مذهبی
2 دقیقه پیش | دعای مشلول همراه ترجمهدعای مشلول همراه ترجمه موسوم به دعاى «الشاب المأخوذ بذنبه» [یعنى: جوانى كه به سبب گناهش گرفتار عذاب حق شده] این دعا از كتابهاى كفعمى و«مهج الدعوات» نقل شده، و دعایى ... |
2 دقیقه پیش | رمزی برای استجابت دعایکی از این دعاهای ارزشمند، مناجات شریف شعبانیه است بر اساس منابع روایی برترین و محبوب ترین کارها نزد خداوند متعال در بین بندگان خویش، دعا کردن معرفی شده است، از طرفی ... |
نیایش هنگام صبح و شام
الحمد لله الذی خلق اللیل و النهار بقوته .و میز بینهما بقدرته .و جعل لكل واحد منهما حدا محدودا ، و امدا ممدودا .یولج كل واحد منهما فی صاحبه ، و یولج صاحبه فیه بتقدیر منه للعباد فیما یغذوهم به ، و ینشئهم علیه .
فخلق لهم اللیل لیسكنوا فیه من حركات التعب و نهضات النصب ، و جعله لباسا لیلبسوا من راحته و منامه ، فیكون ذلك لهم جماما و قوة ، و لینالوا به لذة و شهوة .و خلق لهم النهار مبصرا لیبتغوا فیه من فضله ، و لیتسببوا الی رزقه ، و یسرحوا فی ارضه ، طلبا لما فیه نیل العاجل من دنیاهم ، و درك الاجل فی اخریهم .بكل ذلك یصلح شأنهم ، و یبلو اخبارهم ، و ینظر كیف هم فی اوقات طاعته ، و منازل فروضه ، و مواقع احكامه ، لیجزی الذین اساؤا بما عملوا ، و یجزی الذین احسنوا بالحسنی .اللهم فلك الحمد علی ما فلقت لنا من الاصباح ، و متعتنا به من ضوء النهار ، و بصرتنا من مطالب الاقوات ، و وقیتنا فیه من طوارق الافات .
اصبحنا و اصبحت الاشیاء كلها بجملتها لك : سماؤها و ارضها ، و ما بثثت فی كل واحد منهما ، ساكنه و متحركه ، و مقیمه و شاخصه ، و ما علا فی الهواء ، و ما كن تحت الثری .اصبحنا فی قبضتك یحوینا ملكك و سلطانك ، و تضمنا مشیتك ، و نتصرف عن امرك ، و نتقلب فی تدبیرك .لیس لنا من الامر الا ما قضیت ، و لا من الخیر الا ما اعطیت .و هذا یوم حادث جدید ، و هو علینا شاهد عتید ، ان احسنا ودعنا بحمد ، و ان اسانا فارقنا بذم .اللهم صل علی محمد و اله ، و ارزقنا حسن مصاحبته ، و اعصمنا من سوء مفارقته بارتكاب جریرة ، أو اقتراف صغیرة أو كبیرة .و اجزل لنا فیه من الحسنات ، و اخلنا فیه من السیئات ، و املأ لنا ما بین طرفیه حمدا و شكرا و اجرا و ذخرا و فضلا و احسانا .
اللهم یسر علی الكرام الكاتبین مؤنتنا ، و املأ لنا من حسناتنا صحائفنا ، و لا تخزنا عندهم بسوء اعمالنا .اللهم اجعل لنا فی كل ساعة من ساعاته حظا من عبادك ، و نصیبا من شكرك ، و شاهد صدق من ملائكتك .اللهم صل علی محمد و اله ، و احفظنا من بین ایدینا و من خلفنا و عن ایماننا و عن شمائلنا و من جمیع نواحینا ، حفظا عاصما من معصیتك ، هادیا الی طاعتك ، مستعملا لمحبتك .اللهم صل علی محمد و اله ، و وفقنا فی یومنا هذا و لیلتنا هذه و فی جمیع ایامنا لاستعمال الخیر ، و هجران الشر ، و شكر النعم ، و اتباع السنن ، و مجانبة البدع ، و الامر بالمعروف ، و النهی عن المنكر ، و حیاطة الاسلام ، و انتقاص الباطل و اذلاله ، و نصرة الحق و اعزازه ، و ارشاد الضال ، و معاونة الضعیف ، و ادراك اللهیف .اللهم صل علی محمد و اله ، و اجعله ایمن یوم عهدناه ، و افضل صاحب صحبناه ، و خیر وقت ظللنا فیه .و اجعلنا من ارضی من مر علیه اللیل و النهار من جملة خلقك ، اشكرهم لما اولیت من نعمك ، و اقومهم بما شرعت من شرائعك ، و اوقفهم عما حذرت من نهیك .
