مذهبی
2 دقیقه پیش | دعای مشلول همراه ترجمهدعای مشلول همراه ترجمه موسوم به دعاى «الشاب المأخوذ بذنبه» [یعنى: جوانى كه به سبب گناهش گرفتار عذاب حق شده] این دعا از كتابهاى كفعمى و«مهج الدعوات» نقل شده، و دعایى ... |
2 دقیقه پیش | رمزی برای استجابت دعایکی از این دعاهای ارزشمند، مناجات شریف شعبانیه است بر اساس منابع روایی برترین و محبوب ترین کارها نزد خداوند متعال در بین بندگان خویش، دعا کردن معرفی شده است، از طرفی ... |
زندگینامه حضرت نوح (ع)
زندگینامه حضرت نوح (ع)
وى نوح فرزند لامك فرزند متوشلخ فرزند اخنوخ (ادریس) است. و نسب او به شیت فرزند آدم (ع) مىرسد تاریخ نویسان بر این باورند كه حضرت نوح (ع) اولین رسولى است كه خداى سبحان او را به سوى اهل زمین فرستاد، و به او فرمانداد تا قومش را آگاه كند و آنان را از عذاب خدا برحذر نماید .
چنان كه در قرآن مجید آمده است : «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم (وگفتیم) آگاه كن قومخود را قبل از آن كه ایشان را عذابى دردناك بیاید»[1] .
و در آیة دیگرى آمده است :«و ما تا رسولى نفرستیم هرگز كسى را عذاب نكنیم»[2] .
در برخى از روایتها آمده است كه نوح(ع) نخستین هشدار دهندة و رسول بود ولى از آیة :«و چون قوم نوح رسولان راتكذیب كردند آنها را غرق كردیم.» چنین بر مىآید، كه قبل از نوح نیز فرستادگانى وجود داشتهاند .
امام محمّد باقر (ع) در حدیثى كه صاحب كتاب اكمال الدین و اتمام النعمه روایتكرده است مىفرماید : «ما بین آدم و نوح ده نسل بود كه همة آنان پیامبر بودند.»[3] . نام نوح (ع) درچهل و سه مورد در قرآن كریم ذكر شده است و داستان كامل او در بسیارى از سورههاى قرآن آمده است كه از جملة این سورها، اعراف ، هود ، مؤمنون ، شعراء ، و قمر هستند . وهم چنین سورةخاصى به نام او وجود دارد. و تمام اینسوره اشاره دارد به بعثت ، رسالت و روش دعوت او و گفتگوهایى كه با قومش داشتهاست.
پرستش بتها
پرستش بتها در بین قوم نوح رایج بود . و آنان در گمراهى و كفر بهسر مىبردند .پس خداوند نوح (ع) را به سوى قومش فرستاد، تا آنان را به سوى خدا دعوت كند. او چنین كرد و در میان آنان «نهصد و پنجاه سال درنگ كرد.» [4] ولیكن این مدت طولانى نتیجه بخش نبود .
تنها عده كمى از آنان به رسالت او ایمان آوردند ، و اكثریت قوم بر پرستش بتها باقىماندند؛ بتهایى كه مشهورترین آنها «ود ، سواع، یغوث، یعوق، ویسرا » بودهاند.
نوح (ع) تمام تلاش خودرا به كاربست تا قوم خود را به راه راست بازگرداند. اما پندهاى وى تنها بر كفر و سركشى آنان افزود. سركشى آنان تا به این حد رسید كه پدر به فرزند خود توصیه مىكرد تا هنگامىكه زنده است از نوح (ع) پیروى نكند .
دلایل روگردانى قوم نوح (ع):
نوح (ع) قومش را برحذر كرد كه اگر به خداى یكتا ایمان نیاورند عذابى بر آنان فرود خواهد آمد .
نوح (ع) به سبب بیم از این كه اگر قومش به خدا مشرك شوند در هلاكت مىافتند ، راههاى سعادت و نیكبختى را براى آنان بیان كرد . اما قوم وى به جاى این كه به پندهاى او گوشبدهند و از او اطاعت كنند تا خدا وند آنان را شامل آمرزش و امداد خود گرداند، دچار غرور و گمراهى گشتند .
آنان نبوت او را انكار نمودند و وى را آزار دادند، و به او تهمت دروغ بستند. زیرا او را انسانى از قوم خود مىدیدند كه مانند آنها مىخورد و مىآشامید . قوم نوح سپس او را گمراهشمردند و نیز گفتند كه تنها فرومایگان قوم- یعنى فقرا و مساكین و مستضعفین - به او ملحق شدند .
قرآن كریم در این باره اشارهاى مىكند ومىفرماید: «پس آن عده از قومش كه كافر شدند گفتند ما تو را جز انسانى مانند خود نمىبینیم و كسانى را كه از تو پیروى كردند جز گروهى اراذل سادهلوح نمىبینیم ؛ وبراى شما فضیلتى نسبت به خود نمىبینیم بلكه شما را دروغگو تصوّر مىكنیم»[5] .
