دانش و فناوری
2 دقیقه پیش | گرفتن ویزای انگلیس در ایراناز زمانی که اخذ وقت سفارت انگلیس در تهران ممکن شد، بسیاری از مشکلات متقاضیان این ویزا نیز به فراموشی سپرده شد. اگر چه هنوز هم بعضی از متقاضیان این ویزا، به جهت تسریع مراحل ... |
2 دقیقه پیش | دوره مدیریت پروژه و کنترل پروژه با MSPپروژه چیست؟ پروژه به مجموعه ای از فعالیتها اطلاق می شود که برای رسیدن به هدف خاصی مانند ساختن یک برج، تاسیس یک بزرگراه، تولید یک نرم افزار و … انجام می شود. در همه پروژه ... |
افلاطون،نخستين معمار انديشه سياسی
اکثر مراکز معتبر آدکادميک و فکری دنيای امروز، کم و بيش اتفاق نظر دارند که در ميان انديشه پردازان بزرگ تاريخ جهان پنچ تن از اهميت و جايگاه ويژهای در شکل دادن به انديشه و معرفت کنونی جهان برخوردارند. ارسطو در راس آنها قرار دارد و سپس افلاطون که استاد وی بود در رده بعدی قرار میگيرد. سه متفکر بزرگ بعدی عبارتند از: کانت، نيچه و ويتگشتاين میباشند.
هنگامی که سقراط جام زهر را سرکشيد، افلاطون ۲۹ سال داشت. افلاطون دوران درازی شاگرد سقراط بود و جريان دادگاه استاد را با حساسيت و تاثر فراوان دنبال میکرد. محکوميت سقراط همچون يک متفکر و کهن سال ترين شهروند آتن از سوی هيئت ۵۰۰ نفره داوران ( با وجود اختلاف نظر زيادی که در ميان آنها بروز کرد) تاثير عميقی بر استنباط فلسفی افلاطون نهاد. اولين اثر افلاطون «دفاعيات سقراط» نام داشت. افلاطون پس از مرگ تراژيک استاد، مرکز فعاليتهای فلسفی و آموزشی خود موسوم به آکادمی را به خارج از آتن انتقال داد. کلمه آکادمی پس از افلاطون و تحت تاثير ابتکار او واژهای جهان گستر شد و همين امروز نيز به مراکز علمی و دانشگاهی اطلاق ميشود. افلاطون کلمه آکادمی را از نام آکادموسAcademus که يکی از قهرمانان و جنگجويان برجسته يونان باستان بود، برگرفته است. مهمترين علومی که در آکادمی مورد تدريس يا به بيان دقيقتر مورد گفتگو و آزمون و تمرين قرار میگرفتند، فلسفه، رياضی و تمرينات بدنی بودند. بدين ترتيب افلاطون حيطههای تازه تری را برای بحث و بررسی مورد توجه قرار داد و به همين دليل نخستين نطفههای تفکر و انديشه در علوم گوناگون مانند علوم تربيتی، علوم سياسی و نظريه دولت، منطق ، ديدگاه درباره زن، فلسفه، دانش و روح و روان آدمی از سوی افلاطون پی ريزی شده است. اما مهمترين موضوع آموزشی آکادمی، فلسفه بود که در يونانی به معنای عشق به معرفت و دانايی است.
افلاطون پس از محکوميت ظالمانه استادش سقراط به عدم حقانيت خشونت، باوری عميق يافت. آموزه عدم خشونت در زندگی سياسی و اجتماعی نقش اساسی در ذهنيت و افکار افلاطون حک کرد و با همين درک در عمر طولانی حوزههای گوناگون تفکر و شناخت را مد نظر قرار داد. افلاطون برای دستيابی به پاسخ مربوط به چگونه زيستن انسان همه حيطههای انسان شناسی و اخلاق تا نظام سياسی و عدالت را همراه با دانشجويانش در آکادمیهای فلسفی مورد گفتگو و تعمق قرار داد. اما بايد تاکيد کرد که پرسش مرکزی که سالها فکر افلاطون را بخود مشغول کرده بود اين بود که در جهان هستی که همه موجودات و جانوران و اشيا و طبيعت در حال دگرگونی و «فرّار»اند، آيا چيزی وجود دارد که فرّارناپذير، جاودانی و تغيير ناپذير باشد؟ در پاسخ به اين پرسش افلاطون اعلام کرد که همه آنچه در طبيعت موجود است «فرّار» است و دارای خواص تغيير ناپذير اساسی نيست. به باور او همه آنچه در ديد انسان وجود دارد در اثر زمان دگرگونی میيابد. بنابراين همه چيز بر اساس يک «شکل» پديد آمده است که آن شکل جاودان و مستقل از زمان است. افلاطون بر اين باور بود که مثلا قطعات اوليهای که برای خلق يک موجود زنده بعنوان نمونه اسب بکار ميايد، نمیتواند خود بخود و بدون وجود يک الگو و فکر کامل قادر به خلق اسب شده باشد. پس، بايد چنين قوه بزرگی در جايی وجود داشته باشد که بتواند همه اسبها را ، بدون اشتباه اسب بسازد و آن نيرو و يا آن چيز همان است که خود شامل تغيير نميشود. چنين نيروی همان است که «فرّار» نيست و جاودانی است.
