بیاید برقصد، شیرین کاری کند و... تا مردم خوششان بیاید. این کارها را سایت آپارات دارد انجام می دهد. ما داریم بحث تخصصی بازیگری انجام می دهیم، البته با شرکت کنندگانی که بعضی هایشان اسم بازیگر پدرخوانده را هم نمی دانند.

بله اما تماشای این حجم تست گیری آن هم در برنامه هایی مداوم یک مقدار خسته کننده است. بهتر نبود در همان قسمت اول، کل مراحل تست گیری به طور خلاصه نمایش داده می شد و مردم از قسمت های بعد، رقابت های واقعی میان حرفه ای ها را تماشا می کردند؟

اتفاقا نمایش تصویر آدم هایی که کمتر اطلاعاتی درباره بازیگری ندارند و توقع دارند بیایند یک شبه سوپراستار شوند، خیلی آموزنده است؛ آدم هایی با شغل های مختلف همیشه خیال می کنند می توانند راحت بازیگر شوند در صورتی که بازیگری نیاز به مطالعه و تمرین زیادی دارد، الکی نیست.

این طور نیست که هرکس یک شیرین کاری در خانواده انجام می دهد، فکر کند می تواند بازیگر شود.

از ابتدا در فراخوان شبکه نمایش اعلام شده که همه علاقه مندان می توانند شرکت کنند، خب طبیعی است که چنین افرادی هم پایشان به مسابقه باز شود.

هر کس باید خودش تشخیص دهد که صلاحیت شرکت در این مسابقه را دارد یا نه. یک بخش از بازیگری سواد است و بخش دیگرش غریزه بازیگری! هنر خیلی سخاوتمندتر از این حرف هاست که کسی فردی را صرفا به خاطر مدرک، بازیگر بداند؛ مثلا اکبر عبدی سواد آکادمیک ندارد، اما مرد هزارچهره سینمای ایران است و نقش های ماندگار سینمای ایران را در کارنامه دارد. می خواستیم این تصور را که من اگر پولدار بودم و می توانستم درس بخوانم، حتما بازیگر می شدم، با این مسابقه بشکنیم.

توضیحات پژمان بازغی درباره مسابقه «ستاره بیست»

شما می گویید یکی از اهداف برنامه این بوده که مردم جلو دوربین تست دهند و متوجه شوند که بازیگری کار ساده ای نیست، اما قبول کنید نمایش طولانی مدت چنین مساله ای جذابیتی برای مردم ندارد.

طبیعتا در مرحله اول ما 6 هزار نفر را می بینیم در مرحله دوم رقابت میان 450 نفر است و بعد بحث کارگاه های آموزشی به میان می آید. استادان و کارشناسان برجسته برای آموزش دعوت می شوند و در 10 گروه 45 نفری می توانند در قالب پرفورمنس برای داوران اجرا داشته باشند و طبیعتا جذاب تر می شود. این فقط ابتدای قضیه است که به نظرم اصلا هم بد نیست. بگذارید مردم خودشان را ببینند و بدانند با چه اطلاعاتی می خواهند بازیگر شوند.

درست است زمانی که آدم با چنین افراد بی اطلاعاتی به عنوان شرکت کننده رو به رو می شود ناخودآگاه ناراحت می شود. اما به هرحال این مسابقه برای همه مردم بوده و اینکه داوران با شرکت کنندگان تا این حد عصبی برخورد می کنند، چندان درست نیست. نمایش این برخوردها یک مقدار برخورنده است.

طبیعی است وقتی داور با کسی رو به رو می شود که هیچ تمرینی نداشته، به او بر می خورد. یک نفر آخرین فیلمی که دیده شهر موش هاست. آخرین کتابی که خوانده کتاب سوم دبستان است و حالا آمده تست بازیگری بدهد.

خب باید یک تست کتبی قبل از شروع مسابقه می گرفتید تا اصلا این جور افراد وارد نمی شدند.

الان متوجه این مساله شده ایم، بله شاید بهتر بود اول تست کتبی می گرفتیم که البته آن هم هزینه زیادی می برد.

خب حداقل می شد این جور برخورد داورها با مردم، اصلا نمایش داده نمی شد.

این مردم همان هایی هستند که در خانه هایشان می نشینند و می گویند بازیگران با پول و پارتی وارد شده اند. حالا بفرما نه پول می خواهیم نه پارتی، شما بگو چقدر بلدی؟

یکی از انتقادات مهمی که به برنامه وارد است، انتخاب داوران است. طبیعتا وقتی مسابقه ای با این حجم اجرا می شود انتظار می رود داوران باتجربه تر و شناخته شده تری در راس کار قرار بگیرند.

تقصیر خود بچه هاست. به هر کس زنگ زدند گفت این برنامه چیپ و سطح پایین است یا وقتشان را می گیرد و باید دستمزد خوبی بابت آن بدهند که برنامه از پس پرداخت آن بر نمی آمد. خلاصه اینکه همه بهانه آوردند.

پیشنهاد من این بود کسانی که در دوره های قبل سیمرغ گرفته اند یا نامزد شده اند به عنوان داور دعوت شوند، اما همه اینها زمانی امکان پذیر بود که برنامه بودجه قابل قبولی می داشت. البته همین داوران هم همگی شناخته شده اند. نمی توانیم بگوییم دکتر محمود عزیزی یک آدم معمولی است یا نمی توانید بگویید رضا رویگری اندوخته بازیگری ندارد و همین طور دیگر داورها.

