نمایش برچسب :

قصه و داستان

زندگی نامه جلال آل احمد


زندگی نامه  جلال آل احمدجلال الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد، فرزند سید احمد حسینی طالقانی در محله سید نصرالدین از محله های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد، او در سال 1302 پس از هفت دختر متولد شد و نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود. پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی مذهبی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال، برای مسجد و منبرش جانشینی بپرورد. جلال

سرقت از کشتی


سرقت از کشتیخلاصه داستان در يككشتي مبلغ 300 هزار دلار مورد سرقت قرار مي گيرد. اين مبلغ از طرف يك شركت كشتيراني امريكايي به اين كشتي سپرده شده بود تا در يكي از بنادر امريكاي لاتين تحويل شود. هاگن، مامور امنيتي، براي بررسي اين قضيه به اسكله مي رود و وارد كشتي مي شود. هاگن در گفتگو با ناخدا دوم هارپر و حسابدار كشتي، فينلي، درمي يابد كه سارق با قايق موتوري وارد كشتي شده و در حالي كه چاقويي در دست داشته و ...

شام و شرمندگي


شام و شرمندگي        دايي عباس تازه با نغمه ازدواج كرده بود. دايي، از اولين سفر بعد از ازدواجش كه برگشت، مرا صدا زد و گفت: «برو خونه نغمه خانوم اين‌ها بگو كه من اومدم، ايشالّاشب تشريف مي‌آرم.» بي بي كه شنيد به دايي تشر زد: «كجا؟ اولاً تشريف مي‌آرم نه، خدمت مي‌رسم. بعدشم مگه شهر هرته؟ كجا خدمت مي‌رسي؟! مگر تو از پشت كوه اومدي؟! ديدن نامزد، اون هم بار اول خرج داره! كسي كه پيغام مي‌بره ن

داستان زیبای گرگ و الاغ


داستان زیبای گرگ و الاغ        روزي الاغ هنگام علف خوردن ،‌كم كم از مزرعه دور شد . ناگهان گرگ گرسنه اي جلوي او پريد   الاغ خيلي ترسيد.   ولي فكر كرد كه بايد حقه اي به گرگ بزند وگرنه گرگه اونو يك لقمه مي كنه ، براي همين لنگان   لنگان راه رفت و يكي از پاهاي عقب خود را روي زمين كشيد .   الاغ ناله كنان گفت : اي گرگ در پاي من تيغ رفته است ، از تو خواهش مي كنم كه قبل از   خوردنم اين تيغ را از پاي من در بياوري

توصیه هاى امام مهدى (عج)


توصیه هاى امام مهدى (عج)      سید احمد رشتى گوید : عازم سفر حج بودیم ، در یکى از منازل بین راه حاجى جبار که جلودار قافله بود نزد ما آمد و گفت : این منزل که در پیش داریم ترسناک است ، زودتر آماده شوید تا به همراه قافله باشد و از ما جدا نمانید. حدود دو ساعت و نیم حرکت کردیم و از منزل قبلى بین راه دور شدیم که هوا تاریک شد و برف شروع به باریدن کرد بطورى که دوستان هر کدام سر خود را پوشاندند و سرعت به راه خود دادمه دا

داستان شیر بد جنس و روباه باهوش


داستان شیر بد جنس و روباه  باهوش    یکی بود یکی نبود. در جنگلی بزرگ و سرسبز شیری پیر زندگی می کرد. او آن قدر پیر شده بود که دیگر نمی توانست برای خودش شکاری پیدا کند. آقا شیر از گرسنگی بسیار ضعیف شد. پس با خودش فکر کرد و بالاخره راه حلی پیدا کرد. او تصمیم گرفت در غارش دراز بکشد و خودش را به مریضی بزند و وقتی دیگران به ملاقاتش آمدند، آن ها را شکار کند. شیر پیر نقشه ی پلیدش را عملی کرد. در غارش دراز کشید و منتظر ماند. حیوانات

قابل توجه پدرها و مادرها ا


قابل توجه پدرها و مادرها ا    آموزش کودک را نمی‌توان محدود به حدودی كرد، چون ممکن است که کودک در هر لحظه حرکت متفاوتی را انجام دهد؛پس آموزش کودک به خود کودک بستگی دارد. آموزش موسیقی و نمایش خلاق شامل آواز خواندن، حرکات ریتمیک و نمایش باعث گسترش مهارت‌های کودکان می‌شوند که این می‌تواند شامل مهارت‌های جسمانی، رفتاری، اجتماعی و ... باشد. بدین ترتیب آنها هیجانات خود را بیان می‌کنند، وقتی که شاد باشند آواز نشاط ...