اللهم انی اشهدك و كفی بك شهیدا ، و اشهد سماءك و ارضك و من اسكنتهما من ملائكتك و سائر خلقك فی یومی هذا و ساعتی هذه و لیلتی هذه و مستقری هذا ، انی أشهد أنك أنت الله الذی لا إله إلا أنت ، قائم بالقسط ، عدل فی الحكم ، رؤف بالعباد ، مالك الملك ، رحیم بالخلق .و أن محمدا عبدك و رسولك و خیرتك من خلقك ، حملته رسالتك فاداها ، و امرته بالنصح لامته فنصح لها .اللهم فصل علی محمد و اله ، اكثرما صلیت علی احد من خلقك ، و اته عنا افضل ما اتیت احدا من عبادك ، و اجزه عنا افضل و اكرم ما جزیت احدا من انبیائك عن امته .إنك أنت المنان بالجسیم ، الغافر للعظیم ، و أنت ارحم من كل رحیم ، فصل علی محمد و اله الطیبین الطاهرین الاخیار الانجبین .
سپاس خدای را كه به قدرت خود شب و روز آفرید و به توانایی خویش بینشان فرق گذاشت ( هر یك را از دیگری جدا ساخت ، شب را تاریك و روز را روشن گردانید ) و برای هر یك از آن دو ( نسبت به اوقات و اماكن ) پایان معین و مدت معلوم قرار داد برای بندگان در آنچه كه آنها را به سبب آن روزی و با آن پرورششان می دهد هر یك از شب و روز را به همان اندازه ( كوتاهی و بلندی ) كه از جانب او تعیین گردیده جای یكدیگر می گمارد و شب را برای ایشان آفرید تا از جنبشهای رنج آور و دشواریهای خسته كننده ( روز ) بیارامند ، و آن را ( برای بندگان چون ) لباس و جامه گردانید تا در آن آرام گرفته بخوابند كه آن برایشان آسایش و توانایی است ، و تا به سبب آن خوشی و خوشگذرانی یابند ( در قرآن كریم " سوره 25 ، آیه 47 " فرماید :
و هو الذی جعل لكم اللیل لباسا یعنی و اوست خدایی كه شب را برای شما لباس گردانید ) و روز را برای ایشان بینا كننده ( روشن ) آفرید تا در آن فضل و احسان او را بطلبند ، و وسیله روزیش را به دست آورند ، و برای رسیدن به سود كنونی از دنیاشان و یافتن ( وسائل ) سود آینده ( سعادت همیشگی ) در آخرتشان در زمین او گردش نمایند به همه اینها حال ایشان را اصلاح و سازگار می نماید ، و اخبار آنان ( اعمال و كردارشان كه از خوبی و بدی آنها خبر می دهد ) را می آزماید ، و می نگرد كه اینان در اوقات طاعت ( واجب یا مستحب ) و در جاهای واجبات و موارد احكامش چگونه اند ( با آنان مانند كسی كه دیگری را می آزماید رفتار می نماید لیجزی الذین اساؤا بما عملوا ویجزی الذین احسنوا بالحسنی " سوره 53 ، آیه 31 " یعنی ) تا كسانی كه با كردارشان بد كرده و آنان كه با رفتار شایسته نیكویی نموده اند جزا دهد بار خدایا پس برای توست حمد و سپاس كه صبح را برای ما ( به روشنی روز ) شكافتی ( آشكار نمودی یا آن كه تاریكی صبح را شكافتی و آن را برای ما هویدا ساختی ) و به وسیله آن ما را از روشنی روز بهره مند گردانیدی ،
و به جاهایی كه روزیها به دست می آید بینا فرمودی ، و در آن از پیشامدهای بلا و سختیها نگهداشتی به صبح درآمدیم و همه چیزها از آسمان و زمینشان و آنچه در هر یك از آن دو پراكنده ساختی از آرام و جنبنده و ایستاده و رونده آن و آنچه در هوا بالا رفته و آنچه در زیر خاك پنهان است ، به صبح درآمدند در حالی كه همه ملك ( در اختیار ) تو هستیم به صبح درآمدیم در پنجه ( قدرت ) تو كه پادشاهی و تواناییت ما را فرامی گیرد ، و اراده و خواست تو ما را گرد می آورد ، و از روی امر و فرمان توست كه در كارها دست می بریم ، و در تدبیر تو ( آنچه بر وفق مصلحت قرار داده ای ) رفت و آمد می نماییم از هر سودی جز آنچه فرمان تو بر آن رفته ( آن را آفریده ای ) و از هر نیكی جز آنچه بخشیده ای برای ما نیست و این روز ( روز ) نو آمده و تازه ای است ( از این جمله پیداست كه این دعا را باید به هنگام صبح خواند ،
