نمایش برچسب :

شعرهای عاشقانه فریدون مشیری

شراب شعر چشم تو (فریدون مشیری)


شراب شعر چشم تو (فریدون مشیری)رویایی کوتاه در یک شب بی فردامن امشب تا سحر خوابم نخواهد بردهمه اندیشه ام اندیشه فرداستوجودم از تمنای تو سرشار استزمان در بستر شب خواب و بیدار استهوا آرام،شب خاموش، راه آسمان ها باز...خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز...رود آنجا که می بافند کولیهای جادوگیسوی شب راهمان جاها،که شب ها در رواق کهشان ها عود می سوزند؛همان جاها، که اخترها، ببام قصرها،مشعل می افروزند؛همان جاها که پشت پرده شب، ...

یک شب،به پاس صحبت دیرین،خدای را (فریدون مشیری)


یک شب،به پاس صحبت دیرین،خدای را (فریدون مشیری)یک شب،به پاس صحبت دیرین،خدای رابا او بگو حکایت شب زنده داری ام   با او بگو چه می کشم از درد اشتیاقشاید وفا کند،بشتابد به یاری ام   ای دل چنان بنال که آن ماه نازنینآگه شود ز رنج من و عشق پاک من   با او بگو که مهر تو از دل نمی رودهر چند بسته،مرگ،کمر بر هلاک من   ای شعر من،بگو که جدایی چه می کندکاری بکن که در دل سنگش اثر کنی   ای چنگ غم،که از تو بجز ناله برنخاست!راه

کاروان رفته بود و دیده من (فریدون مشیری)


کاروان رفته بود و دیده من (فریدون مشیری)کاروان رفته بود و دیده منهمچنان خیره مانده بود به راهخنده میزد به درد و رنجم , اشکشعله میزد به تار و پودم , آه   رفته بودی و رفته بود از دستعشق و امید زندگانی منرفته بودی و مانده بود به جا ,شمع افسرده جوانی من !   شعله ی سینه سوز تنهاییباز چنگال جانخراش گشوددل من در لهیب این آتشتا رمق داشت دست و پا زده بود !   چه وداعی , چه درد جانکاهی !چه سفر کردن غم انگیزینه نگاهی چنان که دل

تو كیستی، كه من اینگونه بی تو بی تابم؟ (فریدون مشیری)


تو كیستی، كه من اینگونه بی تو بی تابم؟ (فریدون مشیری)تو كیستی، كه من اینگونه بی تو بی تابم؟شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم .تو چیستی، كه من از موج هر تبسم توبسان قایق، سرگشته، روی گردابم!   تو در كدام سحر، بر كدام اسب سپید؟تو را كدام خدا؟تو از كدام جهان؟تو در كدام كرانه، تو از كدام صدف؟تو در كدام چمن، همره كدام نسیم؟تو از كدام سبو؟   من از كجا سر راه تو آمدم ناگاه!چه كرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!كدام نشاه

چرا از مرگ می ترسید / فریدون مشیری


چرا از مرگ می ترسید / فریدون مشیریچرا از مرگ می ترسیدچرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانیدچرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید   مپندارید بوم نا امیدی بازبه بام خاطر من می کند پرواز مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است...بهشت جاودان آن جاستجهان آنجا و جان آنجاست... نه فریادی نه آهنگی نه آوایینه دیروزی نه امروزی نه فرداییجهان آرام و جان آرام   زمان در خواب بی فرجامخوش آن خوابی که

بوسه و آتش (فریدون مشیری)


بوسه و آتش (فریدون مشیری)شعر بوسه و آتش فریدون مشیری   در همه عالم كسی به یاد نداردنغمه سرایی كه یك ترانه بخواندتنها با یك ترانه در همه ی عمرنامش اینگونه جاودانه بماند   صبح كه در شهر، آن ترانه درخشیدنرمی مهتاب داشت، گرمی خورشیدبانگ: هزار‌آفرین! زهرجا بر شدشور و سروری به جان مردم بخشید   نغمه، پیامی ز عشق بود و ز پیكارمشعل شب های رهروان فداكارشعله بر افروختن به قله كهساربوسه به یاران، امید و وعده به د ...