اگر به جای هشت داور، چهار تا انتخاب می شد، اما در عوض، وزن و عیار داورها بالاتر بود، شاید بیشتر مورد توجه قرار می گرفت، مثلا بازیگری مثل رامسین کبریتی که چندان هم چهره شناخته شده ای نیست شاید حضورش به عنوان داور برای خیلی ها عجیب باشد.

رامسین کبریتی 30 سال تجربه بازیگری دارد، چرا این طوری می گویید؟

بله اما بازیگر شناخته شده ای نیست.

اصلا اهمیتی ندارد. شما الان رئیس فن بیان دانشگاه هنر را می شناسید؟ می دانم منظور شما این است که چهره شناخته شده باشد بله مثلا در مسابقات مطرح دنیا جنیفر لوپز یا تام هنکس به عنوان داور انتخاب می شوند، ولی این الزام نیست. داور باید متخصص باشد نه صرفا چهره.

کلا چه لزومی داشت این همه داور به این برنامه دعوت شوند؟

پارک پردیسان 10 روز مکان را به ما اجراره داده بود؛ یعنی روزی 600 نفر، به طور متوسط یک داور باید روزی 60 ساعت تست می گرفت که عملی نبود. باید تعداد داوران بالا می رفت تا این اقدام عملی باشد. یک مقدار بهتر است منتقدان با انصاف بیشتری به این مساله نگاه کنند. مدام می گویند چرا بازیگران چهره برای داوری نیستند؟ ما دعوت کردیم نیامدند، باید چه کار می کردیم؟ من می گویم از ماست که بر ماست.

به جای اینکه از آدم های حرفه ای و بزرگان گله کنید که چرا نمی آیند، ما را می کوبید؟ آن چیزی که کانال های ماهواره ای به عنوان آکادمی نشان می دهند، حاصل یک سال تلاش و هزینه بسیار زیاد است. قطعا با محدودیت های ما نمی شود چنین کاری کرد.

توضیحات پژمان بازغی درباره مسابقه «ستاره بیست»

شناسنامه

نوع آکادمی: بازیگری

سال تولید:
1393

شبکه: نمایش

زمان پخش: پنجشنبه ها ساعت 21

مجری: بیژن بنفشه خواه

داوران: محمود عزیزی، هایده حائری، نسرین مقانلو، فریبا کوثری، رضا رویگری، چنگیز جلیلوند، پژمان بازغی و رامسین کبریتی

کارگردان: فاطمه ثمرقندی

کم و کاستی های ستاره 20 چیست و چرا این برنامه نتوانسته موجی ایجاد کند؟

از این آکادمی آبی گرم نمی شود

از بین مسابقاتی که با تقلید از آکادمی موسیقی شبکه فارسی زبان ماهواره ای ساخته شدند، «ستاره 20» یک جورهایی تلاش کرده تا به حال و هوای آن نزدیک شود. این مسابقه در حجمی بسیار گسترده برگزار شده، شرکت کننده ها برای حضور در آن، صف های طولانی می کشند و نهایتا یک گزارشگر مثل بیژن بنفشه خواه وجود دارد که به کل کار جو می دهد و سعی می کند محیط را صمیمی و جذاب جلوه دهد. با تمام این اوصاف، اما ستاره 20 حتی یک ذره هم به لحاظ محبوبیت، به حد برنامه مورد نظر نرسیده و نتوانسته مردم را با این رقابت درگیر کند. هنوز خیلی ها هستند که اسم این برنامه را نشنیده اند و اصلا نمی دانند کجا پخش می شود.

توضیحات پژمان بازغی درباره مسابقه «ستاره بیست»

1- گستردگی بیش از اندازه

یک سال پیش شبکه نمایش برای شرکت در این آکادمی، فراخوان داد و چیزی حدود 100 هزار نفر برای ورود به آن متقاضی شدند و نهایتا 6 هزار نفر توانستند به مرحله اولیه راه پیدا کنند تا نهایتان از بین آنها، 450 نفر انتخاب شوند. درواقع چیزی که الان تحت عنوان مسابقه ستاره 20 روی آنتن شبکه نمایش است، مراحل انتخاب همین 450 نفر است؛ یعنی ما به عنوان مخاطب باید بنشینیم پای تلویزیون و هر هفته بازی افرادی را تماشا کنیم که بسیاری از آنها حتی کوچک ترین اطلاعاتی از اصول بازیگری ندارند. شاید تماشای اعتماد به نفس بعضی ها یا بازی خنده دار بعضی های دیگر برای یک بار جذاب به نظر برسد، اما دلیلی برای این نیست که دلمان بخواهد هر هفته سر ساعت مقرر برنامه را تماشا کنیم.

2- به وجود نیامدن حس طرفداری

یکی از دلایل جذابیت آکادمی موسیقی این بود که مخاطبان را فقط درگیر رقابت های فینال می کرد. یعنی مخاطب با 16-15 نفر شرکت کننده رو به رو بود که در طول هفته های مختلف با صدایشان آشنا می شد، به آنها رای می داد و یک جورهایی حکم طرفدار را پیدا می کرد. رقابت در اواسط راه خیلی تنگاتنگ می شد؛ مثلا چهارنفر شرکت کننده وجود داشت که مخاطب تک تکشان را می شناخت و سرنوشت هرکدامشان برایش مهم بود. در ستاره 20 عملا به دلیل  گستردگی چنین اتفاقی نمی افتد و این حس طرفداری و نگرانی برای سرنوشت شرکت کنندگان به هیچ وجه وجود ندارد.