و بیان نشدن لفظ مساء در عنوان بعضی از صحیفه ها این سخن را تأیید می نماید ، و با بیان شدن آن در بیشتر از نسخه ها هم منافات ندارد ، زیرا مساء پایان روز است چنان كه صباح آغاز آن است ، و بنابراین آنچه گفته اند : سزاوار است هرگاه این دعا به هنگام شب خوانده شود به جای اصبحنا در جمله نهم و دهم امسینا بگویند ، لازم نیست اگر چه طریق احتیاط گفتن هر دو قسم است ) و آن بر ما گواه آماده ای است ، اگر نیكی كنیم با سپاسگزاری ما را بدرود می نماید و اگر بدی كنیم با نكوهش از ما جدا خواهد شد ( گفته اند : گفتار و گواهی دادن روز به زیان حال است و آنچه در آن واقع می شود در علم خدای تعالی به منزله شهادت و گواهی است ، پس سزاوار است مؤمن گفتار آن را به گوش دل بشنود و به مقتضای آن عمل نماید ، و گفته اند :
آن از باب تجسم ایام و اعمال در روز قیامت است و حق هم همین است چنان كه روایات بر آن گویاست ، و از آن جمله روایتی است كه سید علیخان " رحمه الله " در شرح صحیفه خود از كتاب كافی نقل نموده : حضرت صادق - علیه السلام - فرمود : روزی نیست كه بر پسر آدم بیاید جز آن كه به او می گوید : ای پسر آدم من روز نو آمده هستم و بر تو گواهم پس در من نیكو بگو و نیك انجام ده كه روز قیامت برای تو گواهی دهم و پس از این هرگز من را نخواهی دید ، بنابراین اگر كسی روزی كار بدی انجام داد و پس از آن پشیمان شد نباید بگوید : فلان روز ، روز بدی بود ، چون روز بد نكرده است ، و از این روست كه از پیغمبر - صلی الله علیه و آله - " چنان كه سید نعمت الله جزائری - رحمه الله - در كتاب نور الأنوار فرموده " روایت شده لا تسبوا الدهر فان الدهر هو الله " روزگار را دشنام ندهید كه روزگار خداست یعنی آن را خدا آفریده است " و این كه از پیغمبر یا ائمه معصومین - علهیم السلام - رسیده كه از بعضی روزها و دوری گزینید كه آن روز نحس و بداختر است دلالت دارد بر این كه دنبال فلان كار نروید كه انجام آن نیك نیست ) بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست ،
و نیكی همراه بودن با این روز را روزی ما گردان ، و ما را از بدی مفارقت و جدا شدن از آن بر اثر نافرمانی یا بجا آوردن گناه كوچك یا بزرگ نگهدار ( وصف نمودن امام - علیه السلام - گناه را به كوچك و بزرگ وصف اضافی است مانند بوسیدن زنی كه حرام است بوسیدن او كه گناه كوچك است نسبت به زنای با او و بزرگ است نسبت به نگاه كردن به او ، و همچنین است گناهانی كه در اخبار به نام كبائر تعیین شده مانند شرك به خدا و به ناحق دیگری را كشتن و خوردن ربا و مال یتیم ، وگرنه گناه ، كوچك و بزرگ نیست ، بلكه همه گناهان بزرگ است و كوچكی بعضی از آنها نسبت به دیگری است كه عقاب و كیفر آن بیشتر است ، از حضرت صادق - علیه السلام - روایت شده فرمود : الكبائر ، التی اوجب الله عز وجل النار علیها