گل خشکیده / فریدون مشیری


گل خشکیده / فریدون مشیریشعر گل خشکیده از فریدون مشیری   بر نگه سرد من به گرمی خورشید می نگرد هر زمان دو چشم سیاهت تشنه این چشمه ام چه سود خدا را شبنم مرا نه تاب نگاهت  جز گل خشکیده ای و برق نگاهی از تو در این گوشه یادگار ندارم زان شب غمگین که از کنار تو رفتم یک نفس از دست غم قرار ندارم ای گل زیبا بهای هستی من بود گر گل خشکیده ای ز کوی تو بردم گوشه تنها چه اشک ها فشاندم وان گل خشکیده را به سینه فش

هیـچ جـز یـاد تـو (فـریـدون مـشیـری)


هیـچ جـز یـاد تـو (فـریـدون مـشیـری)اشعار زییای فریدون مشیری   فریدون مشیری در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. جد پدری او به دلیل مأموریت اداری به همدان منتقل شده بود، و پدرش ابراهیم مشیری افشار در سال ۱۲۷۵ خورشیدی در همدان متولد شد، و در روزهای جوانی به تهران آمد و از سال ۱۲۹۸ در وزارت پست مشغول خدمت گردید.   هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست !هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست عـشق می ورزم

اس ام اس عاشقانه از فریدون مشیری


اس ام اس عاشقانه از فریدون مشیری      تنهاغمگیننشسته با ماهدر خلوت ساکت شبانگاهاشکی به رخم دوید ناگاه روی تو شکفت در سرشکم دیدم که هنوز عاشقم آه * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *   یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو یک روز نگشت خاطرم شاد از تودانی که ز عشق تو چه شد حاصل منیک جان و هزار گونه فریاد از تو * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *   در پی آن نگاه های بلند ،حسرتی ماند وآه های بلند!  

فریدون مشیری ـ کوچه


فریدون مشیری ـ کوچهبی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه كه بودم. در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم. تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. من همه، محو تماشای نگاهت. ...

اس ام اس دوستت دارم


اس ام اس دوستت دارم  از شروع نفسهای حضرت آدم تا پایان نفسهای آخرین آدم دوستت دارم   ******اس ام اس دوستت دارم******   زیباترین غروب: غروب عاشقان زیباترین سنگ: دل یار زیباترین مایع: اشک زیباترین ناله: آه زیباترین دف: قلب تو زیباترین کلام :دوستت دارم . . .   ******اس ام اس دوستت دارم******   دوستت دارم به اندازه ی پلک هایی که در زمان خیال پردازی هایم زدم و چه بسیار خیالاتی که در ذهن پروراندم . . .  

شعر های نوروزی شاعران نامی


شعر های نوروزی شاعران نامی  شعر درباره نوروز از سعدی شیرازی: برآمد باد صبح و بوی نوروز                  به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال و همه سال          همایون بادت این روز و همه روز ******************  خیام نیشابوری:بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است بر طرف چمن روی دل افروز خوش استاز

شعر جادوی سکوت،فریدون مشیری


شعر جادوی سکوت،فریدون مشیری   من سکوت خویش را گم کرده‌ام!لاجرم در این هیاهو گم شدم من، که خود افسانه می‌پرداختم،عاقبت، افسانه‌ی مردم شدم! ای سکوت، ای مادر فریادها،ساز جانم از تو پرآوازه بود، تا در آغوش تو راهی داشتم،چون شراب کهنه، شعرم تازه بود. در پناهت برگ و بار من شکفتتو مرا بردی به شهر یادها من ندیدم خوشتر از جادوی توای سکوت، ای مادر فریادها! گم شدم در این هیاهو، گم شدمتو کجایی تا بگیری داد من؟ گر سک ...

