قاتل ها هم عاشق می شوند


در سراسر جهان، مردم هر روز عاشق می شوند ولی فقط روح و عشق چند نفر است که دنیا را زیر و رو می کند.

مجله همشهری دانستنیها - فرهنگ خرمیان: می گویند عشق میدان کارزار است اما برای بسیاری از زوج های نگون بخت، عشق به جز درد و رنج چیزی نبود. درد و رنجی که البته گاهی مسیر تاریخ را تغییر داد. از کلئوپاترا گرفته که جانش را بر سر عشقش گذاشت و نتوانست بدون دلبندش زندگی کند، تا «پدرو» پادشاه پرتغال که برای تسکین غم و دردش، جسم معشوقش را از گور بیرون آورد و نزد خود روی تخت پادشاهی نشان.

عشق در طول تاریخ همه را مجذوب خود کرده است. گرچه این جذابیت های باعث به وجود آمدن جنگ ها و جدایی سرزمین هایی شده و گاهی اوضاع اجتماعی را به هم ریخته و بر روند تاریخ تاثیر گذاشته است. اما اگر عشق نبود چه به سر ما می آمد؟ در سراسر جهان، مردم هر روز عاشق می شوند ولی فقط روح و عشق چند نفر است که دنیا را زیر و رو می کند.

ناپلئون و ژوزفین

طول رابطه: 14 سال/1809-1795 میلادی/ فرانسه

هشت ماجرای عاشقانه عجیب تاریخی

عشقی پرشور و جنجالی، یا رابطه ای بدون احساس؟ چگونگی رابطه عاشقانه ناپلئون و ژوزفین همیشه بحث برانگیز بوده است. می گویند ناپلئون، این ژنرال جوان و تهیدست، یک دل نه صد دل عاشق ژوزفینی می شود که نه تنها بزرگ تر و زرنگ تر از او بود، بلکه پیش از مرگ شوهرش چند ماجرای عاشقانه را هم پشت سر گذاشته بود. از آن طرف، می گویند که ژوزفین، بیوه 32 ساله ای که دو بچه هم داشت، چندان راغب به ازدواج با ناپلئون نبود. یعنی ماجرا، عشقی یکطرفه بود که هرگز دو طرفه نشد؛ موضوعی که در نامه های به جا مانده از آنها هم مشخص است.

ناپلئون دو روز بعد از ازدواج رهسپار ایتالیا شد. در آن زمان، سیل نامه بود که از ناپلئون به ژوزفین می رسید و مدام از او می خواست که به ناپلئون بپیوندد اما ژوزفین به ندرت به نامه های او جواب می داد به ویژه آن که در آن ایام، با افسر پیاده نظام خوش چهره ای آشنا شده بود.

این خبرها به گوش ناپلئون رسید و آن شور عاشقانه، برای همیشه در او محو شد. این موضوع به قدری برای ناپلئون سخت بود که در نامه ای به برادرش، درباره آن درد دل کرده است. نامه ای که پنهانی به دست انگلیسی ها باز و به طور زننده ای در روزنامه های آن کشور منتشر شد.

از آن به بعد، نامه های ناپلئون به ژوزفین جنبه رسمی تری به خود گرفتند. در این میان ارتباطش با «پائولین فورس» (Pauline Foures) از همه آشکارتر است، زنی که بعدها به «کلئوپاترای ناپلئون» مشهور شد. گرچه حضور این زن و دیگران، رابطه ناپلئون و ژوزفین را به جدایی نکشاند و آنها تا سال ها با هم ماندند، به این امید که شاید فرزندی نصیب شان شود. با این حال، وقتی ژوزفین باردار نشد، ناپلئون او را در فوریه 1809 میلادی طلاق داد و سرانجام این ماجرای عاشقانه – که زمانی این نظامی کارکشته را به زانو در آورده بود - پایان یافت.

آیا عشق آنها خاص بود؟

با وجود پیوندی که گسسته شد، بعضی می گویند ناپلئون و ژوزفین رابطه گرم و قابل احترامی با هم داشتند. پس از طلاق، به ژوزفین اجازه داده شد تا عنوان «ملکه فرانسه» (امپراتریس) را حفظ کند.



