نمایش برچسب :

داستان‌های عاشقانه

پسری که بدون هیچ زحمتی پول بدست آورد !


پسری که بدون هیچ زحمتی پول بدست آورد !    پسر كوچكی، روزی هنگام راه رفتن در خیابان، سكه‌ای یك سنتی پیدا كرد. او از پیدا كردن این پول ، آن هم بدون هیچ زحمتی، خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد كه او بقیه روزها هم با چشمان باز سرش را به سمت پایین بگیرد و در جستجوی سكه های بیشتر باشد.   او در مدت زندگیش، 296 سكه 1 سنتی، 48 سكه 5 سنتی، 19 سكه10 سنتی، 16 سكه 25 سنتی، 2 سكه نیم دلاری و یك اسكناس مچاله شده یك دلاری پیدا كرد. یعنی د

داستان عاشقانه زیبا


داستان عاشقانه زیبا      زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند.انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.زن جوان: یواشتر برو من می ترسممرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره!زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسممردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داریزن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونیمرد جوان: مرا محکم بگیرزن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری ...

داستان عاشقانه زیبا و غمگین- حتما بخوانید


داستان عاشقانه زیبا و غمگین- حتما بخوانید    دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.   در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچ ...

داستان عاشقانه و غم انگیز قرار!


داستان عاشقانه و غم انگیز قرار!      نشسته بودم رو نیمکت پارک، کلاغ‌ها را می‌شمردم تا بیاید. سنگ می‌انداختم بهشان. می‌پریدند، دورتر می‌نشستند. کمی بعد دوباره برمی‌گشتند، جلوم رژه می‌رفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه، عصبی‌ شدم. شاخه‌گلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت می‌پژمرد.   طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ کلاغ‌ها.   گل را هم انداختم زمین، پاسارَش کردم. گَند زدم بهش. ...

داستان عاشقانه گل آفتابگردان عاشق


داستان عاشقانه گل آفتابگردان عاشق        گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا . ما همه‌ آفتابگردانیم.اگر آفتابگردان‌ به‌ خاک‌ خیره‌ شود و به‌ تیرگی،دیگر آفتابگردان‌ نیست.   آفتابگردان‌ کاشف‌ معدن‌ صبح‌ است‌ و با سیاهی‌ نسبت‌ ندارد.   اینها را گل‌ آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت‌ و من‌ تماشایش‌ می‌کردم‌ که‌ خورشید کوچکی‌ بود در زمین‌ و هر گلبرگش‌ شعله‌ای‌ بود و دایره‌ای‌ داغ‌ در دلش‌ می‌سوخت.   آفتابگردان‌ ...

داستان ولنتاین


داستان ولنتاین کلمه ولنتاین در اصل به معنی فردی بود که نامش از جعبه مخصوص بیرون می آمد و به عنوان محبوب برگزیده می شد. این روند تا سال های ۱۵۰۰ میلادی ادامه داشت. حدود سال ۱۵۳۳ ولنتاین به قطعه کاغذ تا شده ای گفته می شد که نام محبوب روی آن نوشته شده بود. پس از سال ۱۶۱۰ هدیه ای بود که به این فرد خاص داده می شد و از سال ۱۸۲۴ به شعر، نامه یا قطعه ادبی بدل شد که برای محبوب نوشته می شد.   اگرچه ولنتاین هر س

داستان جالب سنجش


داستان جالب سنجش      پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسدو شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.   پسرک پرسید: «خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟»   زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.»   پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیم

قدر مادران را بدانیم !