چگونه شنوایی كودكان را بسنجیم؟


چگونه شنوایی كودكان را بسنجیم؟    نخستین ماه‌ها و سال‌های حیات کودک از نظر تکامل زبانی بسیار مهم است. عدم تشخیص کاهش شنوایی یکی از علل تاخیر تکلم کودکان است. تاخیر تکلم می‌تواند باعث مشکلات رفتاری، روانی و تحصیلی کودکان شود. سنین و مراحل ذکر شده در ذیل بعضی از معیارهایی را که مشخص‌کننده پیشرفت کودک در برقراری ارتباط و کسب مهارت‌های زبانی و کلامی است، نشان می‌دهند. اگر در هریک از مقاطع زیر، کودکتان معیارهای متناسب ...

كیسه آرد و موش كوچولو


كیسه آرد و موش كوچولو      اسماعیل كارگر یك نانوایی بود. صبح به صبح ماشین بزرگ، كیسه‌های زیادی آرد می‌آورد و دم در نانوایی می‌ریخت. اسماعیل هم به محض این‌كه از خواب بیدار می‌شد این كیسه‌ها را داخل نانوایی می‌برد.مادر اسماعیل چندین روز بود كه مریض شده بود و دكترها گفته بودند او باید عمل شود و پول عملش هم زیاد بود.طبق معمول آن روز ماشین آرد آمد و تعداد زیادی كیسه آرد در مغازه خالی كرد.   اسماعیل هم بلند شد ...

قورقوری و استخر بزرگ


قورقوری و استخر بزرگ      یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. در یک جنگل زیبا و سر سبز قورباغه کوچولویی زندگی می کرد که اسمش قورقوری بود.   قورقوری یک قورباغه ی کوچولوی مهربان بود که با پدر و مادرش زندگی می کرد و دوستان زیادی داشت. قورقوری پسر مهربونی بود، به خاطر همین همه ی حیوونای جنگل اونو دوست داشتند. اما قورقوری یک کمی کنجکاو بود و وقتی برای گردش به جنگل می رفت حرف های پدر و مادرش یادش می ر ...

لاکی و فیلی


لاکی و فیلی    صدای پای فیل کوچولو بود که از دور شنیده می شد. لاک پشت کوچولو تا صدا را شنید، ترسید و و سرش را توی لاکش برد؛ ولی یادش رفت که دست ها و پاهای کوچولو موچولش را قایم کند.   فیل کوچولو نزدیک و نزدیک تر شد. تا لاک پشت را دید، آهسته جلو آمد و با خرطومش دُم و پاهای لاک پشت را قلقلک داد. لاک پشت ترسید و خودش را روی شن ها نرم به جلو کشید. فیل کوچولو رفت توی رودخانه.   لک لک تا فیل کوچولو را

روباه و سنجاب


روباه و سنجاب    یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود   یک روز سنجاب مشغول بازی بود که روباه را دید. سنجاب خیلی ترسید. پا به فرار گذاشت و روباه هم به دنبال او دوید. سنجاب به لاک پشت رسید و گفت: لاک پشت جان! وقتی کسی بخواهد تو را بگیرد، چه می کنی؟    لاک پشت گفت: فوری می روم توی لاکم! سنجاب گفت: آه! خوش به حالت! من که لاک ندارم. فقط چند قدم مانده بود که روباه به سنجاب برسد، سنجاب دوباره پا

