فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
اعتبار «شهلا» به عاشق بودن است نه قاتل
گفتوگو با ستاره اسكندری، بازیگر نمایش «هم هوایی»
اخبار فرهنگی - اعتبار «شهلا» به عاشق بودن است نه قاتل
بدون شك ستاره اسكندری یكی از تاثیرگذارترین و موفقترین بازیگران تئاتر است؛ بازیگری كه عاشق تئاتر است و نسبت به آن همیشه احساس مسوولیت میكند. در سالهای ابتدایی دهه 70 با بازی در نمایشهای دانشجویی روی صحنه آمد و خوش درخشید. حضور در نمایشهایی چون دندون طلا، سعادت لرزان مردمان تیره روز، رمئو و ژولیت، شكار روباه، شب هزار و یكم او را به بازیگری مثال زدنی بدل كرد.
البته او در این سالها به دلیل سیاستهای غلط در تئاتر بارها از این حوزه دوری كرده و بیشتر در تلویزیون فعالیت كرده است. او بعد از شش سال دوری ازتئاتر با نمایش متفاوتی روی صحنه بازگشته كه حكایت سه زن عاشق است. همسر عباس دوران، لیلا اسفندیاری و شهلا جاهد زنان عاشقی هستند كه زندگیشان به تصویر كشیده شده است. شهلا جاهد زنی كه به اتهام قتل همسر ناصر محمد خانی (فوتبالیست) اعدام شد و ستاره اسكندری آن را بسیار تاثیرگذار اجرا كرده است و جانی دوباره بخشیده. به بهانه اجرا این نمایش با او گفتوگویی انجام دادیم.
حدود شش سال از آخرین اجرایی كه در تتاتر داشتید میگذرد. چه اتفاقی شما را به عنوان یك بازیگر حرفهیی تئاتر مجاب كرد كه مدت طولانی از تئاتر دور بمانید؟
تئاتر در هر دورانی كار سختی بوده و پر از بودنها و نبودنهاست. اما در دوران آقای خاتمی نوعی شكوفایی در تئاتر اتفاق افتاد كه نسل جدیدی پر از پویایی و خلاقیت را به تئاتر معرفی كرد. بعدها سیاست تئاتر عوض شد و به سمت تهی شدن از اندیشه پیش رفت. در آن سالها دو كار بازگشت به خانه پدری نوشته علیرضا نادری و كارگردانی محسن علیخانی و بهمن بغداد به كارگردانی شبنم طلوعی را تمرین میكردیم كه هر كدام حدود چهار پنج ماه زمان برد.
اما هر دو در مرحله بازبینی متوقف شدند و هیچكس هم پاسخگوی این جریانات نبود. آن زمان به دلیل اعمال سلایق مختلف در تئاتر و ندیده گرفتن تلاشهای بیوقفه، نامهیی نوشتم و از دنیای تئاتر خداحافظی كردم. از آنجایی كه حرفهیی جز بازیگری نداشتم، فعالیتم را روی تصویر و تلویزیون متمركز كردم. در این سالها فقط نمایش شكار روباه را كار كردم، آن هم به این دلیل كه شاگرد دكتر رفیعی بودم و همچنین كاری بود پر از مسائل اجتماعی و مسائلی كه به آن معتقدم و دوستشان دارم.
در سال 90 آقای پاكدل كاری به اسم عشق عالیجناب را به من پیشنهاد دادند كه در حین تمرین با بازبینیهای متفاوتی روبهرو شد. سرانجام در جشنواره اجرا شد، اما از اجرای عمومی بازماند. در واكنش به اتفاقی كه برای این كار افتاد، به عنوان كسی كه از تئاتر برخاسته و ریشههایش از صحنه آب میخورد، وظیفه خودم دانستم كه به تئاتر برگردم و در جهت خصوصیسازی تئاتر گام بردارم. احساس كردم در سنی هستم كه باید حق خودم را بگیرم و اگر به لحاظ دولتی از تئاتر حمایت نمیشود خودمان باید بایستیم و از تئاتر حمایت كنیم.
بعد از نمایش 33 درصد نیل سایمون كه به عنوان تهیهكننده در كنار گروه حضور داشتید دیگر تهیهكننده نبودید و از آن تاریخ دو سال میگذرد.
