مذهبی


2 دقیقه پیش

دعای مشلول همراه ترجمه

دعای مشلول همراه ترجمه   موسوم به دعاى «الشاب المأخوذ بذنبه» [یعنى: جوانى كه به سبب گناهش گرفتار عذاب حق شده] این دعا از كتابهاى كفعمى و«مهج الدعوات» نقل شده، و دعایى ...
2 دقیقه پیش

رمزی برای استجابت دعا

یکی از این دعاهای ارزشمند، مناجات شریف شعبانیه است   بر اساس منابع روایی برترین و محبوب ترین کارها نزد خداوند متعال در بین بندگان خویش، دعا کردن معرفی شده است، از طرفی ...

زندگینامه حضرت هُوشَع (ع) یکی از پیامبران الهی



زندگینامه حضرت هُوشَع (ع),مزار حضرت هُوشَع (ع),هوشَع نبی(ع)

حضرت هوشَع (علیه السلام) از پیامبران قوم بنی اسرائیل بود

 

زندگینامه حضرت هُوشَع  (علیه السلام)
حضرت هُوشَع (ع) که بود؟
حضرت هوشَع (علیه السلام) از پیامبران الهی است که بر قوم بنی اسرائیل مبعوث گردید. نام حضرت هوشَع (ع) در قرآن کریم نیامده، ولی در انجیل برنابا با تلفظ «هُوشَع» و در کتاب هوشع نبی (علیه السلام) با تلفظ «هُوشَع» از او یاد شده است.(1) در انجیل برنابا آمده است که حضرت هوشَع (ع) امیر سِبطِ نفتالی بود (2) و محل اقامت او در نزدیکی کوه کَرمِل (در شمال غربی فلسطین).

 

حضرت هوشَع (ع) چهارده سال عمر داشت که ارثیه ی خود را فروخت و به فقرا بخشید و به خدمت حضرت حَجَّی (علیه السلام) رفت. هوشع نبی بسیار به تلاوت تورات و صدقه دادن علاقه مند بود تا آن جا که برای او جز دو جامه باقی نماند و چنان شد که روزی دزدان سوریه دست یغما بر سرزمین فلسطین گشوده، پسر بیوه زنی را به اسارت بردند و به طور اتفاقی در آن وقت، هوشَع (علیه السلام) برای گردآوری هیزم به صحرا می رفت که به آن بیوه زن برخورد که می گریست و از ماجرا خبردار شد.

 

پس حضرت هوشَع (ع) خود را به بردگی فروخت و بهایش را به آن بیوه زن که از واقعه ی اخیر بی خبر بود، داد و او فِدیه پرداخت و پسرش را آزاد ساخت. اما خریدار هوشَع (علیه السلام) او را با خود به منزلش در بیت المقدس برد. حجی نبی (علیه السلام) از غیبت هوشَع (علیه السلام) دلگیر شد، پس فرشته ی خداوند او را آگاه ساخت و حجی (علیه السلام) سخت گریست و سپس به همراهی دو تن از شاگردانش به سوی بیت المقدس روان شدند و در دروازه شهر حضرت هوشَع (ع) را دیدند که باری از نان بر پشت دارد تا به کارگران تاکستان آقای خود برساند.

 

آن گاه حَجَّی (علیه السلام) با هوشَع (علیه السلام) به خانه آقای او رفت و چون آن مرد حجی را شناخت، خشنود شد و گفت: فرخند باد خدای ما که پیغمبر خود را به خانه من فرستاده است و خواست که دست حَجَّی (علیه السلام) را ببوسد، اما حَجَّی (علیه السلام) فرمود: ای برادر، دست غلامی را که خریده ای ببوس، زیرا او بهتر از من است و سپس به تمام ماجرا او را خبر داد و آن مرد هوشَع نبی (علیه السلام) را آزاد کرد.(3)

 

مزار حضرت هوشَع (ع)