بانی و گلاید

طول رابطه: چهار سال / 1934-1930 میلادی/ ناحیه مرکزی و جنوب آمریکا

هشت ماجرای عاشقانه عجیب تاریخی

همراهی «بانی» (Bonnie Elizabeth Parker) و «کلاید» (Clyde Chestnut Barrow) با همدیگر در آن زمان، مثل امروز رابطه ای عاشقانه به حساب نمی آمد. آن دو بیشتر در تبهکاری و قتل تبحر داشتند تا در دلدادگی. بانی و کلاید در طول سفرهایشان در سراسر ناحیه مرکزی و جنوب آمریکا صدها جرم و جنایت انجام دادند؛ از جمله سرقت مسلحانه و آدم کشی، اما سرگذشت آنها نشان می دهد که قاتل ها هم دل دارند.

گفته می شود این دو به محض مواجهه با هم، شیفته یکدیگر شدند. بسیاری نیز اعتقاد دارند که بانی به این علت در خلافکاری های کلاید شرکت داشت، چون حسابی عاشقش شده بود. داستان این دو عاشق خلافکار در سال 1934 میلادی به پایان رسید و پلیس در لوئیزیانا، طی یک حمله غافلگیر کننده هر دو را کشت.

آیا عشق آنها خاص بود؟

بانی و کلاید همیشه می گفتند که دوست دارند پس از مرگ در کنار یکدیگر به خاک سپرده شوند اما خانواده بانی این اجازه را ندادند. با این وجود عشق آنها بسیاری را تحت تاثیر قرار داده و شکلی اسطوره ای به خود گرفته است.



هنری هشتم و آن بولین

طول رابطه: سه سال/ 1536-1533 میلادی/ تیودر انگلستان

هشت ماجرای عاشقانه عجیب تاریخی

«هنری هشتم» (Henry VIII) یکی از زن باره ترین افراد تاریخ بوده که گزارش های مستند بسیاری از فساد اخلاقی اش در دست است. هنری در سال 1509 میلادی با «کاترین آراگون» (Catherine of Aragon) بیوه برادر مرحومش ازدواج کرد. ثمره این ازدواج پس از شش بارداری کاترین، فقط یک فرزند سالم بود؛ دختری به نام «ماری اول» (Mary I) که سرانجام کله انگلستان شد اما به دنیا آمدن او، هنری را راضی نکرد.

او دلش پسر می خواست و همین هم بهانه ای شد تا کم کم نغمه جدایی ساز کند. هنری پس از یک دوره خسته کننده ماجراهای عاشقانه با «مری بولین» (ندیمه کاترین)، متوجه خواهر این زن شد. «آن بولین» (Anne Boleyn)، دختری بازیگوش و زیبا بود. «آن» در ابتدا مقاومت کرد اما سرانجام راضی به ازدواج با هنری شد. هنری پس از طلاق دادن کاترین – که کار بسیار بی سابقه ای بود و به خاطرش، لازم شد مذهب انگلستان از کاتولیک به پروتستان تغییر یابد – با «آن» ازدواج کرد و او ملکه انگستان شد اما طولی نکشید که دلبستگی هنری رنگ باخت و جای آن را کسالت گرفت؛ خصوصا که «آن» در انظار دیگران با هنری جر و بحث می کرد و از همه بدتر، او هم یک دختر (الیزابت اول) به دنیا آورد نه پسر.

دوره آن بولین تمام شده بود. مدتی نگذشت و سر و کله جانشین او در اتاق های کاخ پیدا شد. «جین سیمور» و این، آغاز پایانِ کار «آن» بود. کمی بعد او را به اتهام روابط نامشروع، زنا و جادوگری، به دستور هنری گردن زدند.

آیا عشق آنها خاص بود؟

برخی تاریخ نگاران معتقدند که در بین تمام زنان هنری، «آن» تنها زنی بود که او واقعا عاشقش شد. با این حال یک هفته پس از مرگ این زن، هنری با جین سیمور ازدواج کرد و به دنبال آن، همینطور بر تعداد زن ها (و البته گردن زدن هایش) افزوده شد.



ادوارد و والیس

طول رابطه: 41 سال/ 1972-1931 میلادی/ انگلستان

هشت ماجرای عاشقانه عجیب تاریخی

چند نفر حاضرند به خاطر عشق شان از خیر پادشاه شدن بگذرند؟ این کاری بود که «شاهزاده ادوارد» Edward VIII که وارث تاج و تخت انگلستان بود انجام داد. او پس از سال ها نشست و برخاست با زنان مختلف و رفتارهای بی پروا که برای پدرش «جورج پنجم» و نخست وزیر «استنلی بالدوین» (Stanley Baldwin) بسیار دردسرساز بود، سرانجام در 1931 میلادی با «والیس سیمپسون» (Wallis Simpson) آشنا شد. ادوارد شیفته جذابیت و شور و هیجان او شد اما والیس هرگز انتخاب مناسبی برای ادوارد نبود چون آمریکایی بود، قبلا دو بار ازدواج کرده بود و به تازگی طلاق گرفته بود.

