متفرقه
2 دقیقه پیش | با زخم های زندگی چه کنیم؟در این سلسله مطالب مباحثی درباره زندگی معنای زندگی روابط و احساسات و ... توسط دکتر شیری ارائه خواهد شد. صبح بخیر: ممکن است شما هم مانند بسیاری از افراد جامعه برای حل مشکلات ... |
2 دقیقه پیش | نظر آیتالله محقق داماد درمورد سید حسنآیت الله سید مصطفی محقق داماد، برادر حضرت آیت الله سید علی محقق داماد در پاسخ به سئوالی در خصوص اجتهاد آیت الله سید حسن خمینی، گفت: نظر بنده در مورد ایشان همان نظر اخوی ... |
شقشقیه
شقشقیه (معروف به خطبه شقشقیه) غصب خلافت و علل شکیبایی امام (ع) آگاه باشید! به خدا سوگند! ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که میدانست، جایگاه من در حکومت اسلامی، چون محور سنگهای آسیاب است (که بدون آن آسیاب حرکت نمیکند) او میدانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است، و مرغان دور پرواز اندیشهها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد، پس من ردای خلافت، رها کرده، و دامن جمع نموده از آن کنارهگیری کردم، و در این اندیشه بودم، که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود بپا خیزم؟ یا در این محیط خفقانزا و تاریکی که بوجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه میدارد، پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانهتر دیدم، پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود، و با دیدگان خود مینگریستم که میراث مرا به غارت میبرند! بازی ابابکر با خلافت تا اینکه خلیفه اول، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطاب سپرد (سپس امام مثلی را با شعری از اعشی عنوان کرد) مرا با برادر جابر (حیان) چه شباهتی است، من همه روز را در گرمای سوزان کار کردم و او راحت و آسوده در خانه بود!! شگفتا! ابابکر که در حیات خود از مردم میخواست عذرش را بپذیرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگری درآورد؟ هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهرهمند گردیدند. عمر و ماجرای خلافت سرانجام اولی حکومت را به راهی درآورد، و به دست کسی (عمر) سپرد، که مجموعهای از خشونت، سختگیری، اشتباه و پوزشطلبی بود، زمامدار مانند کسی که بر شتری سرکش سوار است، اگر عنان محکم کشد، پردههای بینی حیوان پاره میشود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط میکند سوگند به خدا مردم در حکومت دومی، در ناراحتی و رنج مهمی گرفتار آمده بودند، و دچار دوروییها و اعتراضها شدند، و من در این مدت طولانی محنتزا، و عذابآور، چارهای جز شکیبایی نداشتم، تا آنکه روزگار عمر هم سپری شد. شورا عمر و خلافت عثمان: سپس عمر خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان میباشم!!، پناه به خدا از این شورا!، در کدام زمان من با اعضاء شورا برابر بودم؟ که هماکنون مرا همانند آنها پندارند؟ و در صف آنها قرارم دهند؟ ناچار باز هم کوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گردیدم، یکی از آنها با کینهای که از من داشت روی برتافت و دیگری دامادش را بر حقیقت برتری داد و آن دو نفر دیگر که زشت است آوردن نامشان شکوه از خلافت عثمان تا آنکه سومی به خلافت رسید، دو پهلویش از پرخوری باد کرده، همواره بین آشپزخانه و دستشویی سرگردان بود، و خویشاوندان پدری او از بنیامیه بپا خاستند، و همراه او بیتالمال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنهای که به جان گیاه بهاری بیافتد، عثمان آن قدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد، و اعمال او مردم را برانگیخت، و شکم بارگی او نابودش ساخت. بیعت عمومی مردم با امیرالمومنین (ع) روز بیعت، فراوانی مردم چون یالهای پرپشت کفتار بود، از هر طرف مرا احاطه کردند، تا آنکه نزدیک بود حسن و حسین (ع) لگدمال گردند، و ردای من از دو طرف پاره شد، مردم چون گلههای انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند اما آنگاه که بپا خواستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند، و گروهی از اطاعت من سر باز زده از دین خارج شدند، و برخی از اطاعت حق سر برتافتند، گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را