مذهبی


2 دقیقه پیش

دعای مشلول همراه ترجمه

دعای مشلول همراه ترجمه   موسوم به دعاى «الشاب المأخوذ بذنبه» [یعنى: جوانى كه به سبب گناهش گرفتار عذاب حق شده] این دعا از كتابهاى كفعمى و«مهج الدعوات» نقل شده، و دعایى ...
2 دقیقه پیش

رمزی برای استجابت دعا

یکی از این دعاهای ارزشمند، مناجات شریف شعبانیه است   بر اساس منابع روایی برترین و محبوب ترین کارها نزد خداوند متعال در بین بندگان خویش، دعا کردن معرفی شده است، از طرفی ...

چرا خداوند در قرآن می فرماید: خداوند سرنوشت كسی را تغییر نمی دهد



دنیای بعد از مرگ,معاد روز قیامت

مقدرات شما قبل از هر چیز و هر كسی در دست خود شما است

 

خداوند در قرآن می فرماید: خداوند سرنوشت كسی را تغییر نمی دهد مگر اینكه خودش بخواهد و در جای دیگری آمده است: خداوند نمی خواهد آنها هدایت شوند رابطه این دو چیست؟

آیه «انّ الله لا یُغیِّرُ ما بقوم حتّی یغیّرو ما بانفسهم»[1] خداوند سرنوشت هیچ قومی و «ملّتی» را تغییر نمی دهد مگر آنكه آنها خود تغییر دهند، كه در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصری آمده است[2]، یك قانون كلی و عمومی را بیان می كند، قانونی سرنوشت ساز و حركت آفرین و هشدار دهنده!

این قانون كه یكی از پایه های اساسی جهان بینی و جامعه شناسی در اسلام است، به ما می گوید: مقدرات شما قبل از هر چیز و هر كسی در دست خود شما است و هرگونه تغییر و دگرگونی در خوشبختی و بدبختی اقوام در درجة اوّل به خود آنها بازگشت می كند.[3] و این یك سنّت تغییر ناپذیر الهی است.

 

فیض و رحمت خدا بیكران و عمومی و همگانی است، ولی به تناسب شایستگی ها و لیاقت ها به مردم می رسد. در ابتدا خدا نعمتهای مادّی و معنوی خویش را شامل حال اقوام می كند. چنانچه نعمتهای الهی را وسیله ای برای تكامل خویش ساختند و از آن در مسیر حق مدد گرفتند و شكر آن را كه همان استفادة صحیح است بجا آوردند، نعمتش را پایدار، بلكه افزون می سازد؛ امّا هنگامی كه این مواهب وسیله ای برای طغیان و سركشی و ظلم و بیدادگری و تبعیض و ناسپاسی و غرور و آلودگی گردد، در این هنگام نعمت ها را می گیرد و یا آن را تبدیل به بلا و مصیبت می كند.

 

بنابراین دگرگونیها همواره از ناحیة ما است وگرنه مواهب الهی زوال ناپذیر است.[4] پس آنچه كه این آیة شریفه در مقام بیان آن است این است كه سعادت و خوشبختی و شقاوت و بدبختی همة انسان ها و سرنوشت دنیوی و اخروی آنها را خودشان رقم می زنند. و خود راه ضلالت و گمراهی و یا هدایت و رستگاری را بر می گزینند.

در مقابل این آیات، آیات دیگری وجود دارد كه هدایت و ضلالت را به دست خداوند می داند:
«من یهد الله فهو المهتدی و مَن یُضلِل فأولئك هم الخاسرون»[5] آن كس را كه خدا هدایت كند هدایت یافته «واقعی» اوست و آن ها را كه گمراه سازد زیانكاران آنهایند.

یا در آیة 213 سورة بقره می خوانیم «و الله یهدی من یشاء الی صراط المستقیم» خداوند كسی را كه بخواهد به راه راست هدایت می كند. و در آیه 93 سورة نحل آمده است: «ولكن یضلّ من یشاء و یهدی من یشاء» ولی او هر كسی را بخواهد هدایت می كند و هر كسی را بخواهد گمراه. و شبیه این تعبیر كه هدایت و ضلالت را فعل خداوند می شمرد و هر دو را به او نسبت می دهد در بسیاری از آیات قرآن مجید به چشم می خورد.[6]

در مورد این كه رابطه بین این دو دسته از آیات و نحوة جمع آنها چگونه باید باشد، تفاسیر مختلفی[7] ارائه شده است. و ما در این جا دقیق ترین تعبیری كه با همة آیات هدایت و ضلالت سازگار است و همة آنها را به خوبی تعبیر می كند، بی آنكه كمترین خلاف ظاهری در آن باشد را، بیان می كنیم.