یعنی گناهان بزرگ آن است كه خدای عز وجل در برابر آنها آتش را واجب گردانیده ) و در این روز برای ما نیكیها را بیافزا ، و از بدیها تهی مان ساز ، و دو طرف ( اول تا آخر ) آن را برای ما از ستایش و سپاس و پاداش و اندوخته ( برای آخرت ) و بخشش و نیكی پر گردان بار خدایا زحمت و رنج ما را بر نویسندگان گرامی ( فرشتگانی كه اعمال را می نویسند ) آسان گردان ، و نامه های ( اعمال ) ما را از حسنات و نیكیهای ما پر ساز ، و ما را نزد آنان به بدی كردارهای خود رسوا مكن ( در قرآن كریم " سوره 81 ، آیه 10 " فرماید :
واذا الصحف نشرت یعنی و هنگامی كه نامه ها " ی اعمال كه فرشتگان نوشته اند " گشوده شود ، عبدالله ابن موسی ابن جعفر - علیه السلام - گفته : از پدرم پرسیدم آیا هرگاه بنده اراده كند كه گناه یا كار نیكی بجا آورد و فرشته " كه بر اعمال او گماشته شده اند " علم به آن دارند ؟ فرمود : آیا بوی پلید و بوی پاكیزه یكسان است ؟ گفتم : نه ، فرمود : بنده هرگاه اراده نیكو نماید نفس او با بوی پاكیزه بیرون شود ، پس فرشته سمت راست به فرشته سمت چپ می گوید : درنگ كن كه اراده نیكو نموده ، و چون آن را بجا آورد زبانش قلم و آب دهانش سیاهی " مركب " گردد و آن فرشته آن حسنه را برای او می نویسد ، و هرگاه اراده گناه كند نفس او با بوی پلید بیرون آید ، پس فرشته سمت چپ به فرشته سمت راست می گوید : درنگ كن كه اراده بدی نموده ، و چون آن را بجای آورد زبانش قلم و آب دهانش سیاهی شود و آن فرشته آن را برای او ثبت نماید )
بار خدایا در هر ساعتی از ساعتهای این روز بهره ای از بندگانت و بهره ای از سپاسگزاریت ، و گواه راستی از فرشتگانت برای ما قرار ده ( توفیق حسنات به ما عطا فرما تا فرشته برای ما گواهی دهد ، و عرب هرگاه چیزی را بستاید آن را به صدق و راستی اضافه می نماید ) بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست ، و ما را از ( دامهای شیطان و از هر پیشامدی در ) پیش رو و پشت سر و از اطراف راست و چپ و از همه جوانبمان نگهداری كن ، نگهداری كه از نافرمانی تو نگهدارنده و به طاعت و بندگی تو راهنما و برای دوستی به تو به كار برده شود بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست ، و ما را در این روز و این شب و همه روزهامان توفیق عطا فرما برای انجام نیكی و دوری از بدی و سپاسگزاری از نعمتها و پیروی از سنتها ( واجبات و مستحبات ) و ترك بدعتها ( احداث چیزهایی در دین كه از دین نیست ) و امر به معروف ( واداشتن به پسندیده : واجب و مستحب ) و نهی از منكر ( بازداشتن از زشتیها : حرام و مكروه ) و حفظ و نگهداری ( اصول و فروع ) اسلام ، و نكوهش باطل و نادرستی و خوار نمودن آن ، و یاری حق و گرامی گردانیدن آن ، و راهنمایی گمراه ، و كمك ناتوان ، و رسیدن به فریاد ستم رسیده بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست ، و این روز را مباركترین روزی گردان كه ما به آن برخورده ایم ، و برترین همراهی كه ما با آن همراه شده ایم ، و بهترین وقتی كه ( با گفتار و كردار نیك ) در آن به سر برده ایم و ما را خشنودترین كسان از گرده آفریدگانت كه شب و روز بر آنها گذشته قرار ده ،
