ورزشی


2 دقیقه پیش

پیرترین و جوان ترین بازیکن یورو 2016

سایت یوفا در گزارشی به معرفی پیرترین، جوان ترین، کوتاه ترین و بلندترین بازیکن‌های یورو ۲۰۱۶ پرداخته است. خبرگزاری ایسنا: سایت یوفا در گزارشی به معرفی پیرترین، جوان ...
2 دقیقه پیش

عکس: ارزش تیم های حاضر در یورو 2016

در جمع 24 تیم حاضر در یورو 2016، آلمان گران ترین و مجارستان ارزان ترین تیم ها هستند. وب سایت مشرق: در جمع 24 تیم حاضر در یورو 2016، آلمان گران ترین و مجارستان ارزان ترین تیم ...

نگاهی تازه به زندگینامه بچه ننه ای به نام ایکر کاسیاس



ایکر کاسیاس , اخبار ورزشی

 

نگاهی تازه به زندگینامه بچه ننه ای به نام ایکر کاسیاس نگاهی تازه به زندگینامه بچه ننه ای به نام ایکر کاسیاس

زمانی که 22 ساله بودم، ایکر به دنبال آمد. زمانی که خودم هنوز بچه بودم. اما همیشه یک فرد مسئولیت پذیر بودم. درس می خواندم و کار می کردم، دوست داشتم نقشه هایی که برای زندگی ام داشته ام را خیلی خوب انجام دهم، اما با باردار شدنم نقشه هایم شکست خورد. فوتبال برایم ذره ای جذابیت نداشت، صفر! اما به نظر می رسید زندگی من بوسیله افرادی که در اطرافم بودند، نشانه دار شده بود. آنها فوتبال را دوست داشتند. دوست من که بعد ها شوهرم شد عاشق فوتبال بود و همچنین اولین رئیسم هم فوتبالی بود. قبلا من در یک برنامه رسانه ای کار می کردم و رئیسم خوزه ماریا مارتینز روویرا از هواداران بزرگ فوتبال بود. چند سال قبل او برای ریاست باشگاه بارسلونا نامزد شد که لاپورتا برنده شد. ضمنا خوزه لویس به بیلبائو منتقل شد.

ما ازدواج کردیم و برای زندگی به آنجا رفتیم. یک آپارتمان در طبقه پنجم نزدیک کمپ ولانتین اجاره کردیم که ده دقیقه با مرکز شهر فاصله داشت. در بیلبائو باردار شدم و تمام دوران حاملگی را انجا سپری کردم. من این اسم را برای ایکر انتخاب کردم زیرا به نظرم مدرن و جدید می آمد. آنها به من گفتند این اسم به معنای "دیدار" است. یک روز خواندم که آن همچنین به معنای کسی است که خبر خوش و شانس می آورد. مادر و برادرم آنجا زندگی می کردند و تمام اسم های باسکی را برای من پیدا کرده و می خواندند:آیتور، گورکا، ایناکی، تکزما و ایکر، نامی که بیشتر از بقیه پسندیدم. بعلاوه آن به نظرم کمی غیر رایج می آمد هرچند که بعدها فهمیدم ایکر های زیادی وجود داشتند.

تمام خاطرات یک سال و چند ماهی که در بیلبائو بودیم، عالی بودند. من هرگز همسایگانم، آوودلینا و آگوستین را فراموش نمی کنم. آنها اهل بورخوس بودند و از ما بزرگتر. خیلی به ما کمک کردند. هرچند زمانی که بارداری من شروع شد، می دانستم که می خواهم بچه ام در مادرید به دنیا بیاید و آنجا بزرگ شود. ما قبل از نقل مکان به بیلبائو یک خانه در موستولوس خریداری کرده بودیم. واقعیت این بود که ما در مورد پول خرج کردن باید دقت به خرج می دادیم، چون هم اجاره خانه را داشتیم و هم پرداخت وام.

ایکر در بیمارستان سانتا کریستینا به دنیا آمد. در خیابان اوو-دونِل، جایی که من هم آنجا به دنیا آمده بودم. ایکر هنگام تولد 4 کیلو ورزن داشت. همه چی عالی بود. ما یک ماه و نیم را در مادرید سپری کردیم و سپس به بیلبائو برگشتیم. خوزه لویس زودتر برگشته بود، زیرا تعطیلات او به پایان رسیده بود. ما تقریبا یک سال و نیم آنجا بودیم و من تصمیم گرفتم خودم را کاملا وقف بچه ام کنم. هر روز به پارک می رفتیم. من او را در کالسکه به مرکز شهر می آوردم. نزدیک یونیورداد دِ دووستو زندگی می کردیم. تابستان سال بعد به مادرید برگشتیم و آنجا ماندگار شدیم. در ابتدا ما سه ماه در منزل پدری ام زندگی کردیم. سپس در ژوئن ما برای زندگی به خانه خودمان در موستولوس رفتیم، جایی که ایکر آنجا بزرگ شد.