هدایت در لغت به معنای دلالت و راهنمائی تؤام با لطف و دقت است[8] و آن را به دو شعبه تقسیم كرده اند: «ارائه طریق» و «ایصال به مطلوب» و به تعبیر دیگر «هدایت تشریعی» و «هدایت تكوینی».

با این توضیح كه: گاه انسان راه را به كسی كه طالب آن است، با دقت تمام و لطف و عنایت نشان می دهد، اما پیمودن راه و رسیدن به مقصود به عهدة خود اوست. «هدایت تشریعی، ارائه طریق».

ولی گاه دست طالب را می گیرد و علاوه بر ارائه طریق او را به مقصد می رساند «هدایت تكوینی، ایصال به مطلوب». هدایت تشریعی به معنای ارائه طریق جنبة عمومی و همگانی دارد و هیچ قید و شرطی در آن نیست. چنانكه در آیة 3 سورة دهر آمده «انّا هدیناه السبیل اما شاكراً و اما كفوراً» ما راه را به انسان نشان دادیم خواه شكر گذاری كند یا كفران. و در آیة 51 آل عمران می خوانیم. و انك لتهدی الی صراط مستقیم: تو همة انسان را به صراط مستقیم دعوت می كنی.[9] 

دنیای بعد از مرگ

خداوند كسی را كه بخواهد به راه راست هدایت می كند

 

اما هدایت تكوینی به معنای ایصال به مقصود و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از تمام پیچ و خم های راه و حفظ و حمایت از آنها تا رساندن به ساحل نجات، كه موضوع بسیاری دیگر از آیات قرآن است، هرگز بی قید و شرط نمی باشد. این هدایت مخصوص گروهی است كه اوصاف آنها در قرآن بیان شده، و اضلال كه نقطه مقابل آن است نیز، مخصوص گروهی است كه اوصاف آنان نیز بیان گشته است.

گرچه بعضی از آیات مطلق است، ولی بسیاری دیگر از آیات قید و شرط آن را دقیقاً بیان كرده و هنگامی كه این آیات «مطلق» و «مقید» را كنار هم می چینیم مطلب كاملاً روشن می شود و هیچ ابهام و تردیدی در معنی آیات باقی نمی ماند و نه تنها با مسأله اختیار و آزادی ارادة انسان نسبت به سرنوشت خویش مخالف نیست بلكه آن را دقیقاً تأكید می كند.

 

قرآن مجید در یكی از آیات می گوید «یضلّ به كثیراً و یهدی به كثیراً و ما یضل به الّا الفاسقین» بوسیلة آن ضرب المثل، که قبل از این آیه بیان فرموده گروهی را گمراه و گروهی را هدایت می كند، اما جز فاسقان را گمراه نمی سازد. «بقره 26» كه در اینجا سرچمشة ظلالت فسق و خروج از طاعت و فرمان الهی شمرده شده است. و در جای دیگر می گوید: الله لایهدی القوم الظالمین، خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی كند. «بقره 258» در این جا تكیه روی مسأله ظلم شده است و آن را زمینه ساز ظلالت معرفی كرده است. و در جای دیگر می خوانیم: «والله لایهدی القوم الكافرینِ» «بقره 264» خداوند قوم كافر را هدایت نمی كند. در این جا كفر به عنوان زمینه ساز گمراهی ذكر شده است.

باز در آیة دیگر می خوانیم: «انّ الله لایهدی من هو كاذب كفّار» خداوند هدایت نمی كند كسی را كه دروغگو و كفران كننده است. «زمر 3» كه در این جا نیز دروغگویی و كفران را مقدمة ضلالت شمرده است.

و آیات دیگر از این قبیل كه ضلالت الهی را مخصوص كسی می شمرد كه دارای این اوصافند «كفر، ظلم، فسق، دروغ، اسراف، كفران» و تمام آیات دیگری كه به صورت مطلق ظلالت به خداوند متعال نسبت داده شده است مقیّد به این اوصاف می شود و ظلالت الهی هرگز بدون قید و شرط نمی باشد. اما این اسناد ظلالت به خدا عین اختیار بندگان و آزادی اراده آنها در متصّف شدن به چنین اوصافی است.[10] در مورد هدایت نیز شرط و اوصافی در قرآن آمده كه نشان می دهد آن هم بدون علّت و بر خلاف حكمت الهی نیست.

به هر حال مشیت الهی كه در آیات هدایت و ظلالت روی آن تكیه شده، هرگز به معنای مشیت بی دلیل و خالی از حكمت نیست؛ بلكه در هر مورد شرایط خاصی دارد كه آن را هماهنگ با حكیم بودن او می كند.