ادامه اين شيوه استدلال افلاطون را به اين نتيجه رساند که آنچه جاودان است و تغييرناپذير است، چيزی جز ذهن انسان نيست. بنابراين ذهن انسان جايگاه ويژهای در انديشه افلاطون دارد. از همين نقطه حرکت است که افلاطون به «ايده کامل» رسيد که در ماورا جهان هستی قرار دارد. در تداوم رشته زنجير اين استدلالات سرانجام افلاطون به اين باور رسيد که آنچه ما از طبيعت میبينيم فاقد يک واقعيت عينی و تنها انعکاس و جز ناچيزی از آن «ايده کامل» است.
افلاطون علاقه وافری به رياضی داشت. زيرا نتيجه عمليات رياضی هر چند بار که تکرار شود، تغيير نميکند و از اين نظر آنرا «مطمئن ترين دانش» میناميد. اما بطور کلی افلاطون درباره دانستنیها و دستيابی انسان به معرفت واقعی بسيار شکاک بود و معتقد بود آنچه ذهن آدمی درک میکند چندان مطمئن نيست.
انسان شناسی افلاطون بر تقسيم اعضای بدن به سه قسمت استوار است: سر( مظهر عقل و تفکر)، سينه ( مظهر خواست و اراده ) و پايين تنه ( مظهر ميل و تمنا). هريک از اين سه قسمت گويای يک ايده آل انسانی نيز هستند. بعنوان نمونه عقل بايد در جستجوی ايده آل دانايی و زيرکی باشد. «اراده» بايد در جستجوی ايده آل شجاعت باشد. «ميل» بايد در جستجوی ايده آل مهار و عنان انسان در برابر تمناها باشد. اگر هر سه اين ايده آلها از سوی انسان دنبال شود، به وجود يک انسان معتدل منجر ميشود. بنابراينهارمونی و تعادل انسان برای افلاطون اهميت زيادی دارد و کسب آنرا از راه توجه به هر سه خواص اعضای بدن که در بالا آمد، ميسر ميداند.
نظريه دولت افلاطون نيز ادامه تفکر و نوع درک او در باره آدمی است. «سر جامعه» که حکومت آن است مظهر عقل و نماد بهترين نخبگان جامعه است. «سينه جامعه» شامل حکام و قوای انتظامی آن است. و «پايين تنه جامعه» شامل سربازان و دهقانان است.
نظريه دولت افلاطون نيز در هماهنگی با ديگر نظريات فلسفی، انسان شناسی و هستی شناسی وی قرار دارد. لذا افلاطون نخستين نظريه پردازی است که ميان همه ارکان باورها و برداشتهايش يک هماهنگی عقلی و انسجام و توازن واقعی به چشم میخورد. از اينرو جايگاه عقلا و فلاسفه در حکومت مهمترين عنصر «نظريه دولت» اوست.
انديشه سياسی افلاطون
افلاطون بدون ترديد معمار اصلی فلسفه سياسی است. آموزههای او بنا کننده انديشه منسجم سياسی است. نظريه دولت او در يک سازگاری سيستماتيک با قرائت او از انسان و جامعه و قرائت از عدالت و آرمان بشری قرار دارد. از همين رو آموزههای افلاطون طی قرنها منبع الهام و مورد بحث همه متفکران و معتبرترين محافل فلسفی و سياسی جهان بوده است. دو پايه اصلی تفکر سياسی افلاطون آميزش عقل و حکومت و نخبه گرايی است. به باور افلاطون همه انسانها از توانايی و استعداد يکسانی برخوردار نيستند. از اينرو «نخبگان» که نسبت به افراد عادی از نظر هوش و قوه رهبری برتری دارند شايسته ترين افراد برای بدست گرفتن امور کليدی جامعه بويژه در امر حکومت و قضاوت هستند و اصولا امر حکومت در انحصار زبدگان بايد باشد.
