چهره ها
2 دقیقه پیش | در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (37)در این مطلب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم. |
2 دقیقه پیش | محمدرضا شجریان: هرگز «ربنا» را از مردم دریغ نکردماینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا... دوباره به گلستان و مکتب عشق خوش آمده است. لذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبتها و گلایههای محمدرضا شجریان مینشینیم. ... |
بازیگران درخشان تاریخ سینما (4): شان پن
پن متولد 1960 است و این بدان معناست که نوجوانی او در دهه 70 سپری شده؛ دهه ای که معنای اصلی اش شورش و عصیان به منظور رسیدن به دنیایی آرام و بدون آشوب بود.
همین بی کله بودن باعث شد مدونا را جذب کند و تبدیل به شوهر جنجالی ترین ستاره زن پاپ آن دوران شود. آن موقع ها خیلی کسی روی پن حساب باز نمی کرد. این ازدواج چهار سال بیشتر دوام نیاورد و پن در سال جدایی از خانم خواننده (سال 1989)، دو فیلم مهم ابتدایی کارنامه اش را بازی کرد، یعنی «تلفات جنگ» (برایان دی پالما) و «ما فرشته نیستیم» (نیل جوردن). اولی تبدیل به تجربه ای ناموفق درباره جنگ ویتنام شد و خیلی زود از یادها رفت و فیلم دوم که بازسازی فیلمی به همین نام ساخته مایکل کورتیز (1955) بود، توانست نام او را بر سر زبان ها بیندازد و همبازی بودن با رابرت دنیروی بزرگ را برایش رقم بزند.
هر چقدر تجربه اول با دی پالما ناموفق بود، پن در دومین فیلمی که با این کارگردان بزرگ کار کرد، نظرها را به طرف خود برگرداند و نشان داد که بازیگر توانایی است. بازی در نقش دیو وکیل کارلیتو (آل پاچینو) در «راه کارلیتو» اولین نامزدی گلدن گلاب را برای پن به ارمغان آورد و بازی پن در نقش این وکیل مو فرفری نامتعادل اینقدر خوب بود که خیلی ها او را مهمترین برگ برنده فیلم به حساب آوردند.
پن دو سال بعد اولین نقش اول مهم اش را بازی کرد که نتیجه اش اولین نامزدی اسکار و اولین جایزه معتبر بازیگری از جشنواره برلین بود. بازی در نقش ماتیو پانسلت در «راه رفتن مرد مرده/ اعدامی» (تیم رابینز) که فاصله ای با مرگ ندارد از آن چیزهایی بود که می توانست هر بازیگر باهوشی را جذب خود کند.
حالا که سیزده سال از ساخت فیلم می گذرد، می شود گفت که بازی پن در این فیلم در زمره سه نقش آفرینی مهم کارنامه بازیگری اش است. نقش یک آدم گناهکار که سعی می کند خود را بی گناه جا بزند، نیاز به نوعی ظریف کاری داشت که پن آن را به شکل اعلا در بازی اش لحاظ کرد و یکی از بهترین بازی های سینمای آمریکا در دهه 90 را جلوه گر شد.
دومین جایزه مهم بازیگری پن که آن را از جشنواره کن دشت کرد، بازی در فیلم «او بسیار دوست داشتنی است» بود که پسر کارگردان محبوب پن – جان کاساوتیس – یعنی نیک کاساوتیس آن را ساخت؛ فیلمی که خود کاساوتیس پدر قصد ساختنش را با پن داشت ولی اجل به او مهلت نداد تا کاساوتیس پسر آن را بسازد. پن در این فیلم با همسر دومش رابین رایت همبازی شد و رنگی از شور و دیوانگی به کاراکتر ادی زد که یادآور دیوانه بازی های خودش در دهه هشتاد بود.
