دانش و فناوری


2 دقیقه پیش

گرفتن ویزای انگلیس در ایران

از زمانی که اخذ وقت سفارت انگلیس در تهران ممکن شد، بسیاری از مشکلات متقاضیان این ویزا نیز به فراموشی سپرده شد. اگر چه هنوز هم بعضی از متقاضیان این ویزا، به جهت تسریع مراحل ...
2 دقیقه پیش

دوره مدیریت پروژه و کنترل پروژه با MSP

پروژه چیست؟ پروژه به مجموعه ای از فعالیتها اطلاق می شود که برای رسیدن به هدف خاصی مانند ساختن یک برج، تاسیس یک بزرگراه، تولید یک نرم افزار و … انجام می شود. در همه پروژه ...

چه شخصیت‌هایی چه تعداد فرزند خواهند داشت؟



اخبار,اخبارجدید,اخبار جالب کاهش نرخ باروری در اروپا,تغییرات جمعیت,طلاق, ازدواج,

چه شخصیت‌هایی چه تعداد فرزند خواهند داشت؟

پژوهش جدید محققان جمعیت‌شناسی سازمان IIASA واقع در اتریش یافته‌هایی درباره ارتباط بین شخصیت‌ زنان و مردان و احتمال داشتن فرزند توسط آنها ارائه داده است.

به گزارش (ایسنا)، مردان با ویژگی‌های شخصیتی روان‌نژند دارای فرزندان کمتری در مقایسه با نسل‌های پیشین هستند.

این پژوهش اثر شخصیت بر روی احتمال داشتن فرزند توسط افراد را با استفاده از تحقیق گسترده و ثبت داده‌های تولد در نروژ صورت داد.

محققان حاضر در این پروژه همچنین دریافتند مردانی که برونگرا و باز هستند، دارای فرزندان بیشتری خواهند بود، در حالی که زنان وظیفه‌شناس در آزمون‌های شخصیتی فرزندان کمتری خواهند داشت.

این تحقیق دارای مفاهیمی برای دینامیک جمعیتی در زمانی است که در آن نرخ‌های باروری در کشورهای پیشرفته به پایین‌تر از میزان‌های جایگزین سقوط کرده است.

به گفته «وگارد سیربک» از IIASA و رهبر ارشد این مطالعه، اثرات شخصیتی می‌تواند مولفه‌ای دخیل در کاهش نرخ باروری در اروپا باشد، اما این تاثیرات پیش‌تر بررسی نشده‌ بودند.

تغییرات جمعیتی مولفه‌ای مهم برای فرافکنی تغییرات آتی در ثبات‌پذیری، آب‌وهوا، انرژی و امنیت غذایی (نواحی مورد تمرکز در این تحقیق) است.

سیربک بر کاهش فرزندزایی در میان مردان روان‌نژند (افراد دمدمی‌مزاج و عاطفی) تاکید می‌کند و بر اساس این مطالعه، این اثر فقط پس از سال 1957 به مردان اعمال می‌شود.

سیربک بر این بارو است که تغییر در باروری مردان می‌تواند به دلیل هنجار‌های جدید در داشتن فرزند باشد و این که زوج‌های امروزی زمان بیشتری برای داشتن فرزند منتظر می‌مانند و آن‌ها تمایل دارند پیش از بزرگ‌کردن فرزند، یکدیگر را بیازمایند.

این مطالعه توسط سابقه‌های تولد بسیار دقیق و مطالعه شخصیت یکپارچه در نروژ عملی شد که به محققان امکان مطالعه ارتباطات بین هر دوی باروری و شخصیت زنان و مردان را داد.

در حالی که این تحقیق فقط بر روی نروژ تمرکز دارد، سیربک مدعی است که این یافته‌ها را می‌توان به طور وسیع‌تری اعمال کرد.

به گفته وی، نروژ کشوری پیشرو از لحاظ دینامیک خانواده است و بسیاری از موارد (همزیستی در حال افزایش، نرخ طلاق و ازدواج‌های بعدی) نخست در نروژ و سپس در بسیاری از نواحی دیگر جهان مشاهده شده‌اند.

جزئیات این مطالعه در European Journal of Personality منتشر شد. /ایسنا

 


ویدیو مرتبط :
حرکت آبگاه.تعداد ست 3 تعداد تکرار مبتدی 10 متوسط 20

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

شخصیت شناسی: فرزند چندم خانواده هستید؟


بزرگترین کودک خانواده در برآورده شدن خواسته های خود پافشاری و اصرار کمتری دارند؛ در حالی که کوچکترین فرزند، با اصرار خواهان به کرسی نشاندن حرف خود است. بر اساس پژوهش های انجام شده و نتایج حاصله به توضیح تفصیلی در مورد هر یک از فرزندان می پردازیم

ماهنامه کودک: اگر خانواده را به شکل زنجیره به هم پیوسته ای در نظر گیریم، برخلاف باورهای موجود، باید گفت که هر یک از حلقه های این زنجیره، متناسب با جایگاه خود، مسائل و مشکلاتی خاص خود دارد. برخی روانشناسان بر این باورند که جایگاه سنی کودک در خانواده، اهمیت و تاثیر فراوانی در زندگی وی دارد.