افلاطون معتقد است که اکثر انسانهای عادی، ساده بين، راحت طلب و فاقد توانايی کشف حقيقتاند و تنها عده اندکی آن هم پس از يک دوران بسيار طولانی آموزش و آزمايش و تربيت روحی، فکری و بدنی در سنين پس از پنجاه سالگی مجاز به مداخله در امر دشوار رهبری، حکومت و هدايت انسانها به سعادت و خوشبختیاند. دانش و اخلاق که تنها عده اندکی از زبدگان از عهده کسب شان بر ميايند مهمترين تضمين در برابر خطرات مهمی چون بی لياقتی، کژروی و فساد حکومت است. افلاطون در آرمانشهر خود يک نظم اجتماعی آرمانی را در برابر بشريت قرار ميدهد که دو پايه اصلی آن عبارت از عدالت و حکومت زبدگان است.
از نگاه افلاطون دمکراسی امری غير عقلايی است و آزادی موجب بحران در جامعه و مانع دستيابی به انسان ايده آل ميشود. اما آن نخبگانی که برای تربيت در آکادمیهای مخصوص جهت رهبری جامعه برگزيده ميشوند، از ديد افلاطون بايد از هرگونه تعلق طبقاتی و خانوادگی و داشتن اموال خصوصی و حتی امکان ازدواج منع شوند تا مبادا عدالت و حقيقت فدای انگيزههای ديگر شود. افلاطون در رساله «جمهوريت» معيارهايی جهت گزينش شايسته ترين افراد برای حکومت پيش میکشد که بعقيده برخی از انديشه پردازان مدرن از منابع اصلی الهام حکومتهای کمونيستی و فاشيستی در گزينش و تربيت کادرهای رهبری بوده است. افلاطون يک دمکراسی مستقيم و گفتگوی عقلايی در ميان گروه اندک نخبگان را در کنار شرايطی مانند جدايی قدرت از ثروت و «حکومت فيلسوفان» ضامن يک نظم اجتماعی آرمانی و عادلانه ميداند.
افلاطون از منظر امروز
انديشههای افلاطون پس از ۲۰۰۰ سال همچنان از پرنفوذترين آموزهها در دنيای سياست است. در جهان امروز بدون ترديد دو ايدئولوژی از نظر قدرت نفوذ و گستردگی و کارآمدی در راس آموزههای سياسی قرار دارند که عبارتند از ليبراليسم و افلاطونيسم (نخبه گرايی). گرچه کاربرد واژه افلاطونيسم چندان رايج نيست، اما خميرمايه اصلی انديشه افلاطون همان نخبه گرايی است که مترادف با افلاطونيسم است. جوهر اصلی انديشه افلاطون تاکيد اساسی بر نقش و جايگاه کليدی دانشمندان، کارشناسان و متخصصان در اداره امور جامعه است. افلاطون به رهبری جامعه توسط نخبگان و آموزش ديدگان باوری عميق دارد و معتقد است که قدرت گيری توده عوام که اسير احساسات و روزمره گرايیاند، شيرازه جامعه را از هم میگسلد و لذا قدرت واقعی بايد در اخيتار نخبگان قرار گيرد.
اما افلاطون به تفصيل درباره نخبگان توضيح ميدهد. منظور او از نخبگان نه نخبگان دينی و يا نخبگان خود گمارده بلکه کسانیاند که از راه زحمت فراوان به کسب دانش نائل شده و به انواع فضايل انسانی از جمله عدم سواستفاده از قدرت شخصی دست يافتهاند.
حضور انديشههای نخبه گرايانه افلاطون را امروز ميتوان در تمام حکومتهای دمکراتيک موجود جهان ملاحظه کرد که ترکيبی از منتخبين شهروندان و کارشناسان حوزههای گوناگون هستند. بعنوان مثال در اتحاديه اروپا بخش مهمی از امور از سوی کارشناسان و متفکرين اداره ميشود و بحث در باره توازن ميان دمکراسی مشارکتی و نخبه گرايی از مهمترين چالشهای آن است.
بايد خاطر نشان کرد که دو مشکل اساسی نظامهای دمکراتيک امروزی دنيا عبارت از تشکيل گروههای لابی و نيز کندی روند اجرای قانون است. تشکيل انواع گروههای لابی (گروههای فشار قانونی) در همه نظامهای دمکراتيک امروزی چوب لای چرخ گردش دمکراتيک امور میگذارد. اين گروهها که متشکل از نمايندگان مراکز گوناگون مالی، تجاری، ايدئولوژيک، مدنی و غيره میباشند با انواع شگردها بر تصميم گيری سياستمداران اثر میگذارند.