«چرخش کامل / پیچ تند» (الیور استون) و «بازی» (دیوید فینچر) دو فیلم مهم دیگری بودند که او در سال 1997 بازی شان کرد. نقش مرد سرگردانی که پن در نئو نوآر استون بازی کرد، بدون ذره ای اغراق بدل به بدشانس ترین کاراکتر دهه شد و نقش اش در فیلم دوم در حالی به او رسید که ابتدا قرار بود خواهر نیکلاس (مایکل داگلاس) کلی بلا سرش بیاورد و او را وارد آن لیبرنت پیچیده کند اما وقتی جودی فاستر از بازی در فیلم انصراف داد، فینچر به درستی شان پن را برای بازی در این نقش انتخاب کرد و جنسیت کاراکتر را تغییر داد تا سرتق بودن خود پن به نقش چیزهایی اضافه کند که اگر فاستر آن را بازی می کرد وجود نمی داشت. بازی پن در نقش کانراد برای خیلی ها مهمترین جاذبه فیلم بود و دیالوگش در رستوران خطاب به نیکلاس در مدت زمان کوتاهی کالت شد. «نیکلاس؛ اینجا سیگار نکش. سیگار کشیدن تو رستوران های کالیفرنیا قدغنه... کانراد: گند بزنن به کالیفرنیا»
می توان گفت که «وزن آب» به همراه «راه رفتن مرد مرده» و «21 گرم» (الخاندرو گونزالس ایتاریتو) فیلم هایی هستند که پن بهترین بازی هایش را در آنها انجام داده است. بازی در نقش سام پدر عقب افتاده و عاشق بیتل های لوسی (که اسم شخصیت از ترانه معروف بیتل ها یعنی «لوسی در آسمان با الماس ها» می آمخد) در «من سام هستم» (جسی نلسون) پن را به سومین نامزدی اسکار بعد از «راه رفتن مرد مرده» و «لطیف و عاطفی» (وودی آلن) رساند. با این حال پن برای رسیدن به مجسمه طلایی باید دو سال دیگر صبر می کرد. سال 2003 به عنوان سال طلایی کارنامه بازیگری پن هم او را برای بازی در «رودمیستیک» با جلوه های برون گرایانه افراطی عملا چیزی نداشت که بخوهد او را به اسکار برساند؛ اما خب، داد و فریادهای پن موقع دیدن جنازه دخترش، هوش از سر اعضای آکادمی ربود و او را به اسکار رساند.
هر چه بازی پن در «رود میستیک» معمولی به نظر می رسید، نقش آفرینی اش در دیگر شاهکار سال یعنی «21 گرم» هم پای خود فیلم و هم پای بازی دو بازیگر دیگر آن یعنی نالومی واتس و بنیسیو دل تورو (رفیق قدیمی شان پن که امسال به خاطر بازی در فیلم «چه» (استیون سودربرگ) جایزه بازیگری کن را از آن خود کرد و پن در مقام رییس هیات داوران رلسم رفاقت را به جا آورد!) درخشان و از یادنرفتنی بود.
پن بعد از دو بازی آرام و بی تاکیدش در «راه رفتن مرد مرده» و «وزنآب» جلوهای افراطی از هیچ کار خاصی نکردن را در این فیلم به نمایش گذاشت و وقار و حزنی به کاراکتر ریورز بخشید که مشخصه بارزش، کندی در حرکات و نگاه های خالی و غمینی بود که کیفیت غیرعادی چشمان پن (به طرز عجیبی چشمان پن همیشه خمارآلود است) آن حزن را چند برابر می کرد و رنگی از وصل نبودن به آن می زد. بازی پن در این نقش هم کلاس و مرتبه بازیگری در سینمای معاصر آمریکا را بالا برد و هم نشان داد که او چه بازیگر بزرگی است و چه توانایی های شگرفی دارد.
از اوایل دهه اول هزاره جدید، او به همراه جرج کلونی، تبدیل به نمادهای اعتراض فرهنگ و هنر آمریکایی شدند و فیلم هایی ساختند و بازی کردند که شکل و شمایلی ایدئولوژیک و سیاسی داشتند. اگر جرج کلونی «شب به خیر و موفق باشید» را ساخت و در «سیریانا» (استفن گیگن) و «مایکلکلایتون» (تونی گیلروی) بازی کرد، شان پن هم در «ترور ریچارد نیکسون» (نیلز مولر) و «همه مردان شاه» (استیون زیلیان) بازی کرد.