3- عدم جذابیت داوران

ستاره 20 روی مجموعه ای از داوران دست گذاشته که عملا جذابیتی برای مخاطبان ندارند. قطعا اگر مردم می فهمیدند در شبکه نمایش مسابقه ای برپاست که یکی دو تا از سوپراستارهای مطرح سینما و تلویزیون آن را داوری می کنند، حتما برای تماشای آن برنامه ریزی می کردند. جدا از اینکه داوران، عملا جذابیتی ندارند، خودشان هم برای بالا رفتن شور و نشاط برنامه کاری انجام نمی دهند. برخی از داوران از جمله هایده حائری و محمود عزیزی کلا رفتار خوبی با شرکت کننده ها ندارند و رفتار قهری آنها مخاطب را حسابی پس می زند. از طرف دیگر به تمسخر گرفتن شرکت کننده ها توسط نسرین مقانلو هم توی ذوق می زند.

4- ضعف کارگردانی

یکی از مهم ترین نکات جذابیت مسابقه های اینچنینی، هیجان و شور و نشاطی است که در کنار آنها ایجاد می شود. اگر نه قطعا رقابت صرف آن هم تا این حد گسترده به هیچ وجه جذاب نیست. کارگردان برنامه خیلی راحت می توانست با آیتم های جذاب یا بسیاری از المان های دیگر فضای برنامه را جذاب کند، اما عملا چنین کاری انجام نداده. برنامه در دکوری تیره اجرا می شود و حتی به لحاظ بصری هم حس زیبایی شناسی مخاطب را ارضا نمی کند. چند نفر هستند که دلشان بخواهد شب جمعه ساعت 9 شب وقت بگذارند و برنامه ای فاقد کمترین جذابیت را تماشا کنند؟

توضیحات پژمان بازغی درباره مسابقه «ستاره بیست»

5- ناملموس بودن گزارشگر

در کنار فضای خشک و رسمی ستاره 20، کارگردان تلاش کرده که مثلا با آوردن بیژن بنفشه خواه و گزارش های فانی که تهیه می کند، یک جورهایی فضا را تلطیف کند، اما عملا موفق نشده. شوخی های این گزارشگر به جای اینکه باعث خنده مردم شود، یک جورهای ناملموس است و انگار از کل کار بیرون می زند. درواقع چنین ساختاری اصلا با چنین لحن شوخی سازگار نیست، البته گزارشگری بنفشه خواه هر قدر هم که پرایراد باشد، نسبت به الگوی اصلی شبکه ماهواره ای، قطعا بهتر است. حالا باز قسمت هایی که بنفشه خواه با شرکت کننده ها حرف می زند خیلی قابل تحمل تر از آن یکی گزارشگر برنامه است.

6- مشخص نبودن ساختار

حالا شاید بتوانیم دیگر ضعف ها را یک جورهایی لاپوشانی کنیم و از کنارشان بگذریم؛ اما از کنار مهم ترین نقطه ضعف برنامه یعنی نداشتن یک ساختار مشخص، نمی شود راحت گذشت. هنوز بعد از این همه وقت نمی دانیم لزوم حضور این همه داور در برنامه چیست؟ چرا باید شرکت کنندگان وارد این همه اتاق شوند و این همه مرحله را بگذرانند؟ حالا شاید کارگردان برنامه دلیل خاصی برای این موارد داشته باشد و بارها هم در مصاحبه های مختلف راجع به آن حرف زده باشد، اما ما به عنوان مخاطب برنامه که تمایل چندانی هم به پیگیری مصاحبه های عوامل آن نداریم، از خود ساختار برنامه نمی توانیم نتیجه خاصی بگیریم.


ویدیو مرتبط :
واکنش پژمان بازغی درباره ی بازیگر شدن دخترش!

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

پژمان بازغی ستاره نیست، عاشق است عاشق!



شمایل او، دست کم از ستاره های دیگر نداشت. همه منتظر درخشش این بازیگر جوان در سینما بودند، اما انگار خودش تمایل چندانی برای ستاره شدن نداشت، چون دغدغه اش چیز دیگری بود.

از وقتی سینمای ایران در دهه 70 به صرافت افتاد که از نقش ستاره ها به عنوان عاملی در جذب مخاطب استفاده کند، بازیگران جوان زیادی پا به این عرصه گذاشتند و خواستند ستاره سینمای ایران باشند، خصوصا بازیگران چشم رنگی که شانس بیشتری داشتند. پژمان بازغی هم قوتی پا به عرصه بازیگری گذاشت، عده زیادی منتظر یک ستاره نوظهور دیگر در دهه 80 بودند. شمایل او، دست کم از ستاره های دیگر نداشت. حتی وقتی زینال «دوئل» شد، همه بعد از آن، منتظر درخشش این بازیگر جوان در سینما بودند، اما انگار خودش تمایل چندانی برای ستاره شدن نداشت،  چون دغدغه اش چیز دیگری (کارگردانی) بود.