ثانيا کند بودن روند تصميم گيری و اجرای قوانين يکی ديگر از پديدههای نظامهای دمکراتيک است که شکايت ونارضايتی بسياری از شهروندان از ادارات را بر میانگيزد و عملکرد ضعيف مراکز تصميم گيری را باعث ميشود. بطور کلی روند قانونی حالتی کم سرعت دارد که نياز به تصميم گيری بخردانه و دمکراتيک و رايزنی از مهمترين علل آن است.
اين دو معضل اساسی دمکراسی در واقع هزينه سنگينی است که همه نظامهای دمکراتيک دنيا برای دفاع از خود بايد بپردازد. کند بودن روند کارها در نظام دموکراسی و هزينهای که قانونگرايی در بردارد، تقريبا همه روزه به زبانها و اشکال گوناگون مورد بحث جدی مطبوعات، انديشمندان، نظريه پردازان و فيلسوفان جهان امروز قرار دارد. در مورد گروههای لابی بايد گفت که اين معضل نه تنها در نظام سياسی امريکا بلکه در همه کشورهای وجود دارد. گروههای لابی که معمولا منافع گروهی يا اقتصادی و يا ايدئولوژيک معينی را نمايندگی میکنند به اشکال مختلف بر روند تصميم گيريها اثر میگذارند. شبکه پيچيده تصميم گيريها و آيين نامههای قابل تفسير و وجود افراد منفعت جو زمينههای حضور و اثر گذاری قابل توجه گروههای لابی يا فشار است که هيچ نظام سياسی دمکراتيک از آن در امان نيست. به همين مناسبت است که هربار اين معضلات ذاتی دمکراسی در موسسههای پژوهشی و نيز نهادهای تصميم گيرنده مورد بحث قرار میگيرد، دو آلترناتيو طبيعی در برابر آنها مطرح ميشود که يکی از آنها تصميم گيری کارشناسان و نخبگان و ديگری ايجاد نهادهای کنترل کننده قدرت است. مهمترين امتياز نخبه گرايی، تصميم گيری بر اساس دادههای کارشناسی و علمی و عقلی و نيز سرعت عمل و سلامت تصميم گيری بدون توجه به منافع گروههای فشار است. در حقيقت بسياری از جنبههای زبده گرايانه مورد نظر افلاطون در نظامهای سياسی امروزی کاربردی واقعی و تکميلی يافته است.
جهانی شدن يکی ديگر از تهديدهای مهم دمکراسی در جهان امروز بشمار ميايد. در اين ترديدی نيست که دمکراسی و مردم سالاری پروژهای ملی و تنظيم کننده حوزه روابط انتخاب کنندگان و منتخبين است. اما روند جهانی شدن شکاف ميان ايده آل و واقعيت در کارکرد دمکراسی را به ميزان چشمگيری افزايش ميدهد و منتخبين را نه در برابر انتخاب کنندگان بلکه در برابر ديگر بازيگرانی قرار ميدهد که منافعی جز انتخاب کنندگان راهنمای رفتار آنهاست.
از سوی ديگر يکی از ضعفهای کليدی انديشه نخبه گرايانه فقدان ساز و کارهای کنترل کننده در نظام نخبه گراست. اما افلاطون خود بر اين ضعف اساسی آگاه بود. به همين دليل وی يک شرط اساسی را برای تحقق نظام رهبری نخبگان مورد تاکيد جدی قرار داده است که عبارت از اين است که زمامداران حق داشتن خانواده و دارايی را نبايد داشته باشند. افلاطون بارها تاکيد میکند که در غير اينصورت دولتمداران منافع شخصی را بر منافع همگانی ترجيح خواهند داد. اما نبايد فراموش کرد که در سيستم فکری افلاطون انسانها بطور مادر زاد از استعدادهای متفاوت برخوردارند. به باور افلاطون اکثريت مردم از عقل لازم برای هدايت جامعه برخوردار نيستند و تنها عده اندکی دارای عقل، استعداد و توان رهبری جامعهاند.
بهرحال با گذشت بيش از ۲۰۰۰ سال از آموزههای افلاطون امروز ترديدی نيست که در عالم واقعی انسانی، وجود زبدگان مطلوب افلاطون که از زندگی خانوادگی و داشتن ثروت چشم بپوشند، تنها يک خواب و خيال است. اما دمکراسی با وجود ضعفهای درونی آن از امکانات و قابليتهای بسياری برای رشد همگانی افراد جامعه برخوردار است. لذا نخبه گرايی مورد نظر افلاطون از اين منظر که از دانش و توان زبدگان بايد برای تکميل دمکراسی و غلبه بر ضعفهای آن سود جست، همچنان اهميت خود را حفظ کرده و در سر هر آزمون و بزنگاه مهم سياسی روز آمد بودن خود را اثبات میکند. لذا امروزه در همه نظامهای دمکراتيک جهان اين توازن ميان مردم سالاری و زبده گرايی به اين شکل ايجاد گرديده است که حفظ مغزها و انديشهها و دادن جايگاهی مهم به آنان در نظام سياسی و اجتماعی همچون بهترين سرمايههای اجتماعی هر نظام دمکراتيک محسوب ميشود.
