چهره ها
2 دقیقه پیش | در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (37)در این مطلب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم. |
2 دقیقه پیش | محمدرضا شجریان: هرگز «ربنا» را از مردم دریغ نکردماینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا... دوباره به گلستان و مکتب عشق خوش آمده است. لذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبتها و گلایههای محمدرضا شجریان مینشینیم. ... |
مصاحبه خواندنی با عبدالرضا اکبری و پسرانش
عبدالرضا اكبری و پسرانش، پندار و عرفان درباره مقوله احترام و صمیمیت در یك خانواده و از روابط پدر و پسریشان میگویند.
احترام مقولهای دوجانبه است. یعنی شما اگر میخواهید احترام ببینید، باید حتما خودتان هم اهل احترام گذاشتن باشید و برعكس وقتی رفتار محترمانهای را مشاهده میكنید، ناچار تغییر موضع میدهید و شما هم از در احترام وارد میشوید. اما در حال حاضر این ویژگی رنگ و لعاب و جایگاه اولیه خود را از دست داده است و حتی دیگر در اجتماعی پایهای چون خانواده هم شكل اولیه و سابق خود را ندارد. كمرنگ شدن مقوله احترام در خانواده زمینهای شد تا به جمع صمیمانه خانواده اكبری برویم و با آنها درباره آن صحبت كنیم. عبدالرضا اكبری و پسرانش، پندار و عرفان درباره مقوله احترام و صمیمیت در یك خانواده ایدهآل صحبت میكنند.
ایجاد صمیمیت در اعضای خانواده
عبدالرضا اكبری: اینكه چطور میشود در محیط خانواده صمیمیت را به وجود آورد و بین همه اعضای خانواده كه هر كدام در تعارض فكر و سلیقه با هم متفاوت هستند، یك فضای دوستانه ایجاد كرد؛ اول از همه این مسوولیت برمیگردد به كسی كه اداره خانه برعهده اوست! ولی وقتی عمیقا به این مساله پرداخته میشود عواملی را درمییابیم كه در برقراری ارتباط، همه اعضای خانواده احساس رضایتمندی را تجربه میكنند. احترام متقابل، ابراز محبت، مشورت و تبادل نظر، اهمیت دادن به نظرات و خواستههای یكدیگر، گذشت و. . . ازجمله این رفتارهاست كه در روابط خانوادگی علاوه بر ایجاد علاقهمندی به یكدیگر، باعث یك حس اطمینان و احترام متقابل میشود.
پندار: وقتی كلمه خانواده را میشنویم، همه به یاد جایی میافتیم كه از بودن در آن لذت میبریم؛ جایی كه همه شادیهای دنیا را میتوان در آنجا جستوجو كرد و همه غمهای جهان را از یاد برد. اما خانواده به این معنی برای خیلی از ما تنها رویا و آرزوست و هیچ شباهتی به واقعیت ندارد درحالیكه اگر كمی بیشتر برای ساختن خانوادهای موفق تلاش كنیم، حتما پیروز میشویم. آنوقت است كه از حضور در خانوادهای ایدهآل شاد میشویم و سعادتمند. فكر میكنم دوره روابط پدرسالاری، زنسالاری یا حتی فرزندسالاری بهنوعی به پایان رسیده و روابط متقابل و تنگاتنگ بین اعضا حرف اول را میزند. احترام یك خیابان دوطرفه است؛ برای به دست آوردن احترام باید احترام گذاشت كه خیلی مواقع شاهد آن هستیم و البته گاهی هم نیستیم و متاسفانه در بعضی از خانوادهها این مساله دیده میشود.
عرفان: بعضی وقتها احترام گذاشتن را با اطاعت و فرمانبرداری كردن اشتباه میگیرند و در اثر یكسری اختلافنظرها كار به جاهای باریك كشیده میشود. شاید این مساله به خاطر بلد نبودن آداب معاشرت باشد.
پندار: آداب معاشرت این نیست كه بدانیم چه چنگالی برای چه غذایی است یا چه لباسی را برای چه مراسمی باید پوشید؟! بلكه یادگیری این مساله است كه چگونه به دیگران محبت كرده و حس دوست داشتن و از خود گذشتن را نسبت به خانوادهام و كسانی كه دوستشان دارم ابراز كنم.
حفظ احترام و بالابردن سطح شعور
عبدالرضا اكبری: نكته اصلی در روابط، احترام گذاشتن است. احترام گذاشتن به این معناست كه خواستههای یكدیگر را بشناسیم و به آنها اهمیت بدهیم، همچنین نقطه ضعفهای یكدیگر را بدانیم و به آنها احترام بگذاریم.
عرفان: مثلا اگر برادرم طرفدار یك تیم فوتبال باشد و من طرفدار یك تیم دیگر، به خواسته و دیدگاهش احترام میگذارم.
پندار: خدا را شكر كه همه طرفدار یك تیم مشترك هستیم (باخنده).
عرفان: ولی اگر اینطوری بود فقط با همین ارتباط متقابل میشد برای همدیگر ارزش قائل شد و از اختلافات عمیق جلوگیری كرد.
عبدالرضا اكبری: به هر حال اختلافنظر و سلیقه بین اكثر افراد یك خانواده ممكن است وجود داشته باشد. یكی از یك رنگ خاص خوشش میآید و دیگری از یك رنگ دیگر یا حتی ممکن است افراد در نوع ذائقه متفاوت باشند و خیلی چیزهای دیگر اما چیزی كه در اینجا نمود پیدا میكند این است كه رفتار احترامآمیز بین اعضای خانواده باعث به وجود آمدن حرمتها میشود كه به راحتی از بین نمیرود، ریشه یك خانواده را محكم نگاه میدارد و حس اهمیت دادن و دوست داشتن را پرورش میدهد.
پندار: در خانواده موفق از طرفی فكر میكنم اگر كسی مرتكب اشتباهی شد خوب است که آن را بپذیرد و عذرخواهی كند چون اینطوری هم به خودش احترام گذاشته و هم به دیگران. این رفتار وقتی از والدین به فرزندان انتقال داده میشود، نوعی تربیت را به آنها آموزش میدهد كه در صورت بروز اشتباه آن را بپذیرند و سعی کنند آن را جبران كنند. این صفت مثبت هم به رشد سطح شعور و درك متقابل كمك میكند.
عبدالرضا اكبری: احترام گذاشتن همهجا ضروری است بهخصوص در جلوی جمع. وقتی فردی جلوی جمع به همسر خود، به والدین یا به فرزندش احترام میگذارد در اصل برای خودش و خانوادهاش احترام قائل شده است.
عرفان: احترام هركسی دست خودش است و وقتی برای این موضوع ارزش قائل باشد دیگران نیز به همان مقدار برایش ارزش قائل میشوند.