قصه های نی نی و داداشی


قصه های نی نی و داداشی    این داستان:دریاچطوری درست می شه؟ یه روز مامان و بابا به همراه نی نی و داداشی، کوله بار سفر بستن و رفتن سفر؛سفری شاد و با حال کنار دریا.   مامان و بابا کنار ساحل نشستند .داداشی که عاشق خاک بازی بود توی ساحل خیس شروع کرد به کندن زمین، می خواست یه چاله بزرگ درست کنه .نی نی هم نشست کنار داداشی تا هر چی درست می کنه زودی براش خراب کنه .   ناگهان نی نی متوجه موجهای زیبای دریا شد خی

خونه تکونی نی نی و داداشی


خونه تکونی نی نی و داداشی      مامان از صبح خیلی زحمت کشیده بود حالا بعد از ظهر شده بود و حسابی خوابش گرفته بود .اما نی نی و داداشی اصلا خوابشون نمی یومد. ولی به هر حال مامان می خواست هر سه نفر با هم بخوابن .اینجوری خیال مامان راحت تر بود . مامان شروع کرد به قصه گفتن.یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس ،هیچکس ،هیچکس، ...   چی شد ؟مثل اینکه مامان خوابش رفت .دیگه قصه ادامه نداشت.   نی نی هی تکون خورد و تکون خورد

درجات و مقامات شهدای کربلا


درجات و مقامات شهدای کربلا    حضرت ابوالفضل(علیه السلام) نیز با آن فداکاری‌هایش می‌خواست به آنان بفهماند که محبت خدا و محبت دوستان خدا چیز دیگری است که تحمل هرگونه دشواری در راه آن شیرین است.   ما درجات و مقامات شهدای کربلا را نمی‌توانیم درک کنیم حضرت آیت الله بهجت(ره) در فرمایشات خود درباره درسهای کریلا فرموده‌اند: حضرت سیّدالشهدا(علیه السلام) با اختیار خود آن همه مصایب و شهادت و اسارت اهل و عیال خود را تحمل ...

قصه موش کوچولو و آینه


قصه موش کوچولو و آینه    یکی بود یکی نبود. یک روز موش کوچولویی در میان باغ بزرگی می گشت  و بازی می کرد که  صدایی شنید:میو میو.موش کوچولو خیلی ترسید.پشت بوته ای پنهان  شد و خوب گوش کرد.صدای بچه گربه ای بود که تنها و سرگردان میان گل ها می گشت و میومیو می کرد.   موش کوچولو که خیلی از گربه ها می ترسید، از پشت بوته ها به بچه گربه نگاه می کرد و از ترس می لرزید.بچه گربه که مادرش را گم کرده بود، خیلی نار

قصه ی روباه مریض و گنجشک زرنگ


قصه ی روباه مریض و گنجشک زرنگ    یكی بود یكی نبود. در یك جنگل كوچك و دور افتاده حیوانات زیادی زندگی می‌كردند. خانم گنجشكه بتازگی 2تا جوجه كوچولویش را از تخم بیرون آورده بود و از آنها بخوبی نگهداری می‌كرد.   روزها به اطراف جنگل می‌رفت تا برایشان غذا پیدا كند و بیاورد، اما چند روزی بود كه آقا روباه مكار دوباره سروكله‌اش پیدا شده بود و دوروبر گنجشك‌ها می‌پرید.   یك روز از این روزها كه خانم گنجشكه می‌خواست دنبال ...

مهارتی برای انتقال ارزش ها


مهارتی برای انتقال ارزش هاشاید بیراه نباشد که بگوییم انسان با قصه زاده می شود و زندگی می کند و می میرد. قصه گویی در دل روابط انسان ها نهفته است، چه انسان مدرن و چه انسان باستان. قصه گویی مهارتی است خودآگاه برای انتقال ارزشها، مهارتها، افکار تا حس کنجکاوی این جهانی ما را برانگیزند یا برای سرگرمی و آموزش خلق میشوند. قصه گویی مهارت میخواهد.ابتدا قصه گویان در قبیلهها و خانوادهها در نقش معلم، تاریخ دان یا سرگرم کننده ظاهر ...

