ورزشی


2 دقیقه پیش

پیرترین و جوان ترین بازیکن یورو 2016

سایت یوفا در گزارشی به معرفی پیرترین، جوان ترین، کوتاه ترین و بلندترین بازیکن‌های یورو ۲۰۱۶ پرداخته است. خبرگزاری ایسنا: سایت یوفا در گزارشی به معرفی پیرترین، جوان ...
2 دقیقه پیش

عکس: ارزش تیم های حاضر در یورو 2016

در جمع 24 تیم حاضر در یورو 2016، آلمان گران ترین و مجارستان ارزان ترین تیم ها هستند. وب سایت مشرق: در جمع 24 تیم حاضر در یورو 2016، آلمان گران ترین و مجارستان ارزان ترین تیم ...

پرویزمظلومی:بابام یک سیلی محکم زد در گوشم و گفت نرو پرسپولیس



پرویزمظلومی و خاطره آمدنش به استقلال/بابام یک سیلی محکم زد در گوشم و گفت نرو پرسپولیس

پرویز مظلومی خاطره استقلالی(تاجی) شدنش را تعریف می کند.

 

اخبار,اخبار جدید,اخبار جالب

 

به گزارش ستاره ها؛ سرمربی سابق استقلالی ها که البته در حال حاضر به دلیل پرداخت نشدن طلبش از باشگاه شاکی است، تعریف می کند که با چک معروف پدرش استقلالی شد: «من تیم ملی نوجوانان بودم. باشگاه پرسپولیس از من و دو سه نفر دیگر از بچه ها دعوت کرد که به این تیم برویم. یادم می آید دستجردی و باغ وردانی و یکی دیگر از بچه ها هم بود. می خواستیم با هم برویم آنجا. قرار هم گذاشتیم.» ولی در ادامه اتفاقات جالبی رخ داد: «می خواستیم هر 4 تایی به باشگاه پرسپولیس برویم که صبح همان روز خبر دادند پدرت جلوی در هتل است. یادم می آید بدجور برف می آمد. روی زمین هم نشسته بود. هتل اوین بودیم. من هم سریع رفتم که پدرم را ببینم.»

اما داستان به تهران آمدن پدر او چه بود: «به پدرم در آبادان زنگ زده بودند که پرویز دارد می رود پرسپولیس. خانواده ما هم که بد استقلالی. نگو پدرم که این را شنیده بود سریع سوار هواپیما شد و به تهران آمد و مستقیم آمد جلوی هتل اوین.»

حالا پرویز مظلومی تعریف می کند رو درو شدن با پدرش را: «من هم بدو بدو رفتم جلوی در که بپرم بغل پدرم ولی تا من را دید یک سیلی زد در گوشم که افتادم زمین. خدا پدرم را بیامرزد، ورزشکار بود و دست سنگینی داشت. افتادم روی برف ها. به من گفت ما همه استقلالی هستیم اگر جرات داری برو پرسپولیس. من دیدم پشت دیوار مسولان باشگاه استقلال یعنی کوزه کنانی و یکی دیگر از مسولان ایستاده اند و دارند به این صحنه می خندند. پدرم گفت باید بروی استقلال. رفتی پرسپولیس دیگر پسر من نیستی.»

اما علت اصلی تمایل پرویز مظلومی برای رفتن به پرسپولیس، برادرش غلامحسین بود. او در استقلال می درخشید و پرویز باید نیمکت نشین اش می شد: «بله، پون غلامحسین در استقلال بود دوست نداشتم بروم به این تیم. اگر می رفتم باید پشت خط می ماندم. تازه شکوفا شده بودم. در تیم ملی جوانان خوب بازی می کردم و گل می زدم. می دانستم اگر استقلال بروم جایی در ترکیب ثابت ندارم. به خاطر همین گفتم بهتر است بروم پرسپولیس. پیشنهاد شان هم انصافا پیشنهاد خوبی بود. اگر اشتباه نکنم آقای راجرز هم روی نیمکت پرسپولیس می نشست. در استقلال هم که آقای رایکوف بود.»

پرویز مظلومی اصرارهای رایکوف را هم دلیل استقلالی شدنش می داند: «پایش را در یک کفش کرده بود که باید مظلومی به استقلال بیاید. در آن زمان مسعود مژدهی، عادل خانی و نراقی هم به استقلال آمده بودند. من هم آمدم و دو سال و نیم عمرم را تلف کردم! یادم می آید غلامحسین آنوقت ها دیسک کمر داشت ولی تا من آمدم استقلال خوب خوب شد! من هم کاملا آماده بودم و البته یک وقت هایی هم 10 دقیقه یا یک نیمه بازی می کردم. ولی وقتی دیدم نمی توانم فیکس شوم سال 55 رفتم تراکتورسازی.»

سرمربی سابق استقلالی ها می گوید: «اگر من به پرسپولیس می رفتم فیکس می شدم. زنگ بزنید همایون بهزادی بپرسید که او با من حرف زد و گفت من دارم خداحافظی می کنم تو به جای من بیا. ولی خب رفتم استقلال و مسیر زندگی ام عوض شد.»/ستاره ها

 


ویدیو مرتبط :
وعده صادق: و بدانید آنها نمی توانند به ما سیلی بزنند . ما به آنها سیلی خواهیم زد

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

درخشان: بهلولی یک سیلی آبدار تو گوشم زد


حمید درخشان باورش نمی شود پیشکسوت داوری ایران از دنیا رفته است.