من دوست داشتم كه این راه را ادامه بدهم اما با مشكل محدودیت سالن مواجه شدم و این سادهانگاری من بود كه فكر میكردم میتوانم یكتنه از یك جریان حمایت كنم. تئاتر 33 درصد نیل سایمون را در تابستان 91 اجرا كردیم و قرار بود چند ماه بعد از آن نمایش همهوایی را روی صحنه ببریم، ولی سالن نداشتیم و كار به سال 93 كشیده شد.
كمبود سالن و شرایط سخت كار در تئاتر در تمام این سالها به عدم مدیریت مناسب برمیگردد كه گلایه مشترك عده زیادی از هنرمندان و فارغالتحصیلان پشت در مانده تئاتر است. به عقیده من برای بازیگری مثل شما كه همیشه دغدغه تئاتر را داشتهاید، دوری از صحنه مثل سم میماند. این فاصله طولانی و دوباره روی صحنه آمدن آمادگی میخواهد. این شرایط سخت نیست؟
سخت است اما اعتراضهای من به شرایط موجود، هیچ گاه یك قهر شخصی یا فردی نبوده. بحث من این است كه چطور مسوولان ما هیچوقت متوجه نمیشوند و اعتراضهای بازیگر متعهد را ندیده میگیرند و فكر میكنند من یك مساله فردی دارم. مساله من این است كه امروزه ارزشها جابهجا شدهاند. شما در تلویزیون چند بازی خوب پیدا میكنید؟ تلویزیونی كه 10 سال پیش در آن سریالهای ماندگار داشتیم و امروز به جز معدود كارهای خوب، عرصه تولید پخش برنامههای بنجل و بیارزش شده است.
در این غیبتها و رفت و آمدها چقدر نگران بازی خودتان بودید و نسبت به شخصیت حرفهیی خودتان احساس مسوولیت میكردید؟ اینكه سعی كنید همیشه خود را روی صحنه سرپا نگه دارید و همچنان موفق باشید.
سالهاست كه به عنوان بازیگر تئاتر شناخته شدهام ولی در كارنامه تئاتریام حدود 12 یا 13 اجرا در صحنه داشتهام كه تعداد كمی است. شاید دلیل اینكه به عنوان یك بازیگر تئاتر مطرح هستم این باشد كه به شدت نسبت به تئاتر احساس مسوولیت دارم و حضور در تئاتر را برای خودم یك رسالت فرهنگی میدانم. بنابراین سعی میكنم از هیچ تلاشی فروگذار نكنم كه بتوانم خود را در حیطه بازیگری سرپا نگه دارم.
به نظر یكی از امتیازهای بازیگری شما این است كه محدود به یك گروه نبودهاید و هیچگاه خود را محدود به یك نوع تفكر یا شیوه بازیگری نكردهاید. اگر تمام نقشهایتان را كنار هم بگذاریم، نقشهای متفاوتی میبینیم كه هر كدام حس و حالی متعلق به خود دارند. آیا این شیوه بازیگری و راهی كه در این سالها طی كردهاید خودخواسته است؟
صددرصد این طور بوده. من از آن دسته بازیگرانی هستم كه از كلیشه حذر دارم. یكی از دلایل نیاز من به بازیگری این است كه بتوانم در قالب آدمهای مختلف زندگی كنم. این تعدد زندگی در بازیگری را دوست دارم و دلم میخواهد كه فقط ستاره اسكندری نباشم. بنابراین نهتنها در تئاتر، بلكه در تلویزیون هم سعی كردم چهرههای متفاوتی را تجربه كنم. همیشه متفاوتترین نقشها را انتخاب كردم تا در یك قالب جدید خودم را پیدا كنم.
جریان محدود نشدن به یك گروه هم انتخاب خودتان بوده است؟
ما عضو گروهی به اسم «تئاتر زیتون» به سرپرستی محسن علیخانی بودیم كه در همان اوایل تشكیل گروه، سلایق مدیریتی در تئاتر رخ داد و كارهای ما متوقف ماند و گروه پراكنده شدند. بعد از آن بود كه با دكتر رفیعی همكاری كردم و هنوز هم این همكاری ادامه دارد. اما كارهای دكتر رفیعی آنقدر تنوع زیادی دارد كه هیچ گاه حضور مداوم در كارهای ایشان، بازیگر را به ورطه تكرار نخواهد انداخت.