افسانه های شهری ترسناک درباره آینه! (+عکس)


افسانه های شهری ترسناک درباره آینه! (+عکس)چه کسی تاکنون یک یا دو تا از این داستان های ترسناک شهری را نشنیده است؟ هر افسانه ای، می تواند کمی حقیقت را درون خود داشته باشد. حتّی اگر نمی توانید یک افسانه را به طور کامل باور کنید، آن را خوانده و امتحان کنید، و دقّت کنید که آیا موهای بدنتان سیخ نمی شود. برخی از افسانه های شهری پشت درهای بسته و جلوی آینه ها و در تاریکی کامل ساخته شده اند. افسانه شهری: نوزاد آبیبرای آنکه این افسانه را به مرحله ...

پیرمرد و حیوانات جنگل


پیرمرد و حیوانات جنگل    در یک جنگل سبز و خرم، کلبه چوبی کوچکی بود که پیرمرد مهربانی در آن زندگی می کرد. او عاشق حیوانات بود و به خاطر علاقه به حیوانات بود که به تنهایی در جنگل زندگی می کرد.پیرمرد مهربان روزها در جنگل می گشت اگر حیوانی زخمی پیدا می کرد آن را به کلبه می برد معالجه و مداوا می کرد. اگر کسی به کمک احتیاج داشت به او کمک می کرد. اگر گاهی شکارچیان برای شکار حیوانات به آن جنگل می آمد، حیوانات را

روباه، در یک روز برفی


روباه، در یک روز برفی    درآن كوه بزرگ خانه كوچك عمو  حسن قرار داشت. او به تنهایی در خانه ی خیلی كوچكی در میانه راه بالائی كوه  زندگی می كرد. خانه كوچك او بیرون از جنگل كاج ساخته شده بود. او قد بلندی نداشت ولی خیلی پیر و عاقل بود. او ریش سفید رنگ بلندی داشت  و یك كلاه خیلی بامزه می پوشید . با اینكه تنها زندگی می كرد هنوز هم دوستان زیادی داشت. همه حیوانات  و پرندگان دوستانش بودند .هوا

داستان قصر بی عیب و نقص پادشاه


داستان قصر بی عیب و نقص پادشاه    پادشاهی قصری زرنگار بنا کرد و سپس حکیمان و ندیمان را فرا خواند و گفت: آیا در این بنا عیبی می  بینید؟همگان زبان به تحسین گشودند و از بی عیب بودن آن کاخ گفتند، تا این که زاهدی برخاست و گفت: قصر نیکویی است اما حیف که رخنه ای در آن دیده می شود که اگر این رخنه نبود این کاخ با قصر فردوس برابر بود.شاه گفت: کدام رخنه، من رخنه ای نمی بینم. گفت: آن رخنه را فقط عزرائیل می بیند و این رخ

با درخت پیر قهر نکنید


با درخت پیر قهر نکنید   کلاغ شروع کرد به غار غار کردن، درخت پیر گوشهایش را گرفت و با صدایی لرزان گفت: هیس.... آرام باش. آواز نخوان. سرم درد می گیرد... حوصله ندارم...  کلاغ ساکت شد و آرام روی شاخه نشست.دارکوب نشست روی شاخه ی دیگر و شروع کرد به نوک زدن و تق تق کردن. درخت پیر شروع کرد به ناله کردن و گفت نه نه نزن. خواهش می کنم نوک نزن. من طاقت ندارم... اعصاب ندارم... زود خسته می شوم... دارکوب ناراحت شد

شب وحشتناک آقا گوسفنده و خانم گوسفنده


شب وحشتناک آقا گوسفنده و خانم گوسفندهآن روز، از صبح تا شب، آقاگوسفنده و خانم گوسفنده و بزچلاقه نتوانستند از آغل بیرون بروند. در آسمان باز شده بود و بارانی یک ریز می بارید. آقاگوسفنده و خانم گوسفنده و بزچلاقه با علوفه خشکی که توی آغل داشتند، شکمشان را سیر کردند و شب که شد، هر کدام گوشه ای خوابیدند.نصفه های شب بود که هرسه تاشان از خواب پریدند و دیدند آب باران از گوش های راه پیدا کرده و کف آغل را خیس کرده است. خوابیدن روی زمین گل آلود ...