خودش معتقد است چندان حاشیه نداشته، حتی می گوید اهل کافی شاپ رفتن هم نیست، فقط فیلم می بیند و کار می کند. اتفاقات سینما برایش مهم است، اما امیدی به بهتر شدن وضعیت سینمای ایران ندارد. تقریبا با همه اهالی سینما رابطه خوبی دارد و از اغلب فیلم های در حال ساخت، باخبر است. او امسال یکی از پرکارترین ها بود؛ پنج فیلم بازی کرده که از میان آن ها، «بارکد» و «هلن»، امید بیشتری برای دیده شدن و شرکت در جشنواره فیلم فجر دارند. پیشنهادهای زیادی را هم رد کرده، نمونه اش سریال «شهرزاد» است که بنا به دلایلی در آن بازی نکرد. این گفت و گو، در فواصل ساعت های کاری و فراغ بالش انجام شد و از خط همیشگی و معمولی مصاحبه های ما فراتر رفته و بیشتر حال و هوای چالشی ای را به خود گرفته، اما مناقشه نیست.

اخبار , اخبار فرهنگی,مصاحبه با پژمان بازغی,پژمان بازغی


بهانه اصلی این گفت و گو، حضور شما در فیلم های «این سیب هم برای تو» و «ناهید» است. «این سیب هم برای تو» جزو فیلم های ضعیفی محسوب می شود که از قصه ای کم مایه و ساختاری سست برخوردار است. آن قدر که نه تنها در گیشه مورد استقبال قرار نگرفته، بلکه دیالوگ ها و صحنه هایی از آن، تا دقایق پایانی فیلم، در جشنواره پیش مورد تمسخر تماشاگران واقع شد. گرچه «ناهید»، با توجه به ساختار و فضایش، فیلم قابل تاملی است و در آن خوب ظاهر شده اید، اما مخاطب شما را «در این سیب هم برای تو» نمی پذیرد.

چون شما بازیگری هستید که با فیلم های خوبی به سینما معرفی شدید و تا مرز ستاره شدن هم پیش رفتید، اما با انتخاب های بعدی تان و حضور در کارهای نه چندان قابل دفاع، به جای تبدیل شدن به بازیگر فیلم های خاص، به بازیگر سینمای بدنه و بعد هم سریال ها و تله فیلم ها تبدیل شدید و مسیر بازیگری تان را تغییر دادید. چرا این قدر میان انتخاب ها و مسیری که در ابتدای بازیگری شروع کردید، تناقض وجود دارد؟

من اصلا این خط کشی ها را قبول ندارم! چون باعث گمراهی می شوند. چرا فکر می کنید بازی در سریال و تله فیلم، مسیر بازیگری ام را تغییر داده؟! یعنی من اگر در این کارها بازی نمی کردم، بازیگر خاص می شدم؟! اگر در طول 10 سال گذشته، فقط در تئاتر کار می کردم، تبدیل به یک بازیگر خوب می شدم؟! شاید تئاترهای خیلی بدی بازی می کردم و انتخاب های نادرستی انجام می دادم. من شغلم بازیگری است و ترجیح می دهم که هم در سینما ظاهر شوم و هم در تلویزیون. اما مگر جنبه و گنجایش سینمای ایران در سال چقدر است که من فقط بخواهم در سینما بازی کنم!

150 عدد فیلم تولید می شود که از میان آن ها، تنها 50 فیلم به نمایش در می آید! یعنی 30 درصد محصولات، اکران و 70 درصدش اکران نمی شود! مگر چند تا سالن در کشور وجود دارد که بخواهند فیلم ها را نشان دهند! تلورانس مالی سینما، چیزی حدود 30 میلیارد تومان است که صرف تولید می شود و به همان میزان هم می فروشد. وقتی که شما یک تخم مرغ با یک گوجه داری که نمی توانی جوجه کباب درستی کنی! یا باید املت درستی کنی یا نیمرو.

شرایط سینمای ایران هم به همین شکل محدودکننده است و بازیگرانی امثال من مجبورند از میان انتخاب ها، بهترین ها را انتخاب کنند. هیچ کس واقعا دوست ندارد فیلم بد بازی کند یا بسازد، ولی جبر زمانه باعث می شود که آدم بعضی فیلم ها را انتخاب کند. متاسفانه سینمای ما اندازه دکه روزنامه فروشی است! خیلی از فیلم های جشنواره سال گذشته که در بخش مسابقه بودند، تا امروز اکران نشدند، ولی «این سیب هم برای تو» اکران شد. این فیلم، فیلم قابل دفاعی در جایگاه خودش است. نمی گویم که فیلم خوبی است، ولی به هر حال سیروس الوند آن را ساخته و به اندازه خودش قابل تقدیر است.

ضعیف بودن «این سیب هم برای تو» نظر شخصی من نیست. خیلی از منتقدان هم وقتی فیلم را دیدند، چنین عقیده ای نسبت به آن داشتند.

متاسفانه، اغلب دوستان خبرنگار تصورشان بر این است که وقتی فیلمی موفق ظاهر نمی شود، باید روی آن، خط بطلان بکشند و فقط جنبه های منفی اش را ارزیابی کنند. در حالی که باید جست و جویمان خارج از اسامی و آدم ها باشد. یعنی پژمان بازغی و سیروس الوند را رها کنیم، ببینیم مشکل سینمای ایران چیست! چرا فیلم های خوبی مثل «ریسمان باز»، «انارهای نارس» و «مرگ کسب و کار من است» باید اکران محدود و نامناسبی داشته باشند. البته نه تنها این فیلم ها، بلکه اغلب فیلم هایی هم که من بازی کردم و جزو کارهای اول فیلم سازانش بودند، اکران نامناسبی داشتند.