قدر مادران را بدانیم !    ساعت 3 شب بود كه صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار كرد...پشت خط مادرش بود..... پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار كردی؟؟؟؟؟؟   مادر گفت:25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار كردی.....   فقط خواستم بگویم تولدت مبارك پسرم.....   پسر از اینكه دل مادرش را شكسته بود تا صبح خوابش نبرد.....صبح سراغ مادرش رفت.....وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع

خدایا با من حرف بزن


خدایا با من حرف بزن    مرد نجواکنان گفت :« ای خداوند و ای روح بزرگ ، با من حرف بزن .» و چکاوکی با صدای قشنگی خواند ، اما مرد نشنید .   و سپس دوباره فریاد زد : « با من حرف بزن » و برقی در آسمان جهید و صدای رعد در آسمان طنین افکن شد ، اما مرد باز هم نشنید .   مرد نگاهی به اطراف انداخت و گفت : « ای خالق توانا ، پس حداقل بگذار تا من تو را ببینم .» و ستاره ای به روشنی درخشید ، اما مرد فقط رو به آسمان فریاد

ماجرای صحبت حضرت سلیمان و مورچه


ماجرای صحبت حضرت سلیمان و مورچهحضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت. سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه س

داستان جدید و خواندنی فرشته


داستان جدید و خواندنی فرشته    کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟   خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه،گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز

عشقولانه ترین داستان به نام شرط عشق


عشقولانه ترین داستان به نام شرط عشق    دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.   بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.   مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهر

داستان خواندنی ازدواج یوسف و زلیخا


داستان خواندنی ازدواج یوسف و زلیخا      هنگامى كه حضرت یوسف علیه السلام به سلطنت مصر رسید، چون در سالهاى قحطى عزیز مصر فوت كرده بود زلیخا كم كم فقیر گردید، چشمانش ‍ كور شد، به علت فقر و كورى بر سر راه مى نشست و از مردم براى گذران خود گدایى مى كرد   به او پیشنهاد كردند، خوب است از ملك بخواهى به تو عنایتى كند سالها خدمت او مى كردى . شاید به پاس خدمات و محبتهاى گذشته به رحم نماید.   ولى باز هم عده اى او را از این كار منع

داستان کوتاه آرزو


داستان کوتاه آرزو    مادربزرگ می گفت: با چشمهای بسته آرزوهایت حتما برآورده می شود.آرزو کردم.چشمهایم را که باز کردم از برآورده شدن آرزویم خبری نبود. دلگیر شدم. یادم آمد آن موقع که مادربزرگ این حرف را زده بود آرزوهایم به اندازه یک بسته پفک و یک مشت نخودچی، کوچک بود.   بابای من یک فرشته است.   مداد را محکم توی دستم می گیرم. امروز می خواهم یک دیکته بدون غلط بنویسم و حتی یک نقطه هم جا نگذارم.   معلم شرو

کدام گوری بودی؟ (داستان)


کدام گوری بودی؟ (داستان)    مردی داشت در خیابان حركت می كرد كه ناگهان صدایی از پشت گفت: اگر یك قدم دیگه جلو بروی كشته می شوی مرد ایستاد و در همان لحظه آجری از بالا افتاد جلوی پایش   مرد نفس راحتی كشید و با تعجب دور و برش را نگاه كرد اما كسی را ندید. به هر حال نجات پیدا كرده بود.   به راهش ادامه داد. به محض اینكه می خواست از خیابان رد بشود باز همان صدا گفت : بایست مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعتی عجیب از ک

ماجرای جالب من با چشمهای خودم دیدم


ماجرای جالب من با چشمهای خودم دیدم  در سال ۱۹۸۴ در شهر برلینگتون واقع در ایالت کارولینای شمالی، برای جنیفر تامپسون، دانشجوی ۲۲ ساله، حادثه شومی اتفاق افتاد که پیامدهای آن منجر به شکل‌گیری یکی از بزرگترین چالشهای قضایی در دادگاههای امریکا گردید.در شب حادثه، جنیفر در آپارتمان خودش خوابیده بود. جوانی سیاهپوست، چراغ ورودی خانه وی را شکست، سیم اصلی تلفن را قطع کرد و وارد اتاق او شد. لبه چاقو را زیر گلویش گذاشت و تهدیدش کرد ...

به این چنین زنی باید افتخار كرد


به این چنین زنی باید افتخار كرد  این سرباز آمریکایی برای جنگ به عراق رفته بود و پس ازبازگشت از جنگ با معشوقه اش ازدواج کرد . نکته جالبش کجاست ؟ ببین                      

عاشقانه گفت: من برادری گمشده دارم!