او همیشه بد غذا بود. هیچ چیز نمی خورد و فقط غدای بچه مایزینا را می خواست و بعد از آن سیب زمینی سرخ کرده. چه زجری برای اینکه ایکر کمی غذا بخورد می کشیدم و هیچ وقت هم موفق نمی شدم. صورت تپلی داشت برای همین گمراه کننده بود. دکتر بارها به من گفته بود که این باعث تشدید کم خونی می شود. چون که تعداد گلبول های قرمز ایکر خیلی کم بود. من تا سه سالگی به او اجازه ندادم که پاستا بخورد. بعدها کم کم غدا خوردنش طبیعی شد. اما هنوز هم خیلی غذا نمی خورد. یک بشقاب عدس، یک ماهیچه جوجه. من به او کلک می زدم و می گفتم می خواهم برای او چیزهایی بخرم تا اینکه او کمی بیشتر غذا بخورد، اما او لجباز بود، خیلی لجباز. در ناوالاکروز به خاطر می آورم که هنگام غروب او را به کافه بارتو برای خوردن چیزی می بردم و ما او را کنار فوتبال دستی می گذاشتیم و هر گلی که می زد یک قاشق غذا دهانش می گذاشتیم. این پروسه یک ساعت، یک ساعت و نیم طول می کشید. چون طول می کشید، مدام باید غذا را گرم می کردم.

قیمت هر پرس غذا 5 پستاس بود که برابر با مقدار پول بازی فوتبال دستی می شد. او را به جاهایی می بردم که میمون و خر و جوجه بود. وقتی که آنها را دنبال می کرد و به آنها سنگ پرتاب می کرد، یک قاشق غذا به دهانش می گذاشتم. راه حل دیگری که من برای بیشتر غذا خوردن ایکر به کار می گرفتم این بود که به ایکر می گفتم آراکونادا، کسی که همیشه الگوی او بود، گوشت و ماهی زیادی می خورد. یک روز به او گفتم: "امروز من با مادر ارکونادا صحبت کردم و او به من گفت که همیشه به آراکونادا ماهی می دهد." ایکر عصبانی شد و به من گفت که دارم به او دروغ می گویم. او احمق نبود، اما من انتخاب کردم که دروغ بگویم تا او بیشتر غذا بخورد.

من قوه ی ابتکار بالایی داشتم. به خاطر میاورم که ایکر به من گفت من را باور نمی کند و من به او گفتم با مادر آرکونادا تماس می گیرم تا خودش شخصا با او حرف بزند. در جریان جام جهانی افریقای جنوبی من پسر آرکونادا را دیدم و این قضیه را برایش تعریف کردم و او خندید. زمانی که ایکر بزرگتر شد، او علاقه زیادی به سرخ کردنی های فرانسوی و نیمرو پیدا کرد و البته سیب! او تمام روز را در حال خوردن سیب بود. همین حالا هم همین کار را می کند. یکی می خورد و سپس بعدی. من حتی او را در حال خوردن سیب در تلویزیون دیدم. ایکر را پسر سیب صدا کردم.

او همچنین خیلی خوب نمی خوابید. زمانی که سه ماهه بود ما تصمیم گرفتیم که او را پیش خودمان بخوابانیم، به خاطر اینکه بی خوابی شبانه اش غیر قابل تحمل بود. او اتاق خواب ما را ترک نکرد تا اینکه دو ساله شد. ما پشت بهم می خوابیدم تا او خفه نشود. زمانی که دو سالگی اش تمام شد، او را به تخت خواب خودش بردیم، اما گاهی اوقات او بیدار می شد و می دید که کجا خوابیده است. سر و صدای زیادی می کرد. او از تخت خواب متنفر بود. یک روز زمانی که 6 ماهه بود، ناگهان از تخت خوابش به بیرون پرید و روی زمین افتاد. من نمی دانم او چطور آن کار را انجام داد.

وقتی که می خواست از تخت خوابش بیرون بیاید، می ایستاد و شروع به بالا و پایین پریدن می کرد. کاری که حالا دقیقا درون دروازه انجام می دهد. انعطاف پذیری پاهایش خیلی عجیب بود. او می توانست آنها را بالای سرش قرار بدهد. چالاکی و چابکی ذاتی داشت. من و پدرش دستش را می گرفتیم و او به سمت عقب می چرخید. نمی فهمیدیم چطور این کار را انجام می دهد. به همین خاطر هنگام دیدن پرش هایش درون دروازه اصلا سوپرایز نمی شویم. او خیلی زود شروع به راه رفتن کرد. تقریبا هشت و نیم ماهه بود. هیچ کس به او آموزش راه رفتن نداده بود، خودش یاد گرفته بود که چطور راه برود. با یک دست به دیوار تکیه می داد و از یک طرف به طرف دیگر می رفت. با قدم های خیلی کوچک. بعد از آن من تمام روز رو در حال تعقیب کردن او سپری می کردم. وقتی که سرم را یک لحظه برمی گرداندم، دیگر او جایی نبود که قبلا نشانده بودم.

اولین لباس او یک پیراهن قرمز و سفید اتلتیک بیلبائو و یک شورت مشکی بود. خواهرم ترزا و همسرش فلیکس آن را به ایکر داده بودند. دومین لباسی که به دستش رسید، برای دروازه بانی بود زمانی که تقریبا سه ساله بود. من همیشه معتقد بودم که آن برای یکی از بازیکنان رئال مادرید بود، اما شوهرم می گفت آراکونادا این رنگ لباس را ترجیح می دهد. آستین های پیراهن خیلی بلند بودند و هیچ نامی پشتش نبود. ایکر هر موقع که برای بازی به پارک می رفت، لباس فوتبالی می پوشید. او نمی خواست با هیچ نوع لباس دیگری برود.