ایجاد رابطه بر پایه صداقت و درستی
پندار: اگر میخواهیم روابط خود را با دیگران حفظ كنیم بهتر است همیشه حقیقت را بگوییم. اگر رابطه ما با اطرافیانمان بر پایه صداقت و درستی باشد، از استحكام بیشتری هم برخوردار خواهد بود. اما گاهی كه كارها آنطور كه میخواهیم خوب پیش نمیرود، باید كمی شهامت به خرج دهیم و حقیقت را بگوییم.
عرفان: تاثیرگذارترین فرد در تربیت صداقت، مادر است. بچهها راستگویی را از والدین یاد میگیرند و اگر والدین الگوی صحیحی پیش روی فرزندان بگذارند، قطعا فرزندان سالم تربیت خواهند شد.
عبدالرضا اكبری: در زندگی مشترك نیز صداقت جایگاه بسیار بلندی دارد. وقتی من راست میگویم، احساس آرامش میكنم. وقتی در كار خود صداقت دارم، میتوانم به دیگران نیز كمك كنم تا این كار را یاد بگیرند. همیشه سر پیمان خود باشید. وقتی میگویید « بله »، حتما آن كار را انجام دهید و هروقت میگویید « نه »، بازهم سر حرف خود بمانید. در عین حال اگر سعی كنیم كه با دیگران در بیان احساسات خود صادق باشیم، اینكار به آنها هم كمك میكند كه از نظر احساسی صداقت بیشتری از خود نشان دهند. زمانیكه از نظر احساسی صادق باشیم، دیگر مجبور نخواهیم بود تا كارهایی كه به دلخواهمان نیست، انجام دهیم.
پندار: آدم در شرایط بحرانی فقط كافی است یك نفس عمیق بكشد و حقیقت را بگوید، آنگاه میتواند با خیالی آسوده اشتباهش را جبران كند. ما آزاد هستیم كه خودمان باشیم و والدینمان نیز ما را همانطور كه هستیم قبول خواهند كرد. زمانیكه ما را همانطوری كه هستیم بپذیرند - نه بهعنوان تصویری كه ما تصور میكنیم باید آنگونه باشیم- احساس امنیت درونی بیشتری به ما دست خواهد داد. از سوی دیگر اگر همواره در زمان كودكی از بیان احساسات واقعیمان منع شویم، والدینمان هرگز قادر به دیدن خود واقعی ما نخواهند شد. چنین بچههایی هرچه كه بیشتر میگذرد، بیشتر از والدین خود فاصله میگیرند و در دوران نوجوانی این شكاف بیش از پیش مشهود خواهد شد.
عرفان: گاهی فرد آن توانمندی را در خود احساس نمیكند و برای اینكه شرایط و موقعیتش را حفظ كند، متوسل به دروغگویی میشود یا رفتارهایی انجام میدهد كه پوششی برای تهی بودنش باشد تا بتواند موقعیت خود را حفظ كند.
عبدالرضا اكبری: صادق نبودن با دیگران و نبود اعتماد بین مردم، خواهناخواه میتواند به عرف و درنهایت به فرهنگ غلطی تبدیل شود كه دیگر نمیتوان غبار آن را از جامعه زدود و حتما میدانید كه آفتاب پشت ابر نمیماند. چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من. تصور میكنم صداقت كامل، زندگیام را راحتتر كرده و باعث میشود متوجه شوم چه كسی من را همانطور كه هستم میپذیرد.
مشورت و حمایت برای پیشرفت
عبدالرضا اكبری: وقتی از دوران كودكی به فرزندان خود این را میآموزیم كه با ما صادق باشند و طریقه راستگویی را فرا بگیرند درواقع بستری مهیا میشود كه فرزندان همواره در انجام خیلی امور با والدین خود مشورت كنند. مشورت درهای بسته را باز میكند، اغلب چنان به درهای بسته چشم میدوزیم كه درهای باز را نمیبینیم؛ در گفتوگو و تعامل درهای بسته باز میشود.
پندار: آنجا كه همه مثل هم فكر میكنند، هیچكس خیلی فكر نمیكند. مشورت انسان را از یكسونگری و اشتباهات پیدرپی نجات میدهد. شور و مشورت، جو خانواده را به محیطی دوستانه تبدیل میکند. در تصمیمگیریها همه سهیم هستند، بیشتر احساس تعلق به خانواده میكنند و در رعایت منافع آن دلسوزتر خواهند بود؛ همچنین بدون آنكه تحمیلی احساس كنند وظایف و تكالیف خود را انجام خواهند داد.
عرفان: چون موضوعات از دیدگاههای مختلف بررسی میشود، تصمیمات بهتر و سنجیدهتر خواهد بود. با گفتوگو و مشورت به تفاهم میرسند و سعی میكنند اگر سوءتفاهمی به وجود آمد، آن را در درون خود بدون اینكه كسی بفهمد حل كنند.
عبدالرضا اكبری: در بین اعضای خانواده جمله « به من چه؟ یا به تو چه؟ » رد و بدل نمیشود؛ چراكه اعضا به گفتوگو و مشورت منطقی اعتقاد دارند و احساس مسوولیت میكنند. افراد به یكدیگر اعتماد دارند و از این اعتماد سوءاستفاده نمیكنند و اعتماد را یكی از پایدارترین ویژگی خانواده موفق میدانند. به حریم یكدیگر احترام گذاشته و از حدود مشخصشده خود فراتر نمیروند.
پندار: اعضای خانواده باید نگران سلامت روحی و جسمی یكدیگر باشند و از هم مراقبت كنند. اگر چنانچه مشكلی به وجود میآید، باید در حل مشكل نهایت تلاش را بكنند. اعضای خانواده برای رشد یكدیگر تلاش كرده و زمینه پیشرفت خانواده را فراهم میكنند.
مشاركت همه در امور خانواده
عبدالرضا اكبری: تمام اعضای خانواده باید بتوانند به راحتی نظر خود را بیان كرده، درباره مشكلات صحبت كنند و از دیگران هم مشورت بخواهند. بهطور حتم این روش بهنفع تمام افراد خانواده است. این بحث و مشورتها میتواند درباره مسائل اقتصادی خانواده، موضوعاتی سادهتر مانند رنگآمیزی و نوع چیدمان خانه یا مسائل شخصی باشد، اما موضوع هر چیزی كه باشد، همه باید در تصمیمگیری شركت كنند تا بهترین نتیجه را بگیرند.
