مذهبی


2 دقیقه پیش

دعای مشلول همراه ترجمه

دعای مشلول همراه ترجمه   موسوم به دعاى «الشاب المأخوذ بذنبه» [یعنى: جوانى كه به سبب گناهش گرفتار عذاب حق شده] این دعا از كتابهاى كفعمى و«مهج الدعوات» نقل شده، و دعایى ...
2 دقیقه پیش

رمزی برای استجابت دعا

یکی از این دعاهای ارزشمند، مناجات شریف شعبانیه است   بر اساس منابع روایی برترین و محبوب ترین کارها نزد خداوند متعال در بین بندگان خویش، دعا کردن معرفی شده است، از طرفی ...

کلمات و سخنان پیامبر اکرم (ص) همه وحى بوده است یا خیر؟



سخنان پیامبر,سخنان پیامبر اکرم,احادیث پیامبر

 آیا تمام کلمات و سخنان پیامبر اکرم (ص) وحى بوده است یا نه؟
به عبارت دیگر، آیا همه ی سخنانی که بر زبان مبارک رسول الله (ص) جاری می شد و به تبع آن افعال و اعمالی که از آن حضرت صادر می گردید، آموخته ها و تعالیمات الاهی بود که از طریق وحی به وی ابلاغ شده، یا این که آن حضرت خود گفته و سخنانی غیر از وحی دارد و یا باید سخنان آن حضرت را که مربوط به دین و احکام آن است و گفته هایی که مربوط به محاورت روزمره و عادی زندگی است، جدا کرد و میان این دو تفاوت قائل شد؟
پاسخ اجمالی
دیدگاه های صاحبنظران، در این زمینه متفاوت است:
برخی با توجه به اطلاق آیه ی 3 و 4 سوره ی نجم[i] معتقدند که: تمام سخنان و رفتار و کردار پیامبر (ص) از وحی ناشی شده است.
عده ای نیز بر این باورند که آیه ی 4 سوره ی نجم درباره ی قرآن کریم و آیاتی است که بر پیامبر (ص) نازل می شده، اگر چه سنت پیامبر حجت است و سخنان و رفتار و سکوت آن جناب از روی هوی و هوس نبوده است.
به نظر می رسد آنچه در این باب به طور مسلم می توان گفت این است که هیچ گاه رفتار و سیره ی پیامبر (ص) بدون اذن وحی نبوده، همان گونه که گفتار آن جناب این چنین بوده است و محاورت روزمره و عادی زندگی پیامبر (ص) هم از روی هوی و هوس نبوده است، در واقع محال بوده که بر دامن آن جناب در این وادی هم گرد گناه نشسته باشد.
[i] "و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی".
پاسخ تفصیلی
بدون تردید پیامبران الاهی رابطه ای خاص با خداوند متعال داشته اند و از طریق این ارتباط، احکام، قوانین و تعلیمات الاهی را دریافت کرده و به مردم ابلاغ می کردند.
حقیقت و ماهیت این رابطه، بسیار پیچیده است و بشر از درک آن عاجز است، البته این به معنای جهل مطلق انسان به این موضوع نیست. به بیان دیگر مسئله ی "وحی" از جمله موضوعاتی نیست که چون انسان قدرت شناخت کنه و حقیقت آن را ندارد، پس باید آن را رها کند، بلکه می تواند به اندازه ی گستره ی عقل، فهم و ادراک خود، پیرامون وحی و کلام خداوند کاوش نماید.
وحی در لغت: وحی اصل و قاعده ای برای رساندن "علم" و غیر آن است. ویژگی های وحی عبارت است از: اشاره ی سریع به نوشتار و رسالت و گاهی اعلام به رمز و تعریض، زمانی به صورت برهنه از ترکیب، اشاره به برخی اعضا و زمانی به الهام و کلام پنهان. بنابراین، پنهان، سریع و مرموز بودن از ارکان اصلی وحی به شمار می رود.[1]
حقیقت وحی: وحی غالباً از سنخ علم و ادراک است، نه از جنس تحریک و عمل، اگرچه انسان در هنگام عمل از مجاری فکر و اندیشه استمداد می جوید. علم و ادراک نحوه ی خاص وجود است که منزه از ماهیت است.