زمانی که بزرگتر شد آن لباس کاملا اندازه اش شد. هیکل بزرگی داشت اما قدش خیلی بلند نبود. بعدها هرروز به سیوداد دپورتیوا می رفت و با لباس های پوشیده از گِل به خانه برمی گشت. به یاد می آورم کفش هایش را خشک می کردم تا برای روز بعد آماده باشد. من هیچ دانشی از فوتبال نداشتم. پدرش هر روز با ایکر بیرون می رفت اما من هرگز ایکر را در تلویزیون ندیده بودم. البته فکر می کردم هرکسی که فوتبال بازی می کند، یک روزی در تلویزیون ظاهر می شود.

فکر می کنم پدرش به من کلک زد وقتی که به من گفت که ایکر برای انجام اولین بازی خود در یک تورنومنت خارج از مادرید باید به meudon برود، آن هم در سن ده سالگی! از او پرسیدم: "چطور پسر ما برای بازی فوتبال به فرانسه می رود؟" آن را باور نمی کردم. اما حالا من تمام بازی های ایکر را دنبال می کنم و فوتبال را دوست دارم. طوری نیست که بگویم خیلی خوب فوتبال را می فهمم اما بله من دوستش دارم.

او تا 4 سالگی فقط داخل خانه بود زیرا او اسباب بازی ام بود و می خواستم در خانه باشد. وقتی که شش ساله شد، به یک مدرسه عمومی رفت. شخصیت آرامی داشت. نمی توانم بگویم که بد بود. اما هرگز نمی توانستید ببینید که دارد چه کار می کند، او کارهایی را مخفیانه انجام می داد. کابل های چرخ خیاطی مرا برید. گاهی وقت ها دچار برق گرفتگی می شد، اما گریه نمی کرد تا کسی متوجه نشود. یک روز دیگر شنیدم که درباره گم شدن جوجه اش صحبت می کرد. جوجه اش را نقاشی کرده بود و زمانی که خواسته بود بشویدش از دستش فرار کرده بود. هرکاری را موذیانه و خیلی آرام انجام می داد.

ما برایش از کاغذ و نوار پلاستیکی توپ درست می کردیم و برایش بادکنک های زیادی می خریدیم که به آنها لگد می زد. اگرچه اجازه نمی دادم هیچ توپی وارد خانه شود، چون او همه چیز را می شکست. خیلی زود فهمیدم که چپ پاست، اگرچه موقع خوردن و انجام هرکار دیگری او راست دست بود. وقتی که مابین 6 تا 8 سالگی بود، محبوب ترین تفریح او بازی کردن با توپ و تماشای کارتون بود. هرگز با هیچ چیز دیگری بازی نمی کرد. ماشین ها را دوست داشت. یک کارتون را 40 مرتبه نگاه می کرد. او همیشه دانش آموز خوبی بود. به او گفته بودم که در مدرسه مؤدب باشد. خجالتی و کم حرف بود.

همیشه به من می گفت که دوست دارد یک برادر داشته باشد. او حتی گریه هم می کرد، چون کسی را برای بازی کردن نداشت. دوستان همسایگی مان را با برادرانشان می دید و از من می پرسید که چرا ما یکی از آنها را نداریم و می گفت که هیچ کسی را برای بازی کردن ندارد. خیلی اصرار می کرد و می توانم بگویم در تصمیم ما برای داشتن یک بچه ی دیگر خیلی موثر بود. این گونه بود که اونای به دنیا امد. یک اسم باسکی دیگر! من هنوز هم آنها را دوست دارم چون خیلی نادر بودند. یک دختر می خواستم اما صاحب یک پسر دیگر شدیم. وقتی اونای به دنیا آمد، ایکر با خوشحالی بالا پرید چون که اون پسر بود. درست همان طور که ایکر می خواست. در خانه جیغ می کشید و می گفت: "چقدر خوش شانسم، چقدر خوشحالم، من حالا یک داداش دارم.

" همیشه رهبر اونای بود. اونای هرکار که ایکر می گفت انجام می داد. اگر به اونای می گفت مخفیانه دو تا گلابی یا دو تا سیب بیار انجام می داد. اونای عاشق ایکر است. ایکر می دانست اگر اونای کاری انجام بدهد، تنبیه نمی شود. برای همین برای انجام هرکاری او را جلو می فرستاد.

به عنوان یک بچه ایکر کمی کینه ای بود. اگر کسی آزارش می داد، درون خودش نگه می داشت. اما حالا کمی بهتر شده است. او خیلی زود بالغ شد. نمی توانست بی عدالتی را تحمل کند. وقتی کسی در حقش بی عدالتی می کرد، خیلی عصبانی می شد. در اولین سال حضورش در تیم اول زمانی که در نیمکت بود خیلی نگران می شد. من به او می گفتم که آرام باشد. بازیکنان دیگر هم برای اینکه تبدیل به بازیکن اصلی شوند، روی نیمکت بوده اند. او درقبال هرچیزی بسیار مسئولیت پذیر بود.