پندار: البته در برخی از خانوادهها هم شرایط برعكس است؛ یعنی چون اعضای خانواده حس مسوولیتپذیری كمتری دارند، تمام تصمیمگیریها به عهده یك نفر است. در این خانوادهها اصلا كسی اهمیتی به مسائل خانوادگی نمیدهد و برایشان مهم نیست چه اتفاقی در خانواده میافتد. شرایط وقتی بدتر میشود كه كارها بهخوبی پیش نرود و همه آن فرد را محكوم كنند. یعنی كسی كه همیشه مسوولیت انجام كارها را به عهده داشته، باید بدون عیب و نقص و به تنهایی تمام كارهای خانه را انجام دهد. مشخص است كه چنین طرز فكری تا چه حد غیرمنطقی و آزاردهنده است.
عرفان: ساعات پایانی روز كه همه افراد خانواده دورهم جمع میشوند، بهترین زمان برای صحبت و مطرح كردن مسائل خانوادگی است. در این زمان باید مسائل مهم خانواده را مطرح كنید و با كمك دیگر افراد، تصمیم نهایی را بگیرید. با این كار همه افراد خانواده در برابر یكدیگر و در برابر خانواده خود احساس مسوولیت بیشتری میكنند.
پندار: در این خانواده به جای مردسالاری یا زنسالاری، حقسالاری حاكم است.
علاقه، عشق، محبت، صفا و یكدلی
پندار: افراد به هم افقی نگاه میكنند نه عمودی. یعنی هیچكس خود را برتر از دیگری و در مقام قدرت نمیبیند. همه اعضا احساس برنده و موفق بودن و امید داشتن میكنند و خودشان را در زندگی برنده میدانند. آنها در كنار هم احساس امنیت و آرامش میكنند، نه ترس و اضطراب یا تنش و درگیری.
عبدالرضا اكبری: علاقه، عشق، محبت، صفا و یكدلی خود را هم در رفتار و هم در گفتار به یكدیگر ابراز میكنند.
عرفان: اگر مشكلی پیش بیاید به راهحل فكر میكنند و دنبال مقصر و گناهكار نمیگردند. دست به علتیابی و ریشهیابی آن مشكل میزنند و راهحل منطقی ارائه میدهند.
پندار: خانوادههای خوشبخت تلاش دارند كه بچههای خوب و خوشبختی نیز به جامعه تحویل دهند. وقتی صحبت از مشورت میشود، اولین چیزی كه به نظرمیرسد این است كه كسی مشكل یا مسالهای دارد و درباره آن با كسی كه بیشتر میداند صحبت میکند تا مشكلش حل شود.
عبدالرضا اكبری: مشورت را به معنی صلاحاندیشی و كنكاش درباره یك موضوع هم میدانند. در خانوادههای موفق معمولا وقتی مشكلی ایجاد میشود، همه اعضای خانواده با همفكری و مشاركت هم برای حل آن تلاش میكنند. شاید خیلی از ما این نكته مهم را نادیده بگیریم؛ اینكه همفكری و مشاركت برای حل مسائل خانواده وظیفه همه است، حتی بچهها.
پندار: درحقیقت وقتی از كودك نظری خواسته میشود و او میبیند كه نظرش برای همه اعضای خانواده مهم است، خودش را در برابر خانواده مسوول میداند و سعی میكند بهترین تصمیم را بگیرد.
الگوبرداری و احساس مسوولیت
پندار: همین كه در زندگی مسیرهایی را انتخاب میكنم كه روزی پدرم رفته شاید نشان از یك الگوبرداری باشد. شاید این تداعی شود که پدرم مرا در این حرفه حمایت میكند و تمام تجربیاتش را در اختیار من قرار میدهد تا بتوانم پیشرفت كنم و به آن جایگاهی كه میخواهم برسم. از سوی دیگر وظیفه من این است كه علاوه بر پدر و مادرم این پشتیبانی را از برادرم داشته باشم.
عبدالرضا اكبری: الگوبرداری تنها این نیست كه كوچكترها از بزرگترها درس یاد بگیرند، گاهی كوچكترها كاری میكنند كه خردمندانه است و قابل الگوبرداری.
عرفان: اینجوری احساس گروه و تیم بودن را میشود بین خودمان داشته باشیم و البته داریم؛ از تجربیات همدیگر استفاده كردن نتیجه خیلی بهتری نسبت به فردی عمل كردن داده است و من هم در ادامه تحصیل و ادامه زندگیام از این مسائل دریغ نمیكنم.
پندار: البته باید از زحمات مادرم و تمام تلاشی كه در كنار پدرم برای به وجود آمدن چنین محیطی در خانواده زحمت كشیده تشكر كنیم، شاید گاهی به خاطر حرفه بابا و نبودش در تهران- به خاطر كارها- باری را در حمایت و نگهداری ما به تنهایی به دوش كشیده و همیشه راهنماییها و حرفهایش در زندگی ما اثرگذار بوده است و واقعا جایشان در این مصاحبه خالی بود.
صداقت، بهترین سیاست در خانواده
عبدالرضا اكبری: صداقت از احترام به خود شروع میشود، به خانواده میرسد و به جامعه ختم میشود. ما در كنار هم دوست داریم حرمتها را حفظ كنیم تا به روند رشد فكری و موفقیتهای كاری در جامعه منتهی شود و مهمترین مساله كه در چهارچوب خانواده روی آن تاكید داریم، رفاقت و صمیمیت است كه نقطه اوج اینها صداقت است. صداقت بهترین سیاست است اگرچه شفاف و زلال بودن و صداقت گاهی همانند یك رودخانه است كه شنهای كف آن به وضوح دیده میشوند و هركسی از راه میرسد سنگی برمیدارد و اولین برخورد تو را نشانه میرود. اما درمجموع صداقت بهتر از دروغ است.
عرفان: آیا یك فرد دروغگو قابل احترام است؟ و آیا شما به كسی كه مورد احترامتان است دروغ میگویید؟
پندار: قطعا اینطور نیست. اگر میخواهید صادق باشید، باید دقیقا همانطور كه فكر میكنید، صحبت كنید و رفتارتان نیز دقیقا مطابق گفتههایتان باشد. اگر بتوانید یك چنین اتحاد و هماهنگی میان افكار، الفاظ و اعمال خود به وجود بیاورید، میتوان شما را بهعنوان نمونه كامل یك انسان شریف به دیگران معرفی كرد.
عبدالرضا اكبری: كسانی كه اصل صداقت را رعایت نمیكنند، دورتادور خود مرز میكشند و تمایلی به برقراری ارتباط متقابل با دیگران ندارند. صداقت در وهله اول نفعش به خود فرد میرسد اما صداقت با صراحت تفاوت دارد. بسیاری از افراد برای فرار از صراحت، دروغ میگویند و تصور میكنند دروغ مصلحتی گفتهاند درحالیكه انسان صادق به خوبی تشخیص میدهد كدام حرف را به چه كسی و در چه زمان و مكانی بگوید.