خبرآنلاین: بهمن بهلولی، دوشنبه شب، در حالی که خوره های فوتبال 90 را می دیدند و بامداد سه شنبه آرام به خواب رفتند، چشم هایش را روی هم گذاشت و برای همیشه به خواب ابدی فرو رفت. زندگی او، همین جا تمام شد اما قصه های زندگی اش ادامه دارد. حمید درخشان بازیکن و سرمربی سابق قرمزها شاگرد بهلولی بود و از خاطرات قدیمی اش با معلم ورزش مدرسه شان گفت. از اینکه حتی از بهلولی به خاطر فوتبال یک سیلی آبدار خورده است.

آقای درخشان، آقای بهلولی هم از دنیا رفتند.

کدام بهلولی؟

بهمن بهلولی.

کی؟ چرا؟ شوخی می کنید؟

نه، شب گذشته به دلیل بیماری از دنیا رفتند.

وای.باورم نمی شود. خدا رحمتش کند. خدا روحش را شاد کند. آقای بهلولی استاد من بود. اصلا باورم نمی شود او از دنیا رفته است.(سکوت)

فکر کنیم خیلی از ایشان خاطره دارید.

چه بگویم. آقای بهلولی از آدم های زحمت کش و دلسوز بود. ایشان معلم تاریخ، جغرافیا و ورزش ما در دبیرستان بودند. من خاطرات خیلی خوبی از ایشان دارد. یک روز من را مجاب کرد که باید به تمرین تیم راه آهن بروم. می گفت پسر تو حیف هستی. الله اکبر... عجب روزگاری است. چه خاطراتی با آقای بهلولی داشتیم. خدا رحمتش کند.

گویا حتی قرار بود مدرسه تان را عوض کنید.

خب آقای بهلولی به من گفت که باید بازی کنی. باید بروی به تمرین راه آهن من هم آنموقع دوست نداشتم. نمی خواستم به تمرین این تیم بروم ولی آقای بهلولی اصرار داشت.

مثل اینکه حتی برادرتان را بردید که مدرسه تان را عوض کند ولی آخرش نشد.

ماجرایش این بود که یک روز مسابقه انتخابی دبیرستان بود. آقای بهلولی به من گفت باید در مسابقه انتخابی شرکت کنی و تست بدهی. منتهی من نرفتم. روز بعد ایشان من را در حیاط مدرسه دید. حتی به عنوان پدر یک چک آبدار به گوش من زد. خیلی ناراحت شدم. زنگ تفریح خورد و بعد هم دبیرستان تعطیل شد. همراه با دوستانم پیش آقای بهلولی رفتم و گفتم چرا من را زدی؟ نمی خواهم فوتبال بازی کنم. گفت تو فوتبال را بلد هستی. این شانس بزرگت را از دست نده. حتی گفت با هزینه شخصی ام تو راه به راه آهن می فرستم. برو تمرین کند. خدا آقا مدد را هم بیامرزد که در این تیم بود. خلاصه از دل ما در آورد. گفتم باشه. بعد از آن می خواستم دیپلم بگیرم که دبیرستانم را عوض کردم. وقتی به دبیرستان دیگری رفتم فوتبال حرفه ای را شروع کردم. وقتی به پرسپولیس رفتم، یک بار آمدیم وسط زمین که بازی را شروع کنم دیدم آقای بهلولی داور مسابقه است. با او سلام و علیک کردم که سرش را تکان داد. بعد گفت دیدی گفتم تو می توانی فوتبالیست بزرگی بشوی. در واقع آقای بهلولی باعث شد من فوتبالیست شوم.

 در بازی ها هم هوای شما را به عنوان شاگردش داشت؟

البته بگویم که ایشان واقعا داور منضبط و سخت گیری بود. با عشق سوت می زد. در زمین می گفت نزدیک من نشوید و از دور حرف می زد. ولی خیلی مراقب من بود. هرکس می خواست من را خشن بزند، سریع خطا می گرفت.

شده بود با شما رفتار تندی در زمین کند؟

ببیند من از آن دسته فوتبالیست ها نبودم که بازی ام خشن باشد. این را آقای بهلولی هم می دانست و به خاطر همین خیلی از من مراقبت می کرد تا مصدوم نشوم.

آخرین بار کی با ایشان حرف زدید؟

همین اواخر در یک برنامه زنده رادیویی ایشان حرف می زد که من هم روی خط برنامه آمدم و با هم مکالمه ای داشتیم.

آقای بهلولی هم خیلی غریب از دنیا رفت.

بله، متاسفانه کسانی که در این مملکت زحمت می کشند و شاگرد تربیت می کنند، زود فراموش می شوند. این خیلی بد است. به خدا امثال بهلولی چیزی نمی خواهند. فقط باید به آنها یک خرده توجه و هم دردی شود.