به عبارت دیگر، وحی مفهومی برگرفته از "ستی" است. از این رو، ماهیت ندارد و نمی توان آن را از طریق جنس و فصل و حد و رسم تعریف کرد. پس وحی منزه از آن است که تحت مقولات معروف ماهوی قرار گیرد. مفهوم وحی – مانند معنای هستی – دارای مصداقی است که آن مصداق، مراتب گوناگون و متفاوتی دارد.[2]
لذا تعریف هایی که برای وحی شده، تعریف شرح الاسمی است نه حقیقی. علاوه وحی یک ارتباط عادی نیست، تا درک آن برای همه امکان پذیر باشد.
تعریف وحی
علامه طباطبایی در تعریف وحی می فرماید: وحی شعور و درک ویژه است در باطن پیامبران که درک آن جز برای آحادی از انسان ها که مشمول عنایات الاهی قرار گرفته اند میسور نیست.[3]
وی در جای دیگر می نویسد: وحی عبارت است از امری خارق العاده از قبیل ادراکات باطنیه، شعور مرموزی است که از حواس ظاهر پوشیده است.[4]
در پاسخ به پرسش مطرح شده باید گفت:
دانشمندان اسلامی با استفاده از آیات و روایات نظریات مختلف و متفاوتی ارائه کرده اند:
عبدالرزاق لاهیجی در این باره می گوید: کسی اگر گمان کند که پیامبر (ص) در امری از امور، به رأی خود عمل کرده و منتظر وحی نبوده، هر آینه به غایت به امر نبوت و به حقیقت نبی، جاهل باشد و چنین کسی در نزد عقل خارج بودنش از مرتبه ی دین داری اقرب است، سیما که مخالف نص قرآن است (و ما ینطق عن الهوی[5]، ان هو الا وحی یوحی[6]) و تخصیص این به بعضی امور در نهایت رکاکت است، چه جمیع امور متعلقه به دین، در حاجت به اذن الاهی و وحی ربانی، علی السویه است و هرگاه پیامبر (ص) عمل به رأی خود نکند دیگری را چه یارای آن باشد.[7]
از تفسیر نمونه نیز چنین بر می آید که: این سخن قرآن "ان هو الا وحی یوحی" تنها در مورد آیات قرآن نیست، بلکه به قرینه ی آیات گذشته سنت پیامبر را نیز شامل می شود که نه تنها گفتار آن حضرت بلکه رفتار و کردار آن جناب نیز بر طبق وحی الاهی است؛ زیرا در آیات 3 و 4 سوره ی نجم، به صراحت بیان شده است: او از روی هوا سخن نمی گوید، هر چه می گوید وحی است.[8]
علامه طباطبائی در تفسیر آیه ی (و ما ینطق عن الهوی) می گوید: "ماینطق" مطلق است و مقتضای این اطلاق آن است که هوای نفس از تمام سخنان پیامبر نفی شده باشد، اما از آن جایی که در این آیات خطاب "صاحبکم"[9] به مشرکین است[10] به خاطر این قرینه ی مقامی باید گفت که منظور این است که آن جناب در آنچه شما مشرکین را به سوی آن می خواند و آنچه از قرآن برایتان تلاوت می کند، سخنانش ناشی از هوای نفس نیست، بلکه هرچه در این باب می گوید، وحیی است که خدای متعال به او نازل می کند.[11]
یعنی این آیه وحی بودن همه ی گفته های دینی[12] آن حضرت در مسائل ارشادی و جهان بینی و هدایت نه جزئیات دنیایی را، اثبات می نماید.[13]
البته این احتمال مردود است که حرف های عادی و اوامر و نواهی آن حضرت در امور فردی و خانوادگی، مثل این که پیامبر به همسرش بگوید، آن ظرف آب را به من بده، و... از روی هوای نفس بوده باشد،[14] پیامبر (ص) در این نوع سخنان نیز از پشتوانه ی عصمت برخوردار بود و خطا و اشتباه نداشته است.[15] لذا از گفتار و عمل[16] آن حضرت در چنین موضوعاتی، جواز و عدم منافات داشتن آن را با رضایت الاهی، استفاده می کنیم؛ زیرا اگر این اعمال اشکال داشت پیامبر آن را انجام نمی داد.