عرفان: بهتر نیست كه حقیقت را بگوییم، حتی اگر مشكلی برای ما پیش بیاید؟ زیرا همین دروغ گفتن موجب دردسر بعدی خواهد شد.
عبدالرضا اكبری: شباهت ظاهری یا شباهت رفتاری؟ خب از نظر ظاهر تقریبا به هم نزدیكیم. هركداممان یك ویژگیهای شباهتی در چهره، نوع ایستادن یا حرف زدنمان وجود دارد اما این نكته طبیعی است كه از نظر اخلاقی یا طرز فكر تفاوتهایی را با هم داشته باشیم.
پندار: من همیشه از بچگی با این قضیه مشكل داشتم كه از من میپرسیدند شبیه پدرت هستی یا مادرت؛ هنوز هم میپرسند. البته این عادی است كه هم از پدر هم از مادر چیزهایی در ظاهر آدم به ارث برده میشود و گاها به یكی نزدیكتر است اما این سوال را دوست نداشتم و برای من شباهتهای اخلاقی مهم است و دوست دارم خودم را به طرز فكر و اخلاقیات پدر و مادرم نزدیك كنم؛ چون آنها برای من الگو بودند و هستند. به نظر خودم عرفان بیشتر شبیه پدر است البته چهرهاش شیطانتر است.
عرفان: به پدرم شبیه هستم ولی همیشه یكسری حركات و رفتار در هر سه نفرمان هست؛ مثل وقتی كه یكی از فیلمهای قدیمی پدرم پخش میشود و اكثرا به پندار میگویند كه چقدر شبیه جوانیهای پدرت هستی.
ویدیو مرتبط :
هادی و پدرش محمد عنایت (عبدالرضا اکبری)
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
مصاحبه خواندنی علی دایی/نگاهم به زندگی عوض شده است
نگاهم به زندگی عوض شده است
جام جم آنلاین: علی دایی از چهرههای خاص فوتبال و ورزش ایران است كه دارای دو شخصیت متفاوت است، یك چهره ورزشی كه آشكار و شفاف است با تمام نقاط ضعف و قوت آن و یك چهره پنهان كه بهطور طبیعی از احوال شخصیه هر فردی به حساب میآید و طبیعی است كه علی دایی زیاد نخواهد راجع به این موضوع حرف بزند.
اما آنچه مشخص است و از گوشه و كنار شنیده شده اینكه علی دایی در زندگی اجتماعی خویش در امور خیر دستی از نزدیک بر آتش دارد.
با این حال مگر میشود چهره معروفی باشی و بخواهی آهسته و بی سر و صدا در جامعه رفت و آمد كنی، بویژه آدمی چون دایی كه نه تنها در ایران، بلكه در جهان نیز چهرهای شناخته شده است.
دایی كه به قول خود با جان سالم بدر بردن از حادثه رانندگی اواخر اسفند ماه گذشته، تولدی دوباره در زندگی یافته است تصریح دارد كه در این حادثه دیگر بار لطف و عنایت خدا را شامل حالش دیده است تا مسیری تازه را در زندگی پیش روی خود ببیند.
دایی كه شاید در یك نگاه آدم مغرور و بلند پروازی جلوه كند، در عرصه مربیگری نیز برنامههای طول و درازی دارد و نمیخواهد به حداقلها بسنده نماید. اگر چه در فصل یازدهم او تیم راهآهن را در دقیقه 90 تحویل گرفت، اما به سرعت تیم را در شرایط مسابقه قرار داد.
هرچند تیم یكدست و دونده او، با وجود ارائه بازیهای خوب و زیبا، بعضا دچار بد شانسی شد و نتوانست جایگاه خوبی را به خود اختصاص دهد. تیم علی دایی در سختترین شرایط بی پولی نیز حاضر نشد دست از سختكوشی بر دارد.
با دایی در خلال یكی از آخرین تمرینهای تیم راه آهن در شرایطی كه گفته میشود او را برای فصل دوازدهم در تیم جدیدی خواهیم دید، دقایقی به گفتوگو پرداختیم كه در پی میآید.
در سطح جامعه، انتظارات ویژهای از چهرههای شاخص و به اصطلاح گروههای مرجع مثل هنرمندان و ورزشكاران میرود؛ انتظاراتی كه بیراه نیست، چراکه بسیاری از نوجوانان و جوانان در نقاط مختلف كشور سعی میکنند به اشكال گوناگون از این قبیل افراد الگو بگیرند. با توجه به فراگیر شدن فوتبال در دو دهه اخیر، توجه اقشار مختلف معطوف به این رشته شده است. علی دایی به عنوان چهرهای شاخص از چه زاویهای به این موضوع مینگرد و تا چه حد به بعد اجتماعی فوتبال و نقش و تاثیر آن در سطح جامعه واقف است؟
ابتدا باید بگویم كه من هیچ وقت خودم را الگو نمیدانم، چون یك الگو باید شرایط بسیار زیاد و مثبتی داشته باشد، با این حال همیشه این را از خدا خواستم كه در جامعه دو جوان به تاسی از من درست زندگی كنند. این اغراق نیست، اما باور كنید یکی از بزرگترین آرزوهایم بوده و هست. معتقدم كسانی كه معروف شده و به عبارتی در جامعه شاخص میشوند، دیگر متعلق به خودشان نیستند و باید رفتار اجتماعیشان طوری باشد كه هیچ موقع الگوی بدی برای جوانان نشوند. در نتیجه این افراد همیشه باید خودشان را كنترل كنند. شاید من نوعی هم خیلی جاها دوست داشته باشم، بروم و خیلی كارها انجام بدهم، اما این شاخص بودن و جلوی دید مردم بودن باعث شده از خواستههای شخصی خود بگذرم.
چه انگیزهای باعث شده علی دایی چنین نگرشی داشته باشد و طی سالیان اخیر كه همواره یكی از چهرههای شاخص فوتبال ایران بوده و هست، دچار لغزش نشده و فارغ از مسائل فنی فوتبال، از این حیث انتقادی را متوجه خود نبیند؟
چه انگیزهای بالاتر از اینكه این موضوع را وظیفه خود میدانم. معتقدم جایگاهی كه به دست آوردهایم، چیزی جز نظر لطف خدا نبوده و باید توجه داشته باشیم ما در قبال جامعه، یك وظیفه اجتماعی بهعهده داریم. وقتی خدا این لطف را به ما داشته و جامعه ما را به عنوان آدمهای شاخص قبول كرده است، این موضوع باعث سنگین شدن وظیفه ما میشود و در نتیجه باید خیلی مراقب رفتار و كردار خودمان باشیم، این یعنی قدردان بودن بابت موهبتی كه خدا به ما عطا كرده است. در كنار آن نباید فراموش كنیم كه اگر قدردان این نعمت بزرگ نباشیم، خدا به همان ترتیب كه ما را شاخص و معروف كرده است، به همان ترتیب میتواند نظر لطفش را از ما برگردانده و دچار سقوط شویم. لذا این رویكرد همیشگی من به زندگی بوده و هیچ دوست ندارم كاری كنم كه حتی یك نفر از آن الگوی منفی بگیرد، چه در این صورت در درجه اول خودم شرمنده خواهم شد.