ویدیو مرتبط :
تمثیل غار افلاطون
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
لازمه نقدجهان غرب وجودآزادي درعرصه انديشه
سیدمحمد خاتمی:
لازمه نقد جهان غرب، وجود آزادي در عرصه انديشه است
اصلاحات مويد حرکت مدنی در جامعه است/ امتیاز مهم شهید مطهری"مرد زمان خود بودن" است/ شکل گرفتن یک فکر و فراگیر شدن آن با بخشنامه درست نمیشود/ شرط قطعی سامان دادن اندیشه دینی، آزادی و نداشتن فکر سیاسی و دولتی است.
ایلنا: رئیس موسسه بینالمللی گفتوگوی فرهنگها و تمدنها با بررسی وضعیت علوم انسانی و علوم جدید در کشور، با رد برخورد بخشنامهای با نظریات و صاحبنظران دارای نظرات مخالف، تنها راه برای سامان دادن به اندیشههای دینی و علوم انسانی را آزادی و نداشتن نگاه سیاسی و دولتی به این موضوع عنوان کرد.
به گزارش ايلنا، سيدمحمد خاتمي در دیدار با جمعی از دانشگاهیان، فرهنگیان و فعالان دانشجویی، با اشاره به سخنان شرکتکنندگان در نقد وضعیت کنونی و ذکر نام برخی از فرهنگیان و دانشجویان بازداشت شده، گفت: امروز تعداد کسانی که در بازداشت به سر میبرند، خیلی زیاد و بیسابقه است که باید به فکر همه آنها بود.
سيدمحمد خاتمي افزود: اغلب بازداشتشدگان کسانی هستند که علاقهمندی خود را به اصل نظام و ایران و احترام به مردم و پیشرفت کشور اثبات کردهاند و حتی سابقه مقابله و هزینه پرداختن در برابر کسانی که قصد توطئه علیه جمهوری اسلامی داشتند، دارند.
رئیس دولت اصلاحات با بیان اینکه «آنها انسانهایی هستند که میخواهند در فضایی آزاد که قانون اساسی نیز پیشبینی کرده، فعالیت کنند و این حق آنها است»، اظهار داشت: بعضیها شاید سابقه اصلاحطلبی هم نداشته باشند، ولی به خاطر اعتراض به پدیدهای که در جامعه بوده است یا اعتراض و انتقاد به رفتارها و سیاستهایی که اجرا میشود، گرفتار میشوند.
وی یادآور شد: این افراد بلافاصله متهم به اتهاماتی میشوند که شایسته دشمنان ایران و اسلام و انقلاب است، در حالیکه اینها کسانی هستند که حداقل علاقمند به ایران و مردم ایران و پایبند به قانون اساسی هستند و غالب آنان نیز مدافع اسلام و نظام وانقلابند.
رئیس بنیاد باران ادامه داد: امروز نباید بگوییم جریان خاص فکری در محدودیت و تنگنا قرار گرفته است، چرا که با بسیاری از افراد منتسب به جریانهای فکری متفاوت برخلاف ضوابط قانون اساسی و آیین دادرسی برخورد شده است.
خاتمی تصریح کرد: متاسفانه ادامه این فضا در کشور باعث آن میشود تا فضا برای کسانی باز شود که نه ما آنها را میپسندیم و نه قابل محاسبه است که چه خواهند کرد و اولین زیانکار در این میان نظام جمهوری اسلامی است که هزینه سنگینی نیز برای آن خواهد پرداخت و این رفتارها سبب میشود کسانیکه به آن علاقهمند بودند از آن دور شوند.
رئیسجمهور سابق کشورمان یادآور شد: اگر تذکری داده میشود برای حفظ نظام در مسیر درست و بازگشت از راههای غلطی است که طی میشود و متاسفانه به جاهای بدی ختم خواهد شد.
رئیس موسسه بینالمللی گفتگوی فرهنگها و تمدنها به مناسبت هفته معلم و نیز سالروز شهادت استاد شهید آیتالله مطهری و در پاسخ به تذکر و درخواست بعضی از حاضران در مورد سرنوشت علوم انسانی و اظهار نگرانی از برخوردهایی که به خصوص با بعضی از استادان این شاخه از علوم میشود، نظر خود را بیان کرد.