البته نسبت به اکران فیلم اولی هایی هم که امسال کار کردم، زیاد امیدوار نیستم! سال گذشته، فیلم «خنده های آتوسا» را کار کردم، که هنوز اکران نشده. این فیلم، یک کار پربازیگر است که چهار روز در یک قطار فیلم برداری شده و 48 ساعت متوالی، برای پلان گرفتن، پلک روی هم نگذاشتیم. هر کسی خروجی این فیلم را دیده، گفته «حیف است که اکران نشود!» مسلما وقتی چنین اتفاقاتی برای یک فیلم می افتد و شرایط اکران و دیده شدن آن فراهم نمی شود، مخاطب، سریال های من را بیشتر از کارهای سینمایی ام می بیند.

اخبار , اخبار فرهنگی,مصاحبه با پژمان بازغی,پژمان بازغی


این فرمول شما برای انتخاب نقش در بازیگری است؟


ببینید، یک سری مسائل در سینمای ایران وجود دارد که نه شما و نه مخاطبان، هیچ اطلاعی از آن ها ندارید! اخبار سینما فقط معطوف به این نیست که کدام بازیگر چقدر دستمزد گرفته، کی با کی ازدواج کرده و چه کسی طلاق گرفت. مسائلی در نحوه پخش و اکران فیلم ها وجود دارد که تا زمانی فیلم شما، اکران و فروش مناسبی نداشته باشد، کسی سراغتان نمی آید. البته این فرمول نیست! خیلی از دوستان هستند که بیشتر از من کار کردند، تله فیلم و کار اجرا کردند و آهنگ بیرون دادند، اما علی الظاهر باید در این مملکت سوپراستار باشند؟!

اغلب کارهایی که من در تلویزیون بازی کردم، جز سریال های الف ویژه بودند. شما به سریال «سایه آفتاب» که اولین کار تلویزیونی من بعد از فیلم «دوئل» بود نگاه کنید؛ سریال درجه یکی که در زمان خودش درخشید و چند تا بازیگر مثل حامد بهداد را به سینمای ایران معرفی کرد. این اتفاق کمی نیست! تلویزیون ما با حداقل شرایط، چیزی حدود 70 میلیون مخاطب دارد، ولی سینما در طول سال، 13 میلیون مخاطب دارد! سریال «دولت مخفی» هم که در زمان پخش دیده نشد، مقصرش من نبودم، چون سه سال از عمرم را صرف بازی در آن کردم.

هیچ وقت ستاره شدن برایتان مهم نبوده؟


طبیعتا هر کسی وقتی وارد حرفه ای می شود، علاقه مند به رشد است و دوست ندارد که درجا بزند. اما شرایط سینمای ما، به گونه ای نیست که شما به ستاره تبدیل شوید. ما در کشورمان نمی توانیم ستاره سازی کنیم، چون اصلا صنعتی با عنوان سینما نداریم! یعنی اگر بخواهیم سینمای ایران را با سینمای هالیوود یا بالیوود مقایسه کنیم، متوجه می شویم شرایط ستاره شدن آن ها با ما، زمین تا آسمان تفاوت دارد.

در آن جا، برای ستاره نقش می نویسند و از روی فیزیک و قوانین بازیگر، نقش را به او پیشنهاد می دهند، مثلا دی کاپریو، در 12 سالگی کشف می شود، در 18 سالگی فیلم «تایتانیک»، مهم ترین فیلم تاریخ سینمای جهان را بازی می کند، بعد روی او کار می کنند تا به یک ستاره تبدیل شود. یا حتی آرنولد شوارتزنگر که ستاره اکشن جهان است، برای نقش نوشته می شود که برود «ترمیناتور» را بازی کند.

ولی این جا این طوری نیست. اگر من نقشی را قبول نکردم، می روند سراغ یک بازیگر دیگر. مثل مزایده می ماند! هر کس پایین ترین قیمت را بدهد، برنده می شود. متاسفانه سیستم سینمایی ما، ساز و کار مشخصی ندارد که سقف و کف دستمزدها مشخص باشد. بنابراین ستاره شدن هیچ وقت در سینمای ما، فرمول خاصی نداشته که من بخواهم از طریق آن مسیرم را مشخص کنم. به نظرم چیزی به اسم ستاره، در سینمای ما وجود ندارد.

این که دیده شدن بیشتر حتی در میان همکارانتان را فراموش کرده اید، خیلی سخت است، چون شما حتی در دوره ای کارگردانی کردید و چند بار دغدغه اصلی تان را با این مسئله بیان کرده بودید!

این که آدم بخواهد در حرفه ای مثل سینما، انگیزه ای برای دیده شدن نداشته باشد، خیلی بد است! البته دیده شدن از نگاه من، با بازیگرانی که می خواهند با حاشیه دیده شوند و روی جلد مجله ها قرار بگیرند، متفاوت است. من هیچ وقت دنبال حاشیه نبودم. همیشه سعی کردم کار خوردم را انجام دهم؛ کارهایی که نگاهش به سینمای من نزدیک تر است، مثل فیلم «مرگ کسب و کار من است»، «ریسمان باز»، «انارهای نارس»، یا خیلی از فیلم هایی که بازی کردم و دیده نشدندن، بیتشر به سلیقه ام نزدیک است. اگر این فیلم ها در زمان خودشان دیده نشدند، مقصر من نیستم.