به نظر میرسد همین بعد اجتماعی ورزش است كه قهرمانیهای زودگذر را تحت تاثیر خود قرار میدهد. همواره شاهد این مساله بودیم كه برخی قهرمانان با وجود همه افتخاراتی كه در زندگی ورزشی خود كسب كردهاند، پس از چندی از نظرها محو شدهاند، اما برخی دیگر برای همیشه نزد مردم جاودانه ماندهاند، شما چه فكر میكنید آیا راز ماندگاری خود را در این رویكرد میبینید؟
مطمئنا، همانطور كه گفتم باید خیلی مراقب رفتار خودمان باشیم. فكر میكنم كسی كه به معنی واقعی كلمه این موضوع را قبول داشته باشد، خیلی مسائل را براحتی میپذیرد، به هر حال خدا را شكر میكنم كه نظر لطف به من دارد و خودم هم همیشه سعی كردم چنین ذهنیتی نسبت به زندگی و اطراف خودم داشته باشم.
مثل همه مصاحبههایی كه از شما دیدیم و خواندیم «خدا» ورد زبان شماست. به نظر میرسد با خدا بودن و ترس از خدا به نوعی تشكیلدهنده وجهی از شخصیت اجتماعی علی دایی است و او را به سمت و سوی كارهای خداپسندانه و عامالمنفعه هم سوق میدهد. گرچه همواره از بیان اینگونه مسائل خودداری میكنید، اما گوشه و كنار شنیده میشود علی دایی در كنار دنیای قهرمانی و ورزش، به سهم خود یك فعال اجتماعی شناخته میشود و اقدامات خداپسندانه و عامالمنفعهای در نقاط مختلف كشور انجام میدهد، همین طور است؟
هیچوقت دوست ندارم در این رابطه صحبت كنم، چراكه معتقدم اگر كسی اقدامی در جهت رضایت خداوند و بنابر وظیفه اجتماعی خود انجام میدهد، در درجه اول نباید كسی به آن پی ببرد تا جنبه ریا به خود نگیرد و طرف مقابل هم دچار خود كمبینی نشود. معتقدم خداوند امثال ما را سبب قرار داده است تا گرهای از مشكلات مردم باز كنیم، اما من هم تنها یك نفر هستم و به تنهایی كاری از دستم برنمیآید. شاید باور نكنید روزانه دهها مراجعهكننده دارم و به سهم خودم تا جایی كه امكان داشته باشد، مشكلات آنها را حل میكنم، اما یك نفر چقدر توان دارد. باور كنید اگر مجموع نامههای ماهانه و خواستههای مردم گرفتاری كه از من طلب كمك كردهاند را جمع بزنم، حتی اگر همه زندگی و سرمایه خودم و حتی ماشین زیر پایم را بفروشم، باز پاسخگوی این همه مشكلات مردم نیست. به خاطر همین یكی از دغدغههای ذهنی من همواره مشكلات اقتصادی مردم خوب و مهربان كشورم است؛ مشكلاتی كه از مبالغ ناچیز تا هزینه درمان سنگین را دربر میگیرد، برای همین از خدا میخواهم كه این مشكلات حل شده و ما شاهد گرفتاری مردم خوبمان نباشیم، هرچند به سهم خودم و تا حد توان از دستگیری مردم گرفتار دریغ نمیكنم.
پس از تصادف رانندگی شدیدی كه در آخرین روزهای اسفند 90 داشتید، اشاره كردید كه آن حادثه باعث شد علی دایی اشتباهات گذشته را تكرار نكند. به نظر آن تصادف درسهای زیادی برای شما داشته است؟
بله، آن حادثه یك تلنگر بزرگی به علی دایی زد و همه وجودم را لرزاند؛ به طوری كه دیدگاهم را نسبت به دنیا عوض كرد و باعث شد از یك دریچه تازه به جهان هستی نگاه كنم. به هر حال خودم دوست دارم بعضی كارها را كه قبلا انجام دادهام، تكرار نكنم و آن كارهایی را كه باید انجام میدادم و تا حالا از آنها غافل بودم، مورد توجه قرار دهم. دوباره یك چیز به من ثابت شد و آن اینكه تا خود خدا نخواهد یك برگ از درخت نمیافتد. شاید در آن تصادف باید اتفاقات خیلی بدتری میافتاد، اما خدا زندگی دوباره به من داد.
آیا زود عصبانی شدن هم در دایره تجدیدنظر شما گنجانده شده است؟ خصوصیتی كه به اعتقاد خیلیها در شأن و جایگاه علی دایی نیست و شبهه مغرور بودن شما را در ذهن متبادر میكند.
درست است، این یكی از نقاط ضعفم بود كه بعد از تصادف، خیلی روی آن كار كردم. شاید قبلا زود عصبانی میشدم، اما الان خیلی خودم را كنترل میكنم. با وجود این باور كنید زودجوش آوردن من هیچ وقت بیدلیل نبوده است. به هر حال برای سالم زندگی كردن، صادق بودن و دروغ نگفتن، یك جاهایی باید تاوان هم بدهیم. متاسفانه خیلی مواقع من تاوان چنین مواردی را دادم. به نظر من كسانی كه صادق و درستكار باشند، همیشه میمانند و كسانی كه مردم را فریب میدهند و دروغ میگویند، مطمئنا روزی دستشان رو میشود. این مساله بارها برای من به اثبات رسیده است. یعنی هر وقت حق با شما باشد و دنبال حق باشید، بالاخره روزی همه حق را به شما خواهند داد.
اجازه بدهید وارد فاز دوم مصاحبه كه مطابق انتظار جنبه فوتبالی دارد، بشویم؛ آن هم در شرایطی كه در چند سال اخیر علی دایی پس از پایان دنیای قهرمانی و ورود به جرگه مربیان فوتبال ایران در كانون توجه بوده است، اما این جدایی از قهرمانی و ورود به یك دنیای دیگر برای علی دایی بدون فاصله رخ داد و علی دایی با همه افتخاراتی كه كسب كرده بود، ناگهان و بدون ترتیب دادن یك مسابقه خداحافظی بعد از جام جهانی 2006 از تیم ملی كنار گذاشته شد.