ستاره کور شعری زیبا از فریدون مشیری


ستاره کور شعری زیبا از فریدون مشیریاشعار زیبا و عاشقانه فریدون مشیری   فریدون مشیری، سال 1305 ه.ش در تهران متولد و در سال 1379 در تهران درگذشت . مشیری از كودكی به شعر ، دلبستگی تمام پیدا كرد و با بزرگان ادب فارسی ، انس گرفت . آشنایی مشیری با شعر نو و قالب های آزاد ، او را از ادامه شیوه كهن بازداشت ، اما مشیری ، راهی میانه را برگزید.راهی كه او انتخاب كرد ، همان اسلوب برگزیده بنیانگذاران شعر نو بود ، یعنی ، شكستن قالب های عروض

نور عشق (فریدون مشیری)


نور عشق (فریدون مشیری)شعر زیبا و خواندنی از فریدون مشیری   فریدون مشیری در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد.مشیری سرودن شعر را از نوجوانی و تقریباً از پانزده سالگی شروع کرد. اولین مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگی او با مقدمه محمدحسین شهریار و علی دشتی در ۱۳۳۴ به چاپ رسید. او در سال ۱۳۳۳ با خانم اقبال اخوان ازدواج کرد و اکنون دو فرزند به نام‌های بابک و بهار از او به یادگار مانده‌است. مشیری سال‌ها ...

اگه دنبال شعرهای ناب و عاشقانه می گردی!!


اگه دنبال شعرهای ناب و عاشقانه می گردی!!    به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفترترانه هایم خشک شد! به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم ! ب ه حرمت بوسه هایمان ! نه ! تو حتی به التماسهایم هم اعتنا نکردی ! قصه به پایان رسیدومن همچنان درخیال چشمان سیاه توام که ساده فریبم داد ! قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا هادلگیرم برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات

شعرهاي اس ام اسي باحال


شعرهاي اس ام اسي باحال        نمي دانم که بودي يا چه بوديولي بي حرف، قلبم را ربودينمي دانم که هستم يا چه هستمولي هر لحظه در فکر تو هستم   +++++++++++++++++++++++ کاسب کهنه کار من! باز بساط مي کني؟جنس دلت به شهر ما، خوب فروش مي کند، عشق حراج مي کني؟قلب اجاره مي دهي؟ نرخ خريدنت مرا، خانه به دوش مي کند...   +++++++++++++++++++++++ تو صميمي تر از آني که دلم مي پنداشتدل تو با همه آينه ها نسبت داشت!   تو اين

دهمین سالگرد درگذشت شاعر «كوچه»


دهمین سالگرد درگذشت شاعر «كوچه»     امروز (دوشنبه، سوم آبان ماه) دهمین سالگرد درگذشت فریدون مشیری است.بابك مشیری - پسر فریدون مشیری - در گفت وگویی به این مناسبت گفت: سال گذشته پس از این كه صحبت هایم مبنی بر این كه به دنبال جایی هستیم تا كتابخانه ی پدر را به آن اهدا كنیم، منتشر شد، نهادها و سازمان هایی تماس گرفتند و برای این مسأله اعلام آمادگی كردند كه از آن جمله می توان به دانشگاه تهران، مركز دایرهٔ المعارف بزرگ اسلامی ...

تصاویر: سنگ قبر هنرمندان معروف ایرانی


تصاویر: سنگ قبر هنرمندان معروف ایرانیزندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود / صحنه پیوسته به جاست / خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد   فروغ فرخزاد من از نهایت شب حرف می‌زنم / من از نهایت تاریکی / و از نهایت شب حرف می‌زنم / اگر به خانه من آمدی برای من / ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه / که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم فریدون مشیری سفر تن را تا خاک تماشا کردی / سفر جان را از خاک به افلاک