قرآن مجید هم چنین در ایة دیگرى مىفرماید : «اشراف قومش به او گفتند : ما تو را در گمراهى آشكارى مىبینیم؛ گفت اى قوم من! هیچگونه گمراهى در من نیست ؛ ولى من فرستادهاى از جانب پروردگار جهانیانم؛ رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مىكنم و خیرخواه شما هستم ؛ و از خداوندچیزهایى مىدانم كه شما نمىدانید.
آیا تعجب كردهاید كه دستور آگاه كننده پروردگارتان بوسیلة مردى از شما به شما برسد ، تا (از عواقب اعمال خلاف) بیمتاندهد (و در پرتو این دستور) و پرهیزكارى پیشه كنید، شاید مشمول رحمت الهىگردید؟!»[6] .
با وجود این كه اشراف و كافران مقابل دعوت او ایستادند ، اما نوح (ع) در مقابل به دعوت و فراخوان خود ادامه داد .ایشان در حالى كه با وسایل مختلف و از طریق گفتگو سعى مىكرد آنان را قانع كند، انتظار پاداش عملش را به صورت مال یا مقام نداشت و تنها خواستة او پاداش وجزاى الهى بود.
اشراف و كفّار بین خود و بین فقرا و وتهیدستانى كه از نوح تبعیت مىكردند تفاوتهاى مالى و اجتماعى مىدیدند و از قبول دعوتش امتناع مىنمودند. آنان شرطهایى براى نوح تعیین كردند؛ كه مىبایست شرطها را به اجرا در بیاورد ، تا آنان ایمان بیاورند .
از جمله این كه فقرا و مستمندان را ازخود دور كند و آنها را از دعوت خارج سازد. ولى نوح (ع) خواست آنان را نپذیرفت؛ زیرا فقرا به او و دعوتش ایمان آورده او براین باور بودند كه بازگشت حقوق از دست رفتة شان كه بوسیله طبقه ستمگر چپاول شده بود، بهدست نوح (ع) وبا دعوت او محقق مىشود .
نوح (ع) خواستة اشراف را نپذیرفت؛ زیرا به آنچه كه انجام مىداد آگاه بود و بصیرت مند. و اشراف و كفار بههیچ وجه نمىتوانستند او را در صورتى كه به آنان روى آورد از جزا و عقاب اخروى نجات دهند . روشى كه نوح برگزید توانست تمایز و تفاوت طبقاتى (اجتماعى) را از بین ببرد، و تنها الگوى مورد قبول در تفاوت گذاشتن و برترى جویى را تقواى الهى ونزدیكى به خداوند قرارداد :
قرآن مجید كلام خدا نوح را چنین ذكر مىكند : «اى قوم من ! به من خبر دهید اگر من دلیل روشنى از پروردگارم داشته باشم ، و از نزد خودش رحمتى به من داده و بر شما مخفى مانده باشد، آیا ما مىتوانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم ، با این كه شما كراهت دارید ؟ ! اى قوم من بهخاطر این دعوت اجر و پاداشى از شمانمىطلبم؛ اجر من تنها بر خداست. و من، آنها را كه ایمان آوردهاند ، بخاطر شما از خود طرد نمىكنم.
چرا كه آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند كرد (اگر آنها رااز خود برانم در دادگاه قیامت خصم من خواهند بود)؛ ولى شما را قومى جاهل مىبینم. اى قوم من چه كسى مرا در برابر (مجازات) خدا یارى مىدهد اگر آنان را طرد كنم ؟ آیا اندیشه نمىكنید ؟ !»[7] .
نوح در آیات زیر خود را به قومش هشداردهنده وبیم دهنده معرفى مىكند: «اى قوم من، من براى شما بیم دهنده آشكارىهستم.»[8] وى آنان را به پرستش خداوند دعوت مىنماید: «كه خدا را پرستش كنید و از مخالفت او بپرهیزید و مرا اطاعت نمایید»[9] .
بطوریكه مطیع و فرمانبردار همه فرامین الهى باشند. نوح (ع) آنان را به تقواى الهى وپانهادن در مسیر راستین و مقیّد شدن به طاعت خداوند متعال دعوت نمود؛ چرا كهاو فرستاده و رهبرى است كه نهى و فرمان او آنان را بهراه هدایت و استقامت دعوتمىنماید .
هم چنان كه خداوند گناهان آنان را كه با گناه كفر شروع شده و با آشوبگرى و جنایت در رفتار عملى منحرف ادامه یافته است مىبخشد ، و آنان را مهلت مىدهد و عذاب را تنها در وقت معلوم نازل مىنماید. این مساله در قرآن كریم چنین آمده است : «واگر چنین كنید خداوند گناهانتان را مىآمرزد و تا زمان معینى شما را عمر مىدهد ؛ زیرا اگر مىدانستید، هنگامى كه اجل الهى فرا رسد ،تأخیرى نخواهد داشت»[10] .