پس از انتقاداتی كه از نتایج تیم ملی در جام جهانی 2006 مطرح شد، برخی به دنبال یك مقصر میگشتند و بهتر از من را پیدا نكردند، در نتیجه خواستند علی دایی را قربانی كنند. شاید یكی دو ماه چنین كاری را كردند، اما در اصل به خواسته خود نرسیدند، چون من برخلاف نظر برخیها معتقد نیستم ورزشكار دو بار میمیرد؛ بلكه این خود ورزشكار است كه زندگی خودش را میسازد و اگر مسیر زندگی خود را درست انتخاب كرده باشد، هیچ وقت نمیمیرد. روزی هم كه از این دنیا رفت، شاید دیگر جسم او نباشد، اما هیچگاه نمیمیرد. این را میخواهم بگویم كه اگر آقایان بازی خداحافظی برای من برگزار نكردند، من مردم؟ مگر من كشته و مرده بازی خداحافظی بودم. این بیكفایتی كسانی را میرساند كه مسوولیتی برعهده دارند و فقط به دنبال حفظ میزشان هستند وگرنه امثال علی داییها با این بیمهریها نمیمیرند، چون اساسا دنبال بازی خداحافظی نیستیم.
این وسط قدرشناسی چه جایگاهی دارد؟
ما كار خودمان را انجام میدهیم، با یكسری باورها بزرگ شدیم و تا آخر عمرمان با این اعتقادات و باورها زندگی میكنیم.
به هر صورت شما در شرایطی به دنیای مربیگری روی آوردید كه خیلیها معتقدند علی دایی به عنوان شخصیتی كه فیفا از آن به عنوان مظهر فوتبال ایران نام میبرد، نباید به این عرصه وارد میشد؛ بلكه باید از این شخصیت بینالمللی در جهت كسب كرسیهای مهم و تاثیرگذار فوتبال در سطح آسیا و حتی فیفا بهره گرفته میشد. خود شما در این رابطه چه نظری دارید؟
زمانی كه در سایپا بازی میكردم، رفتن لورانت، سرمربی آلمانی وقت تیم كه در هفتههای پنجم و ششم اتفاق افتاد؛ به طور كلی مسیر زندگیام را تغییر داد. شاید من بعدها مربی میشدم، اما در آن برهه زمانی اصلا فكر مربیگری نداشتم و نمیخواستم مربیگری كنم. به هر حال آن اتفاق باعث شد از فوتبال جدا نشوم و به عنوان مربی به فوتبال ادامه دهم. از شما چه پنهان، من كار كردن در زمین سبز را به پشت میز نشستن ترجیح میدهم، چون از جوانان انرژی میگیرم و خیلی دوست دارم با آنها كار كنم؛ هرچند مربی آنها هستم، اما به واقع با همه آنها رفیق هستم. بنابراین با توجه به این خواسته قلبی، شغل مربیگری میتواند رابطه من را با جوانان بهتر و صمیمیتر كند.
گرچه در دوران بازیگری به افتخارات زیادی دست پیدا كردید، اما به نظر میرسد در عرصه مربیگری كار سخت و مسیر درازی در پیش داشته باشید. خودتان در این رابطه چه فكر میكنید؟
با اینكه در اول راه مربیگری هستم و مطمئنا خیلی چیزها را باید درباره مربیگری یاد بگیرم، اما شك نكنید در این عرصه هم هدفهای خیلی بزرگی دارم و برای رسیدن به این اهداف تلاش خواهم كرد؛ اهدافی كه اجازه بدهید فعلا درباره آنها صحبت نكنم. ضمن اینکه کارنامه مربیگری من مشخص است. پنج سال است مربیگری میکنم و در این پنج سال یک دوره با سایپا قهرمان لیگ، دو بار با پرسپولیس قهرمان جام حذفی و یک سال هم با تیم ملی بودم و بهرغم مشکلاتی که وجود داشت، فقط در یک بازی رسمی باختیم. با سایپا هم توانستیم به مرحله بعدی لیگ قهرمانان آسیا برویم.
با وجود این قبول دارید خیلی زود سرمربیگری تیم ملی را برعهده گرفتید، در آن مقطع دچار اشتباه شدید.
اگر شناخت الان را نسبت به مسوولان فدراسیون داشتم، حرف شما درست است و من مرتكب اشتباه شدم، اما چون این شناخت را نداشتم، به هیچ عنوان مرتكب اشتباه نشدم، چون كارنامه قابل دفاعی در تیم ملی دارم. كاری كه در تیم ملی انجام دادم تازه الان همه ثمره آن را می بینند. كاری كه هیچكس جرات انجام آن را نداشت. در شرایطی كه مشكلات بسیار زیادی داشتم و مربیان فعلی یكدهم آن مشكلات را ندارند، به خاطر نسلی كه به فوتبال ملی معرفی كردم، وجدانم راحت است. من بعد از تنها یك باخت در بازیهای رسمی (اشاره به دیدار با عربستان) بركنار شدم و اجازه ندادند كارم را تا آخر ادامه دهم، چون به كار خودم ایمان دارم و همیشه در پس كاری كه انجام میدهم، یكسری اهداف را دنبال میكنم. در مجموع بعد از مربیگری تیم ملی خودم خواستم 8 ـ 7 ماه از فوتبال دور باشم، اما این به معنی اشتباه بودن مربیگری در تیم ملی نیست.
پس از آن هشت ـ هفت ماهی كه به قول خودتان خودخواسته از فوتبال دور بودید، یك كار پردغدغه و مخاطرهآمیز دیگری را انتخاب كردید؛ یعنی سرمربیگری پرسپولیس، انتخابی كه علی دایی را بشدت درگیر مسائل حاشیهای و اختلاف شدید با حبیب كاشانی سرپرست وقت باشگاه پرسپولیس كرد، جالب اینكه بعد از جدایی از پرسپولیس هم گفتید همكاری با كاشانی اشتباه بود.
دایی: متاسفانه در فوتبال ما یا باید خانهنشین شوی و اصلا در فوتبال حضور نداشته باشی یا اینكه تحقیق گستردهای درباره سوابق و خصوصیات فردی برخی انجام بدهی که البته هردوی اینها امکانپذیر نیست
متاسفانه این مشكلات در فوتبال ما وجود دارد كه یا باید خانهنشین شوی و اصلا در فوتبال حضور نداشته باشی یا اینكه تحقیق گستردهای درباره سوابق و خصوصیات فردی برخی انجام بدهی که البته هردوی اینها امکانپذیر نیست. این درست كه در بعضی مواقع كار نكردن بهتر از كار كردن است، اما چون به پرسپولیس علاقه دارم و هواداران این تیم را عاشقانه دوست دارم، در آن مقطع خواستم به این تیم كمك كنم و وظیفه خود دانستم این كار را انجام دهم. البته خدا را شكر با شرایطی كه داشتم، بهترین نتایج را كسب كردم.
به خانهنشین شدن اشاره كردید؛ حبیب كاشانی معتقد بود علی دایی خانهنشین بوده و او شما را به فوتبال برگرداند.