فیلم دوم بازسازی فیلمی بود که رابرت راس آن را در سال 1947 ساخت و جایزه اسکار بهترین فیل نصیب اش شده بود. در این سال ها کلونی و پن فعالیت های غیرسینمایی با رویکردی کاملا سیاسی انجام دادند و به نوعی دست به کاری زدند که در دهه هفتاد رواج داشت و هنرمندان را معترض و متعهد جلوه می داد.
(عنوان این مقاله ترجمه نام ترانه ای بسیار معروف از باب دیلن، مربوط به دهه شصت میلادی است که خیلی ها از جمله گروه The Band آن را بازخوانی کرده اند.)
ویدیو مرتبط :
بهترین بازیگران زن تاریخ سینما
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
بازیگران درخشان تاریخ سینما (1): آل پاچینو
به سال 1940 در هارلم نیویورک با نام آلفردو جیمز پاچینو به دنیا آمد. در همان کودکی پدر و مادرش از هم جدا شدند و نزد خانواده مادری اش بزرگ شد. سرگرمی کودکی اش تقلید صدا و تکرار بازی هنرپیشگان بزرگ در فیلم هایی بود که روی پرده می دید. علاقه چندانی به تحصیلات آکادمیک نداشت، برای همین در 17 سالگی دبیرستان هنرهای نمایشی منهتن را رها کرد و شغل هایی مختلف را تجربه کرد، هر چند علاقه اش یعنی بازیگری را به شکل آماتوری و در اجراهای محلی دنبال کرد.
در 1960 به مدرسه بازیگری هربرت برگهاف رفت تا زیر نظر چارلز لافتن آموزش ببیند. با مرگ لافتن، به اکتورز استودیو رفت و متدهای بازیگری را از لی استراسبورگ آموخت که بعدتر در قدرتمندترین نقش آفرینی هایش از آن استفاده فراوانی کرد. در مراسم آبی فصل 67-1966، برای نمایش «سرخپوست ها برانکس را می خواهند» جایزه برد و دو سال بعد برای «ببر کروات می زند؟» جایزه تونی را دریافت کرد.
در 1971 با نمایش خیره کننده اش در «وحشت در نیدل پارک» نظر فرانسیس فورد کوپولا را برای بازی در نقش مایکل کورلئونه «پدرخوانده» جلب کرد و به رغم مخالفت همه در استفاده از یک بازیگر گمنام برای این نقش، پاجینو برای نقش مایکل قراردادی 35 هزار دلاری با پارامونت بست. این، دو سال پس از بازی در نخستین فیلمش «من، ناتالی» در نقشی کوتاه بود و البته اصرار کوپولا به تبار سیسیلی او هم برمی گشت.
«پدرخوانده» جدا از شهرت جهانی که برای پاچینو به ارمغان آورد، او را به نخستین نامزدی اسکار برای نقش دوم رساند. این نامزدی در اسکار امتداد داشت. از 1973 تا 1975 پاچینو سه بار دیگر نامش در فهرست آکادمی و این بار برای نقش اول قرار گرفت. دو فیلم از این کارها، «سرپیکو» و «بعدازظهر نحس»، ساخته سیدنی لومت و بر پایه دو داستان واقعی، پاچینو را در دو نقش متضاد، یکی مرد قانون و دیگری ضد قهرمانی مقابل قانون قرار داد و سومین فیلم «پدرخوانده قسمت دوم» بود که سبب تثبیت او به عنوان یک ستاره بین المللی شد و پاچینو را در کنار استادش لی استراسبورگ قرار داد. در چنین شرایطی، انتظارات از پاچینویی که برای هر فیلمش نامزد اسکار بود، بالا رفت.
