دانش و فناوری
2 دقیقه پیش | گرفتن ویزای انگلیس در ایراناز زمانی که اخذ وقت سفارت انگلیس در تهران ممکن شد، بسیاری از مشکلات متقاضیان این ویزا نیز به فراموشی سپرده شد. اگر چه هنوز هم بعضی از متقاضیان این ویزا، به جهت تسریع مراحل ... |
2 دقیقه پیش | دوره مدیریت پروژه و کنترل پروژه با MSPپروژه چیست؟ پروژه به مجموعه ای از فعالیتها اطلاق می شود که برای رسیدن به هدف خاصی مانند ساختن یک برج، تاسیس یک بزرگراه، تولید یک نرم افزار و … انجام می شود. در همه پروژه ... |
زندگینامه گوگلی المو ماركونی مخترع رادیو
زندگینامه گوگلی المو ماركونی مخترع رادیو
ملیت : ایتالیا - قرن : 19
گوگلی المو ماركونی مخترع رادیو در سال 1874 در شهر بولونی ایتالیا به دنیا آمد. او از خانوادهای مرفه بود و معلمان و مربیان خصوصی تعلیم و تربیت او را به عهده داشتند.ماركونی در سال 1894 و به سن بیست سالگی مطالبی درباره آزمایشهای انجام شده توسط هنریش هرتز خواند. آن آزمایشات به وضوح وجود امواج نامرئی الكترومغناطیسی را كه با سرعتی معادل سرعت نور در فضا حركت میكردند، نشان داده بود.
بلافاصله این فكر برای ماركونی پدید آمد كه میتوان بدون استفاده از سیم از این امواج برای فرستادن علائمی به فواصل دوردست بهره گرفت. این امر امكاناتی را برای ارتباطات فراهم میكرد كه در استفاده از تلگراف با سیم میسر نبود. از جمله اینكه با این روش ارسال پیامها برای كشتیهای در حال حركت در دریاها ممكن میشد.
تا سال 1895 تنها با یك سال تلاش ماركونی موفق شد وسیله لازم برای این كار را بسازد. در سال 1896 ماركونی وسیله مزبور را در انگلستان به نمایش گذاشت و توانست اولین امتیاز انحصاری اختراع خود را دریافت نماید. ماركونی سریعاً یك شركت تأسیس كرد و در سال 1898 اولین رادیوگرام (ماركونی گرام) ارسال شد.
سال بعد او توانست پیامهای بیسیم را به آن سوی كانال مانش بفرستد. با اینكه در سال 1900 مهمترین امتیاز خود را دریافت نمود ولی همچنان به كار خود ادامه داد و برای بهبود و تكمیل اختراع خود تلاش كرد. در 1901 او موفق شد یك پیام رادیو به آن سوی اقیانوس اطلس، از انگلستان به نیوفونلند، بفرستد.
اهمیت این اختراع جدید در یك حادثه غمانگیز به خوبی آشكار گردید. در سال 1909 كشتی «اس.اس.ریپوبلیك» در تصادفی صدمه دید و غرق شد. از طریق پیامهای رادیویی كمك خواسته شد و تمام سرنشینان كشتی بجز 6 نفر نجات یافتند. در همین سال ماركونی به خاطر اختراعش برنده جایزه نوبل شد. در سال بعد ماركونی موفق شد پیامهای رادیویی را از ایرلبند به آرژانتین، یعنی مسافتی بالغ بر شش هزار مایل بفرستد.
تمام این پیامها با روش خط و نقطه (مورس) فرستاده شده بود. اینك مشخص گردید كه صدا را نیز میتوان به وسیله رادیو منتقل كرد. ولی این كار تا سال 1915 عملی نشد.انتشارات رادیویی در مقیاس تجاری تنها در اوایل دهه 1920 آغاز گردید ولی پس از آن خیلی زود توسعه یافت و همگانی شد.