خاتمی اظهار داشت: این روزها جای شهید مطهری بسیار خالی است، گرچه نمیدانم اگر ایشان زنده بود؛ آیا در منصب و موقعیتی قرار میگرفت که بر پایه اندیشه روشن و منش والایش بتواند چهرهای مطلوبتر و بهتر از جمهوری اسلامیمان ارائه دهد و یا ایشان با مشکلاتی مواجه میشد، ولی به هر حال جای استاد خالی است.
وی افزود: ما در تاریخ فلسفه اصطلاحی داریم به نام معلم. ارسطو معلم اول است و فارابی معلم دوم. معلم کسی است که در همه علوم و رشتههای دانش بشری و همه فنون، صاحبنظر و دارای مهارت باشد.
رئیس دولت اصلاحات ادامه داد: البته این اصطلاح دیگر امروز با توجه به گستردهتر شدن دامنه دانش و معرفت بشری و پیدایش رشتهها و تخصصهای فراوان کاربرد موجه ندارد، چرا که یک نفر نمیتواند در همه شاخهها و شعبهها دارای تخصص باشد، بنابراین تعبیر معلم به آن معنا که در تاریخ علم میشود در مورد هیچکس مناسب نیست، ولي در حوزه معرفت اسلامی و دینی و تمام معارفی که نسبتی با دین پیدا میکند، میتوانیم به جرات عنوان معلم را به شهید آیتالله مطهری بدهیم. او انسانی بود که در عرفان، حکمت، فقه، تاریخ، کلام و تفسیر و در همه شاخهها و شعبهها ورود و خروج موفق نیز داشته است؛ ایشان با اینکه ذیفنون بود در همه رشتهها عمیق و دارای نظراتی جالب و ارزنده بود.
سيدمحمد خاتمي یادآور شد: از سوی دیگر امتیاز مهم شهید مطهری "مرد زمان خود بودن" است. منظورم از مرد زمان بودن، این است که دغدغه پرسشهای زمانه را داشتن و برای جستجوی پاسخی به این پرسشها تلاش کردن و این نکته بسیار مهمی است، به خصوص برای کسانی که با دین و معارف دینی سر و کار دارند جای استاد شهید پر نشده است، در حالیکه نیاز ما به او و امثال ایشان امروز بیش از دیروز است.
رئیس بنیاد باران در مورد علوم انسانی گفت: علوم انسانی اصطلاحی تازه و متعلق به عالم جدید است و در گذشته نبوده، همچنانکه دانش (Science) پدیده جدید است و با برنامهریزی و طراحی سیاستمداران و مدیران هم بوجود نیامده، بلکه مقتضای سیر تاریخی انسان بوده است و گرچه مبتنی بر مبادی و مبانی است که در جهاتی با مبادی و مبانی عالم دینی و دنیای سیاستمداران متفاوت و حتی در تضاد است، ولی راهکار مساله نفی و کنار گذاشتن علوم بطور کلی و علوم انسانی بطور خاص نیست.
وی تاکید کرد: نه ما میتوانیم همه درها را به روی تحقیقات و دستاوردهای فکری غرب ببندیم و نه چنین کاری مفید است.
رئیسجمهور سابق کشورمان ادامه داد: علوم انسانی اولا به مباحث بسیار جدی میپردازد که در گذشته نبوده و غفلت از آن یعنی غفلت از زمان خود و کسی که از زمان خود غفلت کند دچار "با خود بیگانگی" میشود و حاصل آن آشفتگی در ذهن و زندگی است.
وی افزود: ثانیا، علوم انسانی دستاوردهای بزرگی دارد و در بسیاری از امور کارهایی کرده است كه ما از آنها بینیاز نیستیم و نمیتوانیم از آنها غفلت کنیم.
رئیس موسسه بینالمللی گفتگوی فرهنگها و تمدنها تصریح کرد: اگر سخنی هست -که هست- بحث بر سر مبانی است. مسلما آن فردی که باور و بینش الهی دارد، جهان و انسان را بهگونهای میبیند که با جهان و انسان کسی که صاحب بینش مادی است، متفاوت است و نتایجی که این دو بینش به بار میآورد در خیلی از موارد با هم فرق دارد و باید به این امر توجه کرد.
خاتمی با تاکید دوباره بر اینکه «پس بحث بر سر مبانی است»، اظهار داشت: پرسش اصلی این است که مبانی ما به عنوان مسلمان ایرانی یا بهطور کلی مسلمان یا یکتاپرست و... چیست و مبادی و مبانی تفکر و تمدن غربی که بستر علوم انسانی بوده است، کدام است و آنچه در درجه اول اهمیت پیدا میکند شناخت خودمان از یکسو و شناخت غرب از سوی دیگر است.