===========================
منبع:tebyan-zn.ir
[1] . رعد/ 11.
[2] . رعد/ 11، انفال/ 53.
[3] . مكارم شیرازی، ناصر با همكاری جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، دارالمكتب الاسلامیه، ج 10، ص 145.
[4] . همان، ج 7، ص 207.
[5] . اعراف/ 178.
[6] . به عنوان نمونه: فاطر/ 8، زمر/ 22، مدثر/ 21، بقره/ 272، انعام/ 88، یونس/ 25، رعد/ 27، ابراهیم/ 4 می توان نام برد.
[7] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 29، ص 464 ـ 463.
[8] . مترادف راغب مادّه «هدی»
[9] . تفسیر نمونه، همان، ج 19، ص 461 ـ 462.
[10] . همان، ص 466 ـ 464، با كمی دخل و تصرّف


ویدیو مرتبط :
خداوند عقل سالم عطا فرماید ان شاءالله

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

چرا خداوند در قرآن واژة تدبّر را فقط در مورد قرآن به كار برده است؟



تدبّر و تفکر,تدبّر در قرآن,تفکر در قرآن

واژة تدبّر كه چهار مورد در قرآن آمده[1] وتنها در مورد قرآن به كار رفته است و در مورد اشیاء دیگر به كار نرفته، ولی واژة فكر، هم در مورد قرآن به كار رفته وهم در مورد غیر قرآن. دربارة قرآن آنجا كه می‌فرماید:« وَأَنْزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ[2]؛ و ما این (= قرآن) را بر تو نازل كردیم تا آنچه را كه به سوی مردم نازل شده است، برای آنها روشن سازی و شاید اندیشه كنند.»


جهت این مسئله شاید تفاوتی باشد كه در معنای این دو كلمه (فكر و تدبر) وجود دارد.


 تدبّر را اندیشه كردن در عواقب و دنبال كار معنی نموده‌اند.[3] تدبّر گرفتن شیء بعد از شیء دیگر است و در مورد قرآن منظور این است كه در آیات قرآن یكی پس از دیگری تأمل كنید، هر قصه، حكم و حكمتی كه نازل شده است را یكی از پس از دیگری تأمل نمایید، محكم را در كنار متشابه و آیات سال اول را در كنار آیات سال بعدی قرار دهید، می‌بینید با اینكه قرآن در مدت 23 سال نازل  شده، ولی در آن اختلاف و تناقضی دیده نمی‌شود.[4]


ازسوی دیگر مراد از تدبّر دنبال كردن و ژرفای چیزی را درك كردن است، از آنجا كه قرآن دارای بطون (هفت بطن...) می‌باشد، معنای تدبّر رسیدن به ژرفای قرآن است و این ژرفا در طبیعت و امور دیگر وجود ندارد. افزون بر این فكر را به این صورت معنی نموده‌اند:«حركت و مرور بر معلومات موجود برای رسیدن به مجهولات»[5] و راغب نكتة دیگری اضافه نموده و آن این که، فكر و تفكّر در جایی به كار می‌رود كه بتوان از آن صورت ذهنی و قلبی پیدا كرد.[6]


با توجّه به این معنی می‌توان گفت: آن گاه كه انسان دربارة طبیعت و امثال آن می‌خواهد مطالعه كند، اطّلاعات قبلی دارد، باید از آن معلومات، مجهولات طبیعت را بفهمد و همین طور می تواند تصویری اجمالی از طبیعت داشته باشد، امّا در باره قرآن تدبّر شود، یعنی آیه به آیه خود قرآن ملاحظه شود با پیش‌ فرض‌های قبلی و معلومات پیش‌ساختة ذهنی نباید به سراغ قرآن رفت، از این گذشته تصویر ذهنی كامل از قرآن برای همه كس میسّر نیست، لذا كلمة تدبّر به كار رفته است نه تفكّر.

 

و آنجا که در مورد انزال گفته تفکر کنید شاید سرش همین باشد که انسان در مخلوقات الهی از قبل چیزهایی می داند و خداوند با نزول قرآن و یادآوری این که همه این موجودات آفریننده دارد ، مردم را به فکر وامی دارد.


=========================
پی نوشت ها:
[1] . نساء/ 82، محمّد/ 26، مؤمنون/ 68، ص/ 29.
[2] . نحل/ 44.
[3] . راغب اصفهانی، المفردات، تهران، دفتر نشر الكتاب، چاپ دوم، 1404، ص 165. و ر. ك: خلیل، العین، ‌قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1414 ص253.
[4] . طباطبایی، سید محمّد حسین، المیزان فی تفسیر المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ پنجم، 1403، ج 5، ص 19.
[5] . المیزان، همان، ج2، ص 248، و مفردات راغب، همان، ص 384.
[6] . مفردات راغب ، ص 384.