اختراعی كه حقوق انحصاری آن فوقالعاده با ارزش بود بدون تردید برخی درگیریهای حقوقی و قضایی را برمیانگیخت. اما تمام این مرافعات و دادخواهیها با رأی صریح دادگاهها در سال 1914 مبنی بر حق اولویت ماركونی به خاموشی گرایید.
در سالهای بعد ماركونی تحقیقات مهمی در باب موج كوتاه و مخابرات مایكروویو انجام داد. او در سال 1937 در شهر رم درگذشت.
از آنجا كه ماركونی تنها به عنوان یك مخترع معروف میباشد بدیهی است كه تأثیر او نیز مناسب با اهمیت رادیو و تبعات مستقیم آن خواهد بود. (ماركونی تلویزیون را اختراع نكرد اما اختراع رادیو گامی مهم برای اختراع تلویزیون بود و بنابراین منصفانه خواهد بود اگر قسمتی از اعتبار اختراع تلویزیون به ماركونی داده شود). روشن است كه ارتباطات بیسیم در دنیای نوین از اهمیت ویژهای برخوردار است.
در انتقال اخبار برای سرگرمی و تفریح، مقاصد نظامی، تحقیقات علمی و انجام وظایف و بسیاری موارد مقاصد دیگر از بیسیم استفاده میشود. اگر چه برای برخی موارد میتوان از تلگراف، كه نیم قرن قبل اختراع شده بود، استفاده مشابهی كرد اما در بسیاری از موارد رادیو بیرقیب است و چیزی را نمیتوان جانشین آن كرد. با استفاده از آن میتوان با اتومبیلهای در حال حركت، كشتیها در دریاها و هواپیماهای در حال پرواز و حتی سفینههای فضایی ارتباط برقرار كرد.
اختراع رادیو بسیار مهمتر از اختراع تلفن میباشد. پیامی كه با تلفن فرستاده میشود با رادیو نیز میتوان ارسال كرد در حالی كه با رادیو میتوان با نقاطی ارتباط برقرار كرد كه امكان تماس تلفنی وجود ندارد.
با توجه به این نكته و از آنجا كه ارتباط بیسیم بسیار مهمتر از ارتباط تلفنی است ماركونی در ردهای بالاتر از گراهامبل قرار میگیرد. اگر ادیسون كمی بالاتر از ماركونی قرار داده شد به این دلیل است كه او صاحب اختراعات متعدد و زیادی بود هر چند هیچكدام از آنها به تنهایی اهمیت و ارزش رادیو را نداشتند.
از آنجا كه رادیو و تلویزیون تنها قسمت كوچكی از موارد استفاده عملی از كارهای نظری ماكسول وفاراده میباشد بنابراین منصفانه است كه ماركونی پایینتر از آن دو تن قرار داده شود. اما با توجه به اینكه معدودی از بهترین چهرههای سیاسی تأثیری مشابه به تأثیر ناركونی بر جهان داشتهاند بنابراین ماركونی را باید سزاوار و شایسته رده بالایی در این فهرست دانست.
منبع:rasekhoon.net
ویدیو مرتبط :
المو
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
زندگینامه الكساندرگراهام بل،مخترع تلفن
3 مارس مصادف با تولد الكساندر گراهام بل، مخترع اسكاتلندی تلفن بود. شاید اگر یك روز تلفن خونمون قطع بشه، تازه پی به وجود پراهمیت این وسیله میبریم. تا اسم گراهام بل میآید، من یاد كارتونی میافتم كه زمان كودكی از تلویزیون درباره زندگینامه بل پخش میشد.
در 3 مارس 1847 در ادینبورگ اسكاتلند كودكی به دنیا آمد كه بعدها نامش همواره با یك كلمه عجین شد. تلفن!
خیلی فكر می كردند شاید قسمت است كه پسران خانواده پروفسور الكساندر ملویل بل همگی بر اثر سل بمیرند ولی گراهام عمرش به دنیا بود. گراهام كوچولو از سن 10 سالگی شروع به ایراد گرفتن از اسمش كرد. شاید او هم یك اسم سه قسمتی دوست داشت چرا كه در 11 سالگی پدرش را راضی كرد كه نام او را الكساندر گراهام نام نهد. اما تا آخر عمر همه او را با نام الك می شناختند.