نوح و پیگیرى دعوت
ألف ـ روش ادراكی:
نوح دعوت قومش را با وجود سختىهایى كه فرا رویش بود ادامه داد. او نهاد و طبیعت دعوت خود را براى قوم خویش بیان نمود. امّا آنان بر نپذیرفتن دعوت بدون در نظرگرفتن عواقب و پیشآمدهاى حاصل از این مخالفت اصرار نمودند؛ و از او درخواست كردند تا اگر در دعوت خویش راستگو ست عذابى بر آنان فرود آورد. نوح با ایمان مطلق خود این مسأله را تنها بهخداوند متعال واگذار نمود.
چون او هر آن چه را كه اراده كند انجام مىدهد، و اگر خواسته او چنین باشد هیچكسى را توان منع آن نیست. واگر مشیت الهى بر این باشد كه گمراه بمانند آن گاهپندهاى نوح نیز سودى نخواهد بخشید.
«گفتند اى نوح با ما مجادله كردى و زیاد هم مجادله كردى ! اكنون اگر راست مىگویى ، آنچه را (از عذاب الهى) به ما وعده مىدهى بیاور!»
گفت : اگر خدا آنرا بر سر شما آورد ؛ و شما قدرت فرار (از آن را) نخواهید داشت ! (امّا چه سود كه) هرگاهخدا بخواهد شما را (بهخاطر گناهانتان) گمراه سازد ، و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودى بهحالتان نخواهد داشت. او پروردگار شماست و به سوى او بازگردانده مىشوید»[11] .
نوح هیچ فرصتى را ـ چه در روز باشد و چه در شب ـ از دست نمىداد. نوح گفت : «پروردگارا ! من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت كردم»[12] ولى دعوت ونصیحت او جز بر فرار آنان نیفزوده اعراض و مخالفت آنان به جایى رسید كه {انگشتانشان را در گوشهاىشان فرو مىكردند و لباسهاىشان را بر بدن خود مىپیچیدند» و بر آن نافرمانى اصرارى ورزیدند.»[13]
نوح (ع) دعوت را وابسته و مقید به یك روش نكرد. تا جائى كه تمام راههایى را كه معتقد بود او را به نتیجه مىرساند به كار بست. اوپنهان و آشكارا دعوت نمود قرآن سخن او را چنین بازگو مىكند:«سپس من آنان را با صداى بلند به اطاعت فرمان تو دعوت كردم سپس آشكارا و نهان (حقیقت توحید و ایمانرا) براى آنان بیان داشتم»[14] وى در این راه شیوههاى تشریعى را براى محقق ساختن ایمان آنان به كار گرفت. او به آنان یاداور شد كه این خداوند است كه روزى و اموال را به سوى مىفرستد تا از آن بهرهمند شوند.
و براى آنان بهشتها و رودها معین مىكند، و این مسئله را با آمرزش از سوى خداى بخشنده و مهربان در ارتباط قرار مىدهد: «به آنان گفتم از پروردگار خویش آمرزش بطلبید كه او بسیار آمرزندهاست ، تا بارانهاى پر بركت آسمان را پى در پى براى شما فرستد و شما را با اموال وفرزندان فراوان كمك كند و باغهاى سرسبز و نهرهایى جارى در اختیارتان قرار دهد»[15].
نوح (ع) مشاهده كرد كه گفتگو و نصایحش فایده و ثمرهاى ندارد . بویژه پس از اینكه آثار مثبت استغفار و مسائلى را كه بر آن مترتب مىشود از جمله سعادت دنیا را براى آنان بیان كرده بود .
او سپس توجه آنان را به سوى قدرت الهى معطوف ساخت؛ شاید كه به عظمت الهى و قدرتش ایمان بیاورند ! او به عظمت وقدرت خداوند اشاره كرد؛ كه آنان را به صورتهاى مختلف (نطفه، سپس خون بسته، سپس پارهاى گوشت) آفرید، سپس آنها را پیوند داد: «شما را چه مىشود كه براى خداوند عظمت قائل نیستید، در حالى كه شما را در مراحل مختلفآفرید»[16].
نوح (ع) به این كونهها اكتفا نكرد . بلكه در دعوتش به وسائل حسى نیز روى آورد، او به آفرینش سیارات و آسمانهاى هفت گانه كه خداوند «ماه را در میان آن ها مایة روشنایى و خورشید را چراغ فروزانى قرار داده است اشارة كرد»[17].
او سپس به بیان آفرینش انسان و راه به وجود آمدن غذاى او از زمینى كه بعد از مرگ برگشتن به سوى آن اجتناب ناپذیر است پرداخت و نیز این را یادآور شد كه پس از این، آنها را براى حسابرسى در روز قیامت از زمین خارج مىكنند: «و خداوند شما را هم چون گیاهى از زمین رویاند ، پس شما را به همین زمین باز مىگرداند ، و بادیگر شما را خارج مىسازد»[18] .