اس ام اس شعرهای عاشقانه از مریم حیدرزاده


اس ام اس شعرهای عاشقانه از مریم حیدرزاده    گفتی که بیا و از وفایت بگذراز لهجه بی وفاییت رنجیدمگفتم که بهانه ات برایم کافیستمعنای لطیف عشق را فهمیدم ********************************** کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودمشک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودمکاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدمیه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم   **********************************   شبی گفتی نداری دوست من رانمی دانی که من شب چه

شعر زیبای ارتباط با خدا


شعر زیبای ارتباط با خدا      مردم اغلب بی انصاف, بی منطق و خود محورند.ولی آنان را ببخش. اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند,ولی مهربان باش . اگر موفق باشی دوستانی دروغین ودشمنانی حقیقی خواهی یافت,ولی موفق باش. اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند,ولی شریف و درستکار باش . آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند,ولی سازنده باش . اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت ...

رقص آرام - حتما تا انتها بخوانید


رقص آرام - حتما تا انتها بخوانید    این شعر توسط یک نوجوان مبتلا به سرطان نوشته شده است.. written by a teenager with cancer. She wants to see how many people get her poem.. او مایل است بداند چند نفرشعر او را می خوانند.. It is quite the poem. Please pass it on. این کل شعر اوست. لطفا آنرا برای دیگران هم ارسال کنید. This poem was written by a terminally ill young girl in a New York Hospital این شعر را این دختربسیار جوان در ح

در سالروز تولد فریدون مشیری: شاعری که بی ریا عشق را انسان را و ایران را می ستود


در سالروز تولد فریدون مشیری: شاعری که بی ریا عشق را انسان را و ایران را می ستود    امروز چهارشنبه سی ام شهریور ماه هشتادو پنجمین سالروز تولد فریدون مشیری شاعر شعر ماندگار «کوچه» است.   فریدون مشیری در سی ام شهریور ماه ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. در دوران خردسالی به شعر علاقه داشت و در دوران دبیرستان و سال های اول دانشگاه ، دفتری از غزل و مثنوی ترتیب داد. آشنایی با قالب های شعرنو، او را از ادامه یشیوه ی کهن بازداشت، اما راهی میانه را برگزید. مشیری

کل کل شاعر زن و شاعر مرد


کل کل شاعر زن و شاعر مرد    شاعر زن میگه : به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید ! برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید ! مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید ! به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید خدایی

یکی را دوست می دارم ولی افسوس ...!


یکی را دوست می دارم ولی افسوس ...!    *یكی را دوست دارمولی افسوس او هرگز نمیداندنگاهش میكنم شایدبخواند از نگاه منكه او را دوست می دارمولی افسوس او هرگز نمیداند* *به برگ گل نوشتم منتو را دوست می دارمولی افسوس او گل رابه زلف كودكی آویخت تا او را بخنداند*   *به مهتاب گفتم ای مهتابسر راهت به كوی اوسلام من رسان و گوتو را من دوست می دارمولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزیدیكی ابر سیه آمد كه روی ماه تابان را بپوشانید*   *صبا ...

شعر شب یلدا


شعر شب یلدا    در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل وز همان جا تا به امشب، داغدارت ماند ...

این رسم روزگاره...(متن عاشقانه)


این رسم روزگاره...(متن عاشقانه)این رسم روزگاره... کسی را که خیلی دوست داری، زود از دست می دهی **از آنکه خوب نگاهش کنی. **از آنكه او را در آغوش بگیری . ** از آنکه تمام حرفهایت را به او بگویی ، **از آنکه همه لبخندهایت را به او نشان بدهی مثل پروانه ای زیبا، بال میگیرد و دور می شود ، و تو خیال میكردی تا آخر دنیا می تونی هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا كنی . رسم روزگاره: کسی که از دیدنش سیر نشده ای زود از دنیای تو میرود ،