در مورد موضوع پول ما هرگز مشکلی با او نداشتیم. زمانی که از رئال مادرید حقوق دریافت کرد، آنها را به ما داد و ما آن را برایش نگه داری کردیم. او همیشه با ما صمیمی بوده و هست. از وقتی 13-14 ساله شد من به او پول تو جیبی می دادم و او آنها را برای خودش پس انداز می کرد. هرگز قلک نداشت و برایش حساب بانکی باز نکردم، چون بچه بود. من به او گفتم هر مقدار پولی که به او می دهم هرطور که مایل باشد می تواند مدیریت کند. اما این را هم گفتم که اگر تمام پولهایش را همان روز اول خرج کند، برای روز بعد چیزی نخواهد داشت.

من او را برای آینده ای که پیش رو داشت راهنمایی کردم. هرگز ولخرج نبود. به او یاد دادم که چگونه پولهایش را مدیریت کند. او هرگز خسیس یا ولخرج نبود. از آن دسته پسرهای خیلی وابسته به مادرش هم نبود، اما همیشه ایمان و اعتماد زیادی به من داشت.

ناوالاکروز زندگی اوست. آنجا زادگاه والدین من است. او تمام تابستان را انجا می گذراند. دو ماه طولانی. هنوز هم احساس زیادی به آنجا دارد. هنوز با دوستان دوران کودکی اش رفیق است. آنها تمام روز را بیرون در خیابان ها سپری می کردند. او با توپ و دوچرخه اش به هر جایی می رفت.آنجا شهر کوچکی است ولی در تابستان تمام بچه ها به آنجا می آمدند و انجا شبیه یه کمپ تابستانی می شد.

هرگز توجه زیادی به نحوه لباس پوشیدنش نمی کرد. معمولا تیپ های اسپورت را ترجیح می داد. تا سن 17-18 سالگی تمام لباس هایش را خودم می خریدم. وقتی که برندی که اسپانسر او بود شروع به دادن لباس به او کرد او یک تی شرت و یک شلوار جین می پوشید. هرگز برند خاصی را از من نخواست. اگر او هر چیزی را می خواست می توانستم به او کلک بزنم. حتی لباس های کاراته اش را خودم از روی یکی از لباس هایی که یکی از دوستانم داده بود، می دوختم.

اسم یکی از برندهای شلوار مرتبط را به شلوارهای جینش می دوختم و او خوشحال بود. همچنین هرگز توجه زیادی به مدل موهایش نمی کرد. مدل های فشن یا زدن ژل. با وجود اینکه من آرایشگر بودم اما او خیلی خواستار این گونه چیزها نبود. تا 22-23 سالگی موهایش را خودم کوتاه می کردم و تا 24-25 سالگی در یک خانه با هم زندگی می کردیم. حالا اما با اینکه جدا از ما زندگی می کند، اما روابط صمیمانه ای داریم. حداقل هفته ای یک بار همدیگر را می بینیم و تلفنی باهم صحبت می کنیم. من می دانم که او هرکاری را به بهترین نحو انجام می دهد. او را در تلویزیون می بینم نمی خواهم که خیلی در زندگی او دخالت کنم. او زندگی خودش را دارد، کارش را، هرچیزی که ما برای او می خواستیم. یک مادر چه چیز دیگری می تواند برای فرزندش بخواهد؟

در مورد موهایش حقیقیت این است که با آنها بدرفتاری کردم. من همیشه آرایشگری را دوست داشتم و دلم می خواست آرایشگر بشوم. زمانی که او در رده های پایین رئال مادرید بود (نونهالان و نوجوانان) من زمان آزاد بیشتری داشتم. زمانی که او صبح ها در مدرسه بود و بعد از ظهرها سر تمرین. من شروع به یادگیری آرایشگری کردم.

شاید گفتنش بد باشد اما من این را می گویم چون آن بخشی از زندگی ایکر و خانواده اش است. من واقعا می خواستم آرایشگر بشوم و زمانی که آموزشم به پایان رسید، می خواستم به آویلا برگردم و یک سالن برای خودم ایجاد کنم. ما یک آپارتمان خریدیم و شروع کردیم به پیدا کردن سالن. نمی توانستیم برویم چون ایکر در رئال ادامه می داد و ادامه می داد. هر ماه می یا ژوئن ما تصمیم می گیرفتیم که او ادامه بدهد یا نه؟ من به او گفتم که به زودی به پایان خواهد رسید، چون ما می خواهیم به آویلا برویم و فوتبال برای او در اینجا به پایان می رسد. ولی او در مادرید ادامه داد و ادامه داد و ادامه داد و ما به زندگی در موستولوس ادامه دادیم و ادامه دادیم و ادامه دادیم. آن موقع ها از این اتفاق ناراحت بودم اما حالا فهمیدم که آن برای پسرم بهتر بود.