پژوهش های گسترده ای برای تعیین ارزش های نسبی جایگاه سنی کودکان در خانواده انجام شده است. در یک اظهارنظر کلی و کوتاه می توان گفت بزرگترین کودک خانواده در برآورده شدن خواسته های خود پافشاری و اصرار کمتری دارند؛ در حالی که کوچکترین فرزند، با اصرار خواهان به کرسی نشاندن حرف خود است. بنابراین بر اساس پژوهش های انجام شده و نتایج حاصله به توضیح تفصیلی در مورد هر یک از فرزندان می پردازیم:



نخستین فرزند

در حقوق مدنی برخی از کشورها قانونی به نام قانون اولین فرزند و یا ارشدیت وجود دارد که بر طبق آن اموال و اصولا تمام دارایی پدر به نخستین فرزند می رسد. این قانون نشاندهنده برتری است که در این کشورها برای نخستین فرزند قائل هستند اما پژوهش های انجام شده غیرمنطقی بودن این برتری را آشکار ساخته است.

بررسی ها نشان می دهند که بهره هوشی فرزندان بعدی بیشتر از فرزندان نخست است و وی در سازگاری، به دلیل جایگاه خاص خود در خانواده مشکلاتی دارد. نخستین فرزند ممکن است بیش از کودکان دیگر دستخوش نگرانی و پریشانی خاطر شود و در برابر بیماری و خطرهای احتمالی، احتیاط بیشتری از خود نشان دهد.

در آغاز نخستین فرزند با مادر خود رابطه ای بسیار گرم و صمیمی دارد اما پس از تولد دومین فرزند، از گرمی و صمیمیت این رابطه کاسته می شود. در مجموع می توان گفت نخستین فرزند خانواده وضع نامطلوب و دشواری دارد: او در سال نخست، به دلیل مهر و محبت فراوان والدین، معمولا فرمانروای مطلق خانواده است اما با تولد دومین فرزند دوره فرمانروایی او از بین می رود. به همین دلیل نخستین فرزند برای پدر و مادر مشکلاتی را به وجود می آورد. فرزند نخست ناگزیر است بار بی تجربگی و ناپختگی والدین را در شیوه پرستاری و پرورش کودک تحمل کند و محکوم به نظارت و سرپرستی شدید والدین است.

از سویی نظارت و سرپرستی شدید والدین بر نخستین فرزند او را شخصیتی محتاط و محافظه کار می سازد که به طور معمول فاقد اعتماد به نفس و خصوصیات رهبری است و به آسانی تحت تاثیر دیگران قرار می گیرد. احساس نیاز و نگرانی در فرزندان نخست بیش از دیگر فرزندان است. همچنین کودک نخستین پیوسته نگران است و از یک بدبینی کلی رنج می کشد.

علاوه بر این فرزندان اول به عنوان الگویی برای دیگر خواهر و برادرهایشان هستند و انتظار دارند تا سایر فرزندان از آنها دنباله روی کنند. آنها دوست دارند تا همیشه هدایت و رهبری دیگران را برعهده گرفته و بقیه افراد دنباله رو آنها باشند. این اعتقاد نیز وجود دارد که والدین اغلب سختگیری بیشتری بر روی اولین فرزندان از خود نشان می دهند و همواره با اضطراب و استرس بیشتری مراحل رشد آنها را پیگیری کرده و همیشه نگران آنها هستند.





فرزند دوم

دومین فرزند خانواده از تاثیرات بسیاری از نگرانی ها و نابسامانی های عاطفی پدر و مادر که با تولد فرزند اول به آنها دچار می شوند، در امان است. افزایش تجربه و پختگی والدین در پرورش کودک، موجب آن نمی شود که در نظارت و سرپرستی فرزند دوم زیاده روی نکنند، از این رو، فرزند دوم مستقل تر و بی نیازتر از فرزند نخست خواهد بود و افزون بر این، رفتار مادر با فرزند دوم، به دلیل افزایش تجربه و مهارت وی، از ثبات بیشتری برخوردار است.

دومین فرزند می کوشد تا در سال دوم زندگی خود را به پای نخستین فرزند خانواده برساند؛ اما چون معمولا قادر به رقابت با برادر و یا خواهر بزرگتر خود نیست، دچار احساس شکست و ناتوانی می شود. فرزندان دوم معمولا در آزمون های هوشی خود را پیشرفته تر نشان می دهند. همچنین فرزندان دوم معمولا گشاده روتر و شادمان تر از فرزند نخست هستند.

فرزندان دوم معمولا خصوصیات و ویژگی هایی را در خود می پرورانند که دقیقا عکس فرزند بزرگتر است. به عنوان مثال اگر فرزند ارشد حس همکاری داشته باشد و انسان خوش مشربی به شمار آید، دومی یک دردسرساز واقعی از آب درخواهد آمد.

