متفرقه


2 دقیقه پیش

با زخم های زندگی چه کنیم؟

در این سلسله مطالب مباحثی درباره زندگی معنای زندگی روابط و احساسات و ... توسط دکتر شیری ارائه خواهد شد. صبح بخیر: ممکن است شما هم مانند بسیاری از افراد جامعه برای حل مشکلات ...
2 دقیقه پیش

نظر آیت‌الله محقق داماد درمورد سید حسن

آیت الله سید مصطفی محقق داماد، برادر حضرت آیت الله سید علی محقق داماد در پاسخ به سئوالی در خصوص اجتهاد آیت الله سید حسن خمینی، گفت: نظر بنده در مورد ایشان همان نظر اخوی ...

دیوانه



تعبير خواب به روايت محمد بن سيرين

ديوانگي در خواب، مال حرام است بر قدر ديوانگي وي، لكن آن مال را به خيرات هزينه كند و از مردمان ملامت يابد.

تعبير خواب به روايت ابراهيم کرماني

هر كه بيند كه ديوانه شد است، دليل كه به فساد گرايد و ربا خوردن.

تعبير خواب به روايت منوچهر مطيعي تهراني

اگر در خواب ديوانه اي را ببينيم که او را مي شناسيم کاري نادرست انجام مي دهيم که مورد سرزنش و شماتت واقع مي شويم. اگر ديوانه اي را ديديم که نمي شناختيم احتمال لغزش براي ما پيش مي آيد که بايد هوشيار و آگاه باشيم. اگر در خواب ديديم که خودمان ديوانه شده ايم سر زبان ها مي افتيم و کاري خلاف انجام داده يا انجام خواهيم داد.


ویدیو مرتبط :
حسین یعقوبیان - دیوانه دیوانه دیوانه رویت...

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

طنز دو دیوانه



 

 

داستان خنده دار

 

فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.

هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.

وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.

هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست.

و اما خبر بد...

این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حوله حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.

هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...

.....................

حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