وی ادامه داد: آیا غرب یک کل واحد منسجم و دارای مبانی فکری و مدنی واحد و مشخص است؟ گرچه بدون تردید در دوران جدید زندگی غربی بهصورتی شکل گرفته است که از بسیاری از ارزشهای الهی و اخلاق و منش دینی دور افتاده است، ولی شناخت مبانی فکر و زندگی جدید بسیار اهمیت دارد.
رئیس دولت اصلاحات تصریح کرد: به نظر من غرب هم اینک دچار بحران است و نشانه آن پساتجدد در برابر اندیشه و منش تجدد است که گرچه مکتب منسجم فکری ارائه نمیدهد، ولی نقدهای که به مدرنیته میکند بنیانشکن است، ولی تعجبآور است که کسانی بخواهند غرب را قبله آمال خود قرار دهند، در حالیکه خود غرب در جستجوی راههای دیگراست.
رئیس بنیاد باران افزود: از سوي ديگر مبانی ما چیست، آنچه ادعا میشود از سوی کیست و نظریهای سنجیده و دارای مقبولیت عمومی است؟ منظورم در عرصه فکری است؛ برداشت و ذهنیتی که از اسلام داریم چیست؟ آیا مبانی ما همان است که در حکمت اسلامی طرح شده و بسط یافته است؟ آیا همان است که حکمت مقایسه آن را نمایندگی میکند؟ پس این همه تکفیرها و تفسیقها چیست؟ مگر اکنون هم نظریاتی چون مکتب تفکیک مطرح نیست؟
خاتمی یادآور شد: آیا مبانی ما آن است که عرفان اسلامی بر آن استوار است یا آنچه اهل ظاهر بر آن تکیه دارند؟ پس قبلا باید مبانی را مشخص کنیم تا بر اساس آن مبانی غرب را مورد بحث و نقد قرار دهیم. معنای این کار هم نفی مطلق و ناسزاگویی نیست.
وی تاکید کرد: مگر میشود مبانی با بخشنامه و نظائر آن رد شود و سپس جا انداخته شود و تعمیم داده شود؟ از یاد نبریم که چه در دنیای اسلام چه جهانهایی دیگر تجربه تلخی در این زمینه وجود دارد. جهان اسلام از مشکلی به نام "محنه" رنج میبرد. آنها دستگاه تفتیش عقاید و محنه را به راه انداختهاند، از عقل طرفداری میکردند و نظرات "متقزله" را میپسندیدند، ولی بهرغم آن دیری نپایید که اشعریگری و ظاهرگرايی و نفی عقل (بهصورت خاصی) غالب شد و عقلیون در انزوا و اقلیت قرار گرفتند.
رئیس جمهور سابق کشورمان یادآور شد: بهطور کلی حکومت دینی این زمینه را دارد که به ظاهرگرايی روی آورد، چنانکه در جهان اسلام سنی چنین شد و تشیع و عدلیه که سخت وامدار عقل بودند و فلسفه و حکمت و عرفان در دامن عقل شیعی و البته عقلگرایان دیگر رشد کرد. وقتی حکومت شیعی روی کار آمد تا حدود زیادی فلسفه و مباحث عقلی مطرود شد و نوعی اخباریگری و ظاهرگرايی در صدر نشست تا قرنها بعد در حوزه فقه اسلامی باز اصولگرایی مورد توجه قرار گرفت.
خاتمی با تاکید بر اینکه «به هر حال فکر تا شکل بگیرد و فراگیر شود، فرآیندی دارد که باید طی شود و با بخشنامه درست نمیشود»، اظهار داشت: ولی اینها همه مانع از آن نیست که بحث در مبانی را سامان دهیم و وقتی مبانی مشخص شد خود به خود نتایج و مظاهر نیز از آن اثر میپذیرد.
وی تصریح کرد: ما باید اولا مبانی مسلم را بگیریم و با بحث و نقد آن را بسط دهیم، بهصورتیکه اولا برای هر اندیشمند قابل قبول و قانع کننده باشد، ثانیا بتواند نیازها و پرسشهای او را بهخصوص در زندگی عینی و عملی جواب دهد.