در تمرینات آرایشگری ام از او به عنوان مدل استفاده می کردم. یک روز که امتحان داشتم او را با خودم بردم. باید موها را دو رنگ می کردیم.نصفش یک رنگ نصف دیگرش رنگ دیگر. یکی از دوستانش همراه ایکر امده بود. اما مادرش سریع او را دور کرد وقتی فهمید که می خواهیم چکار کنیم. البته ایکر نمی توانست آنجا را ترک کند، من مادرش بودم و به او احتیاج داشتم. نهایتا من روی او آن کار را انجام دادم و در امتحان قبول شدم. متعجب نشدم وقتی که فهمیدم هم تیمی هایش به خاطر موهایش دستش انداختند. چون زمان طولانی بود که موهایش را بهم می ریختم. یک بار بدون اطلاع من مدل موهایش را با وسایل آرایشگری ام تغییر داد. نهایتا مجبور شدم قسمت اعظمی از موهای پشت سرش را بتراشم. به او گفتم که به ان قسمت رنگ قهوه ای بگذارد تا خیلی مشخص نشود. سرانجام ایکر قضیه را با رفتن به تیم اول ختم به خیر کرد و مرا با سالنم در آویلا تنها گذاشت. قیمت سالن 7-8 میلیون پستاس بود.

اگرچه من تمام بازی های ایکر را نگاه می کنم، اما توانایی نگاه کردن به ضربات پنالتی را ندارم. من سه بار در طول ضربات پنالتی غش کرده ام. دفعه اول در مسابقات قهرمانی پسران خانوادگی در سیوداد دپورتیوا قدیمی بود. دفعه دوم در فینال مسابقات کاپ نایک در پاریس در برابر آلمان و سومین بار که جدی ترین آنها بود، در جریان مسابقات یورو 2008 و مقابل ایتالیا. وقتی او دو تا پنالتی گرفت من روی سه تا صندلی غش کردم.

دکتر خوان کارلوس هرناندز (دکتر سابق تیم رئال) برای معاینه نزد من آمد. ما استرس زیادی داشتیم. ضربات پنالتی را به یاد نمیاورم. در پایان وقت معمول بازی من فقط به این فکر می کردم که بازی می تواند به ضربات پنالتی کشیده شود. در روز فینال جام جهانی آفریقای جنوبی، ما در راه استادیوم بودیم. من احساس ضعف شدیدی کردم و سونیا همسر فرناندو هیرو که با ما بود کمکم کرد که فرناندو و دکتر را پیدا کنم. قبل از بازی مقداری آرامبخش دریافت کردم و بهتر شدم و توانستم بازی را کم و بیش نگاه کنم. اما وقتی به این فکر می کردم که ممکن است بازی به پنالتی بکشد، دنبال جایی می گشتم که آنجا بروم و تا پایان ضربات پنالتی آنجا بمانم. البته این یک مشکل کلیه ای بود که وقتی به مادرید برگشتیم، مستقیما به دکتر مراجعه کردیم..../پارس فوتبال


ویدیو مرتبط :
ایکر کاسیاس از تو متشکریم /خداحافظی ایکر با رئال مادرید

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

نگاهی گذرا بر زندگینامه حضرت معصومه (س)



زندگی نامه حضرت معصومه ولادت حضرت معصومه (س)

نگاهی گذرا بر زندگینامه حضرت معصومه (س)
حضرت فاطمه معصومه (س) در روز اول ذیقعده سال 173 هجری، در شهر مدینه چشم به جهان گشود. این بانوی بزرگوار، از همان آغاز، در محیطی پرورش یافت که پدر و مادر و فرزندان، همه به فضایل اخلاقی آراسته بودند. عبادت و زهد، پارسایی و تقوا، راستگویی و بردباری، استقامت در برابر ناملایمات، بخشندگی و پاکدامنی و نیز یاد خدا، از صفات برجسته این خاندان پاک سیرت و نیکو سرشت به شمار می رفت. پدران این خاندان، همه برگزیدگان و پیشوایان هدایت، گوهرهای تابناک امامت و سکان داران کشتی انسانیت بودند.
حضرت معصومه (س) سرچشمه دانش
 حضرت معصومه (س) در خاندانی که سرچشمه علم و تقوا و فضایل اخلاقی بود، پرورش یافت. پس از آنکه پدر بزرگوار آن بانوی گرامی به شهادت رسید، فرزند ارجمند آن امام، یعنی حضرت رضا (ع) عهده دار امر تعلیم و تربیت خواهران و برادران خود شد و مخارج آنان را نیز بر عهده گرفت. در اثر توجهات زیاد آن حضرت، هر یک از فرزندان امام کاظم (ع) به مقامی والا دست یافتند و زبانزد همگان گشتند. ابن صباغ ملکی در این باره میگوید: ?هر یک از فرزندان ابی الحسن موسی معروف به کاظم، فضیلتی مشهور دارد?. بدون تردید بعد از حضرت رضا (ع) در میان فرزندان امام کاظم (ع)، حضرت معصومه (س) از نظر علمی و اخلاقی، والامقام ترین آنان است. این حقیقت از اسامی، لقب ها، تعریف ها و توصیفاتی که ائمه اطهار (ع) از ایشان نموده اند، آشکار است و این حقیقت روشن می سازد که ایشان نیز چون حضرت زینب (س) ?عالمه غیر معلمه? بوده است.
حضرت معصومه (س) مظهر فضایل
 حضرت فاطمه معصومه (س) مظهر فضایل و مقامات است. روایات معصومان (ع) فضیلت ها و مقامات بلندی را به آن حضرت نسبت می دهد. امام صادق (ع) در این باره می فرمایند: ?آگاه باشید که برای خدا حرمی است و آن مکه است؛ و برای پیامبر خدا حرمی است و آن مدینه است. و برای امیرمؤمنان حرمی است و آن کوفه است. بدانید که حرم من و فرزندانم بعد از من، قم است. آگاه باشید که قم، کوفه کوچک ماست، بدانید بهشت هشت دروازه دارد که سه تای آن ها به سوی قم است. بانویی از فرزندان من به نام فاطمه، دختر موسی، در آن جا رحلت می کند که با شفاعت او، همه شیعیان ما وارد بهشت  می شوند.
 مقام علمی حضرت معصومه (س)
 حضرت معصومه (س) از جمله بانوان گرانقدر و والا مقام جهان تشیع است و مقام علمی بلندی دارد. نقل شده که روزی جمعی از شیعیان، به قصد دیدار حضرت موسی بن جعفر (ع) و پرسیدن پرسش هایی از ایشان، به مدینه منوره مشرف شدند. چون امام کاظم (ع) در مسافرت بود، پرسش های خود را به حضرت معصومه (س) که در آن هنگام کودکی خردسال بیش نبود، تحویل دادند. فردای آن روز برای بار دیگر به منزل امام رفتند، ولی هنوز ایشان از سفر برنگشته بود. پس به ناچار، پرسش های خود را باز خواستند تا در مسافرت بعدی به خدمت امام برسند، غافل از این که حضرت معصومه (س) جواب پرسش ها را نگاشته است. وقتی پاسخ ها را ملاحظه کردند، بسیار خوشحال شدند و پس از سپاسگزاری فراوان، شهر مدینه را ترک گفتند. از قضای روزگار در بین راه با امام موسی بن جعفر (ع) مواجه شده، ماجرای خویش را باز گفتند. وقتی امام پاسخ پرسش ها را مطالعه کردند، سه بار فرمود: پدرش فدایش.
   