اخبار , اخبار فرهنگی,مصاحبه با پژمان بازغی,پژمان بازغی


یعنی معتقدید که شرایط اکران و مشکل صنعت سینمای ایران باعث شده که در برخی کارها دیده نشوید؟


شما وقتی در سینما متولد می شوید، با سه مولفه آشنایی پیدا می کنید؛ هنر، صنعت و رسانه. ما نمی توانیم یکی از این شاخه ها را داشته باشیم و دو تا از آن ها را از دست دهیم، یا دو تا از آن ها را داشته باشیم و یکی از آن ها را، نه. طبیعی است که سینما، نیازمند صنعت است؛ همان طور که در فوتبال وقتی اسپانسر تیم ملی نمی آید، شکست می خوریم و نتایج ضعیفی می گیریم، سینما هم به همین شکل است. تا زمانی که شرکت های صنعتی وارد فضای واقعی سینما نشدند، سینما کم رمق و کم جان خواهد ماند و آدم هایی مثل من و خیلی از کسانی که عاشق سینما هستند، سعی می کنند به هر شکلی که شده، این سینما را سرپا نگه دارند و فیلم هایی را بازی کنند که حداقل جنسش به فضای سینمای ایران نزدیک تر است.

به قول یکی از دوستان، ما برزیل سینمای اجتماعی در جهان هستیم. یعنی همان قدر که برزیل فوتبالیست دارد، ما آن قدر سینمای اجتماعی مان قوی است که هر کدام از فیلم هایی که در جشنواره فجر شرکت می کند، بالاخره در یکی از جشنواره های داخلی و خارجی، جایزه می گیرد. این نشانه توانایی، شرافت و بزرگی سینمای ایران است و توانمندی کمی نیست. اما سینما، به لحاظ صنعتی، کم رمق است. بخش عمده ای از مشکلات، به مشکلات سخت افزاری بر می گردد، درصد بسیار کمی از تبلیغات شهری، به فیلم ها و کالاهای فرهنگی اختصاص پیدا می کند.

شما با این حرف ها دارید می گویید نگاه خوش بینانه ای نسبت به سینمای ایران ندارید! در چنین شرایطی، مسیر آینده تان را در بازیگری چطور می بینید؟


همان طور که هیچ امیدی نسبت به کتاب خواندن مردم نیست، هیچ امیدی هم به سینما نمی توان داشت، چون مسیر روشنی در سینما وجود ندارد. فکر می کنم ایراد ما، یک ایراد فرهنگی است و دولت مردان باید یک فکر اساسی برای آن بکنند. کتاب برای مردم سفره اش پهن نشده! سینما هم به همین شکل است. فیلم بین های حرفه ای که وقتی می خواهند به سینما بروند و فیلمی را تماشا کنند، از قبل، با شناخت و آگاهی کامل آن را انتخاب می کنند. مردم عام هم. یعنی مخاطب خاموش سینما، منتظر هستند که دی وی دی یک فیلم به بیرون بیاید و آن را در خانه تماشا کنند.

شما تاکنون تجربه های متفاوتی را در بازیگری داشته اید و هیچ وقت از شکسته شدن چهره و پذیرش نقش های مختلف ابایی نداشتید. حتی در فیلم «خنده های آتوسا» که به قول خودتان در 48 ساعت متوالی برای پلان گرفتن، پلک روی هم نگذاشتید، به خودی خود کار سختی می تواند باشد و هر بازیگری قادر به انجام آن نیست. اصولا چقدر آدم ریسک پذیری هستید؟

من همان قدر ریسک پذیر هستم که شما به عنوان یک خبرنگار از من می پرسی چرا در تله فیلم و سریال بازی کردی، چرا این فیلم را بازی کردی، چرا آن فیلم را بازی نکردی! همه این ها ریسک است. اگر هر آدمی خصوصا یک آرتیست اهل ریسک نباشد، نمی تواند هنرش را ارائه کند. اگر قرار بود از همان ابتدا، مسیر مشخصی را بروم، تبدیل به یک آدم محافظه کار می شدم؛ یک آدمی که فقط یک مسیر را بلد است و همان مسیر را می رود اما من همیشه در زندگی ریسک کردم و پذیرفتم. همین که آدم با کارگردان کار اولی کار می کند، یعنی ریسک.

اخبار , اخبار فرهنگی,مصاحبه با پژمان بازغی,پژمان بازغی


این میزان اعتمادی که نسبت به کارگردانان فیلم اولی دارید، از کجا نشئت می گیرد؟

کافی است فقط چند کلمه با کارگردان صحبت کنم و ببینم که او عاشق سینماست، بدون هیچ شرطی در کارش حضور پیدا می کنم.

معیار اصلی تان برای انتخاب نقش ها چیست؟

اولین چیز فیلمنامه است. حتی در «این سیب هم برای تو» می دانستم که چه فیلمنامه ای را قرار است کار کنم و باید چه مسیری را بروم. بنابراین عامدانه در کارهایی که حالا به هر علتی دیده نشدند، بازی نکردم. این که به خاطر پول در «این سیب هم برای تو» بازی کنم و دستمزد میلیاردی برای آن بگیرم، شرایط من نبود. حتی شاید برای بازی در این فیلم، دستمزدی پایین تر از دستمزد واقعی ام را هم گرفتم. این که این فیلم چه جوری درآمده، مسئولش من نیستم، چون من به خاطر آقای لوند در این فیلم بازی کردم.