مولانا - سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش


مولانا - سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانشسرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش    مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش گه می فتد از این سو گه می فتد از آن سو آن کس که مست گردد خود این بود نشانش چشمش بلای مستان ما را از او مترسان من مستم و نترسم از چوب شحنگانش ای عشق الله الله سرمست شد شهنشه برجه بگیر زلفش درکش در این میانش اندیشه ای که آید در دل ز یار گوید جان بر سرش فشانم پرزر کنم دهانش آن روی گلستانش وان بلبل بیانش وان ش

شعرهای عاشقانه


شعرهای عاشقانه  بعضی وقتها... بعضی وقتها..دِلم می خواهد خودمان را بزنیم به علی چپِ کوچه ها و بعد٬یک هو ببینم که از خیابان اصلی سر در اورده یم یک ماشین دربست بگیریم و برویم ته دنیا با هم بنشینیم لبه پرتگاهش وهی پاهایمان را تکان بدهیم٬ تخمه بشکنیم و بلند بخندیم       اگه بگم که قول می دم ... اگه بگم که قول می دم تا همیشه باهات باشم اگه بگم که حاضرم فدای اونچشات بشم اگه بگم توآسمون عشق من

شعر سیاه (حسین پناهی)


شعر سیاه (حسین پناهی)  سیاه خب ..آره که خیابونا و بارونا و میدونا و آسمونا ارث بابامه واسه همینه که از بوق سگ تا دین روز این کله پوکو میگیرم بالا و از بی سیگاری میزنم زیر آواز و اینقدر میخونم تا این گلوی وا مونده وا بمونه.... تا که شب بشه و بچپم تو یه چار دیواری حلبی که عمو بارون رو طاقش عشق سیاه خیالی منو ضرب گرفته شام که نیس خب زحمت خوردنشم ندارم در عوض چشم من و پوتینای مچاله و پیریه که رفیق پرسه های

شعر مادر از فریدون مشیری


شعر مادر از فریدون مشیریشعر مادر   تاج از فرق فلک برداشتن جاودان آن تاج بر سرداشتن در بهشت آرزو ره یافتن هر نفس شهدی به ساغر داشتن روز در انواع نعمت ها و ناز شب بتی چون ماه در بر داشتن صبح از بام جهان چون آفتاب روی گیتی را منور داشتن شامگه چون ماه رویا آفرین ناز بر افلاک اختر داشتن چون صبا در مزرع سبز فلک بال در بال کبوتر داشتن حشمت و جاه سلیمانی یافتن شوکت و فر سکندر داشتن تا ابد در اوج قدرت زیست

ولادت حضرت زهرا (س)


ولادت حضرت زهرا (س)   به ناگاه دربهای آسمان گشوده شد ، سپهری از سوی خدا فرود آمد در سرزمین ابطح، آری جبرئیل با بالهای گسترده از شرق تا غرب عالم و این حبیب خداست که در جمع اصحاب نشسته   جبرئیل ندا بر آورد: «هان ای محمد ، خداوند بزرگ بر تو درود میفرستد و تو را فرمان میدهد که چهل شبانه روز از خدیجه دوری گزینی»   عقل کل از کل هستی شد جدا            &

شعرهای عاشقانه باران


شعرهای عاشقانه باران  ღآسمان بارانیست... همگی میگذرند... چتردارن به دست... تانباردباران"برسروصورتشان... اما........... من تنهاورها زیراین سقف سیاه مینشینم بی تو... وبه تو....می اندیشم...       ღوای ؛ باران باران شیشه ی پنجره را بَاران شست. از دل من اما ، چه کسی نقش تو را خواهد شست؟ آسمان سربی رنگ ، من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ. می پرد مرغ نگاهم تا دور وای باران باران پرمرغان نگاهم را شست.    