ب ـ برخورد :
دعوت نوح با وجود پاى بندى به روشهاى منطقى چه در توضیح و چه در بیان دلایل راه به جاى نبرد. قوم او از آن روشها آزرده خاطر شدند و او را تكذیب نموده، و او را دیوانه قلمداد نمودند. آنان به این وسیله كوشیدند مانعى میان او و رسالتش ایجاد كنند و د صورتى كه نوح پافشارى مىنمود آنان با استفاده از تهدید و ارعاب و آزار او را منع مىكردند «گفتند اى نوح اگر (از حرفهایت) دست برندارى سنگباران خواهى شد»[19] ولى نوح هرگز به این تهدیدها اهمیت نداد بلكه با ایمان راسخ و اعتماد بر خدا به آنان پاسخداد . «پس بر خدا توكل كردم» زیرا آنان قادر به آزار رساندن به او نبودند :«شما فكر خود و قدرت معبودهایتان را جمع كنید ؛ پس هیچ چیز دركارتان پوشیده نماند ؛ سپس به حیات من پایان دهید ، و (لحظهاى)مهلتم دهید ! (امّا توانایى ندارید) .
و اگر (از قبول دعوتم) روى بگردانید (كار نادرستى كردهاید ؛ چه این كه) من از شما مزدى نمىخواهم ؛ مزد من ، تنها برخداست؛ و من مامورم كه از مسلمین (تسلیم شدگان در برابر فرمان خدا) باشم»[20] .
با وجود رخ نمودن حوادث و پیش آمدها قوم نوح به خداوند ایمان نیاوردند. او راهها و روشهاى به كار بسته شده را در مقابل عناد قوم خود عاجز و هیچ راهى را در اصلاح آنان سود بخش ندید . پس شكایت قوم خود را بهخداوند متعال نمود «گفت : پروردگارا ! قوم من مرا تكذیب كردند ، اكنون میان من و آنان جدایى بیفكن ، و مرا و مؤمنانى را كه با ما هستند رهایى بخش.»[21]
بدین ترتیب درهاى مبارزه بهصورت كامل گشوده شد ، و گروه ایمان و كفر را فرا گرفت. و نوح در مراحل پایانى قومش را به هلاكت نفرین كرد . بلكه افزون بر این فرزندان كسانى را كه دعوتشرا نپذیرفته بودند نیز نفرین نمود «و نوح عرض كرد، پروردگارا هیچ یك از كافران را بر روى زمین باقى مگذار . چرا كه اگر باقى گذارى بندگانت را گم راه كنند، و جز فاجر كفران بیشهاى به بار نیاورند.»[22]
وسیلههاى نجات و استجابت دعا
خداوند دعاى نوح (ع) را مستجاب كرد . و براى او و مؤمنینى كه همراهش بودندوسیلة نجات را فراهم كرد . وقتى گفتارش را با كافران به پایان رساند و تصمیم خودرا گرفت ، خداوند به او امر كرد كه از تكذیب و آزار كافران ناراحت نشود، زیرا كه آنان سرنوشت اجتناب ناپذیرشان را كه غرق شدن است خواهند چشید. سپس به او امر كرد كه یك كشتى را با كمال دقّت بسازد . و بعد از اینكه ساختن كشتى به پایان رسید با كسانى كه بر كفر اصرار ورزیدند، حتى اگر از نزدیكترین افراد او باشد سخن نگوید:«ما به نوح وحى كردیم كه كشتى را زیر نظر ما و مطابق وحى ما بسازد.» [23] .
نوح (ع) شروع به ساختن كشتى كرد . و قومش بهخاطر نادانى از عاقبت كار شروع بهتمسخر كردند . در حالى كه نمىدانستند بهزودى خودشان در معرض تمسخر قرارخواهند گرفت .
طوفان، و غرق شدن قوم نوح
وقتى نوح (ع) ساختن كشتى را به پایان رساند . نشانههاى شروع عذاب ظاهر شد . آب از درون زمین جوشید . و خداوند به او امر كرد كه از چهار پایان زمین یك زوج (نر و ماده) را با خود حمل كند . تا این حیوانات بعدها حیواناتى دیگر را به وجود آورند . هم چنین به او امر كرد كه همة خانواده و نزدیكانش و اندك مؤمنانى را كه با او بودند ، به استثناى آنان كه كفر ورزیدند باخود حمل كند:
« و هنگامى كهفرمان ما (براى غرق آنان) فرا رسد و آب از تنور بجوشد (كه نشانة فرا رسیدن طوفان است) از هر یك از انواع حیوانات یك جفت در كشتى سوار كن و هم چنینخانوادهات را، مگر آنان كه قبلاً وعدة هلاكشان داده شده (همسر و فرزند كافرت) ؛ و دیگردربارة ستمگران با من سخن مگو كه آنان همگى هلاك خواهند شد.»[24]
هنگامى كه ساختن كشتى با عنایت خداوند و از طریق وحى به پایان رسید،كسانىكه ایمان آوردند سوار شدند؛ و این كار به پایان نرسید مگر با یاد خدا ؛ چرا كه كشتى واسطهاى بیش نبود؛ زیرا راه برنده و نیرو دهندة حقیقى خداوند است؛ كه در آنهنگام كه آنان را از هلاكت نجات داد؛ وآنان را به مغفرت وسیع خدا و رحمت او به بندگان مؤمن متوجه ساخت:
او گفت «به نام خدا بر آن سوار شوید و هنگام حركت و توقف كشتى یاد او كنید كه پروردگارمآمرزنده و مهربان است .»[25] كشتى بعد از این كه ارتفاع آب به ارتفاع و بلندى كوهها گشت به راه افتاد : « و آن كشتى آنها را از میان امواجى هم چون كوهها حركت مىداد.»[26]
نوح (ع) سپس از آنكه از ایمان آوردن آنان مایوس گشت ، واحساس نمود كه او دیگر «مغلوب» شده است دست به نیایش پرداخت و گفت: «خداوندا من مغلوب گشتهام پس مرا پیروز كن.»[27]
نوح (ع) پیروزى را بر قومش مىخواست؛ زیرا با این پیروزى پیروزى توحید بر بت پرستى محقق خواهد شد.