سپاسگزارنده ترین ایشان به نعمتهایی كه عطا كرده ای ، و پایدارترین آنها به احكامی كه ( به وسیله پیغمبرانت ) بیان فرمودی ، و جلوگیرترین آنان از نهیی كه از آن ترسانیدی ( برای آن كیفر قرار دادی ) بار خدایا تو را گواه می گیرم و تو بس هستی برای گواهی ، و گواه می گیرم آسمان و زمینت و كسانی از فرشتگان و سایر آفریدگانت را كه در آن دو جا داده ای در این روز و این ساعت و این شب و در این جایگاه خود به این كه گواهی می دهم تو خدایی می باشی كه جز تو خدایی نیست ، تویی به پا دارنده عدالت و برابر دارنده در حكم و مهربان به بندگان و دارنده هر ملك و پادشاهی ، و رحم كننده به آفریده شدگانت و گواهی می دهم كه محمد بنده و فرستاده و برگزیده از آفریدگان توست ، او را به رساندن پیغام خود ( بندگان ) واداشتی پس آن را ( به مردم ) رساند ،
و به پند دادن به امتش امر فرمودی پس آنها را پند داد بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست بیش از آنچه بر كسی از آفریدگانت درود فرستاده ای ، و از جانب ما به او عطا كن بهترین چیزی كه بر كسی از بندگانت عطا كرده ای ، و به او پاداش ده برترین و گرامی ترین پاداشی كه به هر یك از پیغمبرانت از جانب امتش به او داده ای زیرا تویی بسیار بخشنده نعمت بزرگ ، و آمرزنده برای ( گناه ) بزرگ ، و تو از هر مهربان مهربانتری ، پس بر محمد و آل او كه ( از هر عیب و نقصی ) پاك و پاكیزه و نیكان و گرامی ترین ( خلق ) اند درود فرست .
صحیفه سجادیه
منبع:tebyan.net
ویدیو مرتبط :
حاج یعقوب حقیقت پور شام غریبان حضرت سید الشهدا دعا و نیایش محرم 1389 تهران 5
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
شام و شرمندگي
دايي عباس تازه با نغمه ازدواج كرده بود. دايي، از اولين سفر بعد از ازدواجش كه برگشت، مرا صدا زد و گفت:
«برو خونه نغمه خانوم اينها بگو كه من اومدم، ايشالّاشب تشريف ميآرم.»
بي بي كه شنيد به دايي تشر زد: «كجا؟ اولاً تشريف ميآرم نه، خدمت ميرسم. بعدشم مگه شهر هرته؟ كجا خدمت ميرسي؟! مگر تو از پشت كوه اومدي؟! ديدن نامزد، اون هم بار اول خرج داره! كسي كه پيغام ميبره نبايد دست خالي بره، شگون نداره!»
دايي درمانده و حيران، بِر و بِر و هاج و واج نگاهش ميكرد. بيبي گفت: «حالا اول راهي، خيلي چيزها بايد ياد بگيري. صبر كن ببينم چيزي تو خونه دارم!»
رفت سراغ همان صندوق بزرگش كه هميشه خدا درش قفل بود؛ از آن قفلهاي پيچ پيچي. روي صندوق پر بود از پولك و آينه. پولكهاي آينهاي، بيبي را هزار قسمت ميكردند و ميكشيدند به طرف خود. وقتي داشتيم از آبادان مهاجرت ميكرديم، همه دارايياش را بيبي توي صندوق جا داد. من تا قم، عقب كاميون دايي عباس، روي صندوق بيبي خوابيدم.
بيبي لباسها و پارچههاي صندوق را ريخت بيرون. بوي نفتالين هواي اتاق را پر كرد. يك تكه پارچه پيراهني پيدا كرد. به آن گلاب زد، توي يك پارچه زريبافي پيچيد و گذاشت توي سيني. از من خواست چند شاخه رز از باغچه بچينم. رزها پژمرده و شل و ول بود، ولي ياسها، تازه و پرعطر. بيبي گلها را به صورت ضربدري گذاشت روي بقچه. خواست كادو را بدهد دست من ولي پشيمان شد:
-تو با اين ريخت و وضعت ميخواي آبروي ما رو ببري!؟ برو لااقل يه آبي به سر و صورتت بزن، اين موهاي گيج و شلختهات رو هم شونه كن. شدي عينهو جوجه تيغي.