در جستجوی نقش های متفاوت و البته به خاطر یک مشکل شخصی در 4 سال بعدی، تنها در یک فیلم نه چندان مهم از سیدنی پولاک ظاهر شد و در بازگشت، حضوری فوق تصور در «... و عدالت برای همه» داشت که یک نامزدی اسکار دیگر حاصلش بود. دهه هشتاد برایش با بدبیاری آغاز شد و دو سه فیلمش در گیشه و نزد منتقدان کار نکرد اما «صورت زخمی» اوضاع را تغییر داد؛ هر چند این تغییر مقطعی بود و یک بیماری سبب شد پاچینو به استثنای یک فیلم، 6 سالی از پرده دور باشد.
درت آستانه دهه نود، بازی در دو سه فیلم رمانتیک را تجربه کرد که آثار موفقی نبودند و حتی قرار گرفتن دوباره در قالب مایکل کورلئونه هم چندان کارگر نیفتاد؛ هر چند این نقش آفرینی دستمزدش را به 5 میلیون دلار افزایش داد. در میان این آثار، تنها یک نقش دوم در «دیکتریسی» ساخته وارن بیتی چشمگیر بود که برایش ششمین نامزدی اسکار را به همراه داشت اما در سال 93، سرانجام مجسمه طلایی را به دست گرفت؛ در سالی که هم برای «بوی خوش زن» در رشته بهترین بازیگر مرد و هم برای «گلن گری گلن راس» در رشته بهترین بازیگر نقش دوم نامزد دریافت جایزه بود، آکادمی سرانجام او را شایسته دریافت اسکار دانست.
پاچینو در «بوی خوش زن» نابینایی بود که کاریزمای همیشگی اش جذابیتی خاص به او بخشیده بود. در ادامه دهه، در «راه کارلیتو» در هیبتی متفاوت نقش آفرینی کرد و بعدتر در دو فیلم پیاپی مایکل دان، «مخمصه» و «نفوذی» بازی هایی ماندگار داشت. در «وکیل مدافع شیطان»، شیطان مجسم بود و همزمان با «نفوذی»، در «برنامه هر یکشنبه» الیور استون هم بازی کرد که مهمترین شاخصه فیلم بود. او همچنین در این دهه کارگردانی را هم با «در جستجوی ریچارد» آزمود که چندان موفق نبود. در پایان دهه دستمزدش به بالای 10 میلیون دلار برای هر فیلم رسید و بازی در تله فیلم های مهم و گرفتن جایزه از گلدن گلوب و اِمی را به بازی در فیلم های کم مایه ترجیح داد، هر چند هر بازی اش در فیلمی هالیوودی هم همچنان یک اتفاق مهم محسوب می شود.
سکانس دیدار وینست هانا و نیک مک کالی، دو شخصیت اصلی «مخمصه»، جدا از اهمیت داستانی، که مایکل مان به دلیل آن تا حد امکان با تاخیر برگزارش می کند، یک ارزش فرامتنی دارد. آل پاچینو و رابرت دنیرو پس از سال ها قیاس، بالاخره مقابل هم می نشینند، آن هم در فصلی که در سکون مطلق می گذرد و دو بازیگر همه آنچه را که در چنته دارند باید رو کنند.
آنها البته پیش تر در یک فیلم مشترک، پدرخوانده قسمت دوم بازی کرده بودند اما در آن فیلم هر دو پیش برنده داستان در دو مقطع زمانی بودند و هرگز کنار یکدیگر قرار نگرفتند (و بعدتر در یک فیلم بد تمام مدت کنار هم قرار می گیرند که اهمیت تاریخی ندارد). فصل نفسگیر دیدار در «مخمصه» که انتظارها را هم برآورده می کند، در مقیاسی بسیار کوچکتر نشان از مقایسه همیشگی میان دو بازیگر دانش آموخته اکتورز استودیو دارد. آل پاچینو در این سال ها همواره به عنوان یکی از بهترین های تاریخ سینما معرفی شده و در کنار دنیرو، مورد بحث ترین بازیگر برای بهترین بودن در میان تمام بازیگران معاصر است.