جهت مطالعه و بررسی بیشتر رجوع شود به: تأملات در علم اصول فقه، سلسله درس های خارج علم اصول، کتاب اوّل، دفتر پنجم، مبادی صدوری سنت، مرتبه و دامنه‏ى عصمت، ص 34- 67، استاد هادوی تهرانی.
[1] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ماده وحی.
[2]جهت آگاهی بیشتر در این زمینه، رجوع شود به: کتاب های وحی و نبوت در قرآن، جوادی آملی؛ مبانی کلامی اجتهاد در برداشت از قرآن کریم، هادوی تهرانی، ص 77-78.
[3]طباطبائی، محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج 2، ص 159.
[4] همان، ص 160؛ همچنین برای آگاهی بیشتر رجوع شود به استاد هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، ص 76- 78؛ خسرو پناه، عبدالحسین، قلمرو دین، ص 117- 130 و نمایه: وحى و کیفیت آن، سؤال 88.
[5]نجم، 3.
[6]نجم، 4.
[7]فیاض لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، ص 461.
[8]تفسیر نمونه، ج 22، ص 481.
[9]نجم، 2.
[10] مشرکینی که دعوت پیامبر و قرآنی را که بر ایشان می خواند، دروغ و افترا بر خدا می پنداشتند.
[11]طباطبائی، محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج 19، ص 42؛ حسینی طهرانی، سید محمد حسین، مهر تابان، ص 212- 213.
[12] یک عنصر دینى، عنصرى است که در سعادت واقعى انسان نقش دارد.
[13] جوادی آملی عبدالله، تفسیر موضوعی فرآن، سیره ی رسول اکرم (ص)در قرآن، ج 8، ص32.
[14]دقت شود که گفتار ما بالاتر از این سخن است که بعضی گفته اند که بدون تردید، وجود پیامبر اکرم (ص) علاوه بر ویژگی رسالت و نازل شدن وحی بر آن وجود مبارک، خود از افراد برجسته و ممتاز و با تجربه عصر و زمان خود بوده است. بنابراین می توانند دارای دو نوع سخن و گفتار باشد:
الف- سخنان و گفتار وحیانی مانند آیات قرآن و احادیث قدسی.
ب- سخنان حکیمانه عقلانی که از شخصیت ممتاز و عقلانی آن حضرت سرچشمه گرفته است.
[15] اگر چه نتوان دینی بودن آن را اثبات نمود و ملازمه ای بین آن دو قایل شد؛ یعنی گفته شود معصوم در هیچ موردى گرفتار غفلت، خطا، نسیان، و عصیان نمى‏شود، چه گفتار و رفتار او مربوط به یک امر دینى باشد و چه آنچه مى‏گوید یا انجام مى‏دهد، امرى غیر دینى باشد. بنابراین اگر معصوم حقیقتى را بیان نماید که عنصر دینى نباشد - مثلاً از یک مطلب علمى سخن بگوید -، قطعاً سخن او مطابق با واقع است. همان گونه که اگر مطلبى شرعى و دینى را بیان نماید، هیچ خطایى در سخن او نیست. تأملات در علم اصول فقه، کتاب اول، دفتر پنجم، مبادی صدوری سنت، مرتبه و دامنه‏ى عصمت، ص 35.
[16] از آیه "و ما ینطق عن الهوی" استفاده می شود که رفتار و سیره ی پیامبر (ص) هم علاوه بر گفتار آن جناب، هیچ گاه بدون اذن وحی نبوده است و اگر هم فرضا چنین معنای فراگیری را نتوانیم از این آیه استنباط کنیم از آیات دیگری مثل آیه ی 50 سوره ی انعام و آیات دیگر، چنین چیزی استظهار می شود. جوادی آملی عبدالله، تفسیر موضوعی فرآن، سیره ی رسول اکرم (ص) در قرآن، ج 8، ص 33.
منبع:islamquest.net