هیجان عاطفى پدر
نوح (ع) در میان طوفان پسرش را كه اصرار بر كفر مىكرد بهیاد آورد . از این رو عاطفة پدرانه در نوح برانگیخته شد. او پسرش را صدا كرد تا بههمراه خانواده سوار بركشتى شود . امّا پسر پاسخى به درخواست پدر نداد ؛ و گمان كرد چیزى كه اتفاق افتاده عارضهاى طبیعى است كه به سرعت از بین خواهد رفت؛ ولیكن پیشبینى فرزند اشتباه بود .
او كوشش كرد كه با وسیله قرار دادن كوه خود را نجات دهد .« امروز جز به لطف او هیچ راه نجاتى نیست»[28] . شدّت آب و ارتفاع موج مانع از آن شد كه پسر نوح به آرزو و خواسته خود برسد «و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت»[29].
نوح (ع) بر فرزندش احساس دلسوزى كرد. از خداوند خواست كه پسرش را از هلاكت نجات دهد . ولى خداوند دعاى او را مستجاب نكرد، و براى نوح تبیین كرد كه پسر او برگناه و معصیت اصرار داشت و از جملة كسانى نبوده كه قرار بود نجات پیدا كنند . «نوح به پروردگارش عرض كرد : پروردگارا پسرم از خاندان من است ؛ و وعدة تو حقّ است ؛ و تو از همه حكم كنندگان برترى»[30] ولكنخداى سبحان براى نوح (ع) مسأله را چنین بازگو نمود كه فرزندت از عذاب نجات نمىیابد زیرا وى عملناشایستى را انجام دادهاست «فرمود: اى نوح او از خاندان تو نیست، او را عمل غیر صالحى است ؛ پس آنچه را از آن آگاه نیستى از من مخواه ؛ من به تو اندرز مىدهم تا از جاهلان نباشى»[31] . نوح این چنین پاسخ داد :«پروردگارا من به تو پناه مىبرم كه از تو چیزى بخواهم كه از آن آگاهى ندارم، و اگر مرا نبخشى و بر من رحم نكنى از زیانكاران خواهم بود.»[32]
از این رو نوح در رابطه با پیوند با خویشان و نزدیكان به ما این درس را مىآموزد كه هر چند صلة رحم و پیوند خانوادگى محكم باشد اگر مشروط به ایمان به خدا و گام گذاشتن در راه درست و پیمودن آن نباشد بىارزش است .
پایان طوفان
هنگامى كه كافران بر اثر طوفان هلاك شدند، و نوح (ع) از وجود قومش نجات یافت، خداوند به زمین امر كرد كه آب را فرو ببرد، و به آسمان فرمان داد كه از ریزش باران دست بكشد . بنابراین آب از روى زمین فروكش كرد ، و كشتى بر بالاى كوهى به نام «جودى» پهلو گرفت .
در این هنگام با زبان قدرت الهى به كافران هلاك شده ندا داده شد كه ظالمین از رحمت و آمرزش خداوند به دور هستند .
خداوند به نوح دستور داد تا ار كشتى به زمین فرود آید . كشتى در سرزمین موصل با لطف و عنایت خدا به زمین نشست . و خداوند به نوح و كسانى كه به او ایمان آورده و به همراه فرزندانشان با وى در كشتى بودند وعده داد كه نسل هاى آنان ادامه خواهد یافت و امتهاى با ایمان متعددى از آنان به وجود خواهند آمد ، و امتهاى دیگرى نیزكه به زندگى دنیوى و بركات آن مشغول خواهند شد نیز در این دنیا زندگى خواهند كرد؛ ولى آنان پس از مدتى از راه حق گمراه خواهند شد و شیطان براى گمراهى آنان كوشش خواهد كرد . كه این باعث وقوع عذاب خداوند بر آنان در دنیا و آخرت منجر خواهد شد .
«گفته شد : اى نوح ! با سلامت و بركاتى از ناحیه ما بر تو و بر تمام امتهایى كه با تواند فرود آى، و امتهایى نیز هستند كه ما آنان را از نعمتها بهرهمند خواهیم ساخت ، سپس عذاب دردناكى از سوى ما به آنها مىرسد.»[33]
1) «انّا ارسلنا نوحاً الى قومه ان انذر قومك من قبل أن یاتیهم عذاب الیم»(نوح،1).