شاید اگر John Herdman آنها را نصیحت نمی كرد كه به كارهای مفید پبردازند ما امروز تلفن نداشتیم. بل كوچك بعد از توبیخ شدن توسط همسایه خودشان ، جان ، به فكر كمك كردن به او افتاد. آن زمان جان در فكر پیدا كردن راهی برای تسهیل آسیاب كردن گندم بود. كلید در دستان كودك كنجكاو قصه ما بود. الكساندر یك ماشین ساخت كه به وسیله پدال ، گندم را آسیاب می كرد. كار در كارگاه كوچكی كه جان راه انداخته بود آغاز شد
الكساندر استعدادهای دیگری هم داشت. او به سرعت خود را در زمینه هنر و شعر نشان داد. با تشویق های مادر و آموزشهای غیر رسمی او سریعا الكساندر به استادی در خانواده بل تبدیل شد. دیگر همه او را به نام پیانیست خانواده بل می شناختند. به همین خاطر اكساندر روز به روز به مادر خود وابسته تر می شد. هر روز بیشتر از روز قبل!
مادر ناشنوا می شود
از سن 12 سالگی مادر الكساندر رو به ناشنوایی گذارد. هر روز بر میزان ناشنوایی مادر اضافه می شد. الكساندر بسیار از این واقعه تحت تاثیر قرار گرفت. مادر برای او ارزش بسیار بالایی داشت. بل كوچك شروع به یادگرفتن یك زبان انگشتی كرد كه باعث شد بتواند صحبتها را به مادر انتقال دهد. كم كم او موفق شد یك نوع تكنیك خاص ایجاد كند كه با صداهای خاصی را به راحتی به مادر مفاهیم را منتقل كند. كم كم علاقه به مادر ، الكساندر را به یك مبحث علاقه مند كرد. صدا شناسی!
كلا باید خانواده بل را خانواده سخنوران دانست. پدربزرگ و عمو پدر همه از اساتید سخنوری بریتانیا بودند. پدر رساله ای درباره اصئل سخن با كرو لالها نوشت كه در زمان خود یك رساله انقلابی بود. چه كسی می توانست بهتر از الكساندر نشان دهنده عملی بودن این رساله باشد؟ لب خوانی آموزش داده شده در این كتاب به الكساندر هم یاد داده شد و هر جا كه الكساندر قدرت خود را در لب خوانی به نمایش می گذارد همه در بهت و حیرت فرو می رفتند. لب خوانی زبانی مانند سانسكریت باعث جاودانگی لب خوانی شد!
دستگاهی كه صدا تولید می كرد
بعد از تحصیلات در كالج بود كه اكساندر یك چیز عجیب شنید. شخصی به نام بارون ولفگانگ فون كمپلن دستگاهی برای شبیه سازی صدای انسان ساخته است. الكساندر جوان سریعا كتابی از فون كمپلن را یافت و دست به ترجمه آلمانی به انگلیسی كتاب زد. بعد از ترجمه بسیار سخت كتاب آنها شروع به ساخت دستگاه كردند. در این قضیه برادر بزرگتر الكساندر یعنی ملویل هم به او كمك می كرد. قسمتهایی مانند نای، گلو، شش و لب به سختی ساخته شد اما هنوز یك مشكل برای دریافت جایزه ای كه پدر تعیین كرده بود وجود داشت. پدرشان گفته بود یك جایزه بزرگ برای آنها تدارك دیده است كه اگر بتوانند چنین كاری را بكنند به آنها خواهد داد. ساختن جمجمه ای كه بتواند حتی چند كلمه صدا را تولید كند بسیار طاقتفرسا بود. آنها بعد از هزاران بار تلاش توانست جمله "How are you grandma?" را بیان كنند. البته نتیجه یك ذره اشكال داشت. شاید اگر كسی جمله "Ow ah oo ga ma ma." را می شنید اصلا متوجه منظور نمی شد اما این برای اكساندر 19 ساله تازه شروع راه بود!