ویدیو مرتبط :
خیر الانام _ کلیپی تقدیم به ساحت پیامبر اکرم

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

مرگ پیامبر اکرم؛ رحلت یا شهادت؟!




 

مرگ پیامبر اکرم؛ رحلت یا شهادت؟!

 

قال الصادق علیه السلام: و ما من نبی و لا وصی و الّا شهید. (1)

 

آیا پیامبر اسلام به مرگ طبیعی از دنیا رفت یا شهیدش کردند؟ عده ای تلاش می کنند در جامعه مسلمین القا کنند پیامبر عمر طبیعی خودشان را کرد . کسی به ایشان قصد سوء نکرد. و این نظر خود را با تعبیر وفات و یا رحلت پیامبر ابراز می دارند؛ و متأسفانه در محافل شیعیان هر چند نادانسته و ناخواسته؛ چنین تعبیر می شود.

 

اما اولا باید بدانیم پیامبر را چندین بار ترور کردند. در اوایل بعثت مشرکان قصد حذف کردن فیزیکی ایشان را داشتند و در ادامه و مخصوصا بعد از هجرت به مدینه و استقرار حکومت اسلامی منافقین که طمع ریاست داشتند چندین بار سوء قصد به حضرت رسول کردند که ناکام ماند اما در آخر ایشان را مسموم و به شهادت رساندند و به قصد شوم خود رسیدند. ثانیا در عمل این مطلب را ابراز کنیم که پیامبر ما در بستر به مرگ طبیعی جان نداد بلکه شهید شدند. اما دلیل ادعای ما علاوه بر تاریخ صحیح صدر اسلام روایتی است که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: هیچ پیامبر و وصی پیامبری نیست الّا اینکه به شهادت می رسد. یعنی در راه خدا کشته خواهد شد. شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال روایتی در همین مضمون از امام صادق(علیه السلام) نقل می کنند و تصریح می کنند که روایت صحیحه است.


در ادامه روایاتی می آید که نشان دهنده شهادت حضرت ختمی مرتبت است:

 

عیون: ابا صلت هروى از حضرت رضا علیه السّلام نقل كرد كه فرمود هیچ یك از ما نیست مگر اینكه كشته مى‏شود. اعتقادات صدوق: می نویسد اعتقاد ما اینست كه پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) در جنگ خیبر مسموم‏ شد پیوسته این ناراحتى در آن جناب بازگشت می كرد تا بالاخره رگ گردنش بر اثر سمّ قطع شد. و از آن ناراحتى فوت شد.(2)

 

که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: هیچ پیامبر و وصی پیامبری نیست الّا اینکه به شهادت می رسد. یعنی در راه خدا کشته خواهد شد

 

كفایة الاثر: هشام بن محمّد از پدر خود نقل كرد كه حضرت امام حسن علیه السّلام پس از شهادت پدر خود امیر المؤمنین علیه السّلام در ضمن سخنرانى خود فرمود: پیامبر اكرم به من خبر داده كه امامت در اختیار دوازده امام از اهل بیت اوست كه برگزیده‏اند. هیچ كدام از ما نیست مگر اینكه یا مسموم مى‏شود و یا مقتول.(3) عده ای بر این نظرند (البته روایاتی هم مؤید نظرشان وجود دارد) زنی یهودی ایشان را مسموم کرد؛ اما تاریخ این مسمومیت تا لحظه شهادت زیاد است و با عقل جور در نمی آید. اما نظر دیگری هست که از درون امت اسلامی منافقین پیامبر را مسموم کردند. روایت ذیل اشاره به این نظر دارد: جبرئیل ابتدای سوره‏ى عنكبوت را بر حضرت رسول فرود آورد و گفت اى محمّد بخوان

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الم أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَكُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْكاذِبِینَ أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْكُمُونَ‏.(4)

 

رسول خدا به جبرئیل فرمود: این چه آزمایشى است جبرئیل عرض كرد اى محمّد همانا خداى تعالى تو را سلام می رساند و می فرماید: كه من پیامبرى پیش از تو نفرستادم مگر اینكه در پایان زندگیش جانشینى كه بجایش بنشیند برگزید و روش و احكامش را زنده كرد پس راستگویان آنانند كه فرمان رسول خدا را اجرا می كنند و آنان كه نافرمانى او را می كنند دروغگویانند. همانا اى محمّد نزدیك شده رفتن تو بسوى پروردگارت خدا فرمان می دهد به تو كه پس از خود على بن ابى طالب را براى امتت انتخاب كنى او جانشین تو است كه قیام به ارشاد و هدایت امت و رعیتت می كند. اگر امت پیروى او را كردند سالم خواهند ماند ...حذیفه گفت رسول خدا، على علیه السّلام را خواست و با او خلوت كرد همان روز و شب را علم و حكمتى كه خدا با وى سپرده بود او هم به على(علیه السلام) سپرد و او را آگاه كرد آنچه را كه جبرئیل گفته بود.