عاشقانه گفت: من برادری گمشده دارم!    بسیار شیكتر و به روز تر از آن بود كه به نظرت بیاد خودش هم مجروح جنگیه! آن هم چه مجروحی؟؟ درست حسابی جانباز....   اما مگه باور میكردی؛ شیك و خوش قیافه و با اطلاعات؛ دكترا داشت و استاد بود نگاهش كه میكردی فكر میكردی همین الان میخوان باهاش مصاحبه مطبوعاتی كنند پیرامون موضوع: چگونه این همه سلامت هستید؟ و اولین سئوال این خواهد بود: راز سلامتی و شادابی شما چیست؟ غافل از اینكه تصور كنی كه جوا ...

داستان كوتاه باز باران


داستان كوتاه باز باران  باز باران با ترانه با گهرهای فراوان میخورد بر بام خانه یادم آید روز دیرین گردش یك روز شیرین..... هر وقت باران می‌گرفت این شعر به مغزش هجوم می آورد.و به سرعت پرتاب می‌شد به كوچه باغهای كودكیش؛ كوچه های باریك و پیچ در پیچ خیابان بهارستان؛ آن وقتها كه هنوز تهران پر بود از باغ و برگ چسبهای پیچیده به دیوارها و خانه های قدیمی. هر چند كه دوران عوض شده بود و در گوشه و كنار كوچه ها آپارتمان

دختر نابینا و معشوقه اش


دختر نابینا و معشوقه اش          دختری بود نابینا که از خودش تنفر داشت   که از تمام دنیا تنفر داشت و فقط یکنفر را دوست داشت دلداده اش را   و با او چنین گفته بود   « اگر روزی قادر به دیدن باشم حتی اگر فقط برای یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم عروس حجله گاه تو خواهم شد »   ***   و چنین شد که آمد آن روزی که یک نفر پیدا شد که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد و دختر آسمان را دید و

محبت همسرانه، نیاز به سانسور ندارد


محبت همسرانه، نیاز به سانسور نداردروان شناسان و مشاوران خانواده بر این مهم تاکید و اذعان دارند که مهم ترین عامل احساس رضایت زن و شوهر از زندگی زناشویی، وجود محبت و صمیمیت در خانواده است. بدون وجود این عامل، همسران از زندگی در کنار یکدیگر، احساس لذت نمی ‌کنند و هر لحظه احتمال وقوع اختلاف و مشاجره خانواده را تهدید می کند. جالب است بدانید همه ما این راز موفقیت زندگی مشترک را می دانیم و واقف به اثرات شگفت انگیز هستیم اما متاسفانه ...

داستان کوتاه پیرمرد فقیر و گردن بند...


داستان کوتاه پیرمرد فقیر و گردن بند... روزی پیرمردی فقیر و گرسنه، نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و درخواست کمک کرد. پیامبر فرمود: اکنون چیزی ندارم ولی «راهنمای خیر چون انجام دهنده آن است»، پس او را به منزل حضرت فاطمه (س) راهنمایی کرد.  پیرمرد به سمت خانه حضرت زهرا (س) رفت و از ایشان کمک خواست. حضرت زهرا (س) فرمود: ما نیز اکنون در خانه چیزی نداریم. اما گردن ‏بندی را که دختر حمزة بن عبدالمطّلب به او هدیه کرده بود از گردن باز کرد و ب

حکایت برگه و لكه


حکایت برگه و لكهاز كوفی عنان (دبیر كل سابق سازمان ملل و برنده صلح نوبل) پرسیدند: بهترین خاطره ی شما از دوران تحصیل چه بود؟او جواب داد: «روزی معلم علوم ما وارد كلاس شد و برگه ی سفید رنگی را به تخته سیاه چسباند. در وسط آن لكه‌ای با جوهر سیاه نمایان بود.»معلم از شاگردان پرسید: «بچه ها در این برگه چه می بینید؟»همه جواب دادند: «یك لكه سیاه آقا.»معلم با چهره ای اندیشمندانه لحظاتی در مقابل تخته كلاس راه رفت و سپس با ...