اصلا هم این طوری نیست. كسانی كه این حرفها را میزنند، از خدا دور شدهاند. اگر من خانهنشین بودم، چرا محمدرضا ساكت مدیرعامل وقت سپاهان، سردار شهریاری مدیرعامل وقت صبا، محمدحسن انصاریفرد مدیرعامل راهآهن و حسین هدایتی مالك استیلآذین در آن مقطع به من پیشنهاد سرمربیگری تیمهای خود را دادند؟ پیشنهادهایی كه سه برابر مبلغ قرارداد سال اول حضورم در پرسپولیس بود.
در رابطه با قراردادم با پرسپولیس لازم است این نكته را یادآور شوم، در شرایطی كه هیچكس شهامت مشروط قرارداد بستن را ندارد، من این كار را با تیم بزرگی چون پرسپولیس انجام دادم و كتبا در قرارداد قید كردم چنانچه نتوانم یك جام كسب كنم، باشگاه میتواند سراغ مربی دیگری برود. دلیل این كارم چه بود؟ چون به كار خودم و توانایی بازیكنان اعتقاد داشتم. همیشه اعتقاد داشتهام شاید در كوتاهمدت به اهدافم نرسم، اما فردا روزی ثمره آن را میبینم.
پس از کنار رفتن از پرسپولیس و در شرایطی كه چند روز بیشتر به آغاز لیگ یازدهم نمانده بود، بازهم تصمیم غیرمنتظرهای گرفتید. بهعهده گرفتن سکان هدایت راهآهن؛ اقدامی که در نوع خود ریسک بزرگی برای شما بود و دیدیم تا هفته 33 راهآهن در معرض سقوط به لیگ یک قرار داشت، این تصمیم را چگونه گرفتید؟
حضور یک فرد فوتبالی به نام محمدحسن انصاریفرد به عنوان مدیرعامل باشگاه و همچنین آشنایی قبلی با مشاوران یکی از خریداران سهام باشگاه، نقش اصلی را در حضورم در راهآهن ایفا کردند. با این حال چون خودم دوست دارم روزی فوتبال ما خصوصی شود و باشگاهها دیگر محتاج پول دولت نباشند، در فاصله 10 روز مانده به شروع لیگ، کارم را در راهآهن شروع کردم و تنها کاری که در آن مقطع از دستمان برمیآمد، برپایی اردوی تدارکاتی در اردبیل بود. این در حالی است كه هر تیم برای شروع یك فصل 6 هفته زمان نیاز دارد، اما ما برای این کار 2 هفته هم وقت نداشتیم. با این همه روند راهآهن در لیگ صعودی بود؛ به طوری که در نیمفصل اول 16 امتیاز گرفتیم، اما در نیم فصل دوم به 26 امتیاز دست یافتیم، ضمن اینکه بعد از عید نوروز 6 بازی انجام دادیم که حاصل کار ما 4 برد، یک مساوی و یک باخت بود. باخت به تراكتور در شرایطی حاصل شد که داور یک پنالتی مسلم ما را نگرفت، اما حاصل این روند صعودی با برتری مقابل پرسپولیس در هفته 33 منجر به بقای راهآهن در لیگ برتر شد.
مطمئن باشید هیچ تیمی زیر این همه مشكلات دوام نمیآورد. این بازیكنان من بودند كه با تمام غیرت و وجودشان كار کردند، گرچه هدف ما در شروع فصل رتبه تک رقمی بود، اما با توجه به مشکلات و شرایطی که به وجود آمد، نتیجه به دست آمده، از رتبه تکرقمی هم برای ما بالاتر است.
این موفقیت بزرگی برای همکارانم در کادر فنی و بازیکنان است. دست همه آنها درد نکند. من میتوانم فقط از آنها تشکر کنم و کار دیگری از من ساخته نیست.
سعی میکنم پس از اتمام لیگ نیز دنبال مطالبات آنان باشم. به هر حال به خاطر مشکلات موجود در راهآهن قید ادامه حضور در این تیم را زدم.
به بازی مقابل پرسپولیس اشاره داشتید. شادی شما پس از زدن چهار گل به پرسپولیس به مذاق برخی پرسپولیسیهای دوآتشه خوش نیامد؛ چراکه آنها علی دایی را دوست دارند و با آن همه حمایتی که در طول فصل از شما کردند، توقع چنین حرکاتی را نداشتند، داستان آن شادی چه بود؟
واقعیت این است که ما در بدترین شرایط ممکن به استقبال بازی پرسپولیس رفتیم و بازیکنان به حرمت رفاقت و نان و نمکی که باهم خورده بودیم و همچنین غیرت بینظیرشان در این بازی حضور یافتند و در این دیدار هم آنقدر خوب کار کردند که یکی از روزهای به یادماندنی زندگی من رقم خورد. پیروزی در آن بازی حق ما بود.
این مهم در شرایطی اتفاق افتاد که بازیکنان ما تنها 33 درصد قرارداد خود را دریافت کرده بودند و به نظر من کاری که آنها کردند، ارزشی معادل سوم یا چهارم شدن در لیگ داشت. بازی نیم فصل اول برابر پرسپولیس حساس نبود و این بازی تاثیری در جریان لیگ نداشت، اما در بازی فصل دوم بحث سقوط و بقای راهآهن مطرح بود. من همیشه به خاطر پیروزی تیمم خوشحال بودم و توانستهام راحت خودم را كنترل كنم.
همانهایی که دنبال سقوط راهآهن و جشن گرفتن بودند، زمانی که دیدند از این طریق به چیزی نمیرسند، مسائل حاشیهای برایم ایجاد کردند. باز هم میگویم پرسپولیسی هستم، اما نسبت به جایی که کار میکنم، غیرت دارم و نمیتوانم فیلم بازی کنم و پس از گلزنی توی سرم بزنم. در بازی با پرسپولیس نیز به خاطر برد راهآهن خوشحال بودم و آن را نباید با شکست پرسپولیس قاطی کرد. پرسپولیس تیم من است. امسال هم اگر 3 نفر بودند که دوست داشتند پرسپولیس موفق شود، یکی از آنها من بودم. حاضر بودم بدون دریافت حقوقی مربیگری کنم که این افتخار را از من گرفتند.
