فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

آنکه فیلش یاد هندوستان کرده بود در میانسالی... آنکه حرف و حدیث بود پشت سرش از نظر مالی!



سرویس خواندنی های «فردا»:مطلب پیش روی از سری مطالب ستون ویژه "تذکرة الرجال " فردا است.  "رفیق بی کلک" و "پ.خالتور" نویسندگان این بخش هستند که در نظر دارند با نگاهی متفاوت و طنزگونه به بررسی احوالات چهره های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و .. بپردازند. در این مطلب «رفیق بی کلک » به سراغ «محمد رضا شریفی نیا»رفته‌ است.

 

 

شریفی نیا,محمد رضا شریفی نیا,

 

 

آن برنامه ریز و عکاس و دستیار کارگردان، آن که از دست او می نالیدند برخی از هنرمندان! آن بازیگر ازدواج به سبک ایرانی و پایان نامه و آدم برفی، آن که در استعداد بازیگری اش نبود هیچ حرفی! آن اکتور عشق کافی نیست و گیس بریده و عروس خوش‌قدم، آن که از کارگردانان و بازیگران فیلم اولی پول می گرفت و کمکشان می کرد همه رقم! آن که در اخراجی های یک و دو و سه بازی کرد در نقش حاجی گرینوف، آن که دوست داشت روزی درآید به نقش چخوف! آن که فیلش یاد هندوستان کرده بود در میانسالی، آن که حرف و حدیث بود پشت سرش از نظر مالی! آن که برای خودش داشت کلی مافیا، مولانا محمدرضا شریفی نیا! ادام الله سلطنته فی السینمای ایران!

 

از دوران تحصیل و علاقه اش به درس خواندن نقل کرده اند که هر گاه حس درس خواندن به او دست می داد ، پنج دقیقه ای دراز می کشید، تا این احساس کذایی از او رفع شود!!

 

نقل است که در باب جدایی نادر از سیمین عرض کرده بود: «فیلم جدایی نادر از سیمین، فیلم حکومت است! 10، 15 تا سمند از این مملکت گرفته است! فرهادی برای حکومت کار می کند! مگر می شود فرهادی مقابل ما باشد؟!» تا این حد حس تحلیل گری اش قوی بود!!!

نقل است که روزی با خود خلوتی کرد و گفت: «سپاس خدای را که نیاکان مرا از باشرفان قرار داد و اینگونه مرا شریفی نیا کرد، پس حال باید به دنبال آزادگی روم، تا کلکسیون فضائلم کامل شود!» پس به دنبال آزادگی رفت و از هفت دولت آزاد شد!

 

از خوش حسابی او داستان های بسیار نقل است که هر کدام درس عبرتی است برای اهل پند! از آن جمله نقل است که مولانا اکبر خان عبدی- آن که حقش را می گرفت نقدی!- در برنامه ی پارک ملت لب به انتقاد از مولانا شریفی نیا گشود که : «در جشنواره فجر شریفی نیا را یقه کردم! که، مگر نگفتید اگر فروش اخراجی ها بالای دو میلیارد رفت، دستمزد شما با توجه به فروش بالا می رود!» پس پاسخ داد: «یا اکبر! بدان و آگاه باش، که در عوضش ما، یک ماه زودتر پولت را دادیم! پس راضی باش به رضای ما!» پس او را گفتم: «گمشو بابا!» الله اعلم!

 

نقل است که پس از سهمیه ای شدن بنزین طی جمله ای قصار به هوادران انگشت شمار خود فرموده بود: «الهی دور همگی تان بگردم!!! ولی با کدام بنزین؟! نمی دانم!»

 

نقل است که چون دلیل اضافه وزن او را جویا شدند فرمود: «من برای ایفای نقشی، چندین کیلو گرم، خودم را چاق کردم و پس از آن به فراست دریافتم که پرخوری هم زیبا عالمی است! زان پس با خود عهد کردم که دیگر هیچگاه سراغ لاغری نروم!» پس چون او را گفتند: « نظرتان در باب ورزش چیست؟!» پاسخ داد: «ورزش برای سلامتی ضرر دارد!» پس جملگی مریدان از شنیدن این سخن به کلی هنگ بکردند و حکمتش را جویا شدند. پس مولانا شریفی نیا پاسخ داد : « مگر ندید که بیشترین خطرات برای ورزشکاران رخ می دهد!! از قتل بروسلی بگیرید تا قتل همین مرحوم تختی خودمان! اما آیا تا به حال دیده اید که بازیگری را بکشند؟! پس نتیجه گیری اخلاقی اش این است که ورزش بیشتر از هر چیز دیگری برای سلامتی ضرر دارد!!!» پس مریدان زان پس ایشان را الگوی خود قرار دادند و در باب افزایش دور شکم خود با یکدیگر رقابت ها کردند!!

 

نقل است که اغیار حکایتی را به نقل از مولانا عبدی نقل کرده اند که او تا به حال نه آن را تکذیب کرده است، نه تایید! پس این حکایت بیاوریم تا شاید روزی پرده از راز بیرون افتد و حقیقت آشکار شود! آورده اند که روزی مولانا عبدی را گفتند که: «به نظر شما چرا نقش حاجی گرینوف در اخراجی ها، این قدر خوب از آب درآمده است؟!» پس مولانا عبدی پاسخ داد: «آقای شریفی نیا کار سختی در ایفای این نقش نداشت!!!» پس همگان معتجب شدند که چطور؟! فرمود: «شریفی نیا در آن فیلم خودش را بازی کرده است!!»

 

 

منبع:fardanews.com


ویدیو مرتبط :
صحبت کوبنده ی جواد مقدم درباره ی حرف های پشت سرش

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

خاطره نگاری مهناز افشار از تماشاگری که پشت سرش حرف بدی زد!



سوپراستار سینما,مهناز افشار,عکسهای دیدنی مهناز افشار

وقتی ذهن سوپراستار سینما روی صحنه نمایش سفیدِ سفید می شود؛

خاطره نگاری مهناز افشار از تماشاگری که پشت سرش حرف بدی زد!

در یکی از شبهای اجرای نمایش «آمدیم نبودید رفتیم» به کارگردانی رضا حداد در لحظه ای که پشت به تماشاگران بودم یکی از تماشاگران پشت سرم حرف بدی زد که در جا خشکم زد! اگر موقع بازی در یک فیلم این اتفاق می افتاد کات می دادم و کمی استراحت می کردم تا به خودم مسلط شوم و کار را ادامه دهم اما در صحنه تئاتر امکان چنین امری میسر نیست.

به گزارش شبکه ایران مهناز افشار بازیگر زن سینمای ایران که این روزها «چه خوبه که برگشتی» را روی پرده دارد در گفتگویی با مفصل با هوشنگ گلمکانی در مجله «فیلم» خاطرات جالبی را از تجربه های تئاتری اخیرش بیان کرده است.

 

در ادامه بخشهایی از این خاطره نگاریها را می خوانید:

اولین تجربه تئاتری ام بود و قدرت کوچکترین حرکتی از من سلب شده بود

در یکی از شبهای اجرای نمایش «آمدیم نبودید رفتیم» به کارگردانی رضا حداد در لحظه ای که پشت به تماشاگران بودم یکی از تماشاگران پشت سرم حرف بدی زد که در جا خشکم زد! اگر موقع بازی در یک فیلم این اتفاق می افتاد  کات می دادم  و کمی استراحت می کردم تا به خودم مسلط شوم و کار را ادامه دهم اما در صحنه تئاتر امکان چنین امری میسر نیست.

اولین تجربه تئاتری ام بود و قدرت کوچکترین حرکتی از من سلب شده بود.

 

در لحظه فکرهای مختلفی از سرم گذشت. با خودم فکر کردم حالا که نمی شود بروم پشت صحنه تا بر خودم مسلط شوم و دوباره برگردم روی صحنه یا بروم بگویم من نمی آیم و می خواهم بروم خانه مان! چه باید می کردم؟ یک لحظه همه قدرتی که در وجودم باقی مانده بود را جمع کردم که روی صحنه نلرزم؛ بقیه آن تکه را بازی کنم و برگردم پشت صحنه و پس از پیدا کردن خودم برای اجرای قسمت بعدی بیایم روی صحنه.

 

دیالوگ آخر نمایش را وسطهای اجرا خطاب به ستاره پسیانی گفتم و به او خیره ماندم

در کار «21 بار مردن در 30 روز» هم یک شب وسط اجرا ناگهان ذهنم سفید شد؛ سفید سفید، خالی و هیچی در آن نبود. دیالوگ بعدی و حرکت بعدی از یادم رفت. اجرای بیستم بود اما نمی دانم چرا مسخ شده بودم. دیالوگ آخر نمایش را وسطهای اجرا خطاب به ستاره پسیانی گفتم و به او خیره ماندم.

 

ستاره هم همان جور هاج و واج مانده بود که چه شده است. خدا کمکم کرد که در یک لحظه به خودم آمدم و فهمیدم نمایش 60 دقیقه ای بنا نیست در دقیقه 20 به انتها برسد. خودم را پیدا کردم و ادامه دادم و بعد لحظه ای به گوشه صحنه رفته و نفس عمیقی کشیدم و برگشتم./شبکه ایران