از سال های پایانی عمر حضرت هوشَع (علیه السلام) و مدفن او اطلاعی در دست نیست، اما مزاری منسوب به حضرت هوشَع (ع) در غرب اردن وجود دارد. این بقعه در شهرک «زی» در نزدیکی شهر «سَلْط» در غرب اردن واقع شده است. عمارت بقعه مبارکه، بنایی ساده از لاشه سنگ و ملاط گچ است و دو گنبد کوچک دارد که در زیر یکی از گنبدها، قبر منسوب به حضرت هوشَع (علیه السلام) به طول 10 متر و ارتفاع 1/20 متر قرار گرفته است. در کنار این بقعه مسجد و کتابخانه ای نیز به تازگی ساخته شده است.

 

انتساب این بقعه به حضرت هوشَع پیغمبر (علیه السلام) بر اساس اطلاعات بومی است و سند مستحکمی در این باره وجود ندارد و شاید به همین دلیل است که برخی از زائران، این مقبره را به حضرت یوشَع بن نون (علیه السلام) ــ وصی حضرت موسی (علیه السلام) ــ نسبت می دهند و حال آن که حضرت یوشَع (علیه السلام) در کوه های شمالی فلسطین به خاک سپرده شده و این اشتباه شاید به دلیل شباهت تلفظ «هُوشَع» و «یُوشَع» پیش آمده است.

 

 -------------------------------------------------
پی نوشت ها :
1ــ انجیل برنابا، 2/187، 5، 11؛ 5/67؛ کتاب هوشع، 1/1.
2ــ سبط نفتالی، یکی از اسباط دوازده گانه ی بنی اسرائیل است.
3ــ انجیل برنابا، 1/187ــ 34.
منبع: رامین نژاد؛ رامین، (1387)، مزار پیامبران، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، چاپ اول.

منبع : rasekhoon.net


ویدیو مرتبط :
توهین به ادیان و پیامبران الهی ( قاصدان صلح )

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

زندگینامه حضرت ابوالفضل



 

زندگینامه حضرت ابوالفضل

 

عباس،فرزند علی و امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود.مادرش فاطمه، دختر حزام بن خالد بود که نیاکانش همه از دلیر مردان عرب بوده و در شجاعت و دلیری در دنیای عرب مشهور بوده اند.

 

امام علی( ع ) ده سال پس از وفات حضرت فاطمه ، با امّ البنین ازدواج کرد. خواستگاری این ازدواج را برادرش عقیل انجام داد .

 

می گویند هنگام ورود امّ البنین به خانه علی (ع) امام حسن و حسین بیمار بودند و او از آنان پرستاری کرد تا خوب شدند.امّ البنین اجازه نمی داد که اورا فاطمه صدا کنندزیرا می ترسید یاد غم های فاطمه برای علی و فرزندانش زنده شود و باعث ناراحتی آنان شود .

 

ثمره ازدواج علی(ع) با فاطمه بنت حزام،چهار پسر به نام های عباس،عون ، جعفر و عثمان بود که بزرگترین آن ها عبّاس بود.فاطمه را به علت داشتن این چهارپسر،امّ البنین(مادر پسران) نامیده اند.امّ البنین آن چنان به امیرالمؤمنین وفادار بودکه پس از شهادت آن حضرت ، شوهر دیگری اختیارنکردبا آن که بیش از بیست سال پس از آن حضرت زنده بود .

 

وقتی عباس به دنیا آمد،امام علی(ع) در گوش او اذان و اقامه خواند،نام خدا و رسول را به گوش او خواند و نام او را عباس نهاد . امام گاه گاهی قنداق عباس را در آغوش می گرفت، بازوانش را می بوسید و گریه می کرد .روزی امّ البنین علّت این گریه را پرسید ؛ امام در جواب فرمود : این دست ها در راه کمک به حسین قطع خواهند شد .

 

عباس در خانه علی و در دامان مادری با ایمان و وفادار و در کنار حسن و حسین (ع) رشد کرد واز این خاندان پاک درس های بزرگ انسانیت، شهادت و صداقت آموخت .