عکسهای دیدنی ازسریال پروانه


عکسهای دیدنی ازسریال پروانهداستان سریال پروانه قصه این سریال در اواخر دهه پنجاه می‌گذرد و داستان جوانی به نام امیر است که در این سال‌ها به دنبال گمشده خویش می‌گردد. او با گروهی مبارز همراه شده و زندگی پرحادثه‌ای را تجربه می‌کند.حامد کمیلی، با معرفی سارا بهرامی، نیما رئیسی، مهدی سلوکی، قطب‌الدین صادقی، هدایت هاشمی، شهرام عبدلی، فرشید نوابی، سپیده خداوردی و الهام چرخنده از بازیگران این مجموعه هستند. تصاویر سریال ...

حضرت آدم چه دینی داشت؟


حضرت آدم چه دینی داشت؟حضرت آدم چه دینی داشت؟بر اساس تفسیر آیه 13 سوره شوری، اولین شریعت، شریعت حضرت نوح (ع) است. اکنون این سوال مطرح می‌شود که از زمان حضرت آدم (ع) تا زمان حضرت نوح، آیا دین و شریعتی وجود داشته است؟به نقل از کتاب «در محضر علامه طباطبایی قدس سره» به سه پرسش درباره شریعت حضرت آدم (ع) و همچنین دین مردم پیش از حضرت نوح (ع) اشاره شده که علامه به آنها پاسخ گفته است. این سوال و جواب‌ها در پی می‌آید:آیا حضرت ...

ضرب المثل صبر ایوب


ضرب المثل صبر ایوب  ضرب المثل صبر ایوب ناملایمات و ناگواریهای زندگی از اندازه فزون و گاهی از حدود مقدورات و توانایی بشر خارج است. واقعا مرد می خواهد که بار سنگین مصایب و تالمات را بر دوش کشد و در مقابل حوادث و وساوس شیطانی استقامت و پایداری نماید سهل است بلکه رنج و بلا را به جان و دل پذیرفته از بارگاه رب العزه جز مزید صبر و شکر و ایمان و بندگی چیزی نخواهد به داده اش شکر کند و نداده اش را به اقتضا و مشیت ال ...

مشخصات حضرت سلیمان (ع) و نمونه‎هائی از عظمت او


مشخصات حضرت سلیمان (ع) و نمونه‎هائی از عظمت اومشخصات سلیمان (ع) و نمونه‎هائی از عظمت اویكی از پیامبران بزرگی كه هم دارای مقام نبوّت بود و هم دارای حكومت بی‎نظیر و بسیار وسیع، حضرت سلیمان بن داوود ـ علیه السلام ـ است كه نام مباركش هفده بار در قرآن آمده است. او با یازده واسطه به حضرت یعقوب ـ علیه السلام ـ می‎رسد و از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل می‎باشد. سلیمان ـ علیه السلام ـ حكومت وسیعی به دست آورد كه در آن جنّ و انس و پرندگان و چرندگان ...

ماجرای هُدهُد و بُلْقَیس


ماجرای هُدهُد و بُلْقَیسماجرای هُدهُد و بُلْقَیسحضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ با تمام حشمت و شكوه و قدرت بی‎نظیر بر جهان حكومت می‎كرد. پایتخت او بیت المقدس در شام بود. خداوند نیروهای عظیم و امكانات بسیار در اختیار او قرار داده بود،‌تا آن جا كه رعد و برق و جن و انس و همه پرندگان و چرندگان و حیوانات دیگر تحت فرمان او بودند. و او زبان همه آنها را می‎دانست. هدف حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ این بود كه همه انسانها را به سوی ...