نمایش های حیرت انگیز او در قالب عاصیانی پرشور در دهه های هفتاد و هشتاد و سرخوردگانی قدرتمند یا پس زده شده از اجتماع در دهه نود که به طور نمونه ای در شخصیت مایکل کورلئونه «پدرخوانده»ها می توان سراغ شان را گرفت، آن چیزی است که پرسونای سینمایی پاچینو را شکل داده است.
گزیده کاری پاچینو در این سال ها، همواره زبان زد بوده است. در واقع پس از بازی در نخستین «پدرخوانده»، او مقابل سیل پیشنهادات پول ساز کمپانی ها ایستاد و با انتخاب «سرپیکو» ثابت کرد که قرار است متفاوت باشد. انتخاب های بعدی پاچینو، همگی نشن از انتخاب درست کوپولا از میان چندین گزینه مطرح برای نقش جانشین کورلئونه بزرگ بود. در 1971 کوپولا پس از دیدن بازی پاچینو به نقش یک معتاد خیابانی در «وحشت در نیدل پارک»، علیرغم مخالفت های کمپانی، سرمایه گذاران و حتی بازیگران دیگر فیلم، او را به چهره هایی چون رابرت ردفورد، جک نیکلسون، وارن بیتی، رایان اونیل و رابرت دنیرو ترجیح داد.
کارنامه سینمایی پاچینو به لحاظ کمی، کارنامه چندان پرباری نیست. در بسیاری از سال ها او حتی به زحمت یک فیلم بازی کرده و همین سبب می شود که عمده فیلم هایش آثاری شاخص باشند. در کنار این کارنامه، پاچینو کلکسیونی از نقش های رد شده هم دارد که خیلی های شان، بعدتر و در فرهنگ نمایش، بازیگری را به مقام ستاره رسانده اند. کریمر علیه کریمر، متولد چهارم ژوئیه، اینک آخرالزمان، زن زیبا و حتی نقش هان سولو در جنگ های ستاره ای از جمله این نقش ها و فیلم ها هستند.
پاچینو که یکی از بیشترین تعداد نامزدهای مردان برای نقش اول و دوم تاریخ آکادمی را دارد، از جمله مغضوبین اسکار تلقی می شود که نخستین مجسمه اش را 21 سال پس از نخستین نامزدی در نقش های مشکل و متفاوت، برای «بوی خوش زن» دریافت می کند؛ هر چند در تمام این سال ها چه در جوایز گوی طلایی، چه در جشنواره ها و چه در جوایز کانون های منتقدان همواره یکی از نفرات اصلی بوده است.
او همچنین تنها بازیگری است که در یک سال، هم برای نقش اول و هم برای نقش دوم، نامزد دریافت جایزه شده است. پاچینو از جمله بازیگرانی است که علاقه اصلی اش تئاتر است و در این سال ها همیشه سعی کرده به این علاقه پشت نکند. اجراهای قدرتمندش در این عرصه هم، چند جایزه تونی برایش به همراه داشته است. به حرفه اش اهمیت خاصی می دهد و زمانی که فهمید سیگار کشیدن به صدایش آسیب می زند،استفاده اش از سیگار را از دو پاکت در روز به حداقل کاهش داد.
آل پاچینو بازیگری است که نقش ها را از آن خود می کند، برای همین در هر فیلم و در نخستین دیدار با او، این پاچینوست که دیده می شود و شگفت اینکه پرسونای او آنقدر قوی هست که تماشاگر در قالب های مختلف و به همین شکل باورش کند. در متفاوت ترین بازی هایش، کاریزمایی با خود دارد که جذب کننده است و همین، از پاچینو ستاره ای را ساخته که شرح حال نویسان هالیوودی بر او نام «افسانه» را نهاده اند.
اخبار فرهنگی و هنری - روزنامه سینما