هرچه گفتند انجام دادم و آماده شدم. مادر گفت:
-خوب گوش هاتو باز كن ببين چي ميگم. اول زنگ خونه رو ميزني، گوشت به منه؟
-ها بله.
-اگه آقاي طلوعي درو باز كرد ميگي سلام. حالتون خوبه؟ خانوم خوبن؟ عروس خانوم خوبن؟ آقاهمايون حالشون خوبه؟ نغمه خانوم حالشون خوبه؟ اگه اون هم حال ما رو پرسيد، شر و ور نگيها. فقط بگو الحمدلله. فهميدي چي گفتم؟
بيبي گفت:
-اگه مامانِ نغمه درو باز كرد، همينها رو ميگي، منتها حال آقاي طلوعي رو هم ميپرسي و سلام ميرسوني.
گفتم:
-خب اگه آقاهمايون يا نغمه خانوم و آواخانوم درو باز كردن چي بگم؟
صداي دايي عباس درآمد كه:
-تو چهقدر خِرِفتي بچه! خب هر كي درو باز كرد حال بقيه رو از اون بپرس. اين كار سختيه؟
مادر گفت:
-اگه گفتن سلام برسون، چي ميگي؟
-اين كه معلومه، خب ميگم باشه.
مادر عصباني شد و گفت:
-خدايا، اين ديگه كيه؟ باشه چيه؟ تو كي ميخواي بزرگ بشي بچه؟ بايد بگي سلامت باشيد. هديه رو كه ميدي، ميگي دايي عباسم خواست اجازه بگيره امشب خدمت برسه. اگه هديه رو قبول كردن يعني داماد بياد، ولي اگه قبول نكردن، يعني آمادگي ندارن يا رسمشون نيست. ما كه از رسم و رسومشون خبر نداريم. ما آباداني هستيم، اونها رشتياند.
دايي عباس گفت:«رشتي نه، فومني.»
بيبي گفت: «چه فرقي ميكنه حالا!»
مادر گفت:
-اگر آقاي طلوعي يا خانومش درو باز كردن بگو، غلامتون دايي عباسم خواست اگه اجازه بديد امشب خدمت برسه.
دايي عباس عصباني شد و گفت:
-چي ميگي آبجي؟ از كيسه خليفه ميبخشي!؟ من نوكر و غلام هيچكس نيستم. آقاي خودم بودم، هستم و خواهم بود، يعني چه!؟ زن گرفتيم، ارباب كه نگرفتيم! ما از اسب افتاديم، از اصل كه نيفتاديم.
بيبي گفت:
-اينها رسم و رسوم و تعارفه مادر!
دايي چانهام را مشت كرد و گفت:همين كه ميگم. سلام ميكني، كادو رو ميدي ميگي قابل نداره، دايي عباسم خواست شب تشريف بياره خونه شما.
مادر و بيبي خنديدند. مادر زود لبش را گزيد و جلوي خندهاش را گرفت، ولي بيبي آنقدر دهانش را باز كرد كه هر دو دندان كرسي ته دهانش پيدا شد. بيبي گفت:
-مادرجون، آدم كه نبايد بگه تشريف ميآرم. بايد بگه خدمت ميرسم. اينها رسمه.
دايي عباس كه حوصلهاش سر رفته بود گفت:
-خيلي خب، كادو رو بده، هرجور دلت ميخواد احوالپرسي كن، فقط گند نزن!
بيبي به دايي عباس گفت:
-ميشه تو دخالت نكني؟ اينها تحصيل كردهاند، با آدم درسخونده بايد مثل خودش رفتار كرد.
گفتم:« فقط يه سؤال ميپرسم و بعد ميرم.»
دايي همه باد توي سينه و دهانش را داد بيرون: «پوف...!» يعني خيلي خنگي! پرسيدم:
-اگه وقتي در زدم، يكدفعه پنجتاشون با هم ريختن دمِ در، چي بگم!؟
بيبي گفت:
-مگه قوم مغولن كه يكدفعه بريزن سر تو؟!
از حالت راه رفتن، دور خود چرخيدن و لاالهالاالله گفتن دايي عباس فهميدم كه ديگر دارد قاطي ميكند. با غيظ آمد جلو، كادو را از دستم گرفت و گفت:
-اصلاً من اگه بگم غلط كردم، نميخوام برم خونه اونها كي رو بايد ببينم؟!