 

روزی حضرت علی (ع) ، عباس خرد سال را در کنار خود نشاند و به او گفت : بگو یک . عباس گفت : یک . امام فرمود : بگو دو . عباس از گفتن خودداری کرد. وقتی امام علت را جویا شدجواب داد : شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام ، دو بگویم .

 

عباس نه تنها در قامت رشید بود،بلکه در خِرَد برتر و در جلوه های انسانی هم رشید بود.او به یقین می دانست که برای چه روز عظیمی ذخیره شده و می دانست که برای عاشورا به دنیا آمده است .

 

عباس در سنین دوازده تا چهارده سالگی،زمانی که علی ( ع ) با دشمنان درگیر بود،در برخی از جنگ ها شرکت داشته و با آن که زیاداجازه جهاد به اوداده نمی شد،ولی درهمان نوجوانی حریف قهرمانان نامی عرب بوده است:

 

در یکی از روزهای جنگ صفّین،نوجوانی نقابدار از سپاه علی (ع) به میدان آمد.ترس و دلهره  سپاه معاویه رادربرگرفت.هر کس ازدیگری می پرسید این نوجوان کیست که این طورشجاعانه  پابه میدان جنگ نهاده است ؟ از سپاه معاویه کسی جرأت نکرد پا به میدان بگذارد.معاویه به سردار نامی خود،ابن شعثاء،دستور داد تا به جنگ این نوجوان برود؛ ابن شعثاء در جواب گفت: مرا حریف ده هزار نفردرجنگ می دانند،چگونه مرا به جنگ با کودکی می فرستی؟بهتر است یکی ازپسرانم رابرای کشتن او بفرستیم.معاویه قبول کردو ابن شعثاء فرزند بزرگ خود را برای جنگ بااین نوجوان به میدان فرستاد.امّا او دریک چشم به هم زدن به دست این نوجوان کشته شد.ابن شعثاء فرزنددوم خودرا فرستاد،او نیز کشته شدو به این ترتیب هرهفت پسراو کشته   شدندوخود اوبا عصبانیّت پا به میدان گذاشت وبه آن نوجوان دلاور گفت:تو پسران مرا کشتی ، به خدا قسم پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند.ولی خوداونیزدرمدّت کوتاهی به پسرانش پیوست.همه با تعجّب به این نوجوان شجاع نگاه می کردند. امام(ع) اورا پیش خودخواندونقاب او را برداشت وپیشانی اورا بوسید.همه با تعجّب دیدند که او عباس پسر امیرالمؤمنین است.

 

همچنین درجنگ صفین،زمانی که سپاه معاویه راه آب رابه روی امیرالمؤمنین و سپاهش بسته بودند؛امام (ع) جمعی رابه فرماندهی امام حسین (ع) جهت باز کردن راه فرستادکه عباس هم در آن جمع حاضر بوده و در رکاب برادرش جنگیده است .

 

عباس چهارده ساله بودکه پدرش درواقعه محراب خونین کوفه دررمضان سال چهلم هجری به  شهادت رسید.او با چشمانی اشکبار و خاطری اندوهگین،شاهد دفن شبانه و پنهانی پدرش بوده است.او هرگز توصیه ای راکه پدرش در شب 21 ماه رمضان در آستانه شهادتش به عباس کرد ، از یاد نبرد . آری امام از او خواست که در عاشورا و در کربلا برادرش حسین را تنها نگذارد.

 
پس از شهادت امام علی (ع) عباس سال های تلخ امامت برادرش حسن (ع) را هم تجربه کرد.

 

سالهایی که حیله گری های معاویه و ستم های امویان اوج گرفته بود و بسیاری از یاران وفادار امام علی و امام حسن (ع)،از جمله حجر بن عدی و عمرو بن حمق به شهادت رسیدند.دورانی که وعّاظ در منبر ها معاویه را مدح و به علی (ع) ناسزا می گفتند .