2 ) «وما كنّا معذبین حتى نبعث رسول» (اسراء ، 15) .
3) عن ابى جعفر (ع) «كان بین آدم و نوح عشرة آباء كلّهم أنبیاء» (اكمال الدین و اتمام النعمة).
4) «الف سنة الاّ خمسین عام» (العنكبوت، 124).
5) «فقال الملا الذین كفروا من قومه ما نراك الا بشراً مثلنا و ما نراك اتبعك إلاّ الذین هم أراذلنا بادى الرأى و مانرى لكم علینا من فضل بل نظنّكم كاذبین» (هود، 27).
6) «قال الملا من قومه انا لنراك فى ظلالٍ مبین 0 قال یا قوم لیس بى ضلالة و لكنّى رسول من ربّ العالمین 0 ابلغكم رسالات ربى و أنصح لكم و أعلم من الله ما لا تعلمون 0 اوعجبتم ان جاءكم ذكر من ربكم على رجل منكم لینذركم ولیتّقوا ولعلكم ترحمون» (الاعراف، 60 ـ 63).
7) «قال یا قوم ارأیتم ان كنت على بینة من ربى وآتانى رحمة من عنده فعمیت علیكم أنلزمكموها وانتم لها كارهون0 و یا قوم لا أسألكم علیه ما لاً إن اجرى الا على الله و ما أنا بطارد الذین امنوا اءنهم ملاقوا ربهم ولكنى اراكم قوما تجهلون و یا قوم من ینصرنى منالله ان طردتهم أفلا تذكرون» (هود : 28 ـ 30) .
8) «قال یا قوم انّى لكم نذیرُ مبین» (نوح، 2) .
9) «أن عبدوالله واتقوه و أطیعون» (نوح، 3) .
10) «یغفر لكم من ذنوبكم و یؤخركم الى اجل مسمى إنَّ اجل الله لایؤخر إذا جاء لو كنتم تعلمون» (نوح، 9).
11) «قالوا یا نوح قد جا دلتنا فاكثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقین0 قال إنَّما یاتیكم به الله إن شاء وما أنتم بمعجزین0 ولا ینفعكم نصحى ان كان الله یرید أن یغویكم هو ربكم والیه ترجعون» (هود،32ـ 34)
12 ) «جعلوا اصابعهم فى اذانهم واستغشوا ثیابهم»(نوح،5) .
13) «واستكبروا استكبار» (نوح، 7).
4) «ثم انّىدعوتهم جهاراً 0 ثمّ انّى اعلنت لهم وأسررت لهم إسرار» (نوح، 8- 9).
15) «فقلت استغفروا ربكم إنّه كان غفّاراً 0 یرسل السَّماء علیكم مدراراً 0 ویمددكم باموال وبنین ویجعل لكم جنّات ویجعل لكم أنهار» (نوح10 ـ 12).
16) «فما لكم لا ترجون للّه وقاراً وقد خلقكم اطوار» (نوح، 13 ـ 14).
17) «جعل القمر فیهنّ نوراً وجعل الشمس سراج» (نوح، 16).
18) «انالله انبتكم من الارض نباتا ثم یعید كم فیها ویخرجكم اخراج» (نوح، 17 ـ 18).
19) «قالوا لئن لم تنته لتكونن من المرجومین» (شعراء، 116).
20) «فاجمعوا امركم و شركائكم ثم لا یكن امركم علیكم غُمّة ثم اقضوا اءلى ولا تُنظِرون ، فأنتولیتم فما سئلتكم من اجر إن اجرى الاّ على الله وامرت أن اكون من المسلمین» (یونس71 ـ 72).
21) «قال ربّ ان قومى كذبون فافتح بینى و بینهم فتحا وبخشى و من معى من المؤمنین» (الشعراء 117 ـ 118).
22) «ربّ لاتذر على الارض من الكافرین دیّار» (نوح، 26، 27)
23) «فأوحینا إلیه أن اصنع الفلُكَ بأعینن» (المؤمنون، 27).
24) «فاذا جاء امرنا وفار التنورقلنا احمل فیها من كل زوجین اثنین و اهلك َ الاّ من سبق علیه القول ولا تخاطبنى فى الذین ظلموا انهم مغرقون» (المؤمنون، 27).
25) «اركبوا فیها بسم الله مجریها و مرساها انّ ربى لغفورٌ رحیم» (هود، 41).
26) «وهى تجرى بهم فى موج كالجبال» (هود،42).
27 ) «رب انى مغلوب فانتصر».
28) «لا عاصم الیوم إلاّ من رحم» (هود، 43).
29) «فكان من المغرقین» (هود ، 43) .
30) «ونادى نوح ربه فقال ربا إن ابنى من اهلى وان وعدك الحق وانت احكم الحاكمین» (هود ، 45) .
31) «قال یا نوح إنّه لیس من اهلك إنّه عمل غیر صالح فلا تسألنّ ما لیس لك به علم انى اعظك ان تكون من الجاهلین» (هود، 46).
32) {ربِّ انى اعوذ بك ان اسألك ما لیس لى به علم وإلا تغفر لى وترحمنى اكن من الخاسرین» (هود،47) .