فرزندان آدم و حوا و نحوه ی ازدواج آنها


فرزندان آدم و حوا و نحوه ی ازدواج آنهافرزندان آدم و حوا و نحوهء ازدواج آنهاآدم(ع) و حوا به فرمان خداوند سبحان با هم ازدواج کرده دارای فرزند شدند و در تواریخ و اخبار عدد فرزندان آنها را چهل فرزند و در پاره ای از روایات صد و حتی بیشتر ذکر کرده اند، که از آن جمله است پسران: هابیل، قابیل و شیث، دختران: عناق، اقلیما و لوزا.   در روایت دیگری از شیخ صدوق است که حوا پانصد شکم فرزند آورد و در هر شکم پسری و دختری که مجموعاً صاحب هزار اول ...

معلم بی‌سواد و مداد جادویی


معلم بی‌سواد و مداد جادوییجینو حوصله نوشتن نداشت. با اینکه عاشق مدرسه بود به خاطر مشق نوشتن از درس و مدرسه خسته می شد. او با خودش فکر می کرد کاش یک مداد جادویی داشتم و می توانستم با آن مشقهایم را بنویسم. آن وقت فقط مداد را روی دفتر می گذاشتم و خودش شروع به نوشتن می کرد. جینو غرق در فکر و خیال بود که یک دفعه ابر آرزوها درست بالای سرش قرار گرفت. ابر آرزوها روی سر جینو شروع به باریدن کرد و آرزوی جینو براورده شد. جینو صاحب یک ...

رخشان بنی‌اعتماد، باران کوثری و پیمان معادی در کاخ جشنواره فیلم فجر + تصاویر


رخشان بنی‌اعتماد، باران کوثری و پیمان معادی در کاخ جشنواره فیلم فجر + تصاویر  اخبار فرهنگی هنری  -رخشان بنی‌اعتماد، باران کوثری و پیمان معادی در کاخ جشنواره فیلم فجر + تصاویر فیلم سینمایی «قصه‌ها» ساخته رخشان بنی‌اعتماد در برج میلاد محل برگزاری جشنواره‌ی فیلم فجر نمایش داده شد. مهدی هاشمی، گلاب آدینه‌، پیمان معادی‌، باران کوثری‌، فرهاد اصلانی،‌ شاهرخ فروتنیان‌، حسن معجونی‌، مهراوه شریفی‌نیا‌ ، حبیب رضایی‌، کوهیار کلاری‌ و سیامک کلانتری حضور داشتند. صبح ...

داستان کودکانه هدیه‌ی تولد


داستان کودکانه هدیه‌ی تولدتولد سینا چند روز دیگر بود، او از پدرش خواست تا برای تولدش یک دوچرخه بخرد تا او هر روز مجبور نباشد مسیر خانه تا مدرسه را پیاده رفت و آمد کند. اما پدر سینا کارش را از دست داده بود و نمی توانست برای پسرش دوچرخه بخرد. پدر برای تولد به او یک کتاب هدیه داد و سینا اعتراضی نکرد.یک روز آفتابی و قشنگ که سینا در راه رفتن به مدرسه بود یک پسر بزرگی را دید که سوار بر دوچرخه است. دوچرخه برای پسر بسیار کوچک بود. ...

داستان میزان فاصله ی قلب آدم ها و تن صدا


داستان میزان فاصله ی قلب آدم ها و تن صداداستان میزان فاصله قلب ادمها و تن صدا داستان میزان فاصله قلب ادمها و تن صدا استادى از شاگردانش پرسید:چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می زنیم؟چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می کنند و سر هم داد می کشند؟   شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت:چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می دهیم   استاد پرسید:این که آرامشمان را از دست می دهیم درست است امّا چرا با وجودى که ...

حضرت الیاس و شیوه دعوت او


حضرت الیاس و شیوه دعوت اوحضرت الیاس و شیوه دعوت اویكی از پیامبران مرسل، حضرت الیاس است كه نام مباركش در قرآن در دو مورد آمده است، در یك جا به عنوان انسانی شایسته در ردیف زكریا و عیسی و یحیی ـ علیهم السلام ـ ذكر شده (انعام ـ 85) و در جاهای دیگر به عنوان پیامبر مرسل یاد شده است (صافّات، 123).گرچه طبق بعضی از اقوال الیاس ـ علیه السلام ـ همان ادریس، یا خضر یا ایلیا است، ولی از ظاهر آیات قرآن استفاده می‎شود كه او به طور مستقل، ...