فضیلت زیارت حضرت معصومه (س)
 دعا و زیارت، پر و بال گشودن از گوشه تنهایی، تا اوج با خدا بودن است. دعا و زیارت، جامی است زلال از معنویت ناب درکام عطشناک زندگی؛ و زیارت حرم معصومه (س)، بارقه امیدی در فضای غبارآلود زمانه، فریاد روح مهجور در هنگامه غفلت و بی خبری، و نسیمی فرحناک و برخاسته از باغستان های بهشت است. زیارت مرقد فاطمه معصومه (س)، به انسان اعتماد به نفس می دهد، و او را از غرق شدن در گرداب نومیدی باز می دارد و به تلاش بیشتر دعوت می کند. زیارت مزار با صفای کریمه اهل بیت (س)، سبب می شود که زائر حرم، خود را نیازمند پروردگار ببیند، در برابر او خضوع کند، از مرکب غرور و تکبر- که سرچشمه تمامی بدبختی ها و سیه روزی هاست- فرو آید و حضرت معصومه (س) را واسطه درگاه پروردگار عالمیان قرار دهد. بر همین اساس است که برای زیارت آن حضرت، پاداش بسیار بزرگی وعده داده شده و آن، ورود به بهشت است. در این باره از امام جواد (ع) نقل شده که فرمود: ?هر کس عمه ام را در قم زیارت کند، بهشت از آن اوست.
 برگزیدن شهر قم
پس از آنکه حضرت معصومه (ع) به شهر ساوه رسید، بیمار شد. چون توان رفتن به خراسان را در خود ندید، تصمیم گرفت  به قم برود. یکی از نویسندگان در این باره که چرا حضرت معصومه (س) شهر قم را برگزید، می نویسد: بی تردید می توان گفت که آن بانوی بزرگ، روی ملهم و آینده نگر داشت و با توجه به آینده قم و محوریتی که بعدها برای این سرزمین پیش  می آید - محوریتی که آرامگاه ایشان مرکز آن خواهد بود - بدین دیار روی آورد. این جریان به خوبی روشن می کند که آن بانوی الهی، به آینده اسلام و موقعیت این سرزمین توجه داشته و خود را با شتاب بدین سر زمین رسانده و محوریت و مرکزیت آن را با مدفن خود پایه ریزی کرده است.
 زیارت حضرت معصومه (س) از منظر روایات
 درباره فضیلت زیارت حضرت معصومه (س) روایات فراوانی از پیشوایان معصوم رسیده است. از جمله، هنگامی که یکی از محدثان برجسته قم، به نام سعد بن سعد به محضر مقدس امام رضا (س) شرفیاب می شود،امام هشتم خطاب به ایشان می فرماید: ای سعد! از ما در نزد شما قبری است. سعد می گوید: فدایت شوم! آیا قبر فاطمه دختر موسی بن جعفر (س) را می فرمایید می فرماید:آری، هر کس او را زیارت کند، در حالی که به حق  او آگاه باشد، بهشت از آن اوست.
پیشوای جهان تشیع امام جعفر صادق (س) نیز در این باره می فرماید: ?هر کس او را زیارت کند، بهشت بر او واجب گردد?. و در حدیث دیگری آمده است: زیارت او، هم سنگ بهشت است.
 زیارت مأثور درباره حضرت معصومه (ع)
یکی از ویژگیهای حضرت معصومه (س)، ورود زیارتنامه ای از سوی معصومان (س) درباره ایشان است که پس از حضرت فاطمه زهرا (س)، او تنها بانوی بزرگواری است که زیارت مأثور دارد. بانوان برجسته ای چون: آمنه بنت وهب، فاطمه بنت اسد، خدیجه بنت خویلد، فاطمه ام البنین، زینب کبری، حکیمه خاتون و نرجس خاتون که هیچ شک و تردیدی در مقام بلند و جایگاه رفیع  آن ها نیست. هیچ کدام زیارت مأثور از سوی معصومان (س) ندارند و این نشان دهنده مقام والای این بانوی گرانقدر اسلام است. باشد که شیعیان و پیروان اهل بیت عصمت و طهارت (س) به ویژه بانوان، این مقام بزرگ و عالی را پاس بدارند و همواره الگو و مظهر عفاف و تقوا و حیا باشند. تنها در این صورت است که روح باعظمت این بانوی بزرگ از همه ما خشنود خواهد شد.
 امام رضا (ع) و لقب معصومه