من از اینكه با یك گروه ثابت كار كنم خوشحال خواهم شد، اما گروهی مثل دكتر رفیعی، تنوع و دوری از قالبهای همیشگی را در برنامه كاری خود دارند. به طور كلی كار كردن در نمایشهای خوب و همكاری با گروهی كه حرفی برای گفتن داشته باشد را دوست دارم و سعی میكنم خودم را محدود نكنم. در این سالها پیشنهادهای متعدد تئاتری داشتم اما هیچ كدام جذبم نكرده است به جز اتفاق همهوایی.
بازی كردن نقش سه زن خاص كه در مركز داستانهایی بزرگ قرار دارند، هر بازیگری را وسوسه میكند و شاید كسی بدش نیاید این نقشها به او پیشنهاد شود. پیش از این یك بار در نمایش دیگری به زندگی شهلا جاهد پرداخت شده بود ولی در سینما هیچ گاه چنین موضوعاتی نبوده است. همین ویژگی متفاوت بودن سوژه باعث شد كه جذب این نمایش بشوید؟
یكی از جذابیتهای این كار برای من قرار گرفتن سه زن در كنار یكدیگر در بستر عشق است. اگر پایه و اساس درام روی قتل قرار داشت شاید برایم چندان جاذبه ایجاد نمیكرد، اما اینجا قتل و جنایت در حاشیه است و مضمون محوری نمایش، عشقی است كه از زاویه نگاه سه زن روایت میشود. شهلا جاهد هم یكی از این سه زن و شاید مشهورترین آنهاست، اما اهمیت او در نمایشنامه به اعتبار عاشق بودنش است نه قاتل بودنش.
جذابیت دیگری كه این نمایش برای من داشت، تم اجتماعی آن بود. برای من كه شرایط جامعه در دوران جنگ و بمباران را از نزدیك لمس كردهام، بستر اجتماعی این نمایش تداعیكننده مسیری است كه جامعه ایران در 30 سال گذشته طی كرده است. برایم خیلی جالب است كه مهین صدری نویسنده این نمایش توانسته بستر اجتماعی كار را تا این اندازه واقعی و ملموس طراحی كند و شخصیتهایی بسازد كه مستقیم از قلب زندگی واقعی آمدهاند. انگار منم كه در روزهای پرآشوب دهه 60 زندگی میكنم و هر بار با آمدن جسد شهیدی تازه یا خبر اصابت موشك به خانهیی دیگر، به هم میریزم. گاهی موقع خواندن متن، به حال و هوای مدرسه سفر میكردم و گاهی تكههایی از زندگیام از مقابل چشمانم میگذشت.
به نظرم این نقش جزو نقشهایی است كه مدتها منتظرش بودهاید. چون لااقل در چند سال اخیر نقشی نداشتهاید كه تا این اندازه به واقعیتهای اجتماعی نزدیك باشد.
دقیقا همین طور است. در این سالها اغلب كارهایی كه با داعیه اجتماعی بودن ساخته شدهاند، برای من جعلی و سطح پایین جلوه كردهاند، چون پر از شعار و فریب و قهرمانسازی بیهودهاند. اما وقتی نخستین بار این متن را خواندم باورم نمیشد كه پس از سالها انتظار، نقشی به من پیشنهاد شده كه از هرگونه شعارزدگی و قهرمانسازی خالی است. حتی اتفاقات سالهای گذشته هم در نمایش به گونهیی روایت میشود كه كاملا به واقعیت پایبند است و سعی نمیكند از آن جریان استفاده ابزاری كند.
از اول قرار بود شما نقش شهلا جاهد را بازی كنید؟
بله. وقتی متن را خواندم، به نظرم رسید كه هر سه نقش جاذبههای زیادی دارند، اما به دلیل سالها دوری من از تئاتر، ترجیح دادم نقشی را به عهده بگیرم كه مجال برونریزی بیشتری برایم فراهم كند. بعد از این همه سال آنقدر حرف و عشق و اعتراض در وجودم ذخیره شده بود كه دنبال فرصتی برای بیرون ریختن درونیاتم میگشتم و نقش شهلا جاهد به من فرصت میداد كه روی صحنه همه انرژیام را تخلیه كنم.