مادر پارچه را برداشت گذاشت توي سيني، داد دستم و گفت:
-برو، تو هرچي زودتر بري حرف و حديث كمتره!
از خانه زدم بيرون. خدا خدا ميكردم اصلاً خانه نباشند. نميدانم چرا در يك قدمي خانهشان يكدفعه قلبم انگار آمد تو گلويم و راه گلويم را بست. قلبم مثل موتور آب چاه به پِت و پِت افتاد. يكباره همه سفارشها را قاطي كردم. برگشتم. فكر كردم برگردم بهشان بگويم رفتم، در زدم، نبودند خانه. بعد فكر كردم فايدهاي ندارد. يك ساعت ديگر ميگويند دوباره بردار ببر. لابد كلي هم تعارف تازه يادشان ميآيد.
سنگيني بار سفارشها، زبانم را محكم چسبانده بود به كف دهانم. زنگ خانهشان را آنقدر كوتاه زدم كه خودم هم صدايش را نشنيدم. چيزي كه ازش ميترسيدم، همان هم پيش آمد. عروس خودش در را باز كرد! آوا هم پشت سرش بود. دستپاچه شدم. لالموني گرفتم. از آوا خجالت ميكشم. هروقت ميبينمش دست و پايم را گم ميكنم. كادو را ميان زمين و هوا، بالاي دستهاي عروس خانم، رها كردم و گفتم: «الحمدلله» و پا گذاشتم به فرار! پشت سرم را هم نگاه نكردم. يك نفس دويدم تا خانه. تا رسيدم خانه، همه دورم حلقه زدند. انگار خبرهاي دست اولي از آن دنيا آورده باشم. يكصدا با هم پرسيدند: «چي شد؟» زبانم پس كشيده بود به طرف حلقم و راه گلويم را بسته بود. دايي عباس چانهام را توي مشت محكم و بزرگش گرفت. چانه را كه بگيرد، مثل موم توي دستش اسير ميشوي. گفت:
-چي شد؟
-دادم بهِش.
-خب اينو كه همه ميدونيم، ميگم چي شد؟ كي اومد گرفت؟ تو چي گفتي؟ اون چي گفت؟
حالم خوب نبود. گيج ميزدم. گفتم:«دستشويي دارم.» دايي عباس عصباني شد و گفت:
-حالا واجبه؟
-نميتونم وايسم.
پايش را محكم كوبيد زمين و گفت:
-خيلي خب، خير سرت برو و زود بيا!
مادر آمد در دستشويي را زد و گفت:
-معلومه چهكار ميكني اينجا؟! دستشويي كه اين همه طول نميكشه! همه نشستن منتظر توئن، تو اومدي نشستي اينجا؟!
با اعتراض گفتم:
-دست خودم كه نيست.
-زود بيا مادر. داييت ناراحته. از همين جا نميتوني بگي چي شد؟ چي گفتن؟
-كادو رو دادم دست خودش.
-دست كي؟ خودش كيه؟
-عروس ديگه.
-چيزي نگفت؟
-گفت: خيلي ممنون، دستتون درد نكنه، سلام برسون، تشريف بياريد.
-يعني كيا تشريف بيارن؟
-همه ديگه.
-مطمئني؟
-آره.
3- شب، همگي با هم رفتيم خانه عروس. تا ساعت يازده از شام خبري نبود. بيبي در گوشي به مادرم گفت:
-مثل اينكه از شام خبري نيست!
-شايد رسمشون نيست!
طلوعي و زنش، در گوشي پچپچ كردند و بعد طلوعي گفت:
-با اجازهتون من يه چند دقيقهاي ميرم و برميگردم.
زن طلوعي گفت:
-شرمنده شدم والله، اگه ميدونستيم تشريف ميآريد، شام تهيه ميديديم.
نگاهها همه روي من آوار شد. بيبي كه بلند شد، دايي عباس و مادرم هم بلند شدند. نغمه و مادرش نگذاشتند. نغمه گفت:
- بابا رفت شام بگيره، الان ميآد. ببخشيد تو رو خدا، غافلگير شديم.
همه چيز توي خونه بود، فقط كافي بود باخبر ميشديم تشريف ميآريد.
دايي عباس و بيبي يكجوري به من نگاه ميكردند كه انگار من بايد به آنها شام ميدادم!