همه زمانی که متوجه حضور او می شوند خودشان را جمع و جور کرده و حساب کار کاملا دستشان می آید! اگر اولی از نظر آکادمیک و در زمینه علمی پیشرفت کند، دومی معمولا یک رشته ورزشی یا هنری را دنبال خواهد کرد.

فرزندان دوم معمولا ساز مخالف می زنند و بیشتر تمایل دارند تا چیزی برخلاف باور و اعتقادات عمومی خانواده شان را دنبال کنند. آنها همواره در تلاش هستند تا چیز جدیدی از خود ارائه دهند.





کودکان میانه

از سومین فرزند به بعد، به استثنای آخرین کودک، را کودکان میانه می نامند. پدر و مادر معمولا به سبب توجه خاصی که به نخستین و آخرین کودک دارند، در پرورش فرزندان میانه کمی غفلت می کنند.

کودکان میانه، برخلاف نخستین کودک در پی درگیری و اثبات برتری خود بر خواهران و برادران دیگر نیستند. اینان کودکانی هستند به آسانی تلقین پذیر و به راحتی تحت تاثیر دیگران قرار می گیرند. اینگونه کودکان توانایی چندانی در تمرکز فکر و دقت بر یک مطلب خاص ندارند و از محبوبیت چندانی نیز برخوردار نیست.

 فرزندان وسطی، افرادی خانواده دوست هستند که دیگران از بودن با آنها لذت می برند. مهمترین نیاز آنها، آرام نگاه داشتن اقیانوس پرتلاطم زندگی است و شعار آنها آرامش به هر قیمتی است. اینها افرادی بسیار آرام و بی سر و صدا، شیرین و دوست داشتنی هستند و شنوندگان خوبی به شمار می روند.

مهارت زیادی در حل مشکلات دارند چون همیشه هر دو جنبه ی یک مشکل را بررسی می کنند و دوست دارند همه را خوشحال کنند. همین مسئله باعث می شود که مشاوران و میانجی گران خوبی باشند. همچنین این فرزندان نسبت به فرزندان اول خانواده، احساس سلطه گری کمتری دارند، اما دوست دارند همه آنها را ستایش کرده و دوست بدارند یا حداقل با آنها احساس شادی و خوشبختی کنند.

از آنجا که سعی در راضی نگاه داشتن همه دارند، ممکن است به افرادی وابسته تبدیل شوند. نمی توانند خوب تصمیم بگیرند تا جایی که باعث رنجاندن دیگران می شوند. همچنین برای شکست و اشتباهات دیگران، خود را سرزنش می کنند.



کودکان آخر



دیرپایی حالت کودکانه در آخرین فرزندان کاملا مشهود است. اعضای خانواده معمولا با انجام دادن داوطلبانه کارهایی که آخرین فرزند خود قادر به انجام آنهاست، او را لوس بار می آورند. افزون بر این، از آنجا که به دلیل کوچکی سن، کمتر امکان آن است که وظیفه ای را برعهده او گذارند، این حالت در وی تشدید می شود.

این برخورد بردبارانه و بیش از حد تسامح آمیز، تاثیر منفی بسیاری در رفتار و شیوه برخورد وی با زندگی دارد. این کودکان خیلی زود خسته می شوند. از طرد شدن واهمه داشته و افق توجهاتشان کوتاه است. افرادی خودگرا هستند. معمولا به خاطر توقعات غیرواقعی شان از رابطه، که تصور می کنند در همه رابطه ها باید همیشه خوشی و خنده برقرار باشد، رابطه های زیادی را به فنا می دهند اما نمی دانند که عمر چنین رابطه هایی بسیار کوتاه است.



تک فرزندها

تک فرزندها خصوصیاتی شبیه فرزندان اول دارند و مداوما زیر بار انتظارات سنگین والدین هستند. تحقیقات نشان می دهد که تک فرزندان اعتماد به نفس بیشتری دارند، خوش بیان هستند و احتمالا بیش از بچه های دیگر از تخیل خود استفاده می کنند.

گرچه آنها پرتوقع نیز هستند، از انتقاد متنفرند و ممکن است غیرقابل انعطاف و کمال گرا باشند. همچنین مشکلات خاص خود را دارد. امکان دارد که یاد نگیرد که با دیگر کودکان چگونه رفتار و همکاری کند اما با بزرگسالان روابط بسیار خوبی برقرار می کند.

غالبا توسط یکی از والدین یا هر دوی آنها لوس می شوند. امکان دارد بخواهند همیشه مورد توجه باشند و در صورتی که جایگاه آنها به خطر بیفتد آن را غیرمنصفانه می دانند. بنابراین یگانه بودن فرزند یک نقص به شمار می آید و از چنین کودکانی نمی توان مانند دیگر کودکان انتظار موفقیت و پیروزی در زندگی را داشت.