پیش از خواندن متن، چقدر شهلا جاهد را میشناختید؟ دربارهاش چه چیزهایی خوانده بودید و شنیده بودید؟
حدود هشت سال پیش مهناز افضلی مستندی ساخت به اسم كارت قرمز كه در خانه سینما اكران شد. من وقتی فیلم را دیدم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. به عنوان یك پرسپولیسی قدیمی كه ناصر محمدخانی را دوست داشتم و دوستدار جدی فوتبال بودم، نمیتوانستم تماشای كارت قرمز را از دست بدهم و ضمنا كم و بیش با سیر پرونده و ماجرای پرفراز و نشیب شهلا جاهد و ناصر محمدخانی هم آشنا بودم.
موقع تماشای كارت قرمز، برایم جالب بود كه یك زن عامی مثل شهلا جاهد، چطور میتواند دوربین را تا این اندازه بشناسد و ویژگیهای حرف زدن و حركت كردن در مقابل دوربین را بلد باشد. چنان هوشمندانه در برابر دوربین حركت میكرد و حرف می زد و نگاه میكرد كه با خودم فكر كردم این زن باید هنرپیشه میشد! بعد از آن برخوردی با شهلا جاهد نداشتم، اما گاهی در روزنامهها خبرهای مربوط به دادگاه او را تعقیب میكردم تا جایی كه اعدام شد و قصهاش به سر رسید. البته اعدامش مرا متاثر كرد، اما نه به خاطر شخص او.
كلا هر انسانی كه اعدام میشود مرگش برای من متاثركننده و غمانگیز است، جز قاچاقچیهای مواد مخدر و متجاوزان. برای اعدام شهلا جاهد هم متاسف شدم، ولی دیگر به او فكر نمیكردم تا دو سه سال پیش كه موضوع این نمایش پیش آمد. آن زمان هنوز حرفی از كار ساناز بیان نبود.
من حس كردم چقدر دلم میخواهد نقش شهلا جاهد را بازی كنم و این تمایل برای خودم هم جالب بود، چون من 180درجه با شهلا جاهد فرق دارم. هم از لحاظ اعتقادات و سبك زندگی و هم از نظر روحیه و شیوه فكر كردن و عمل كردن. حتی رفتار او را تایید هم نمیكنم و آن منظر را دوست ندارم و به همین دلیل هم از اینكه اسمش را در این نمایش قهرمان بگذارم پرهیز میكنم. اما به عنوان یك شخصیت برایم جذاب است. به خاطر عصیان و سرسختیاش و به خاطر ایستادگیاش در عشق.
به نظرم اتفاق بزرگ و كمنظیری است كه یك زن با همه وجودش پای عشق و علاقهاش میایستد. ضمن اینكه این شخصیت نوعی رازآلودگی دارد كه هنوز هم نمیتوانم باور كنم كه او قاتل است. با اینكه حكمش صادر شده و شواهد علیه او بودند اما من در عمق وجودم احساس میكنم شهلا جاهد متهم پروندهیی است كه سراسرش را ابهام و رازآلودگی فراگرفته است.
این رازآلودگی را در بازیتان هم تاثیر دادید و نقش را با كیفیتی مبهم و رمزآلود بازی كردید. شخصیت شهلا جاهد با بازی شما زنی است كه آرایشگری میكند و قدری شیطنت هم دارد و نمیتوان به راحتی باور كرد كه این زن وارد یك زندگی دیگر شده باشد و همسر مرد مورد علاقهاش را بیرحمانه كشته باشد و زمانی كه به پایان اجرا نزدیك میشویم بازی شما طوری است كه تماشاگر دلش به حال شهلا میسوزد.
بله، دلیلش همین كیفیت مبهم و آلودگیهایی است كه شخصیت شهلا را در هالهیی از ابهام و دوگانگی فرو برده است. به نظرم اتفاقی كه برای او افتاد یك اتفاق معمولی نبود. نه عشقش یك عشق ممنوعه عادی بود و نه زندگی و مرگش شبیه آدمهای اطرافش بود. خوب یا بد، پدیدهیی بود كه در هر دورهیی فقط یك بار شكل میگیرد.