این داستان روزى بود كه پیامبر در خانه عایشه دختر ابو بكر بود، ... عایشه عرض كرد هم اكنون مرا آگاه فرما. در انجام وظیفه، من بر دیگران مقدم باشم و آنچه را كه صلاح من است بگیرم پیامبر فرمود به تو خبر می دهم اما به كسى نگوئى مگر آنگاه كه من فرمان خدا را در میان مردم اجرا كنم زیرا كه اگر تو این راز را نگه دارى، خداوند ترا در دنیا و آخرت نگاه می دارد و براى تو برترى هست در پیشى گرفتن و شتاب كردن بسوى ایمان بخدا و رسولش. و اگر ضایع و تباه كنى و مراعات نكنى آنچه را كه به تو گفته شد به پروردگارت كافر شده‏اى و پاداش تو ضایع مى‏شود و ذمه‏ى خدا و رسولش دورى و نیز تو از زیانكاران باشى و این كار زیان به خدا و رسولش وارد نمی كند پس خوب است تو پیمان ببندى كه سرّ این دستور را نگه دارى و ...

 

سپس پیامبر به همسرش عایشه فرمود: خداى تعالى به من خبر داده كه عمرم به پایان رسیده و فرمان داده كه على را بجاى خود نصب كنم، و او را پیشواى مردم قرار دهم...

 

عایشه تعهد سپرد كه راز را افشا نكند خداوند پیامبرش را بر آنچه در نهاد عایشه بود از آن راز كه با حفصه دختر عمر و اولی و دومی در میان گذاشت آگاه كرد. طولى نكشید كه حفصه را خبر داد هر یك از این دو خانم پدران خود را آگاه كردند آن دو گرد هم آمدند بسوى گروهى از منافقان و آزادشدگان دست رسول خدا فرستادند همه را از این راز آگاه كردند گروهى به گروه دیگرى روبرو شدند و گفتند همانا محمّد خیال دارد خلافت را در میان خاندان خود قرار دهد مانند روش پادشاهى كسرى قیصر تا پایان روزگار. نه به خدا در این زندگى دگر براى شما بهره‏اى نیست اگر این كار به مرحله‏ى اجرا برسد و خلافت به على بن ابى طالب واگذار شود همانا محمّد به ظاهر شما با شما معامله كرد. ولى على با شما آن طور كه خودش بخواهد با شما معامله می كند! خوب فكر كنید در این داستان راى خویش را در این باره پیش نظر آورید.
حضرت محمد (ص)

 

سخن در میانشان رد و بدل شد بسوى دومی رفتند افكار خویش را به گردش آوردند همه با یكدیگر متفق شدند، و سخن بدین جا رسید كه در گردنه‏ى هرشى شتر پیامبر را رم بدهند تا از شتر بیفتد و جان بسپارد. همین كار را در جنگ تبوك انجام دادند ولى خداوند شرّ آنان را از پیامبرش برگرداند. ایشان در كار رسول خدا اجتماع كردند از كشتن و مسموم‏ نمودن، و فریب دادن.(5)

 

این چند نمونه گویای قصد شوم منافقین در به شهادت رساندن پیامبر اسلام است تا خود بر مسلمانان حکمرانی کنند؛ و کردند آنچه می خواستند. و شد آنچه نباید می شد. وَ سَیَعْلَمُ‏ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون‏: و آنها كه ستم كردند به زودى مى‏دانند كه بازگشتشان به كجاست! (6)

 

منبع:tebyan.net

سید روح الله علوی

بخش عترت و سیره تبیان

پی نوشت ها:

1. بصائر الدرجات، محمد بن حسن بن فروخ صفار، ص 503، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم 1404 قمری .

2. ترجمه جلد هفتم بحارالانوار، ج‏5، ص 176 .

3. ترجمه جلد هفتم بحارالانوار، ج‏5، ص 178 .

4. سوره عنکبوت، آیه 1 - 3 .

5. ارشاد القلوب، ترجمه رضایى، ج‏2، ص 235- 238 .

6. سوره شعراء، آیه 227، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی .