یک هفته هفت چهره؛ از جناب خان تا شجریان


آزاده نامداری و فرزاد حسنی، داستان های رامبد جوان، شریفی نیا و حاجیان و... مثال هایی که می توان همین طور ادامه داد و شمرد، این ها قربانیان ناپختگی مردمانی می شوند که نمی دانند بازیگر فقط بازیگر است نه یک الگوی اخلاقی و یا اسطوره.

صبح بخیر - ایمان عبدلی:

جناب خان یا (دنیای دیوانه، هفته)

یک هفته هفت چهره؛ از چهارشنبه سوری تا عید

تمام تولیدات هنری بر مبنای مشاهدات و تجربیات خالقان این آثار شکل می گیرند و شکی در آن نیست که آن چه توسط یک فیلمساز خوانده و با دیده می شود، پس از گذر از فیلتر ذهنی او تبدیل به یک اثر هنری می شود، همین گزاره را می توان به دیگر عرصه های خلاقانه جهان بسط داد؛ نقاشان هم تاثیر پذیر از آثاری هستند که پیش از خلق اثر دیده اند و با آن ارتباط گرفته اند، نویسندگان هم همینطور و حتی آهنگ سازان هم بر مبنای آن چه که شنیده اند، خلق ملودی می کنند، پس اینکه برنامه ای تلویزیونی و یا کاراکتری مانند جناب خان شباهت هایی با کاراکتری دیگر در جغرافیایی دیگر داشته باشد، اصلا عجیب و بیراه نیست. منتهی مساله این جاست که این کاراکتر های مشابه که در تلویزیون وطنی دچار کثرت هم شده تا چه حد هویت مستقل دارند؟ و اصلا در این میانه تکلیف کار خلاقانه که مهم ترین بخش تولید هنری است چه می شود؟

پرسش اول را می شود با کمی دقت پاسخ داد، گاه برنامه ای مثل نود آنقدر بومی می شود که با مشابه خارجی اش فاصله ای بعید می گیرد، یا مثل همین جناب خان که با نشانه هایی همچون لهجه و بازی های کلامی و عینک کاملا داخلی می شود، این دو نمونه به عنوان مثال آنقدر در ذهن سازندگان پرداخت شده اند که انگ کپی بودن به آن ها نمی چسبد اما گاه برنامه ای نظیر: شب کوک و یا بخش خبری ساعت 19 شبکه یک و برنامه هایی از این قبیل که کپی واو به واو برنامه های ماهواره ای است، آن قدر تهی از پیرایه های سازندگان است که مضحک به نظر می رسند، گویی در این دست آثار فقط پر کردن کنداکتور و سهل انگاری اصل اساسی برنامه ساز بوده و اتقاقا بر خلاف آن چه که جناب محراب قاسمخانی بر آن نقد دارد و گسترش مچ گیری در شبکه های مجازی را زشت دانسته، این مچ گیری ها مبارک است، زیرا اختلاف میان کار خلاقانه هنری و کپی برداری های شرم آور را روشن می کند و فرق کارمند و هنرمند را هم برای مردم شفاف،  نویسنده ای که ذهنش را در فضای تلگرام و اینستاگرام ببندد، نمی تواند برنامه ی تلویزیونی خوب بنویسد و حتی داریم نویسندگانی که از روی دست خود قبلی شان کپی کنند و یک کار را چند بار عرضه می کنند. در دنیای سرعت و سهل انگاری، موقعیت ها و برچسب های دروغین دائما در حال قدرت گرفتن هستند.

پی نوشت: مرضیه برومند و مدرسه موش ها  و کلاه قرمزی و دوستانش و مسابقه هفته و مرحوم نوذری و روزی روزگاری و دنیای پند آموز عشایر و ساعت خوش و ایده های نابش و...اصیل ها همیشه می مانند، کپی ها پس از چندی از یاد می روند..



رضا عطاران یا (نوستالژیک، هفته)

یک هفته هفت چهره؛ از چهارشنبه سوری تا عید

«من سالوادور نیستم» فیلمی نیست که در یک ماه پیش از 7 میلیارد فروش داشته باشد، آمار خیره کننده ای است، این اثر نه فیلمنامه ی منسجمی دارد و نه شوخی های خیلی ناب و تر و تازه، اما بی امان می فروشد و تا چهار صبح هم بلیط فروشی دارد، اینکه فیلم در تعطیلات نوروزی اکران شده البته که در فروش بیشترش تاثیر گذار بوده، اما در مجموع چون ایده ای تکراری و اجرا و پرداخت کاملا معمولی دارد، قرار گرفتنش در میان پرفروش های سینمای ایران آن هم فقط در یک ماه کمی دور از ذهن بود.

مخاطبان سینما پس از پایان تب فیلم های اجتماعی پرفروش در دوران اصلاحات نظیر: قرمز و دوزن و شوکران و...کشش عجیبی به آثار طنز پیدا کردند، دوران سلطه طنازان تلویزیونی در سینما آغاز شد و از آن زمان  که خیلی از طنازان از قاب تلویزیون محروم شدند، عطش مردم برای دیدن آن ها روی پرده سینما بیشتر شد، افزایش مشکلات اقتصادی و تغییر ذائقه مردم از مصرف  آثار فرهنگی تفکر بر انگیز به مصرف آثار مصرفی صرفا شاد و وقت پر کن، هر روز ساخت و عرضه ی طنز و کمدی را بیشتر و بیشتر کرد و در این میان ستاره های سینما نه صرفا چشم و ابرودارانی مثل: گلزار و فروتن و نیکی کریمی بودند، بلکه نوبت به عطاران و صادقی و حتی پور مخبر رسید، اما حساب عطاران در این میان جداست، او علاوه بر اینکه کام شیرینی پسند مردم را ارضا می کند، نشانگر کاراکتری است (غیر از دهلیز) که نوعی از یله گی و بی قید و بندی انسان ایرانی را بازتاب می دهد که پس از پایان جنگ و از بین رفتن تاکتیک موقت همدلی و ایجاد شکاف های طبقاتی و میل مردم به مصرف و تجمل دیگر در میان جامعه ایرانی دیده نشد.

عطاران همه آن چیزی است که دهه های قبل انسان ایرانی با خود داشت و دست به مواجهه بی واسطه و بی تعارف با دنیای پیرامون می زد، عطاران انسان ایرانی دو دهه قبل است؛ بی تعارف تر و بی تکلف ترو ..ظاهرا دل ما برای آن بخش از وجودمان تنگ شده که پول می دهیم که شده دوساعت هم دیدارش کنیم.



بهاره رهنما یا (تا نباشد، هفته)

یک هفته هفت چهره؛ از چهارشنبه سوری تا عید

چهره شدن هم مکافاتی است و یا نه چهره ماندن مکافاتی است، که شدنش لذت دارد و ماندنش مشقت، زوج های سلبریتی در جوامعی که زندگی زناشویی در آن بنا به آموزه های عرفی و مذهبی اعتبار بالایی دارد، کار بسیار دشواری پیش رو دارند. آن ها پس از بستن پیمان زناشویی باید دائما با پرهیز و مراقبه درب دهان مردم را هم بسته نگه دارند، که مبادا در دام رسوایی بیفتند، فامیل داماد نیمی از مردم است و فامیل عروس نیم دیگر آن و این خاله زنک بازی های پر منفعت رسانه ای در جامعه ای چون ایران و چون آمریکا خیلی بیشتر از جایی مثل فنلاند رواج دارد.

آزاده نامداری و فرزاد حسنی، داستان های رامبد جوان، شریفی نیا و حاجیان و... مثال هایی که  می توان همین طور ادامه داد و شمرد، این ها قربانیان ناپختگی مردمانی می شوند که نمی دانند بازیگر فقط بازیگر است نه یک الگوی اخلاقی و یا اسطوره، مردمی که آموزش نگرفته اند که از سیاست مدار کیاست و عقل بخواهند، نه رفتار گول زننده و لبخند ژوکوند، از بازیگر هنر باور پذیر بودن بخواهند، نه چشم و ابرو و نمایش خوشبختی، از ورزشکار بدنی تنومند و اراده بخواهند، نه نمایش های تین ایج پسند... مردمی که آموزش ندیده اند از چه کسی؟ چه بخواهند؟ در تشخیص دچار خطا می شوند و این خطا گاهی در جهت سلبریتی هاست، گاهی خلاف جهت آن ها، خانم رهنما و اسلاف آن اگر این چنین در عرصه فرهنگ و هنر تاخت و تاز می کنند، کمی از نا آگاهی مردم است که خیلی از شما نابلدان را در چند حوزه می پذیرند و همین مردم ناآگاه روی دیگر سکه ای دارند؛ همان ها که با احساسات شما را به عنوان نویسنده هم می پذیرند این گونه با همان احساسات در زندگی زناشویی قضاوت می کنند! گله نکنید لطفا، شما از این بازی منفعت ها برده اید...



مردم پاکستان یا (نفرین شدگان، هفته)

یک هفته هفت چهره؛ از چهارشنبه سوری تا عید

تکرار مرض بدی است، از فرط تکرار، خون ریزی در پاکستان هیچ واکنشی بر نمی انگیزد، گوشه ای دست طالبان، گوشه ای در اختیار حکومت، جای دیگری زیر سلطه هند، پاکستان حدیث غم انگیزی است، تاریخ پاکستان را که مرور کنید مفاهیم سیاسی معنای دیگری پیدا می کند، اگر این گوشه از دنیا در همان سلطه ی هند می ماند و هوس استقلال نمی کرد، بعید می دانم سرنوشت این گونه می شد، «استقلال» ظاهرا واژه ی آبرو داری است، اما نه در سیاست داری مدرن و نه همیشه، «استقلال» گاه در سایه اتفاقاتی به دست می آید که شرافتش صد مرتبه پایین تر از استعمار است، خیلی از استقلال های خاورمیانه ای در حقیقت استعماری پیچیده و فریبنده هستند (به غیر از استقلال عزت مندانه جمهوری اسلامی) که با اکسیر نابالغی مردم در بسته ای به نام استقلال عرضه می شوند و افیون و توهم «استقلال» مردمان را نشئه می کند.

شهرهای روشن تر، کودکان شادتر، زنانی مغرورتر و مردانی با عزت تر،  این ها اصل اساسی استقلال است، وگرنه که همین پاکستان غرق در خون و بمب و دود پر از تسلیحات است! اما از این همه نظامی گری چه سود وقتی که بی نظیر بوتو هم روی هوا می رود، مردمان شاد و «راضی» هر جا که باشند، استقلال همان جاست.



کی روش یا (دور از دسترس اطفال، هفته)


یک هفته هفت چهره؛ از چهارشنبه سوری تا عید

این چندمین بار بود که رفتن کی روش لرزه بر تن علاقه مندان به فوتبال افتاد، کی روش دست تکان می داد، دوربین ها دستانش را چشمان پر حرف و حدیثش را شکار می کردند، تیم جوان او جلوی چشمان وزیر ورزش در نیمه اول بازی را تمام کرد و طبقه ی اول مملو از جمعیت آزادی بارها نام او را تکرار کردند، 5 سال حضور مربی پرتغالی تصویر او را با تیم ملی فوتبال ایران عجین کرده و این خلاف عادات زود گذر و موقتی ایرانی است، ما بنا به سنت مالوفی که در خاورمیانه رایج است؛ مردمان کوتاه مدت و زود گذری هستیم، تغیرات پی در پی و انقلابی را دوست داریم و ترشح آدرنالین را در کن فیکون کردن می پسندیم، اصلا بلند مدت بودن برای ما سم است، کی روش به پازل ساختاری ما نمی آید، درد همین است وگرنه که ورزش عرصه شفافی است و برخلاف سیاست که پر از پیچیدگی است (پس از یک کارزار انتخاباتی هر دو طرف پیروز می شوند) در ورزش پس از پایان بازی نتیجه قطعی و واضح است.

ما در بی بضاعت ترین سال های لیگ فوتبال با کی روش به جام جهانی رفتیم و آبرومند بودیم و در تمام این سال های بی بضاعتی هیچ وقت پایینتر از انتظار ظاهر نشدیم ودر کمال تعجب تغییر نسل داشتیم و با بازیکنانی که کی روش و همکاران از همین لیگ کم بضاعت و ایرانیان مقیم سراسر دنیا مکیدند و در عین هدایت تیم ملی، بازیکن سازی هم کردند و البته میلیاردی هم دستمزد گرفتند که پذیرفتنی است، اما خب ما تغییر را دوست داریم، خدا رو چه دیدید؟ شاید قرار است دوباره با تاکتیک دعای خیر مردم و همدلی و مایلی کهن راهی جام جهانی شویم!



محمدرضا شجریان یا (مردمی، هفته)

یک هفته هفت چهره؛ از جناب خان تا شجریان

خبر بیماری محمد رضا شجریان در همان روز ابتدایی نوروز بمبی شد و دنیای مجازی را تکان داد، شجریان جایی ایستاده که مرز مقبولیت و محبوبیت است، از همین رو 16 ساله هایی که هیچ تصنیفی ازاو نشنیده اند هم برای بیماری او غمگین می شوند، حداقل در فضای مجازی .

آوازه خوان بی بدیل ایرانی بنا به کارنامه ی درخشانی که در عرصه ی آواز دارد، مقبول تمام جریانات هنری است و انکار شدنی نیست. شاید برخی با مواضع سیاسی او موافق نباشند، اما نمی توانند کارنامه ی هنری او را زیر سئوال ببرند، او یک اصیل اصیل خوان است؛ نه تکرار کسی است نه کنج عافیت نشین است، او بر خلاف افراد تاثیری گذار نظیر: بیضایی و تقوایی در متن جامعه حرکت می کند، هر چند این در متن حرکت کردن کارنامه ی او را قابل نقد می کند اما او را مردمی می کند، اگر کنج نشینی مطلوب روشنفکر ایرانی اعتبار و مقبولیت دارد اما لزوما محبوبیت نمی آورد  و شجریان در جغرافیایی زیست می کند که ساکنان کم شماری دارد؛ مرز مقبولیت و محبوبیت.



مادر یا (بانوی تمام دوران)

یک هفته هفت چهره؛ از جناب خان تا شجریان

مگر وصف تو در واژه می گنجد؟

می دانم ،می بینی

می بینم ، میدانی

می ترسی ، می لرزی

از کارم ، رفتارم ، مادر جان !

می دانم ، می بینی

گه گریم ،گه خندم

گه گیجم ،گه مستم

و هر شب تا روزش

بیدارم ، بیدارم ، مادر جان!

مهدی اخوان ثالث


ویدیو مرتبط :
رونمایی از چهره محمد بحرانی صدا پیشه جناب خان

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

دلنوشته صداپیشه «جناب خان» برای استاد شجریان



اخبار,اخبار امروز,اخبار جدید

محمد بحرانی، بازیگر و صداپیشه شخصیت‌هایی مثل ببعی و جناب‌خان، با اشتراک گذاشتن عکسی از محمدرضا شجریان درباره او نوشت.

به گزارش خبرآنلاین، او با اشاره به تاثیر شجریان در علاقه‌مندی‌اش به ادبیات ایران نوشته است:‌ «از بچگی توی خونه ای بزرگ شدم که صدای آواز استاد شجریان همواره توش به گوش می رسید.پدرم و برادرها و خواهرم همه دیوانه وار استاد رو دوست داشتند و دارند.و اغراق نیست اگر بگم محمد رضا شجریان بود که من رو به شعر و ادبیات علاقه مند کرد، عاشق کرد، خیلی از روزها و شبها آرام کرد و به تفکر و تعمق واداشت.باور دارم سعدی و حافظ و خیام از اینکه اشعارشون با صدای شجریان به گوش جهانیان رسید غرق لذتند.و همیشه به نظرم استاد محمد رضا شجریان خسرو آواز ایران مصداق واقعی و اصیل این بیت سعدی است :
به شیر بود مگر شور عشق سعدی را
که پیر گشت و تغیر در او نمی آید

استاد....
سلامتی بر شما ببارد....که نوای شما برای ما باران عشق بوده، هست و خواهد بود.انشاالله.»

 

اخبار فرهنگی و هنری - خبرآنلاین