همیشه برای كارهایتان ایده دارید و برای تكامل نقش تلاش میكنید. وقتی قرار شد نقش شهلا جاهد را بازی كنید چقدر سراغ منابع و اطلاعات موجود رفتید و به چه سندها و روایتهایی متكی بودید؟
وقتی قرار شد این نقش را بازی كنم، نخستین كاری كه كردم این بود كه دیگر سراغ شهلا جاهد نرفتم. دلیلش تجربه من در سریال نرگس بود. وقتی پوپك گلدره عزیز تصادف كرد و قرار شد من نقش پوپك را ادامه بدهم، به من گفتند كه بیا و راشهای بازی پوپك را ببین. من این كار را نكردم، چون اولا حالم بد میشد و ثانیا میترسیدم كه تحت تاثیر سبك بازی او، بازی خودم هم از یادم برود و نقش را به شكلی دوگانه بازی كنم.
واقعا هم سعی كردم كار خودم را بكنم، چون شخصیت نرگس در متن به قدری كامل و پرجزییات بود كه لزومی نداشت از بازی یك بازیگر دیگر تقلید كنم و كافی بود طبق متن جلو بروم. خوشبختانه این اتفاق افتاد و مردم بعد از یكی، دو قسمت آنقدر راحت و پذیرا برخورد كردند كه انگار از اول این نقش را خود من بازی كرده بودم.
با این تجربه، وقتی صحبت نقش شهلا جاهد پیش آمد تصمیم گرفتم اصلا دربارهاش تحقیق نكنم و مطالبی را كه دربارهاش نوشته میشود، نخوانم. این را هم در نظر بگیرید كه این كار خیلی سخت بود چون دو، سه سال پیش موضوع شهلا جاهد داغ بود و رسانهها دائم دربارهاش مطلب چاپ میكردند.
ضمن اینكه متن مهین صدری آنقدر غنی و كامل بود كه ترجیح دادم فقط به آن اتكا كنم. جالب است كه الان پس از چند شب اجرا، گاهی تماشاگران به من میگویند چقدر بازیات شبیه رفتار واقعی شهلا در دادگاه است در حالی كه من قصدی برای بازسازی حركات او نداشتم اما به طور طبیعی رفتار چنین شخصیتی همانگونه میشود كه در بازی من شده است. خیلی دوست دارم مهناز افضلی به عنوان كسی كه بیشترین تماس را با شهلا داشته است، بیاید و نمایش ما را ببیند و درباره بازیام نظرش را بگوید.
پس اسم این نمایش را نباید بگذاریم تئاتر مستند...
اصلا بخشی از این كار تخیلات مهین صدری است. مثلا كودكی شخصیت یا فضای صحنه اعدام هیچ ربطی به واقعیت ندارد. طراحی صحنه، گریم، فضاسازیها و حتی نحوه بیان و روایت كاملا اصیل و متكی بر خیالپردازی نویسنده و كارگردان است. بیشتر حالت یك تئاتر مفهومی را دارد كه قسمتهایی از داستانش از شخصیتهایی واقعی وام گرفته شده است. ما سعی كردیم درباره هیچ شخصیتی قضاوتی نكنیم. البته به جز شهید دوران كه واقعا كار بزرگی برای این مملكت كرد و نمیتوان نسبت به او بیتفاوت ماند.
مخاطبان هم از نزدیك با شهلا جاهد برخورد نداشتهاند و به این ترتیب شما میتوانید شخصیت دراماتیك مورد نظرتان را بدون درگیر شدن با شمایل واقعی او بسازید.
بله، اصلا مهم نیست كه من شبیه شهلا باشم یا نباشم. اینكه میگویم دوست دارم مهناز افضلی بیاید و كار را ببیند، به این دلیل نیست كه درباره شباهت بازیام با شهلای واقعی نظر بدهد، اتفاقا دوست دارم درباره برداشت و نگاه متفاوتی كه از این شخصیت داشتهایم نظر او را بپرسم. قرار نیست من شهلا جاهد را روی صحنه بیاورم.