شعر دختر و بهار (فروغ فرحزاد)


شعر دختر و بهار (فروغ فرحزاد)  دختر و بهار دختر كنار پنجره تنها نشست و گفت ای دختر بهار حسد می برم به تو عطر و گل و ترانه و سر مستی ترا با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو بر شاخ نوجوان درختی شكوفه ای با ناز میگشود دو چشمان بسته را میشست كاكلی به لب آب تقره فام آن بالهای نازك زیبای خسته را خورشید خنده كرد و ز امواج خنده اش بر چهر روز روشنی دلكشی دوید موجی سبك خزید و نسیمی به گوش او رازی سرود و موج بنرمی از او

عاشقی از زبان مشاغل مختلف ( طنز )


عاشقی از زبان مشاغل مختلف ( طنز )  راننده : دیگه دارم کم کم ریپ میزنم مثل ماشینهای تصادفی شدم اگه همینطوری پیش بره باید برم زیر دست اراقچی قلبمم به روغن سوزی افتاده پدرعشق بسوزه     معلم ریاضی : نمیدنم چرا جواب تمام مسائلم بی نهایت میشه یا بی جواب میمونه هرچی تفریق میکنم جمع میشه هرچی جمع میکنم کم میشه از ضرب که مپرس آه     مهندس کامپیوتر : ای آنکه مرا دی سی کرده ای و در وجودم ویروس بلاستر ۲۰۰۳ فرستاده ای کی دو

3 شعر زیبا از پابلو نرودا


3 شعر زیبا از پابلو نرودا      اگر اندك . . . اندك . . . دوستم نداشته باشی من نیز تو را از دل می‌برم اندك . . . اندك . . . اگر یكباره فراموشم كنی در پی من نگرد زیرا پیش از تو فراموشت كرده ام     مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم که گیسوانت را یک به یک شعری باید و ستایشی دیگران معشوق را مایملک خویش می‌پندارند اما من تنها می‌خواهم تماشایت کنم در ایتالیا تو را مدوسا صدا می‌کنند (به خاطر

از دوست داشتن(فروغ فرخزاد)


از دوست داشتن(فروغ فرخزاد)  از دوست داشتن  امشب از آسمان دیده تو روی شعرم ستاره میبارد در سكوت سپید كاغذها پنجه هایم جرقه میكارد شعر دیوانه تب آلودم شرمگین از شیار خواهشها پیكرش را دوباره می سوزد عطش جاودان آتشها آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم كه همین دوست داشتن زیباست از سیاهی چرا حذر كردن شب پر از قطره های الماس است آنچه از شب به جای می ماند عطر سكر

غمی غمناک (شعر سهراب سپهری)


غمی غمناک (شعر سهراب سپهری)  شب سردی است و من افسرده راه دوری است و پایی خسته تیرگی هست و چراغی مرده می کنم تنها از جاده عبور دور ماندند ز من آدمها سایه ای از سر دیوار گذشت غمی افزود مرا بر غم ها فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا به دل من قصه ها ساز کند پنهانی نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر سحر نزدیک است هر دم این بانگ برآرم از دل وای این شب چه قدر تاریک است خنده ای کو که به دل انگیزم ؟ قطره

خدایا پس چرا من زن ندارم؟(خنده دار)


خدایا پس چرا من زن ندارم؟(خنده دار)       خدایا پس چرا من زن ندارم؟    زنی زیبا و سیمین تن ندارم؟    دوتا زن دارد این همسایه ما    همان یک دانه را هم من ندارم    آژانس ملکی امشب گفت به من:    مجرد, بهر تو مسکن ندارم    چه خاکی بر سرم باید بریزم؟    من بیچاره آخر زن ندارم    خداوندا تو س

3 شعر از ویلیام بلیک


3 شعر از ویلیام بلیک  ویلیام بلیک شاعر، نقاش و حکاک انگلیسی در خانواده یک بزاز لندنی تولد یافت.بلیک ابتدا نقش های آشکاری از فرشتگان در دشت ها پرداخت اما بعد ها  در پی دیدار هایی که با افراد رادیکالی چون توماس پین( نویسنده انگلیسی و نویسنده کتاب هایی در باب حکومت و مذهب) و گودوین( نویسنده و فیلسوف انگلیسی) داشت سروده هایی انقلابی از خود بجا گذاشت. بلیک تمامی خود خود را در فقر و تهی دستی گذراند. ترجمه های ...