که میفرماید: (سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آن پرهیزکاران است) آری! به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند اما دنیا در دیده آنها زیبا نمود، و زیور آن چشمهایشان را خیره کرد. مسوولیتهای اجتماعی سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود، و یاران، حجت را بر من تمام نمیکردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکمبارگی ستمگران، و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رها مینمودم، و آخر خلافت را به کاسه اول آن سیراب میکردم، آنگاه میدیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی گوسفندی بیارزشتر است (گفتند: در این جا مردی از اهالی عراق بلند شد و نامهای به دست امام (ع) داد و امام (ع) آن را مطالعه میفرمود، گفته شد مسائلی در آن بود که میبایست جواب میداد. وقتی خواندن نامه به پایان رسید، ابن عباس گفت یا امیرالمومنین! چه خوب بود سخن را از همانجا که قطع شد آغاز میکردید؟ امام (ع) فرمود:) هرگز! ای پسر عباس، شعلهای از آتش دل بود، زبانه کشید و فرو نشست، (ابن عباس میگوید، به خدا سوگند! بر هیچ گفتاری مانند قطع شدن سخن امام (ع) اینگونه اندوهناک نشدم، که امام نتوانست تا آنجا که دوست دارد به سخن ادامه دهد) |
( وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ ) الْمَعْرُوفَةُ بِالشِّقْشِقِیَّةِ: أَما وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ، وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّى مِنْها مَحَلّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحى، یَنْحَدِرُ عَنِّى السَّیْلُ، وَ لا یَرْقى إِلَىّ الطَّیْرُ، فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْباً، وَ طَوَیْتُ عَنْها کَشْحاً، وَ طَفِقْتُ أَرْتَئى بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذّاءَ، أَوْ أَصْبِرَ عَلى طَخْیَةٍ عَمْیاءَ، یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ، وَ یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ، وَ یَکْدَحُ فِیها مُؤْمِنٌ حَتّى یَلْقى رَبَّهُ. فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا أَحْجى، فَصَبْرَتُ وَ فِى الْعَیْنِ قَذىً، وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً، أَرى تُراثِى نَهْباً. حَتّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِیلِهِ، فَأَدْلى بِها إِلَى فُلانٍ بَعْدَهُ ثُمّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشى. شَتّانَ ما یَوْمِى عَلى کُوْرِها وَ یَوْمُ حَیّانَ أَخِى جابِرٍ. فَیا عَجَباً بَیْنا هُوَ یَسْتَقِیلُها فِى حَیاتِهِ! إِذْ عَقَدَها لِآخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ، لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَیْها، فَصَیَّرَها فِى حَوْزَةٍ خَشْناءَ، یَغْلُظُ کَلْمُها، وَ یَخْشُنُ مَسُّها، وَ یَکْثُرُ الْعِثارُ فِیها، وَ الْإِعْتِذارُ مِنْها، فَصاحِبُها کَراکِبِ الصَّعْبَةِ، إِنْ أَشْنَقَ لَها خَرَمَ، وَ إِنْ أَسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ، فَمُنِىَ النّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِماسٍ، وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِراضٍ، فَصَبَرْتُ عَلى طُولِ الْمُدَّةِ، وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ. حَتّى إِذا مَضى لِسَبِیلِهِ، جَعَلَها فِى جَماعَةٍ زَعَمَ أَنِّى أَحَدُهُمْ، فَیا لَلَّهِ وَ لِلشُّورى، مَتَى اعْتَرَضَ الرَّیْبُ فِىَّ مَعَ الاَوَّلِ مِنْهُمْ؟ حَتّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلى هذِهِ النَّظائِرِ، لکِنِّى أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا، وَ طِرْتُ إِذْ طارُواْ، فَصَغا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ، وَ مالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ، مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ. إِلى أَنْ قامَ ثالِثُ الْقومِ نافِجاً حِضْنَیْهِ، بَیْنَ نَثِیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ، وَ قامَ مَعَهُ بَنُو أَبِیهِ یَخْضِمُونَ مالَ اللَّهِ خَضْمَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِیعِ، إِلى أَنِ انتَکَثَ عَلَیهِ فَتْلُهُ، وَ أَجْهَزَ عَلَیْهِ عَمَلُهُ، وَ کَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ. فَما راعَنِى إِلّا وَ النّاسُ اِلَىّ کَعُرْفِ الضَّبُع یَنْثالُونَ عَلَىَّ مِنُ کُلِّ جانِبٍ، حَتّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنانِ، وَ شُقّ عِطافِى، مُجْتَمِعِینَ حَوْلِى کَرَبِیضَةِ الْغَنَمِ، فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَکَثَتْ طائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرى وَ فَسَقَ اخَرُونَ، کَأَنَّهُمْ لَمْ یَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحانَهُ یَقُولُ: تِلْکَ الدّارُ الاخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِى الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ بَلى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْها، وَ لکِنَّهُمْ حَلِیَتِ الدُّنْیا فِى أَعْیُنِهِمْ، وَراقَهُمْ زِبْرِجُها. أَما وَ الَّذِى فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، لَوْلا حُضُورُ الْحاضِرِ، وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ، وَ ما أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَماءِ أَنْ لا یُقارُّوا عَلى کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ، لَأَلْقَیْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها، وَ لَسَقَیْتُ اخِرَها بِکَأْسِ اَوَّلِها، وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیاکُمْ هذِهِ أَزْهَدَ عِنْدىِ مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ. قالُوا: وَ قامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ السَّوادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ إِلى هذَا الْمَوْضِعِ مِنْ خُطْبَتِهِ فَناوَلَهُ کِتاباً، فَأَقْبَلَ یَنْظُرُ فِیهِ، فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِراءَتِهِ قالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ: یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَوِ اطَّرَدْتَ مَقالَتَکَ مِنْ حَیْثُ أَفْضَیْتَ، فَقالَ: هَیْهاتَ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْکَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمّ قَرَّتْ. قالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَوَاللَّهِ ما أَسِفْتُ عَلى کَلامٍ قَطُّ کَأَسَفِى عَلى ذلِکَ الْکَلامِ اَنْ لَّا یَکُونَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلامُ بَلَغَ مِنْهُ حَیْثُ أَرادَ. قالَ السَّید الشَریف: قَوْلُهُ عَلَیْهِ السَّلامُ فِى هذِهِ الْخُطْبَةِ کَراکِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَها خَرَمَ، وَ إِنْ أَسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ یُریدُ أَنَّهُ إِذا شَدَّدَ عَلَیْها فِى جَذْبِ الزِّمامِ وَ هِىَ تُنازِعُهُ رَأْسَها خَرَمَ أَنْفَها، وَ إِنْ أَرْخى لَها شَیْئاً مَعَ صُعُوبَتِها تَقَحَّمَتْ بِهِ فَلَمْ یَمْلِکْها، یُقالُ: أَشْنَقَ النّاقَةَ إِذا جَذَبَ رَأْسَها بِالزِّمامِ فَرَفَعَهُ، وَ شَنَقَها أَیْضاً. ذَکَرَ ذلِکَ ابْنُ السِّکِّیتِ فِى إِصْلاحِ الْمَنْطِقِ، وَ إِنَّما قالَ عَلَیهِ السَّلامُ: أَشْنَقَ لَها وَ لَمْ یَقُلْ أَشْنَقَها لِأَنَّهُ جَعَلَهُ فِى مُقابَلَةِ قَوْلِهِ أَسْلَسَ لَها فَکَأَنَّهُ قالَ: إِنْ رَفَعَ لَها رَأْسَها بِمَعْنى أَمْسَکَهُ عَلَیْها بِالزِّمامِ، وَ فِى الحَدِیثِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّىَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ خَطَبَ عَلى ناقَتِهِ وَ قَدْ شَنَقَ لَها فَهِىَ تَقْصَعُ بِجَرَّتِها، وَ مِنَ الشَّاهِدِ عَلى أَنَّ أَشْنَقَ بِمَعْنى شَنَقَ قَوْلُ عَدِىِّ بْنِ زَیْدٍ الْعِبادِىِّ: ساءَها ما بِنا تَبَیَّنَ فِى الْأَیْدِى وَ إِشْناقُها إِلَى الاَعْناقِ |
ویدیو مرتبط :
شقشقیه-نپذیرفتن ولایت فقیه