كار من این است كه یك عشق را از كودكی تا مرگ تصویر كنم. مهم این است كه خوانش من از این شخصیت، بتواند تماشاگران این نمایش را تحت تاثیر قرار دهد. گاهی در واكنش تماشاگران و نقدهایی كه اینجا و آنجا مینویسند، نكتههایی میبینم كه برایم خیلی باارزش است. چون تماشاگران عادی گاه مفاهیمی را از دل كار بیرون میكشند كه بسیار ظریف است و آدم خوشحال میشود كه چنین جزییاتی توسط مخاطبانش درك میشود.
در صحبتهایتان گفتید كه خیلی تحت تاثیر این نقش بودید و شخصیت شهلا رویتان تاثیر عمیقی گذاشته است.
این نمایش كلا فضایی سنگین دارد. آدم در چاه عمیقی از احساسات و افكار سقوط میكند كه خیلی سنگین هستند. بعد از 20 سال تجربه بازیگری، تصورم این بود كه بازیگری تكنیكی هستم و دیگر تحت تاثیر نقش قرار نمیگیرم اما این كار نشان داد كه من اشتباه میكردم. زندگی و سرنوشت هر سه شخصیت این نمایش چنان سنگین و غمناك است كه همه فكر و ذهنم را درگیر كرده است.
دلم میخواهد وقتی این كار تمام شد، به جایی بروم كه هیچ نشانی از این شخصیتها نباشد. این كار من را به نوعی پوچی نزدیك میكند و ذهنم را با ارزشهایی مواجه میكند كه برایم قابل درك نیستند. این روزها خیلی به شهیدان گمنام فكر میكنم، به بچههای آبادان و خرمشهر، به كسانی كه جانشان را دادند ولی كسی به یادشان نمیآورد.
اخبار فرهنگی - روزنامه اعتماد
ویدیو مرتبط :
با دیدن این فیلم به داستان قاتل عاشق پی خواهید برد!
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
قاتل: عاشق دختر دیگری شدم، به همین دلیل زیبا را کشتم
مردی که در پی رابطه با یک زن او را به قتل رسانده و دست به خودکشی ناموفق زده بود در جلسه محاکمهاش اعتراف کرد مرتکب قتل شد چون عاشق دختر دیگری شده بود.
در این جلسه محاکمه که صبح دیروز در شعبه 74 دادگاه کیفریاستان تهران برگزار شد ابتدا نماینده دادستان به تشریح کیفرخواست پرداخت و گفت: 18 مرداد سالجاری به ماموران پلیس خبر دادند زنی جوان در حالیکه غرق در خون است به قتل رسیده است. زمانی که ماموران به محل رسیدند متوجه شدند این زن که زیبا نام دارد با ضربات چاقوی جوانی به نام سجاد از پای درآمده و مرد جوان بعد از به قتل رساندن زیبا خودش را هم با چاقو زخمی کرده است. پلیس متوجه شد سجاد در بیمارستان در وضعیت وخیمی به سر میبرد. در حالیکه ماموران تحقیقات خود را برای بررسی این ماجرا آغاز کرده بودند متوجه شدند زیبا و سجاد از مدتها قبل با هم رابطه داشتند و روز حادثه بعد از اینکه باهم درگیر شدند، سجاد زن جوان را به قتل رساند و خودش را هم با ضربات چاقو زد و بیهوش شد. چند روز بعد از بیمارستان خبر رسید سجاد از مرگ نجات پیدا کرده است و میتواند صحبت کند.
وقتی سجاد روی تخت بیمارستان مورد بازجویی قرار گرفت، گفت: قبول دارم زیبا را به قتل رساندم و از کردهام پشیمان هستم. زیبا مانع زندگی من بود و آزارم میداد به همین دلیل او را کشتم. او راهی برای من نگذاشته بود.
در نهایت با توجه به مدارک بهدستآمده و بازسازی صحنه جرم کیفرخواست علیه متهم صادر شد.