امسال زمستان سختی در راه است (حکایت)


امسال زمستان سختی در راه است (حکایت)    متن حكایتپائیز بود و سرخپوست ها از رئیس جدید قبیله پرسیدند كه زمستان پیش رو سرد خواهد بود یا نه. از آنجایی كه رئیس جدید از نسل جامعه مدرن بود از اسرار قدیمی سرخپوست ها چیزی نیاموخته بود. او با نگاه به آسمان نمی توانست تشخیص دهد زمستان چگونه خواهد بود. بنابراین برای اینكه جانب احتیاط را رعایت كند به افراد قبیله گفت كه زمستان امسال سرد خواهد بود و آنان باید هیزم جمع كنند.چند روز بع ...

ضرورت شناخت قصه عشق در انتخاب همسر


ضرورت شناخت قصه عشق در انتخاب همسرشاید تاکنون از خودتان پرسیده باشید چگونه است که از فردی برای ازدواج خوشتان می آید و از دیگری نه؟ شاید هم بارها از انتخاب دیگران در این زمینه حیرت کرده اید، به گونه ای که هیچ پاسخی برای این سوال نیافته اید که بر چه اساسی دوست شما ، فلانی را به عنوان شریک زندگی اش انتخاب کرده است؟!ولی به راستی چطور می شود که فردی عاشق یک فرد خاص می شود؟!«اشترنبرگ»، یکی از معروف ترین نظریه پردازان در زمینه عشق ...

حکایت نماز قضا


حکایت نماز قضازاهدی مهمان پادشاه شد، چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او تا ظن صلاحیت در حق او زیادت کنند.   چون به مقام خویش آمد سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت گفت : ای پدر باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی؟ گفت : در نظر ایشان چیزی نخوردم که بکار آید . گفت : نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که بکار آید. منبع:golestane-saadi.

فیلمنامه های میلیون دلاری تاریخ سینما + پوستر


فیلمنامه های میلیون دلاری تاریخ سینما + پوسترفیلمنامه های میلیون دلاری تاریخ سینما + پوستر فیلمنامه هایی هستند که به خوبی از تراوشات ذهن نویسنده ایجاد شده و به دنبال آن استودیوها برای خرید آن مبالغ هنگفتی پرداخت کرده اند. فیلمنامه یا اسکریپت انعکاسی از استعداد و هنر یک نویسنده است. اسکریپت می تواند برای فیلم سینمایی، تاتر و یا یک برنامه تلویزیونی نوشته شود. آن می تواند اصلی و اقتباسی (بر اساس کتاب یا داستان واقعی) باشد. در سینما فیلمنامه ...

داستان هندی واقعی! +تصاویر


داستان هندی واقعی! +تصاویراخبارگوناگون - داستان هندی واقعی! +تصاویر با وجود این تغییر اساسی در شیوه زندگی خانم کمار اصرار دارد که خوشحال تر از همیشه است. این منشی سابق در یک مرکز طب سوزنی می افزاید: "من زندگی ام را دوست دارم و حاضر نیستم در کنار موکش کمار بودن را در جهان با چیزی مبادله کنم. یک آمریکایی هندی شد تا در عصر مدرن، داستان های قدیمی عاشقانه هندی را در اذهان زنده کند!آدریانا پرال کالیفرنیایی 41 ساله در یکی ...

داستان عشق پولی…


داستان عشق پولی…روزی مرد ثروتمندی همراه دخترش مقدار زیادی شیرینی و خوردنی به مدرسه شیوانا آورد و گفت اینها هدایای ازدواج تنها دختر او با پسر جوان و بیکاری از یک خانواده فقیر است.شیوانا پرسید: چگونه این دو نفر با دو سطح زندگی متفاوت با همدیگر وصلت کرده اند؟مرد ثروتمند پاسخ داد: این پسر شیفته‌ی دخترم است و برای ازدواج با او خودش را عاشق و دلداده نشان داده و به همین دلیل دل دخترم را ربوده است. درحالی که پسر ...

شما هم توهم عاشقی دارید؟


شما هم توهم عاشقی دارید؟در داستان‌های عاشقانه‌ای که از کودکی شنیده ایم جدایی جزء جدایی‌ناپذیر عشق است و عقل و آرامش هم با این احساس میانه‌ای ندارند.برای خیلی ها وارد شدن به دنیای عشق و ازدواج می‌تواند به معنای ورود به یک دنیای پر از رنج و آسیب باشد اما روانشناسان با این روایت‌های ادیبانه میانه‌ای ندارند. آنها وابستگی عاطفی ای را که شما را رنج دهد عشق نمی دانند. این نشانه ها را بخوانید و اگر در خودتان یافتید ...