در مجموع چه ارزیابی از لیگ یازدهم دارید؟ فکر میکنید لیگ برتر ما تا چه حد در خدمت فوتبال ملی است؟
این شاید یکی از تنها لیگهایی بود که سه تیم بالای جدول در حاشیه امنیت قرار داشتند، به طوری که اگر دو بازی پایانی خود را هم میباختند، به رده چهارم سقوط نمیکردند. با این حال در این لیگ اتفاقات نادری هم رخ داد که نمونهاش بازی با مس سرچشمه بود که یک بازیکن دو اخطار گرفت و از بازی اخراج نشد. این اتفاق جزو نوادر فوتبال دنیا بود که برای ما پیش آمد یا اینکه در بازی با تراکتورسازی در حالی که ما میزبان بودیم، زمین و زمان و مکان عوض شد. در مورد این مسائل خیلی میتوان صحبت کرد. در مجموع به نظر من، برای پربار شدن لیگ قبل از هر چیز باید برنامهریزی دقیقتر و بهتری داشته باشیم.
در روزهای پایانی هر لیگ و تا زمان پایان فصل نقل و انتقالات صحبتهای زیادی درباره دلالی در فوتبال ایران مطرح میشود. این قضیه مشکلات بسیاری جدی برای باشگاهها ایجاد کرده و شاهد هدررفت مبالغ زیادی هستیم. به نظر شما، چگونه باید یک بار برای همیشه جلوی این مسائل ایستاد؟
معتقدم تا زمانی كه مدیریتها را درست نكنیم، این مسائل وجود دارد. مدیریت باشگاه و فوتبال هم، زمانی درست میشود که باشگاههای ما خصوصی شوند. در این صورت بخش خصوصی چون از جیب خودش خرج میکند، بخوبی حواسش به دخل و خرج باشگاه هست و واسطه و دلالبازی به حداقل ممکن کاهش مییابد، اما در شرایط فعلی، افراد غریبه با ورزش و درواقع سیاسیون بدون هیچگونه کارنامه مدیریتی در ورزش به یکباره مدیرعامل یک باشگاه میشوند و در چنین وضعیتی تا با فضای ورزش و فوتبال آشنا شوند، دستکم سه ـ دو سالی زمان میبرد .در این حدفاصل هم لطمات سنگین مالی و فنی بر باشگاه وارد میشود بنابراین معتقدم بزرگترین مشکل فوتبال ایران ورود سیاسیون به حوزه غیرتخصصی آنها یعنی مدیریت فوتبال است.
به خصوصی شدن فوتبال اشاره کردید؛ امر مهمی که میتوان آن را در دو بخش مورد بررسی قرار داد، خصوصی شدن استقلال و پرسپولیس و خصوصی شدن دیگر باشگاهها، در رابطه با استقلال و پرسپولیس برخی بر این عقیدهاند که چون اراده این کار وجود ندارد، عملا این كار نشدنی است، شما چه فکر می کنید؟
نه، به نظر من هیچ چیز نشدنی در دنیا وجود ندارد. واقعیت استقلال و پرسپولیس هم این است که چون اکثر قریب به اتفاق مردم ما طرفدار این دو تیم هستند، میتوانند بسیاری از مسائل سیاسی را تحت تاثیر قرار بدهند، در نتیجه برخی نمیخواهند این دو باشگاه خصوصی شود.
یکی از خواستههای هواداران استقلال و پرسپولیس این است که پیشکسوتان، این باشگاهها را خریداری کنند و مدیریت آنها را بهعهده بگیرند؛ پیشکسوتانی چون شما که نزد هواداران پرسپولیس هم محبوبیت خاصی دارید.
من نه پولش را دارم و نه قصد چنین کاری را دارم . با این حال مطمئنا علاقهمندان زیادی وجود دارند که سهام این دو باشگاه را بخرند، اما همان طور که گفتم در شرایط فعلی چنین كاری انجام نمیشود.
شما ببینید چند سال است در این رابطه برنامه و تاریخ تعیین میكنند، اما همهاش در حد حرف است و کسی دنبال خصوصی کردن استقلال و پرسپولیس نیست.
حرف آخر؟
برای اینکه فوتبال ما به جایگاه واقعی خود دست یابد، چارهای نداریم جز اینکه در وهله اول به اصلاح ساختار مدیریتی فوتبال پرداخته و با حضور متخصصان کار و همزمان با خصوصی شدن باشگاهها، جلوی بسیاری از مسائل حاشیهای موجود در این ورزش را بگیریم که در این صورت برنامهریزیهای درست و اصولی نیز به بار مینشیند.
کوتاه و خواندنی درباره علی دایی
همه تیمهای باشگاهی: استقلال اردبیل (1367 ـ 1362)، تاکسیرانی تهران (1369 ـ 1367)
بانک تجارت تهران (1373 ـ 1369)، پرسپولیس تهران (1375 ـ 1373) و (1383 ـ 1382)
السد قطر (1376ـ1375)، آرمینیا بیله فلد آلمان (1377ـ1376)، بایرن مونیخ آلمان (1378ـ1377)، هرتابرلین آلمان (1381ـ 1378)، الشباب امارات (1382ـ1381)
صبا باتری تهران (1385ـ 1383) و سایپا (1386ـ 1385)
دوران مربیگری: سایپا (1387ـ 1385)، تیم ملی ایران (1388ـ 1387)، پرسپولیس (1390ـ 1388) (1391ـ 1390)
بهترین بازیهای باشگاهی:
بازی هرتابرلین آلمان در مقابل چلسی انگلستان، در مسابقات جام قهرمانان باشگاههای اروپا 2000ـ 1999 که در این بازی 2 گل به ثمر رساند.
بازی بایرن مونیخ آلمان در مقابل آثمیلان ایتالیا، در مسابقات جام قهرمانان باشگاههای اروپا 2000ـ 1999 که در این بازی یک گل به ثمر رساند.
بهترین بازیهای ملی:
ـ ایران برابر کره جنوبی، در مسابقات جام ملتهای آسیا ۱۹۹۶ که علی دایی چهار گل به ثمر رساند.
ـ بازی ایران مقابل استرالیا، در مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ که علی دایی در این بازی یک پاس گل تاثیرگذار داد.
ـ بازی ایران مقابل آمریکا، در جام جهانی ۱۹۹۸ که علی دایی در این بازی یک پاس گل تاثیرگذار داد.
ـ بازی ایران مقابل آلمان، در جام جهانی ۱۹۹8
ـ بازی ایران مقابل ژاپن، سال ۱۳۷۸
ـ بازی ایران مقابل لبنان، سال ۱۳۸۲ که علی دایی رکورد فرانس پوشکاش را شکست.
ـ بازی ایران مقابل لائوس، سال ۱۳۸۳ که با چهار گل او در این بازی، تعداد گلهای علی دایی از مرز ۱۰۰ گل ملی گذشت.
ـ بازی ایران مقابل کاستاریکا، سال ۱۳۸۵ که علی دایی، رکورد جاودانه ۱۰۹ گل ملی در فوتبال را به نام خود و کشورش ثبت کرد.
و سرانجام علی دایی 43 ساله با 149 بازی ملی و 109 گل زده حالاحالاها دستنیافتنی است./جام جم آنلاین