 حضرت فاطمه معصومه (س) بانویی بهشتی، غرق در عبادت و نیایش، پیراسته از زشتی ها و شبنم معطر آفرینش است. شاید یکی از دلایل «معصومه» نامیدن این بانو، آن باشد که عصمت مادرش حضرت زهرا (س) در او تجلی یافته است. بر اساس پاره ای از روایات، این لقب از سوی امام رضا (ع) به این بانوی والامقام اسلام وارد شده است؛ چنان که فقیه بلند اندیش و سپید سیرت شیعه، علامه مجلسی (ع) در اینباره میگوید: امام رضا (ع) در جایی فرمود: «هرکس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسی است که مرا زیارت کرده است».
 کریمه اهل بیت
 حضرت معصومه (س) در زبان دانشمندان و فقیهان گران قدر شیعه، به لقب کریمه اهل بیت یاد می شود. از میان بانوان اهل بیت، این نام زیبا تنها به آن حضرت اختصاص یافته است. بر اساس رویای صادق و صحیح نسب شناس گرانقدر، مرحوم آیت الله مرعشی نجفی، این لقب از طرف امام صادق (ع) بر حضرت معصومه (س) اطلاق شده است. در این رؤیا، امام صادق (ع) به آیت الله نجفی که با دعا و راز و نیاز، تلاش پیگیری را برای یافتن قبر مطهر حضرت زهرا (س) آغاز کرده خطاب فرمود: برتو باد به کریمه اهل بیت.
 القاب حضرت معصومه (س)
 به طور کلی، سه زیارت نامه برای حضرت معصومه (س) ذکر شده که یکی از آن ها مشهور و دو تای دیگر غیر مشهور است. اسامی و لقب هایی که برای حضرت معصومه (س) در دو زیارت نامه غیر مشهور ذکر شده؛ به قرار ذیل است: طاهره (پاکیزه)،  حمیده (ستوده)؛ بِرّه (نیکوکار)؛ رشیده (حد یافته)؛ تقّیه (پرهیزگار)؛ رضّیه (خشنود از خدا)؛ مرضیّه (مورد رضایت خدا)؛ سیده صدیقه (بانوی بسیار راستگو)؛ سیده رضیّه مرضّیه (بانوی خشنود خدا و مورد رضای او)؛ سیدةُ نساء العالمین (سرور زنان عالم). هم چنین محدثّه و عابده از صفات و القابی است که برای حضرت معصومه (س) عنوان شده است.
 شفاعت حضرت معصومه (س)
 بالاترین جایگاه شفاعت، از آن رسول گرامی اسلام است که در قرآن کریم، از آن به مقام محمود تعبیر شده است. همین طور دو تن از بانوان خاندان رسول مکرم اسلام، شفاعت گسترده ای دارند که بسیار وسیع و جهان شمول است و می تواند همه اهالی محشر را فرا گیرد. این دو بانوی عالی قدر، صدیقه اطهر، حضرت فاطمه زهرا (س) و شفیعه روز جزا، حضرت فاطمه معصومه (س) هستند. در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا (س) همین بس که شفاعت، مهریه آن حضرت است و به هنگام ازدواج، پیک وحی طاقه ابریشمی از سوی پروردگار آورد که در آن، جمله خداوند مهریه فاطمه زهرا را، شفاعت گنهکاران از امت محمد (ص) قرار داد، این حدیث از طریق اهل سنت نیز نقل شده  است. پس از فاطمه زهرا (س) از جهت گستردگی شفاعت، هیج بانویی به شفیعه محشر، حضرت معصومه (س) نمی رسد. بر همین اساس است که حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمودند: ?با شفاعت او، همه شیعیان ما وارد بهشت می شوند.
 سرّ قداست قم
در احادیث فراوانی به قداست قم اشاره شده است. از جمله امام صادق (ع) قم را حرم اهل بیت (ع) معرفی و خاک آن را، پاک و پاکیزه تعبیر کرده است. همچنین ایشان در ضمن حدیث مشهوری که درباره قداست قم به گروهی از اهالی ری بیان کردند، فرمودند: بانویی از فرزندان من به نام فاطمه دختر موسی، در آن جا رحلت می کند که با شفاعت، او همه شیعیان ما وارد بهشت می شوند. او می گوید: من این حدیث را هنگامی از امام صادق (ع) شنیدم که حضرت موسی بن جعفر(ع) هنوز دیده به جهان نگشوده بود. این حدیث والا، از رمز شرافت و قداست قم پرده برمی دارد و روشن می سازد که این همه فضیلت و شرافت این شهر که در روایات آمده، از ریحانه پیامبر، کریمه اهل بیت (س)، مهین بانوی اسلام، حضرت معصومه (س) سرچشمه می گیرد که در این سرزمین دیده از جهان فرو می بندد و گرد و خاک این سرزمین را، توتیای دیدگان حور و ملایک می کند.  