در چه مباحثی سخت گیر و جزئی نگر هستید؟

من اصولا آدمی نیستم که بخواهم نقشم را وجب بزنم و ببینم چقدر است. بیشتر تاثیر کاراکتر در فیلمنامه برایم مهم است. البته وسواس های شخصی خودم را هم دارم، اما خیلی به این معتقد نیستم که فیلمی زنانه یا مردانه است. برای من این چیزها مهم نیست. من بازیگری هستم که اگر احساس کنم حضورم در یک کار زمینه ساخت آن را فراهم می سازد، در آن فیلم بازی کنم.

به نظر می رسد با نقش های کم دیالوگ هم ارتباط خوبی برقرار می کنید، مثل نقشتان در سریال «آسمان من»، که بیشتر به نحوه بازی شما اختصاص داشت تا میزان و تاثیرگذاری دیالوگ ها؟

متاسفانه برخی از کارگردان ها دوست دارند که من نقش های کم دیالوگ را بازی و بیشتر از میمیکم استفاده کنم. نمی دان این اتفاق از کجا شکل گرفت. فکر می کنم بعد از «دوئل» بود. اما خودم اصلا دلم نمی خواهد نقش کم دیالوگ بازی کنم و برایم سخت است. نقش پردیالوگ مثل فوروارد یک تیم است و معمولا بازیگرهای پردیالوگ در سینما بیشتر دیده می شوند. یادم هست که یک فیلم بازی کردم (که نمی خواهم اسمی از آن ببرم) بازیگر مقابلم آن قدر دیالوگ گفت، بهش سیمرغ دادند، اما من حتی کاندیدا هم نشدم! همیشه در سینمای ما، دیالوگ گفتن و شلوغ بازی به چشم می آید و بازیگری که ساکت تر و کم دیالوگ است، مهجور می ماند. برای همین وقتی خیلی از دوستان از کار طنز، به سینما می آیند و نقش جدی بازی می کنند، همه می گویند «این چقدر خوب بازی کرد!» خب بازگیر است، وظیفه اش این است که خوب بازی کند.

شاید توانایی هایی را که رضا عطاران و سعید آقاخانی دارند، هنوز هیچ کس ندیده. در حالی که من می دانم امسال رضا عطاران یک کار جدی بازی کرده که در آن فوق العاه ظاهر شده. به نظرم در فیلم «آبنبات چوبی» پوست اندازی از جنسی بازی دیگری را، از رضا عطاران خواهید دید. فکر می کنم آدم های سینما بیشتر باعث می شوند که چنین اتفاقی برای یک بازیگر بیفتد.

«ناهید» و نقش مسعود را در کارنامه بازیگری تان در چه جایگاهی می دانید؟

«ناهید» فیلم خوب و شریفی است و قصه و روایت درستی دارد؛ فیلمی که در جشنواره های داخلی هیچ توفیقی پیدا نکرد، اما در جشنواره های خارجی درخشید. روزی که فیلمنامه را خواندم، به خانم پناهنده زنگ زدم و گفتم شاید این فیلمنامه، کامل ترین فیلمنامه ای است که من در چند سال گذشته خوانده ام. برای اولین بار بود که نقش مردی را که همسرش فوت شده و با بچه اش دارد زندگی می کند و درگیر یک ازدواج است، بازی می کردم. مسعود در فیلمنامه، کاراکتر قوی و محکم داشت و فکر می کنم یکی از بهترین نقش هایی است که تا به حال بازی کرده ام.

در «ناهید» شما یک شمالی هستید و باید از لهجه شمالی استفاده کنید، لهجه ای که متعلق به خودتان است و خوب هم ادایش می کنید. اما برخلاف تصور، گرچه شما استفاده درستی از این لهجه داشتید، ولی سایر بازیگران از این لهجه استفاده شایانی نکرده اند. نوید محمدزاده که هنگام عصبانیت ها لهجه اش کاملا به سمت کردی می کشد و ساره بیات که شمالی صحبت کردنش واقعا شوخی است!

ببینید، من این فیلم را هم در کن دیدم و هم در آنتالیا و اسپانیا و اصلا برای آدم های آن کشورها، لهجه و زبان فیلم مهم نبوده، چون زبان فیلم مهم نیست، مهم ساختار فیلم است، که چقدر خوب از آب درآمده یا نه. مهم این است که فیلم بتواند با مخاطبی که اصلا زبان شخصیت های فیلم را بلد نیست، ارتباط برقرار کند.

در «روبان قرمز» هم که رضا کیانیان نقش یک افغانی را بازی می کرد، لهجه افغانی نداشتم. این مته به خشخاش گذاشتن است که فکر کنیم نوید محمدزاده و ساره بیات لهجه هایشان را خوب ادا نکردند! حالا چون ما ایرانی هستیم و یکی دو بار شمال رفتیم و زبان شمالی را می دانیم، باید فکر کنیم فلان بازیگر، لهجه را در فیلم خوب ادا نکرده. باید زبان فیلم را فراموش کنیم و زبان جهانی فیلم را به عنوان تصویر و عکاسی ببینیم. این فیلم فقط قصه اش در خطه شمال کشور اتفاق می افتد، همین.