راه و رسم درد دل کردن نامزدها


راه و رسم درد دل کردن نامزدهاشاید فکر کنید که دنیای شما و همسرتان، آنقدر با هم تفاوت می‌کند که حرف‌ها و مشکلات‌تان برایش قابل درک نخواهد بود اما اشتباه می‌کنید. اگر شما بخواهید و برایش تلاش کنید، فاصله تفکرات شما و همسرتان کمتر از چیزی خواهد شد که انتظارش را دارید.توصیه هایی برای دامادهااو را در جریان قرار دهیدنقش مرد داستان‌های عاشقانه را بازی نکنید و فکر نکنید که یک تنه باید جور همه مشکلات را بکشید و نگذارید کسی ...

عشق های یکطرفه ,عشق یا توهم؟!


عشق های یکطرفه ,عشق یا توهم؟!دختری ۲۲ ساله هستم. عاشق یکی از همکلاسی هایم شدم اما او اطلاعی از این موضوع ندارد. خواستگارهای زیادی داشتم ولی همه آن ها را با همکلاسی ام مقایسه می کنم و به آن ها جواب منفی می دهم.همه فکرم فردی شده است که حتی شاید به من فکر هم نمی کند! آیا اشتباه می کنم اگر تا اتمام درسم به امید اینکه او به خواستگاری ام بیاید ازدواج نکنم؟روز و شب به فرد مورد علاقه اش فکر می کند. در همان نگاه اول عاشق شده است و ...

زن و شوهری پس از ۶۷ سال زندگی مشترک، با هم جان سپردند + تصاویر


زن و شوهری پس از ۶۷ سال زندگی مشترک، با هم جان سپردند + تصاویر«آن‌ها افسانه نبودند. آن‌ها فقط آدم‌های نجیبی بودند که همیشه و تحت هر شرایطی به همدیگر وفادار ماندند.» فلوید و ویولت هارتویگ پس از ۶۷ سال زندگی مشترک، دست در دست هم به فاصله چند ساعت درگذشتند.این اتفاق که نمونه‌اش را فقط در داستان‌های رمانتیک خوانده بودیم، در حالی رخ داد که این زوج پس از سال‌ها زندگی در کنار هم، نتوانستند بدون هم زنده بمانند و مرگی عاشقانه را رقم زدند.    این دو ...

حضور همزمان مهران مدیری و هدیه تهرانی در یک نمایش عاشقانه!


حضور همزمان مهران مدیری و هدیه تهرانی در یک نمایش عاشقانه!ایفای نقش مهران مدیری و هدیه تهرانی در یک نمایش عاشقانه! تالار وحدت در تابستان فصل جاری قرار است پذیرای نمایشی عاشقانه با حضور بازیگران چهره سینما، تئاتر و تلویزیون همچون مهران مدیری و هدیه تهرانی شود.قرار است تالار وحدت بعد از پایان اجرای نمایش «مثل ماه برای آسمان» به کارگردانی کوروش زارعی، میزبان اثری تئاتر به کارگردانی مریم جلالیان شود. جلالیان قصد دارد نمایشی عاشقانه را برگرفته از ...

رابطه بی‌شرمانه معلم با دانش‌آموزان، دور از چشم همسر/ اغفال دانش‌آموزان با پیامک‌های عاشقانه + عکس


رابطه بی‌شرمانه معلم با دانش‌آموزان، دور از چشم همسر/ اغفال دانش‌آموزان با پیامک‌های عاشقانه + عکسیک معلم به جرم داشتن رابطه نامشروع با دانش آموزان نوجوانش دستگیر و محاکمه شد. به گزارش  باشگاه خبرنگاران، یک معلم به جرم داشتن رابطه نامشروع با دانش آموز 16 ساله اش دستگیر و محاکمه شد.این آقای معلم دبیرستانی  در نیوورک سیتی،متهم به تجاوز در اوایل امسال است و در تلاش برای بی گناه جلوه دادن خود است."ریچارد هووان" 33 ساله در ماه اپریل دستگیر شد، او به طور مکرر با دانش آموز 16 ساله خود در آ