خانواده ای كه نابود شد
در 1865 وقتی خانواده به لندن مهاجرت كرد الكساندر به دفتر كارش رفت و تمام مدت را بر روی آزمایشهای خود كار كرد. تمام پاییز و زمستان او بر روی پروژه هایش كار می كرد و همینطور سلامتی اش رو به تحلیل می رفت. از آن طرف برادر كوچكش ادوارد با درد سل دست و پنجه نرم می كرد. الكساندر سال بعد كاملا حالش خوب شد ولی همیشه شانس با انسان یار نیست. ادوارد آنقدر خوش شانس نبود.
در سال 1867 بل به خانه بازگشت و بر روی امتحانات مدرك دانشگاهیش كار كرد. زمانی كه به خانه بازگشت برادر بزرگترش ملویل ازدواج كرده بود و مستقل شد. در سال 1870 ملویل هم به دست سل به برادرش ادوارد پیوست.
در همان سال الكساندر با بیوه ملویل و والدینش به كانادا مهاجرت كرد. در یك زمین 10.5 هكتاری كه در كانادا خریدند یك مزرعه ساختند. در مزرعه یك جایی هم ساخته شد. یك كارگاه برای آزمایشهایی برای كار با ناشنوایان.
او پیانویی طراحی كرد كه می توانست موزیكش را به وسیله الكتریسیته منتقل كند.او سعی كرد وسیله ای بسازد كه نه تنها نتهای موسیقی،بلكه كلمه های سخنرانی را نیز ارسال كند. اما داستان اصلی از سال 1874 شروع شد. در تابستان بل كار خود را بر روی ساخت صدانگار شروع كرد. صدا نگار صدای برخورد یك ضربه را كه برای آزمایش به یك شیشه زده می شد را توسط یك قلم بر روی یك ورقه ثبت كند. این كار با یك سری از اشكال نشان داده می شد ( مسلما همه ما چنین چیزهایی دیده ایم). در آن سال خطوط تلگراف با یك ترافیك عجیب دست به گریبان بود. باید راه دیگری پیدا می شد.
داستان شروع یك دوران
الكساندر یك شب تا دیر وقت مشغول كار بود كه ناگهان یك باتری واژگون میشود و اسید سولفوریك آن روی لباسهای او میریزد. بل با عصبانیت معاونش را صدا میكند در حالیكه او در كارگاه زیر شیروانی بود و در وضع عادی صدا به او نمیرسید، ولی وجود یك سیم تلگراف كه از كارگاه زیر شیروانی تا داخل اطاق خواب بل در طبقه پایین امتداد داشت باعث شد كه معاونش صدای او را بشنود. این سیم برای انتقال اصوات نتهای پیانو توسط الكساندر ساخته شده بود. توماس واتسون معاون بل بعد از تقریبا 40 سال این حادثه را اینطور بازگو میكند. برعكس اولین پیام تلگرافی مورس كه با جمله مقدس آنچه خدا اراده كرده است، شروع شد.
اولین تلفن ساخت گراهام بل
اولین پیام تلفنی بل با این جمله آقای واتسون بیا اینجا با تو كار دارم آغاز گردید. شاید اگر گراهام بل میدانست كه در آستانه یك اختراع بزرگی است اولین پیام خود را با یك جمله جالبی شروع میكرد. آن جمله تاریخی البته اولین جمله كامل بود كه از طریق سیم ارسال شده بود.
"Mr Watson - Come here - I want to see you"
داستان بل ادامه دارد. در ادامه این داستان بارها شاهد اختراعهای جالبی از بل خواهیم بود. اتفاقاتی كه دیگر برای الكساندر عجیب نبود. او در 29 سالگی تلفن را اختراع كرده بود و دیگر اختراع كردن به جزئی از روحیه او تبدیل شده بود.