 محبت و مباهات حضرت معصومه (س) به امام هشتم
 مدت 25 سال تمام، حضرت رضا (ع) تنها فرزند نجمه خاتون بود. پس از یک ربع قرن انتظار، سرانجام ستاره ای تابان از دامان نجمه درخشید که هم سنگ امام هشتم (ع) بود و امام (ع) توانست والاترین عواطف انباشته شده و در سودای دلش را بر او نثار کند. بین حضرت معصومه و برادرش امام رضا (ع) عواطف سرشار و محبت شگفت انگیزی بود که قلم از ترسیم آن عاجز است. در یکی از معجزات امام کاظم (ع) که حضرت معصومه (ع) نیز نقشی دارد، هنگامی که نصرانی می پرسد: شما که هستید می فرماید: من معصومه، خواهر امام رضا (ع) هستم. این تعبیر، از محبت سرشار آن حضرت به برادر بزرگوارش امام رضا (ع) و نیز از مباهات ایشان به این خواهر- برادری سرچشمه می گیرد.
سرآمد بانوان
 فاطمه معصومه (س) از جهت شخصیت فردی و کمالات روحی، در بین فرزندان موسی بن جعفر (ع) بعد از برادرش، علی بن موسی الرضا (ع) در والاترین رتبه جای دارد. این درحالی است که بنا بر مستندات رجالی، فرزندان دختر امام کاظم (ع) دست کم هجده تن بوده اند و فاطمه در بین این همه بانوی گران قدر، سرآمد بوده است. حاج شیخ عباس قمی آنگاه که از دختران موسی بن جعفر (ع) سخن می گوید، درباره فاطمه معصومه (س) می نویسد: بر حسب آنچه به ما رسیده، افضل آن ها، سیده جلیله معظمه، فاطمه بنت امام موسی (ع) معروف به حضرت معصومه است.
فضیلت بی نظیر
 شیخ محمد تقی تُستری، در قاموس الرجال، حضرت معصومه (س) را به عنوان بانوی اسوه معرفی کرد و فضیلت وی را در میان دختران و پسران حضرت موسی بن جعفر (ع)، غیر از امام رضا (ع) بی نظیر دانسته است. ایشان در این زمینه چنین می نویسند:  ?در میان فرزندان امام کاظم (ع) با آن همه کثرتشان، بعد از امام رضا (ع) کسی هم شأن حضرت معصومه (س) نیست. بی گمان این گونه اظهار نظرها و نگرش به شخصیت فاطمه دختر موسی بن جعفر (ع) بر برداشت هایی استوار است که از متن و روایات وارده از ائمه اطهار (ع) به دست آمده است. این روایت ها، مقام هایی را برای فاطمه معصومه (س) برشمرده اند؛ مقامی که نظیر آن، برای دیگر برادران و خواهران وی ذکر نکرده اند و به این ترتیب، نام فاطمه معصومه (س) درشمار زنان برتر جهان قرار گرفته است.
به جـــان پاک تو ای دختر امام، ســلام          به هر زمان و مـکان و به هر مقام، سـلام
تویـی که شــاه خراسان بود بــرادر تــو          بـــر آن مقام رفیــع و بـر این مقام، ســلام
به هر عدد که تکلم شـود به لیل و نهار          هــــزار بـار فـــزون تـر ز هـر کـلام، ســلام
صبح تا شب و از شام، تا طلیعه صبــح          بر آستـانه قــدسـت علی الـدوام، ســلام
در آســـمان ولایــت، مــه تمــامی تـــو           ز پای تا به ســرت ای مـــه تـمـام، ســلام
به پیشگــاه تو ای خواهـــر شه کـَـونین          ز فـرد فـرد خلیـق، به صبح و شام ســلام
منم که هر سر مویم به هر زمان گویـد          به جـان پــاک تـو ای دخــتـر امـام، ســلام
غروب غمگین
حضرت فاطمه (س) پس از  ورود به شهر قم، تنها هفده روز در قید حیات بود و سپس دعوت حق را لبیک گفت و به سوی بهشت برین پرواز کرد. این حادثه در سال 201 هجری رخ داد. سلام بر این بانوی بزرگوار اسلام از روز طلوع تا لحظه غروب. درود بر روح تابناک معصومه (س) که اینک آفتاب حرم باصفایش، زمین قم را نورانی کرده است. سلام بر سالار زنان جهان و فرزند پیام آوران مهر و مهتران جوانان بهشتی. ای فاطمه! در روز قیامت، شفیع ما باش که تو در نزد خدا، جایگاهی ویژه برای شفاعت داری.

منبع:hhbanifateme.mihanblog