با مردن جورج پنجم، نگرانی ها بیشتر شد؛ چرا که ادوارد باید برای مراسم تاج گذاری آماده می شد اما نخست وزیر و دیگران با این ازدواج مخالف بودند و می گفتند مردم نمی توانند زنی را که قبلا دو بار ازدواج کرده به عنوان ملکه خود بپذیرند. این مخالفت ها سبب شد تا ادوارد به خاطر زنی که دوستش داشت، بی خیال تاج سلطنت کشوری که دوستش داشت شود و از سلطنت کناره گیری کند.

او طی پیامی رادیویی به ملت بریتانیا گفت: «متوجه شدم که مسئولیت سنگین انجام وظایف پادشاهی که تمایل داشتم انجامش دهم، بدون یاری و کمک همسری که دوستش دارم برای من غیرممکن است.»

ادوارد با یک حکومت 326 روزه که یکی از کوتاه ترین دوره های سلطنت در تاریخ بریتانیاست، از تاج و تخت کناره گرفت و برادر کوچکترش آلبرت (که به «جورج ششم» معروف است) بر تخت نشست. بعدها این اتفاق در فیلم «سخنرانی پادشاه» (The King’s Speach) هم مورد اشاره قرار گرفت.

آیا عشق آنها خاص بود؟

عشق آنها با همه فشارها دوام آورد. آن دو بعد از ازدواج با آسودگی خاطر زندگی شان را در فرانسه ادامه دادند و تا آخر عمر با هم ماندند.



اینش د کاتسرو و پدرو پادشاه پرتغال

طول رابطه: 15 سال/ 1355-1340/ پرتغال

هشت ماجرای عاشقانه عجیب تاریخی

«شاهزاده پدرو» - که بعدا «پدروی اول» «PedroI» شد – وارث تاج و تخت پرتغال بود که به خاطر مناسبات سیاسی با «کونستانزا مانوئل» (Constanza Manuell) ازدواج کرد و محبتی که باید بین آنها به وجود آید، نیامد و با مرگ کونستانزا برای همیشه فراموش شد و در مقابل این عشق نصیب ندیمه این بانو، یعنی «اینش دِ کاسترو» (Ines de Castro) شد. ارتباط این دو باعث شد پدر پدرو (یعنی پادشاه وقت پرتغال) فرمان تبعید اینش را صادر کند تا شاید آتش عشق آنها فروکش کند اما این فاصله هم تاثیری روی عشق شان نگذاشت و عاقبت پدرو اینش را نزد خود آورد و با او ازدواج کرد و او را به عنوان ملکه اش برگزید.

این اقدام سبب شد پادشاه بسیار خشمگین شود و دستور دهد انیش را به قتل برسانند. پس او را با بی رحمی تمام جلوی چشمان فرزندش کشتند. با مرگ اینش، پدرو علیه پدر اعلام جنگ کرد و باعث شد پرتغال در یک جنگ داخلی زودگذر اما خونین گرفتار شود.

آیا عشق آنها خاص بود؟

پس از مرگ پادشاه، پدرو انتقام خون اینش را گرفت. او همه کسانی را که در قتل عشقش دست داشتند، دستگیر کرد، آنها را کشت و با دستان خود قلب شان را از سینه درآورد. پدرو سپس جسد همسرش را از گور بیرون کشید و نزد خود روی تخت گذاشت و او را دو سال بعد از مرگش، ملکه خود نامید.



شاه جهان و ممتاز محل

طول رابطه: 19 سال/ 1631-1612 میلادی/ امپراتوری مغول

هشت ماجرای عاشقانه عجیب تاریخی

«تاج محل» یکی از مشهورترین و زیباترین بناهای تاریخی جهان به دستور پنجمین امپراتور سلسله گورکانیان هند ساخته شد؛ «شهاب الدین محمد شاه جهان»، که در سال 1627 بر «تخت طاووس» تکیه زد. سلطان گورکانی یک دل نه صد دل، عاشق همسر ایرانی اش، «بانو بیگم» بود که به او لقب «ممتاز محل» داده بودند؛ «جواهر قصر». ممتاز از همه به او نزدیکتر و محرم اسرارش بود. آنها در مدت زندگی شان، صاحب 14 فرزند شدند اما هنگام به دنیا آمدن فرزند چهاردهم، ممتاز زندگی را بدرود گفت. بعد از مرگ او، شاه جهان دچار اندوه بسیار شدیدی شد و تا دو سال برای همسرش سوگواری کرد. پس از آن به میان جمع آمد و برای گرامیداشت همسر از دست رفته اش، دستور ساخت آرامگاه تاج محل را داد.

