فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)



 شهادت امام موسی کاظم (ع), تسلیت شهادت امام موسی کاظم

اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)،شعر شهادت

 

از زهر خصم کافرم،می سوزه از پا تا سرم
داد از جدایی،رضا کجایی
در ذکر یا رب یا ربم،خَلّصنی یا رب بر لبم
ذکر صلاتم،بده نجاتم

از کینه ی این دشمن یهودی،مونده برام جراحت و کبودی
مَرهَم ِ دل ناله های یا زهرا
واغربتا واغربتا واویلا...

 

در بین زنجیر جفا،دلخون ِ ظلم ِ اشقیا
مضطر شدم من،پرپر شدم من
ماندم اسیر درد و غم،دشمن کند بر من ستم
چه بی کرانه، با تازیانه
بی حرمتی گر شد به محضر من،امّا نشد از تن جدا سر من
از غربت کرببلا واویلا...
واغربتا واغربتا واویلا...

 

اشعار شهادت امام موسی کاظم, شعر شهادت

اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 

مردی که نام دیگر او «آفتاب» است
بین غل و زنجیر هم عالی جناب است


حبل المتین ماست یک تار عبایش
این مرد از نسل شریف بوتراب است


هنگام طی الارض و معراجش یقیناً ...
... روح الامین در محضرش پا در رکاب است


پیداست از باب الحوائج بودن او
هر کس از او چیزی بخواهد مستجاب است


با یک سؤالش بشر حافی زیر و رو شد
هر کس به پای او بیفتد کامیاب است


بدکاره ای را زود سجّاده نشین کرد
اعجاز او بالاتر از حدّ نصاب است


چیز کمی که نیست ... آقا چارده سال
زیر شکنجه ، کنج زندان در عذاب است


نامرد ، زندان بان ، یهودی زاده ی شوم
دست و سر و پاهای آقا را چرا بست ؟!


با ناسزا باب زدن را باز کرده
این بد دهان بی حیا ذاتش خراب است


از حیدر و زهرای اطهر کینه دارد
هر صبح و شب دنبال تسویه حساب است


از بس که گلبرگ تن آقا خمیده
زندان تاریکش پر از عطر گلاب است


زخمی که در زیر گلوی او شکفته
یادآور زخم و غم طفل رباب است


با این غل و زنجیر و لب های ترک دار
تنها به یاد زینب و بزم شراب است


چوب یزید و گریه ی اطفال ای وای
حرف کنیزی و زبانم لال ای وای

 

اشعار شهادت امام موسی کاظم, شعر شهادت

شعر شهادت امام موسی کاظم (ع)

 

دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت
از بال من شکسته ترین آفرید و رفت


خون گلوی زیر فشارم که تازه بود

با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت


بد کاره ای به خاک مناجات سر گذاشت
وقتی صدای بندگی ام را شنید و رفت


راضی نشد به بالش سختی که داشتم
زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت


شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود
با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت


روزم لگد نخورده به آخر نمی رسید
با درد بود اگر شب و روزم رسید و رفت


دیروز صبح با نوک شلاق پا شدم
پلکم به زخم رو زد و در خون طپید و رفت


از چند جا ضریح تنم متصل نبود
پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت


تابوت از شکستگی ام کار می گرفت
گاهی سرم به گوشه ی دیوار می گرفت

گردآوری: بخش فرهنگ و هنر صبح بخیر


ویدیو مرتبط :
شب شهادت امام موسی کاظم(ع)1394

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

اشعار شهادت امام موسی کاظم علیه السلام(2)



شعر شهادت امام موسی کاظم, مداحی شهادت امام موسی کاظم

مداحی شهادت امام موسی کاظم (ع)

 

من که به عالمی پناهم،میره تا آسمونها آهم
زندان میشه به رسمه غربت،آخر گودی قتلگاهم
آتیش دل،سوز مرثیه هامه
ظلم و جفا،همدم لحظه هامه
جون میدم و،کاظمین کربلامه
ای خدا،ببین غریبم،دیگه نجاتم،بده ازین غم
واویلا واویلا واویلا...

 

خصم ِ یهودی ِ بی وجدان،میزد من و چه بی بهانه
روزه بودم ولی افطارم،بوده طعام ِ تازیانه
برای دین،چه سختی ها کشیدم
زهر ستم به جان خود خریدم
طعنه ها از دشمن خود شنیدم
شد آهم،با دیده ی تر،برات بمیرم،شهیده مادر
واویلا واویلا واویلا...


زندان بود و هجوم غربت،اما نشد تن تو بی سر
دلها بسوزه بر مظلومی،که شد سرش جدا از پیکر
تو کربلا،چه محشری به پا شد
تو قتلگاه،سری زِ تن جدا شد
وَ مثل ماه،هلال ِ نیزه ها شد
غمها بود،چه بی کرانه،که تسلیت شد،با تازیانه
واویلا واویلا واویلا...

 

اشعار شهادت امام موسی کاظم, شعر و ترانه

سالروز شهادت امام موسی کاظم

 

در این زندان كه ره بسته است پرواز صدایم را
نمی بینم كسی را جز خودم را و خدایم را

 

سرم را می گذارم روی زانوهای لرزانم
یكایك می شمارم غصه های زخمهایم را

 

پریشان حالم و از استخوانم درد می ریزد
نمی جویم زدست هركس و ناكس دوایم را

 

اگر چه زخم تن دارم كبودی بدن دارم
ولی خرج عبادت می نمایم لحظه هایم را

 

حضور دانه ی زنجیر در راه گلوگاهم
دو چندان می نماید بغض سنگین دعایم را

 

نمی گویم چه كردم تازیانه با وجود من
ببین پُر كرده خون پیكرمن بوریایم را

 

اگر بنشسته می خوانم نمازم را در این زندان
غل زنجیرها كوبیده كرده ساقی پایم را

 

اشعار شهادت امام کاظم, امام موسی کاظم

شعرهای شهادت امام موسی کاظم (ع)

 

موسای طور غربتم و خسته و بی عصا
مجروح عشق هستم و محکوم بی خطا

 

افتاده ام به گوشه زندان بی کسی
در حسرتم به دیدن یک بار آشنا

 

زندانی بدون ملاقات عالمم
کز اهل و از عشیر‌ه ی خود گشته ام جدا

 

در قعر تیرگی نفسم بند آمده
از دود شعله ی ستم و قحطی هوا

 

گاهی که خواب می بردم فکر میکنم
هستم چو یک کبوتر آزاد در فضا

 

پر می کشم ز دام و در آفاق می پرم
در دست باد هر طرفی می روم رها

 

ناگه ولی به ضرب لگد می پرم ز خواب
جا می کند به پیکر من جای ردّ پا

 

زخم فلز به گردن من دائمی شده
سرتا به پا شکسته تنم زیر چکمه ها

 

در سجده بسکه پیکر من آب رفته است
انگار روی خاک فتاده است یک عبا

 

گیسوی من به پنجه ی دشمن گرفته خو
مثل جنازه روی زمین می کشد مرا

 

وقتی که خسته می شوم از لطمه های او
می گریم از اسارت زنهای کربلا

 

باران آتش و سر بر نیزه بود و سنگ
آواز و رقص و هلهله شده پاسخ عزا

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر صبح بخیر