در دادگاه نماینده دادستان تهران برای متهم درخواست صدور حکم قانونی کرد سپس پدر و مادر زیبا در جایگاه حاضر و صدور حکم قصاص را خواستار شدند. پدر زیبا گفت: دو سال قبل از این حادثه دخترم خانه شوهرش را ترک کرد و به منزل من آمد. دامادم اعتیاد داشت و در سالهایی که دخترم همسر او بود خیلی اذیتش کرده بود. بعد هم که بدون هیچ خبری خانه را ترک کرده و دیگر برنگشته بود. زیبا در این دو سال در خانه من زندگی میکرد. من اصلا نمیدانم زیبا با متهم چه رابطهای داشت اما هرچه بود این مرد حق نداشت دخترم را بکشد و من به عنوان پدرش درخواست قصاص دارم و از حقم گذشت نمیکنم.
سپس سجاد در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: دو سال بود با زیبا رابطه داشتم. او را دوست داشتم اما عاشقش نبودم. از طرفی چون شرایط زندگی او را میدانستم، نمیتوانستم با او زندگی کنم و بالاخره باید یک روز این رابطه تمام میشد. آن روز فرا رسید اما زیبا قبول نمیکرد.
متهم ادامه داد: در این مدت من عاشق دختری شدم که میخواستم زندگیام را با او بسازم. آنقدر این علاقه در من زیاد شد که دیگر نتوانستم او را ترک کنم. رابطهام با زیبا روزبهروز کمتر میشد. این اواخر دیگر علاقهای به او نداشتم. از زیبا خواستم از زندگیام بیرون برود. به او گفتم دیگر نمیخواهم با او رابطه داشته باشم. زیبا در حالیکه به شدت ناراحت بود به من گفت اجازه نمیدهد ترکش کنم. اما واقعیت این بود که من دیگر این رابطه را نمیخواستم.
سجاد در ادامه گفت: زیبا دستبردار نبود و به من میگفت هر طور شده میخواهد مرا ببیند. به حرفهایش اهمیت نمیدادم. تا اینکه زیبا متوجه رابطه عاشقانه من با دختر جوان شد. او گفت اگر این دختر را ترک نکنی همه چیز را به او میگویم. من نمیخواستم این اتفاق بیفتد به همین دلیل سعی کردم زیبا را آرام کنم و از او خواهش کردم شرایطم را درک کند. زیبا حاضر نبود با من همراهی کند. وقتی که دید تصمیم من برای ازدواج با دختری که عاشقش هستم قطعی است تهدیدم کرد و گفت همه چیز را به آن دختر میگوید. خواهش کردم این کار را نکند اما زیبا اهمیتی به درخواستم نداد. دیگر به تلفنهایش جواب ندادم. تا اینکه دختر مورد علاقهام با من تماس گرفت و گفت مرا دوست ندارد و از من خواست دیگر با او تماس نگیرم. فهمیدم زیبا تهدیدش را عملی کرده است. تحمل زندگی بدون آن دختر را نداشتم به همین دلیل با زیبا تماس گرفتم و تهدید کردم به خانهاش میروم و هم او را میکشم و هم خودم را. او جواب داد تو جرات این کار را نداری. تو مرد نیستی. خیلی از این حرف ناراحت شدم. بازگرداندن دختری که عاشقش بودم با حرفهایی که زیبا به او زده بود تقریبا غیرممکن بود. زندگی برایم تمام شده بود. به سراغ زیبا رفتم و او را با ضربات چاقو کشتم چون عشقم را از من گرفته بود. در آن لحظه واقعا فکر میکردم باید او را بکشم. وقتی ضربات را به زیبا زدم رگ دست خودم را هم بریدم تا بمیرم.
متهم ادامه داد: من آدم تنهایی بودم و کسی را نداشتم که در مورد مشکلاتم با او صحبت کنم و خشمم تمام شود.
بعد از گفتههای متهم وکیل مدافع او در جایگاه حاضر شد و از موکلش دفاع کرد. سپس دوباره متهم در جایگاه حاضر شد و درخواست کرد اولیایدم او را ببخشند. او از ارتکاب قتل ابراز پشیمانی کرد.
بنا بر این گزارش با پایان یافتن جلسه محاکمه هیات قضات شعبه 74 دادگاه کیفریاستان تهران برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند.... / روزنامه شرق