آیا عشق آنها خاص بود؟

بله، ساخت تاج محل 23 سال طول کشید و سرانجام ممتاز و شاه جهان، در این مکان در کنار یکدیگر به خاک سپرده شدند. تاج محل هر روز، عشق آن دو به یکدیگر را به یادمان می آورد.



آنتونی و کلئوپاترا

طول رابطه: 10 سال/ 41-31 پیش از میلاد/ مصر و امپراتوری روم

هشت ماجرای عاشقانه عجیب تاریخی

کلئوپاترا ملکه مصر، به رغم چهره جذابی که در فیلم های سینمایی از او دیده ایم، بر اساس شواهد موجود تقریبا یک زن معمولی بود اما انگار ویژگی های دیگری داشت که او را در کانون توجه قرار داده بود. کلئوپاترا تا زمان به قتل رسیدن «ژولیوس سزار» در سال 44 پیش از میلاد، همراه او بود. پس از مرگ سزار، سه نفر برای فرمانروایی بر روم دست به جمع آوری نیرو زدند. «گایوس اوکتاویان» (Gaius Octavius) خواهرزاده بزرگ سزار، «مارکوس لیپیدوس» (Marcus Lepidus) ژنرال ارتش و «مارک آنتونی» (Marcus Antonius) که ژنرال و سیاستمداری رومی بود. آنتونی بسیار علاقه داشت تا با مصر و کلئوپاترا پیمان دوستی ببندد اما چیزی که به دست آورد، عشقی بود که او را به سرنوشتی شوم دچار کرد و صلح امپراتوری روم را به خطر انداخت.

این دو پس از دیدار دل باخته یکدیگر شدند. البته اوضاع سیاسی نیز به آنها کمک می کرد. کلئوپاترا پول داشت و آنتونی قدرت. آنتونی می توانست از اشغال مصر طفره رود و کلئوپاترا هم به لحاظ مالی ارتش او را تامین می کرد اما این اتفاق باعث اختلاف سه حاکم روم شد؛ مخصوصا که رابطه آنتونی با همسرش که خواهر اوکتاویان بود، به هم ریخته و مغشوش شده بود و این اتفاق روی رابطه فرمانروای روم اثر داشت اما مشکل وقتی بزرگتر شد که آنتونی عنوان کرد می خواهد خواهر اوکتاویان را طلاق دهد و با کلئوپاترا ازدواج کند؛ تصمیمی که اعلام جنگ اوکتاویان به آنتونی را در پی داشت. مخصوصا که او، حکومت روم را متقاعد کرده بود که کلئوپاترا، مارک آنتونی را بازیچه دستش کرده.

به این ترتیب، این عشق در سال 31 پیش از میلاد در نبرد «آکتیوم» در غرب یونان به صورت فاجعه باری پایان یافت. ناوگان دریایی اوکتاویان، نیروهای متحد آنتونی و کلئوپاترا را در هم کوبیدند. دو عاشق به مصر فرار کردند و در آنجا، گزارشی دروغ به دست آنتونی – که آخرین تلاش های خود علیه اوکتاویان را به کار می بست – رسید که کلئوپاترا دست به خودکشی زده.

ژنرال ارتش روم دچار چنان غصه ای شد که با فرو کردن شمشیری در بدنش به زندگی خود پایان داد اما کلئوپاترا زنده بود و منتظر آنتونی. بر اساس افسانه ها، او وقتی خبر مرگ آنتونی را شنید، به کنیزانش گفت برایش ماری بیاورند. بعد مار را وادار کرد تا سینه اش را نیش بزند و از زهر نیش این مار از دنیا رفت. با این حال، جزییات دقیق مرگ او هنوز در میان غبار تاریخ گم است.