رئیس دولت اصلاحات تاکید کرد: برای اینکه ما بتوانیم مبانی دیگران را نقد کنیم و مبانی خود را بشناسیم و آن را سامان دهیم، لازمهاش وجود آزادی در عرصه اندیشه است تا در یک فضای آزاد بتوانیم به اندیشهای منسجم برسیم و عمده این کار باید در حوزههای علوم دینی صورت گیرد که کارهای نسبتا خوبی هم شده است، به شرط اینکه فضای سیاستزده بگذارد که از آن استفاده شود.
خاتمی ادامه داد: سازوکار سامان دادن اندیشه دینی نه با تقلید از بیگانگان یا تقلید از گذشتگان است و نه با تعصب و جمود نسبت دارد. شرط قطعی آن آزادی است و اینکه فکر سیاسی و دولتی در این مورد نشود.
وی با بیان اینکه «ما نیازمند دو نقد تمدن و تفکر غرب و نیز نقد سنت فکری خودمان هستیم»، اظهار داشت: آیا انچه به نام اسلام مطرح میشود، عین حقیقتی است که خداوند بر پیامبرش نازل فرموده است و برای بشر میخواسته است؟ اگر نیست چگونه میتوان اصل را از پیرایهها و لایههايی که به هر حال بشری است و زمان و مکان در آن موثر است، جدا کرد؟
رئیس بنیاد باران گفت: باید شجاعت نقد و نوآوری بهخصوص در حوزههای ما تقویت شود و چنانکه گفتم شرط آن آزادی و پرهیز از جمود و ظاهرپرستی در همه عرصههاست.
سيدمحمد خاتمی افزود: راهکار ما نفی مطلق علوم انسانی و علوم جدید و برخورد با کسانی که صاحب تخصص در این حوزهها هستند نیست، بلکه آنها هم باید بتوانند مسائل را مطرح کنند تا به فکر منسجم و پخته مناسبی برسیم.
رئیس دولت اصلاحات تاکید کرد: این امر یک کار رسمی اداری نیست، افکار و اندیشه و حتی توهمات از این راه حذف نمیشود، بلکه سبب میشود که سئوالات جوانان ما بیشتر شود و طبعا با وضعیتی که ارتباطات در جهان امروز دارد جوان میکوشد تا پاسخ خود را از جای دیگر بگیرد.
خاتمی سپس تصریح کرد:امتیاز شهید بزرگوار آیتالله مطهری شجاعت در طرح سئوالات و مسائل بود و همانگونه که گفتند اتفاقا ایشان معتقد بود که باید از صاحبنظران مكتبهاي دیگر که به آن مکاتب معتقدند و آنها را خوب میشناسند، بخواهیم بیایند مطالب خود را بیان کنند. به هر حال بحث روی مبانی علوم انسانی جدید بحث درست و راهگشا است.
رئیس جمهور سابق کشورمان با اشاره به وضعیت کنونی جامعه و مطالبی که حضار به آن اشاره کردند، اظهار داشت: در جامعه ما اعتراضاتی وجود دارد که با انکار یا برخورد نامناسب با آنها حل نمیشود. نادیده انگاشتن اعتراضات یا نسبتهای ناروا به معترضان دادن به معنی نبودن اعتراض نیست.
رئیس بنیاد باران یادآور شد: اصلاحات تایید کننده حرکت مدنی در جامعه است و قانون اساسی ما هم انتقاد و اعتراض را به رسمیت شناخته است و حکومت هم باید صددرصد در چارچوب قانون و ضوابط حرکت و عمل کند و اعتراض را مساوی با براندازی و فتنه نداند.
خاتمی ادامه داد: باز هم تاکید میکنم که راهحل درست مشکلات، آزادی زندانیان و جبران جفایی است که به دانشجویان، استادان، معلمان و مدیران و بسیاری از شهروندان شده است.
وی همچنین گفت: عبور از فضای امنیتی و ورود به فضای آزاد طبق موازین انقلاب اسلامی و قانون اساسی، رفع محدودیت از جریانها، احزاب و تشکلها و رسانهها، اندیشیدن تمهیدات لازم برای انتخابات مطلوب و خوب در آینده است.
رئیس جمهور سابق کشورمان با بیان اینکه «وضعیت کشور در جهات مختلف خوب نیست»، اظهار داشت: با شعار، مشکل حل نمیشود و لازمه رفع مشکلات اولا تن دادن همه به قانون اساسی است و ثانیا بهرهگیری از همه نیروها، استعدادها و امکانات برای حل مشکلات است.
خاتمی خاطرنشان کرد: اسلام، انقلاب و ایران عزیزند، مردم نیز صاحب حق و حرمت هستند، باید دلها به هم نزدیک شود تا انشالله همه بتوانیم به سوی حل مشکلات اساسی کشور و خدمت به انقلاب و مردم حرکت کنیم...../تحلیل:ایلنا