قصه کودکانه حساسیت زنبوری


قصه کودکانه حساسیت زنبوریزنبوری مریض شده بود و هی عطسه می کرد و می گفت: زیچّی...زیچّی ... فکر می کرد سرما خورده به خاطر همین شروع کرد به خوردن عسل سرماخوردگی و عسل ضد سرفه...اما حالش بهتر نمی شد و هی بیشتر عطسه می کرد ... زیچّی .... زیچّی ...عطسه هاش بهتر نشد که هیچی، سرفه هم بهش اضافه شد. با هر سرفه صدا می کرد زوه زوه  ... زوه زوه...کم کم عطسه و سرفه اش با هم قاطی شد... زیچّی... زوه زوه ... زیچّی..... زوه

داستان: مینی در رستوران جغد مهربان


داستان: مینی در رستوران جغد مهربان مینی، پسر کوچولوی خیال‌پرداز، یک روز مثل همیشه، روی تختش دراز کشیده بود و فکرهای جورواجور می‌کرد تا خوابش برد. در خواب، وارد جنگل سرسبزی شد که در آن، همه حیوانات، با هم دوست بودند و بازی می‌کردند.  برای مینی عجیب بود؛ چون او، همیشه فکر می‌کرد جنگل، جای خطرناکی است و هیچ‌وقت ندیده بود که حیوانات، با هم بازی کنند و حرف بزنند! در همین فکرها بود که یک شتر کوچولو به او نزدیک شد. مینی ...

قصه آموزنده کوشا و بهترین هدیه تولّد


قصه آموزنده کوشا و بهترین هدیه تولّدیکی بود یکی نبود …کوشا کوچولو جشن تولد را خیلی دوست داشت. کوشا می‌دانست چند روز دیگر تولد او است برای همین تصمیم گرفت که به پدر و مادرش کمک کند.آن روز پدر وقتی از راه رسید چند عدد بادکنک را روی میز قرار داد و از مادر کوشا خواست تا برای مراسم کوشا آنها را باد کند.کوشا می‌دانست سر مادرش خیلی شلوغ است و او باید تمام کارهای مربوط به جشن تولد را انجام دهد به همین خاطر از مادر اجازه گرفت تا بادکنک‌ها ...

روایت قصه‌ای تلخ و غیرقابل باور در "ماه عسل"؛معجزه‌ای در دل چاه / تذکر مهمان به "علیخانی"


روایت قصه‌ای تلخ و غیرقابل باور در "ماه عسل"؛معجزه‌ای در دل چاه / تذکر مهمان به "علیخانی"اخبار فرهنگی - معجزه‌ای در دل چاه / تذکر مهمان به "علیخانی" معجزه و عنایت طفل شش‌ ماهه در دل چاه،‌نور ایمان و زندگی بخشید.    شب گذشته در بیست و یکمین روز از ماه مبارک رمضان، ویژه برنامه "ماه عسل" در شب‌های قدر دریچه دیگری از قصه‌های خود را به روی مخاطبان گشود. علیخانی پس از سلام به روی ماه هموطنان گرانقدر و دوست داشتنی خود و همچنین ضمن عرض تسلیت ایام شهادت امیرالمومنین(ع) به م

قصه ی شیر و آدمیزاد


قصه ی شیر و آدمیزاد یکی بود یکی نبود ، غیر از خدا هیچکس نبود.یک روز شیر در میدان جنگل نشسته بود و بازی کردن بچه هایش را تماشا می کرد که ناگهان جمعی از میمونها و شغالها در حال فرار به آنجا رسیدند. شیر پرسید: « چه خبر است؟» گفتند: « هیچی، یک آدمیزاد به طرف جنگل می آمد و ما ترسیدیم.» شیر با خود فکر کرد که لابد آدمیزاد یک حیوان خیلی بزرگ است و می دانست که خودش زورش به هر کسی می رسد. برای دلداری دادن به حیوانات جوا ...