33) «قیل یا نوح اهبط بسلام منّا وبركات علیك وعلى امم ممن معك وامم سنمتعهم ثم یمسّهم منّا عذاب ألیم» (هود، 48).
منبع:bayynat.ir
ویدیو مرتبط :
تریلر فیلم حضرت نوح راسل کرو در نقش حضرت نوح خیلی زیباست !
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
زندگینامه حضرت ابوالفضل
عباس،فرزند علی و امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود.مادرش فاطمه، دختر حزام بن خالد بود که نیاکانش همه از دلیر مردان عرب بوده و در شجاعت و دلیری در دنیای عرب مشهور بوده اند.
امام علی( ع ) ده سال پس از وفات حضرت فاطمه ، با امّ البنین ازدواج کرد. خواستگاری این ازدواج را برادرش عقیل انجام داد .
می گویند هنگام ورود امّ البنین به خانه علی (ع) امام حسن و حسین بیمار بودند و او از آنان پرستاری کرد تا خوب شدند.امّ البنین اجازه نمی داد که اورا فاطمه صدا کنندزیرا می ترسید یاد غم های فاطمه برای علی و فرزندانش زنده شود و باعث ناراحتی آنان شود .
ثمره ازدواج علی(ع) با فاطمه بنت حزام،چهار پسر به نام های عباس،عون ، جعفر و عثمان بود که بزرگترین آن ها عبّاس بود.فاطمه را به علت داشتن این چهارپسر،امّ البنین(مادر پسران) نامیده اند.امّ البنین آن چنان به امیرالمؤمنین وفادار بودکه پس از شهادت آن حضرت ، شوهر دیگری اختیارنکردبا آن که بیش از بیست سال پس از آن حضرت زنده بود .
وقتی عباس به دنیا آمد،امام علی(ع) در گوش او اذان و اقامه خواند،نام خدا و رسول را به گوش او خواند و نام او را عباس نهاد . امام گاه گاهی قنداق عباس را در آغوش می گرفت، بازوانش را می بوسید و گریه می کرد .روزی امّ البنین علّت این گریه را پرسید ؛ امام در جواب فرمود : این دست ها در راه کمک به حسین قطع خواهند شد .
عباس در خانه علی و در دامان مادری با ایمان و وفادار و در کنار حسن و حسین (ع) رشد کرد واز این خاندان پاک درس های بزرگ انسانیت، شهادت و صداقت آموخت .
روزی حضرت علی (ع) ، عباس خرد سال را در کنار خود نشاند و به او گفت : بگو یک . عباس گفت : یک . امام فرمود : بگو دو . عباس از گفتن خودداری کرد. وقتی امام علت را جویا شدجواب داد : شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام ، دو بگویم .
عباس نه تنها در قامت رشید بود،بلکه در خِرَد برتر و در جلوه های انسانی هم رشید بود.او به یقین می دانست که برای چه روز عظیمی ذخیره شده و می دانست که برای عاشورا به دنیا آمده است .
عباس در سنین دوازده تا چهارده سالگی،زمانی که علی ( ع ) با دشمنان درگیر بود،در برخی از جنگ ها شرکت داشته و با آن که زیاداجازه جهاد به اوداده نمی شد،ولی درهمان نوجوانی حریف قهرمانان نامی عرب بوده است:
در یکی از روزهای جنگ صفّین،نوجوانی نقابدار از سپاه علی (ع) به میدان آمد.ترس و دلهره سپاه معاویه رادربرگرفت.هر کس ازدیگری می پرسید این نوجوان کیست که این طورشجاعانه پابه میدان جنگ نهاده است ؟ از سپاه معاویه کسی جرأت نکرد پا به میدان بگذارد.معاویه به سردار نامی خود،ابن شعثاء،دستور داد تا به جنگ این نوجوان برود؛ ابن شعثاء در جواب گفت: مرا حریف ده هزار نفردرجنگ می دانند،چگونه مرا به جنگ با کودکی می فرستی؟بهتر است یکی ازپسرانم رابرای کشتن او بفرستیم.معاویه قبول کردو ابن شعثاء فرزند بزرگ خود را برای جنگ بااین نوجوان به میدان فرستاد.امّا او دریک چشم به هم زدن به دست این نوجوان کشته شد.ابن شعثاء فرزنددوم خودرا فرستاد،او نیز کشته شدو به این ترتیب هرهفت پسراو کشته شدندوخود اوبا عصبانیّت پا به میدان گذاشت وبه آن نوجوان دلاور گفت:تو پسران مرا کشتی ، به خدا قسم پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند.ولی خوداونیزدرمدّت کوتاهی به پسرانش پیوست.همه با تعجّب به این نوجوان شجاع نگاه می کردند. امام(ع) اورا پیش خودخواندونقاب او را برداشت وپیشانی اورا بوسید.همه با تعجّب دیدند که او عباس پسر امیرالمؤمنین است.