آیا عشق آنها خاص بود؟

سرگذشت مارک آنتونی و کلئوپاترا، الهام بخش چندین فیلم سینمایی، کتاب و نمایشنامه شده است (حتی ویلیام شکسپیر هم چیزی در این عشق یافت که یک اثر نمایشی اش را به آن اختصاص داد). این دو عاشق برای عشق شان جنگیدند و پس از مرگ، در مصر در کنار یکدیگر به خاک سپرده شدند؛ جایی که تا ابد با هم خواهند بود.



آیلار و هلوئیز

تاریخ رابطه: سده دوازدهم/ فرانسه

هشت ماجرای عاشقانه عجیب تاریخی

«هلوئیز» دانش آموز با ذوقی بود. «فلوبر» عموی او که در نوتردام کشیش بود از «پیر آبلار» (Petrus Abaelardus)، فیلسوف سرشناس آن زمان که 20 سالی بزرگتر از هلوئیز بود درخواست کرد آموزش او را به عهده بگیرد. با وجود تفاوت سنی، این دو نفر عاشق یکدیگر شدند و عاقبت به دنبال اتفاقاتی، از شهرشان فرار کرده و در جایی دیگر با هم ازدواج کردند؛ اقداماتی که باعث خشم عموی هلوئیز شد. زمانی که هلوئیز به صومعه ای پناه برده بود، فلوبر به گروهی دستور داد تا به آبلار حمله کنند و درسی جانانه به او بدهند. در نتیجه این حمله، آبلار مقطوع النسل شد و در پی آن، این دو برای حفظ جان شان باز گریختند.

آیا عشق آنها ماندگار بود؟

آنها سال ها جدا از یکدیگر زندگی کردند و گاهی برای یکدیگر نامه می نوشتند. هفت نامه از آنها وجود دارد که حاکی از پشیمانی، غم و اندوه، درد و رنج و البته عصبانیت است. آبلار به هلوئیز گفته که هیچ گاه او را دوست نداشته و هلوئیز هم گفته نمی خواسته همسر او شود. در حالی که سرنوشت دردناک آنها در طول سال ها ورد زبان هاست اما ظاهرا از عشق بین شان خبری نیست.


ویدیو مرتبط :
با دیدن این فیلم به داستان قاتل عاشق پی خواهید برد!

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

قاتل: عاشق دختر دیگری شدم، به همین دلیل زیبا را کشتم



قاتل,قتل,مقتول

 

 

 

مردی که در پی رابطه با یک زن او را به قتل رسانده و دست به خودکشی ناموفق زده بود در جلسه محاکمه‌اش اعتراف کرد مرتکب قتل شد چون عاشق دختر دیگری شده‌ بود.

 

در این جلسه محاکمه که صبح دیروز در شعبه 74 دادگاه کیفری‌استان تهران برگزار شد ابتدا نماینده دادستان به تشریح کیفرخواست پرداخت و گفت: 18 مرداد سال‌جاری به ماموران پلیس خبر دادند زنی جوان در حالی‌که غرق در خون است به قتل رسیده ‌است. زمانی که ماموران به محل رسیدند متوجه شدند این زن که زیبا نام ‌دارد با ضربات چاقوی جوانی به نام سجاد از پای درآمده و مرد جوان بعد از به قتل رساندن زیبا خودش را هم با چاقو زخمی ‌کرده ‌است. پلیس متوجه شد سجاد در بیمارستان در وضعیت وخیمی به سر می‌برد. در حالی‌که ماموران تحقیقات خود را برای بررسی این ماجرا آغاز کرده ‌بودند متوجه شدند زیبا و سجاد از مدت‌ها قبل با هم رابطه‌ داشتند و روز حادثه بعد از اینکه باهم درگیر شدند، سجاد زن جوان را به قتل رساند و خودش را هم با ضربات چاقو زد و بیهوش شد. چند روز بعد از بیمارستان خبر رسید سجاد از مرگ نجات پیدا کرده است و می‌تواند صحبت کند.

وقتی سجاد روی تخت بیمارستان مورد بازجویی قرار گرفت، گفت: قبول دارم زیبا را به قتل رساندم و از کرده‌ام پشیمان هستم.  زیبا مانع زندگی من بود و آزارم می‌داد به همین دلیل او را کشتم. او راهی برای من نگذاشته‌ بود.

در نهایت با توجه به مدارک به‌دست‌آمده و بازسازی صحنه جرم کیفرخواست علیه متهم صادر شد.