 

وقتی امام حسن(ع) مسموم و شهید شد . عباس24 سال داشت.شهادت امام حسن بار دیگر بنی هاشم راسوگوار کرد عباس نیز به همراه خاندان پیامبر در غم واندوه ازدست دادن برادرش متأثّر و اندوهگین شد . عباس چند سال بعد از شهادت پدرش ، در سن هیجده سالگی با لُبابه دختر عبداللّه بن عبّاس ازدواج کرد . عبداللّه راوی حدیث و از شاگردان لایق و برجسته علی (ع) بود و لبابه در محیطی عرفانی و مذهبی تولدو رشد یافته بود.حاصل ازدواج عباس بالبابه دو فرزند به نامهای عبیداللّه و فضل بود.میگویند بعد از تولد فضل به عباس لقب ابوالفضل (پدر فضل ) دادند. امّا برخی دیگر عقیده دارند عباس به خاطر فضل بی پایانش به این لقب خوانده می شود .

 

عباس درهمه دوران زندگی اش،همراه برادرش امام حسین(ع) بود.او جوانی خودرا صرف خدمت به امام حسین (ع) کرد.او درمیان جوانان بنی هاشم شکوه و احترام خاصّی داشت و آنان مانند پروانه هایی برگرد شمع عباس حلقه ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند.آنان حدودسی نفر بودند و در رکاب امام حسن و حسین (ع) همواره آماده شهادت و حماسه بودند .

 

پس از مرگ معاویه،هنگامی که حاکم مدینه امام حسین رابه دارالإماره دعوت کردتاپیام یزید را به او تسلیم نماید،عباس به همراه این سی نفردر بیرون ازدارالإماره حاضر بودندو ترس ازحضور آنان باعث شد که در آن روز هیچ خطری امام را تهدید نکند.

 

عباس سرپرستی قافله امام حسین را در کوچ به کربلا بر عهده داشت .او در کربلا حماسه ای آفرید که تاریخ نظیر آن را در برگ های خود ندارد . او با پس زدن امان نامه امویان بزرگترین درس وفاداری به معشوق را در جامعه انسانی به یادگار گذاشت .

 

در روز عاشورا و در صحرای سوزان کربلا ، عباس با دیدن لبهای خشکیده و چشمان اشکبار  فرزندان امام (ع) ، بی اختیار مشک آب را بر دوش گرفت و رفت تا بزرگترین امتحان زندگی اش را پس دهد . اورفت و با شجاعت صف دشمن را شکست،خود را به آب فرات رساند، مشک را پر کرد و با لبهایی تشنه به آب ضلال فرات نظاره کرد،جرأت نکرد جرعه ای بنوشد.چون حسین و فرزندانش تشنه بودند و شایسته نبود او قبل از آن ها خود را سیراب کند .

 

دشمن خوب می دانست که تا بازوان عباس بر تن اوست،توان برابری با او را ندارند.به همین علّت بازوان عباس هدف قرار گرفت.عباس برای حفظ آب دو دست خود را از دست دادوبا ضربه های دشمنان از اسب به پایین افتاد .امام حسین(ع)خود را به بالین عباس رساندواو در آغوش برادر به دیدار محبوب شتافت و امام را با کوله باری ازغم و اندوه درکربلا تنها گذاشت.عباس در موقع شهادت 35 سال داشت .

 

امام سجّاد (ع) درباره عمویش عبّاس چنین می فرماید:خداوند،عمویم عباس را رحمت کند که درراه برادرش ایثارو فداکاری کرد و ازجان خود گذشت.چنان فداکاری کردکه دو دستش قطع شد.

 

خداوند نیز به او همانندجعفر بن ابی طالب،درمقابل آن دو دست قطع شده،دو بال عطا کردکه با آن ها در بهشت با فرشتگان پرواز کند.عباس نزد خدا، مقام و منزلتی داردبس بزرگ،که همه شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه می خورند و رشک می برند .