همچنین درجنگ صفین،زمانی که سپاه معاویه راه آب رابه روی امیرالمؤمنین و سپاهش بسته بودند؛امام (ع) جمعی رابه فرماندهی امام حسین (ع) جهت باز کردن راه فرستادکه عباس هم در آن جمع حاضر بوده و در رکاب برادرش جنگیده است .
عباس چهارده ساله بودکه پدرش درواقعه محراب خونین کوفه دررمضان سال چهلم هجری به شهادت رسید.او با چشمانی اشکبار و خاطری اندوهگین،شاهد دفن شبانه و پنهانی پدرش بوده است.او هرگز توصیه ای راکه پدرش در شب 21 ماه رمضان در آستانه شهادتش به عباس کرد ، از یاد نبرد . آری امام از او خواست که در عاشورا و در کربلا برادرش حسین را تنها نگذارد.
پس از شهادت امام علی (ع) عباس سال های تلخ امامت برادرش حسن (ع) را هم تجربه کرد.
سالهایی که حیله گری های معاویه و ستم های امویان اوج گرفته بود و بسیاری از یاران وفادار امام علی و امام حسن (ع)،از جمله حجر بن عدی و عمرو بن حمق به شهادت رسیدند.دورانی که وعّاظ در منبر ها معاویه را مدح و به علی (ع) ناسزا می گفتند .
وقتی امام حسن(ع) مسموم و شهید شد . عباس24 سال داشت.شهادت امام حسن بار دیگر بنی هاشم راسوگوار کرد عباس نیز به همراه خاندان پیامبر در غم واندوه ازدست دادن برادرش متأثّر و اندوهگین شد . عباس چند سال بعد از شهادت پدرش ، در سن هیجده سالگی با لُبابه دختر عبداللّه بن عبّاس ازدواج کرد . عبداللّه راوی حدیث و از شاگردان لایق و برجسته علی (ع) بود و لبابه در محیطی عرفانی و مذهبی تولدو رشد یافته بود.حاصل ازدواج عباس بالبابه دو فرزند به نامهای عبیداللّه و فضل بود.میگویند بعد از تولد فضل به عباس لقب ابوالفضل (پدر فضل ) دادند. امّا برخی دیگر عقیده دارند عباس به خاطر فضل بی پایانش به این لقب خوانده می شود .
عباس درهمه دوران زندگی اش،همراه برادرش امام حسین(ع) بود.او جوانی خودرا صرف خدمت به امام حسین (ع) کرد.او درمیان جوانان بنی هاشم شکوه و احترام خاصّی داشت و آنان مانند پروانه هایی برگرد شمع عباس حلقه ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند.آنان حدودسی نفر بودند و در رکاب امام حسن و حسین (ع) همواره آماده شهادت و حماسه بودند .
پس از مرگ معاویه،هنگامی که حاکم مدینه امام حسین رابه دارالإماره دعوت کردتاپیام یزید را به او تسلیم نماید،عباس به همراه این سی نفردر بیرون ازدارالإماره حاضر بودندو ترس ازحضور آنان باعث شد که در آن روز هیچ خطری امام را تهدید نکند.
عباس سرپرستی قافله امام حسین را در کوچ به کربلا بر عهده داشت .او در کربلا حماسه ای آفرید که تاریخ نظیر آن را در برگ های خود ندارد . او با پس زدن امان نامه امویان بزرگترین درس وفاداری به معشوق را در جامعه انسانی به یادگار گذاشت .
در روز عاشورا و در صحرای سوزان کربلا ، عباس با دیدن لبهای خشکیده و چشمان اشکبار فرزندان امام (ع) ، بی اختیار مشک آب را بر دوش گرفت و رفت تا بزرگترین امتحان زندگی اش را پس دهد . اورفت و با شجاعت صف دشمن را شکست،خود را به آب فرات رساند، مشک را پر کرد و با لبهایی تشنه به آب ضلال فرات نظاره کرد،جرأت نکرد جرعه ای بنوشد.چون حسین و فرزندانش تشنه بودند و شایسته نبود او قبل از آن ها خود را سیراب کند .
دشمن خوب می دانست که تا بازوان عباس بر تن اوست،توان برابری با او را ندارند.به همین علّت بازوان عباس هدف قرار گرفت.عباس برای حفظ آب دو دست خود را از دست دادوبا ضربه های دشمنان از اسب به پایین افتاد .امام حسین(ع)خود را به بالین عباس رساندواو در آغوش برادر به دیدار محبوب شتافت و امام را با کوله باری ازغم و اندوه درکربلا تنها گذاشت.عباس در موقع شهادت 35 سال داشت .
امام سجّاد (ع) درباره عمویش عبّاس چنین می فرماید:خداوند،عمویم عباس را رحمت کند که درراه برادرش ایثارو فداکاری کرد و ازجان خود گذشت.چنان فداکاری کردکه دو دستش قطع شد.
خداوند نیز به او همانندجعفر بن ابی طالب،درمقابل آن دو دست قطع شده،دو بال عطا کردکه با آن ها در بهشت با فرشتگان پرواز کند.عباس نزد خدا، مقام و منزلتی داردبس بزرگ،که همه شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه می خورند و رشک می برند .