رابطه نامشروع خانم معلم با پسران دبیرستانی فاش شد/ قربانیان با حرف‌های عاشقانه فریب می‌خوردند + عکس


رابطه نامشروع خانم معلم با پسران دبیرستانی فاش شد/ قربانیان با حرف‌های عاشقانه فریب می‌خوردند + عکسمعلم متجاوز پس از سیر مراحل دادگاهی به 30 سال حبس به خاطر ایجاد رابطه نامشروع با دانش آموزان، محکوم کرد . به گزارش   باشگاه خبرنگاران جوان، خانم "بریتانی التیس "36 ساله اهل اوتا امریکا متهم به تجاوز در روز سه شنبه در دادگاه محکوم شد.این معلم زبان انگلیسی در حالی که در ابتدای اتهامات خود ازاد بود وقتی معلوم شد که در حال ادامه دادن به رابطه نامشروع با یکی از قربانیان خود است توسط پلیس دستگیر ...

داستان طنز لحظه های عاشقانه


داستان طنز لحظه های عاشقانهداستان طنز لحظه های عاشقانه   زن نصف شب از خواب بیدار می‌‌شود و می‌‌بیند که شوهرش در رختخواب نیست، ربدشامبرش را می‌‌پوشد و به دنبال او به طبقه ی پایین می‌‌رود،و شوهرش در آشپزخانه نشست بود در حالی‌ که یک فنجان قهوه هم روبرویش بود .   در حالی‌ که به دیوار زل زده بود در فکری عمیق فرو رفته بود...زن او را دید که اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و قهوه‌اش را می‌‌نوشید...زن در حالی‌ که داخل آشپزخانه ...

ازدواجی که 77 سال به تاخیر افتاد!


ازدواجی که 77 سال به تاخیر افتاد!در داستانی عاشقانه که نظیرش را تنها می‌توان در فیلم‌ها و داستان‌های رمانتیک یافت، عشق مصطفا و دوندو اهل ترکیه، سرانجامی خوش داشت. در داستانی عاشقانه که نظیرش را تنها می‌توان در فیلم‌ها و داستان‌های رمانتیک یافت، عشق مصطفا و دوندو اهل ترکیه، سرانجامی خوش داشت. آن‌ها موفق شدند پس از داستان عاشقانه‌ای ۷۷ ساله، سرانجام با یکدیگر ازدواج کنند.به گزارش العربیه، در سال ۱۹۳۸ در روستای دری ...

عشق یکطرفه چیست و در عشق های یک طرفه چه باید کرد؟


عشق یکطرفه چیست و در عشق های یک طرفه چه باید کرد؟عشق یک طرفه عشقی است که میل به معشوق در آن امری ذهنی است   عشق یک طرفه عشقی است که میل به معشوق در آن امری ذهنی است. یعنی عاشق درافکار و پیش فرضهایش باور دارد که معشوقش به او علاقه مند است و او ازاحساسات معشوقش بی اطلاع است.   حتما شما هم داستان عاشقان ناکام تاریخ که معشوق شان دوستشان ندارد را شنیده اید و یا در زمان معاصر قصه ی ماجراهای عاطفی یکطره که منجر به اسید پاشی و انواع رفتار

«شهرزاد» نوستالژیک یا «معمای شاه» تحلیلی؟


«شهرزاد» نوستالژیک یا «معمای شاه» تحلیلی؟قصه میرباقری/ معمای شاه به تاریخ نگاهی «تحلیلی» دارد و شهرزاد گاهی «نوستالژیک» که این نگاه دومی هیچ گاه نمی‌تواند مخالفی جدی برای سریال به همراه داشته باشد. شبکه یک سیما از ۱۵ آبان امسال شاهد پخش سریالی جدید با نام «معمای شاه» است.نام «محمد رضا ورزی» به عنوان کارگردان و نویسنده در عنوان بندی سریال درج شده است. بینندگان سیما پیش تر این نام را عنوان بندی چند سریال تاریخی دیگر تلویزیون همچون: ...