در دادگاه نماینده دادستان تهران برای متهم درخواست صدور حکم قانونی کرد سپس پدر و مادر زیبا در جایگاه حاضر و صدور حکم قصاص را خواستار شدند. پدر زیبا گفت: دو سال قبل از این حادثه دخترم خانه شوهرش را ترک کرد و به منزل من آمد. دامادم اعتیاد داشت و در سال‌هایی که دخترم همسر او بود خیلی اذیتش کرده ‌بود. بعد هم که بدون هیچ خبری خانه را ترک کرده و دیگر برنگشته بود. زیبا در این دو سال در خانه من زندگی می‌کرد. من اصلا نمی‌دانم زیبا با متهم چه رابطه‌ای داشت اما هرچه ‌بود این مرد حق نداشت دخترم را بکشد و من به عنوان پدرش درخواست قصاص دارم و از حقم گذشت نمی‌کنم.

سپس سجاد در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: دو سال بود با زیبا رابطه داشتم. او را دوست داشتم اما عاشقش نبودم. از طرفی چون شرایط زندگی او را می‌دانستم، نمی‌توانستم با او زندگی کنم و بالاخره باید یک روز این رابطه تمام می‌شد. آن روز فرا رسید اما زیبا قبول نمی‌کرد.

متهم ادامه ‌داد: در این مدت من عاشق دختری شدم که می‌خواستم زندگی‌ام را با او بسازم. آنقدر این علاقه در من زیاد شد که دیگر نتوانستم او را ترک کنم. رابطه‌ام با زیبا روز‌به‌روز کمتر می‌شد. این اواخر دیگر علاقه‌ای به او نداشتم. از زیبا خواستم از زندگی‌ام بیرون برود. به او گفتم دیگر نمی‌خواهم با او رابطه‌ داشته ‌باشم. زیبا در حالی‌که به شدت ناراحت بود به من گفت اجازه نمی‌دهد ترکش کنم. اما واقعیت این بود که من دیگر این رابطه را نمی‌خواستم.

سجاد در ادامه گفت: زیبا دست‌بردار نبود و به من می‌گفت هر طور شده می‌خواهد مرا ببیند. به حرف‌هایش اهمیت نمی‌دادم. تا اینکه زیبا متوجه رابطه عاشقانه من با دختر جوان شد. او گفت اگر این دختر را ترک نکنی همه چیز را به او می‌گویم. من نمی‌خواستم این اتفاق بیفتد به همین دلیل سعی کردم زیبا را آرام کنم و از او خواهش کردم شرایطم را درک کند. زیبا حاضر نبود با من همراهی کند. وقتی که دید تصمیم من برای ازدواج با دختری که عاشقش هستم قطعی است تهدیدم کرد و گفت همه چیز را به آن دختر می‌گوید. خواهش کردم این کار را نکند اما زیبا اهمیتی به درخواستم نداد. دیگر به تلفن‌هایش جواب ندادم. تا اینکه دختر مورد علاقه‌ام با من تماس گرفت و گفت مرا دوست ندارد و از من خواست دیگر با او تماس نگیرم. فهمیدم زیبا تهدیدش را عملی کرده ‌است. تحمل زندگی بدون آن دختر را نداشتم به همین دلیل با زیبا تماس گرفتم و تهدید کردم به خانه‌اش می‌روم و هم او را می‌کشم و هم خودم را. او جواب داد تو جرات این کار را نداری. تو مرد نیستی. خیلی از این حرف ناراحت شدم. بازگرداندن دختری که عاشقش بودم با حرف‌هایی که زیبا به او زده ‌بود تقریبا غیرممکن بود. زندگی برایم تمام شده ‌بود. به سراغ زیبا رفتم و او را با ضربات چاقو کشتم چون عشقم را از من گرفته‌ بود. در آن لحظه واقعا فکر می‌کردم باید او را بکشم. وقتی ضربات را به زیبا زدم رگ دست خودم را هم بریدم تا بمیرم.

متهم ادامه داد: من آدم تنهایی بودم و کسی را نداشتم که در مورد مشکلاتم با او صحبت کنم و خشمم تمام شود.

بعد از گفته‌های متهم وکیل مدافع او در جایگاه حاضر شد و از موکلش دفاع کرد. سپس دوباره متهم در جایگاه حاضر شد و درخواست کرد اولیای‌دم او را ببخشند. او از ارتکاب قتل ابراز پشیمانی کرد.

بنا بر این گزارش با پایان یافتن جلسه محاکمه هیات قضات شعبه 74 دادگاه کیفری‌استان تهران برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند.... / روزنامه شرق