اخبار , اخبار فرهنگی,مصاحبه با پژمان بازغی,پژمان بازغی


اما «ناهید» که در ناکجا آباد اتفاق نمی افتد! طبیعتا وقتی قرار است قصه ای در موقعیت جغرافیایی مشخصی اتفاق بیفتد، مخاطب هم انتظار دارد که شخصیت های ساکن آن منطقه، با همان لهجه صحبت کنند.

زبان اصلی فیلم «کابوی نیمه شب»، تگزاسی است، اما چون ما فقط انگلیسی بلد هستیم، تفاوت میان این دو زبان را متوجه نمی شویم. ما فیلمی را می بینیم خارج از اصوات و زبانی که از آن بیرون می آید. بنابراین، زبان، خیلی چیز جزئی و سطحی ای است و ارزش این را ندارد که ساعت ها درباره آن بحث کنیم!

من برخلاف شما فکر می کنم و اتفاقا اگر نقدهای محلی را پی گیری کنید، می توانید متوجه وفادار ماندن قصه به جغرافیا باشید، ولی چون تمایل به بحث ندارید، در مورد حضور شما در برنامه «محل گل و بلبل» می پرسم. دلیل اصلی حضورتان در این برنامه چه بود؟ این که در برنامه ای برای خردسالان حضور پیدا کنید، نگرانی از این بابت پایین آمدن اعتبار یا جایگاهتان ایجاد نمی کرد؟

من به خاطر دخترم در این برنامه حضور پیدا کردم، چون او برنامه عمو پورنگ را دوست دارد. ضمن این که یکی دیگر از دلایل حضورم، فراموشی سینمای کودک بود. سینمای کودک، در دوره ای سینمای بسیار قوی ای داشت و فیلم سازهای بسیار بزرگی مثل عباس کیارستمی، ناصر تقوایی، نادر ابراهیمی و محمدرضا هنرمند، برای این نوع سینما، فیلم می ساختند. حتی خیلی از بازیگران پیش کسوت هم مثل آتیلا پسیانی، اکبر عبدی، حسین محب اهری و حمید جبلی از محله «بروبیا» کارشان را شروع کردند! بنابراین وقتی پرونده همه بزرگان سینما را نگاه کنید، می بینید که همیشه یک کار کودک داشته اند. یعنی این طوری نبوده که کسی در سینمای کودک کار کند، اما احساس کند سطحش پایین آمده. این ها یک سری اداهای روشن فکری امروزی است.

یکی از چالش های مهمی که اخیرا در فضای فرهنگ و هنر جامعه به پا شد، به نحوه و نوع رفتارهای جوانان ایرانی در مواجهه با مباحث فرهنگی اختصاص داشت. موجی که به ناآگاهی و اشتباهات عجیب یکی از بازیگران زن جوان در برنامه «دید در شب» رضا رشیدپور اختصاص داشت و باعث شد به نسل جدید و بازیگران انگ بی سوادی بخورد و از این رو، آن ها را سحطی و توخالی معرفی کرده اند. نسلی که نه اهل کتاب و روزنامه خواندن است و نه دانشی از حرفه خود دارد و به نوعی کتاب نخواندن و فیلم ندیدن را مایه مباهاتش می داند. به نظر شما این مایه تاسف نیست؟!

ما چوب را از دست آقای پرستویی گرفتیم و حالا چند نفر هستیم که داریم برای سر پا نگه داشتن سینمای ایران از جان و دل مایه می گذاریم. نسل من، نسل محمدرضا فروتن، بهرام رادان، شهاب حسین و امین حیایی است و هنوز مثل ما، نسلی که عاشق سینما باشد، شکوفا نشده (البته به غیر از ترانه علیدوستی، باران کوثری و پگاه آهنگران که همیشه شایسته بودند).

فکر می کنم تنها بازیگران نسل جدید هم که واقعا از جان و دل برای کارشان مایه می گذارند، نوید محمدزاده و امیر جدید هستند. امیر جدیدی، در «کالیگولا» سه ساعت و نیم با آن قد بلندش در نمایش دولادولا راه رفت. در شب هایی که او را می دیدم، از شدت کمردرد و پادرد، تمام بدنش درد می کرد. نوید محمدزاده برای فیلم «ابد و یک روز» سعید روستایی، حدود 15 کیلو وزن کم کرده و این قابل تقدیر است.

اما در این میان، یک سری از آدم ها هم هستند که بدون هیچ عشق و علاقه ای وارد سینما می شوند و فقط جذابیت هایی مثل پول و شهرت، برایشان مهم است. البته شاید هم بتوانند پول دار شوند، چون من هنوز از طریق سینما نتوانستم یک خانه بخرم! به نظرم، اصلاح فرهنگ و سواد یک جامعه، فقط دست اهالی فرهنگ و هنر نیست، چون بخشی از آن، بر عهده وزارت خانه و سازمان های وابسته به این موضوع است. مثل شهرداری و وزارت نفت که باید از فرهنگ کشور حمایت کند. نباید تنها به تبلیغات بسنده کنیم، چون ما فقط سالی یک بار نمایشگاه کتاب و جشنواره فیلم فجر برگزار می کنیم. اگر بتوانیم در طول سال مثلا 10 جشنواره موضوعی برگزار کنیم، همه فیلم ها و آدم ها، کارشان دیده می شود.

 

اخبار فرهنگی - هفته نامه چلچراغ