مذهبی
2 دقیقه پیش | دعای مشلول همراه ترجمهدعای مشلول همراه ترجمه موسوم به دعاى «الشاب المأخوذ بذنبه» [یعنى: جوانى كه به سبب گناهش گرفتار عذاب حق شده] این دعا از كتابهاى كفعمى و«مهج الدعوات» نقل شده، و دعایى ... |
2 دقیقه پیش | رمزی برای استجابت دعایکی از این دعاهای ارزشمند، مناجات شریف شعبانیه است بر اساس منابع روایی برترین و محبوب ترین کارها نزد خداوند متعال در بین بندگان خویش، دعا کردن معرفی شده است، از طرفی ... |
اگر حسودی و بدخواهی، بدان که منافقی!
از آیات كریمه استفاده شد كه یكی از علایم نفاق، حالت بد خواهی و حسد است و جایگاه منافق نیز پایین ترین دركات جهنّم:
إنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْكِ الْأسْفَلِ مِنَ النَّارِ ...
بد خواهی و حسد علامت نفاق است، كارشكنی و مشكل تراشی علامت نفاق است.
هر كس باید در خود تجسّس و تفحّص كند كه آیا حالت بد خواهی و حسد دارد، اگر دارد در مقام اصلاح قلب و نفس خویش برآید كه مبادا مبتلا به بیماری مهلك نفاق باشد و خودش نداند.
متأسفانه امروزه در خیلی از اداره جات به جای اینکه در راستای مشکل زدایی باشند، در راه مشکل تراشی، ایجاد سد بر کارها قدم بر می دارند.
حسد ـ كه یكی از مهلكات است ـ از نشانه های نفاق است كه قرآن می فرماید:
إنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُوْهُمْ
«منافقان از اینكه خوشی به تو برسد ناراحت میشوند.»
أمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ ... ؛
«آیا به مردم حسد می ورزند به خاطر اینكه خدا از فضل خود به آنها نعمت داده است.»
حسد یعنی کسی یک نعمتی دارد ولی حاسد (حسد ورزنده) دوست دارد و می خواهد که آن نعمت از محسود زایل شود.
غبطه نقطه مقابل حسد است یعنی فرد تلاش می کند آن نعمتی که آن شخص دارد او هم از آن برخوردار شود. پیامبر (صلی الله و علیه وآله) فرموده اند: مومن غبطه می خورد ولی منافق حسد می ورزد. این تعریف صریح و روشنی از حسد و غبطه است.
مشکل در اینجا بدتر می شود که در ادامه و دنبال حسد، دنبالش غیبت و تهمت هم خواهد آمد تا آن شخص محسود را در میان مردم بشكند و بی اعتبارش كند.
همان گونه كه بدخواهی از علایم و نشانه های نفاق است، خیرخواهی نیز از علایم و نشانه های ایمان است.
عواملی که آتش حسادت را روشن می کند
چند عامل باعث ایجاد حسادت در درون انسان می شود. یکی اینکه شخص ممکن است نسبت به فرد دیگری کینه و خصومت داشته باشد؛ دشمنی اقتضاء می کند که به هر شکلی که می تواند آسیبی به محسود برساند و آرزوی آسیب دیدن او را داشته باشد. یکی از مفاهیمی که آن آسیب را برای فرد تأمین می کند همین مفهوم حسادت است.
عامل دیگر حسادت عزت خواهی است. الزاماً این طور نیست که با شخص محسود دشمنی داشته باشیم اما می ترسیم از اینکه محسود به واسطه آن نعمتش، دیگر ما را تحویل نگیرد. اصل عزت خواهی امری معقول و درست است اما اینکه از یک عامل اشتباه یعنی حسد بخواهیم آنرا تأمین کنیم این مسئله اشتباه است.
ریشه دیگر حسادت تکبر است. فردی که طبع و درونش خود برتربین است نمی تواند ببیند که کسی بالاتر از او هم است. می خواهد همواره خودش بالاتر از دیگران باشد.
یک ریشه دیگر حسادت این است که حاسد بر سر چیزی با محسود رقابت دارد.
ریشه دیگر حسادت حب ریاست است. فرض کنید شما در فنی یکه تاز هستید اگر کسی آن را یاد بگیرد از جاه طلبی و یکه تازی شما کاسته می شود.
راه های درمان حسادت
یک راه علمی و یک راه عملی برای از بین بردن حسادت داریم. راه علمی آن این است که بفهمیم و باور کنیم که این سه نکته را در درون خود جا بیندازیم:
یکی اینکه حسادت حسود هیچ نفعی برای حسود ندارد بلکه یک حالت درونی است که وجود او را می خورد، زیرا نمی تواند اقدامی بر علیه فرد محسود کند و آن نعمت را از او بگیرد حسود مثل آتشی که از درون زبانه می کشد می سوزد، یعنی اگر 24 ساعت شبانه روز حسود برای از بین رفتن نعمت محسود خیال پردازی کند نه تنها صدمه ای به محسود نمی رسد بلکه خودش را از بین می برد.
دوم اینکه حسادت حسود مثل یک میکروبی است که مرتب از درون، حاسد را می خورد و فضا را پر از آلودگی و میکروب می کند.
سوم اینکه از امام علی(علیه السلام) روایت شده که حسد ایمان فرد را می خورد آن چنان که آتش هیزم را می بلعد. هر لحظه که بیشتر حسودی کنیم یا به فکر آن باشیم هیزم بیشتری برای آتش مهیا کرده ایم دیگر ایمانی برایمان باقی نمی ماند.
راه عملی هم این است که همه عواملی که به عنوان ریشه ها از آن یاد کردم ضد آنها عمل کنیم. یعنی اگر دیدیم کسی زیبا سخن می گوید از او پیش دیگران تعریف کنیم و به همه بگوییم که چقدر در سخن گفتن تواناست یا اگر رقابتی در گرفتن پستی با کسی داشتیم از تصاحب آن پست به نفع او انصراف دهیم. این راه ها روش درمان رفتاری است.
اما درمان ریشه ای تر حسادت این است که به مرور زمان با یک استمراری فرد آن قدر تلاش کند که بتواند ریشه حسادت در وجودش را بخشکاند، یعنی حسادتی در وجودش ایجاد نشود تا به درمان آن بپردازیم.
آداب معاشرت با حسود
گاهى انسان با اشخاصى مواجه مى شود كه از روى حسادت، رفتارى ناشایست از خود نشان مى دهند و گاهى حسادت، آنان را وا مى دارد كه در هنگام معاشرت با دیگران، رفتارى را از خود بروز دهند كه به دیگران زیان مى رساند. سخن در این است كه در مواجهه با این افراد، انسان چه رویه اى را باید پیش بگیرد؛ زیرا اگر انسان در برابر كسى كه در حقّ او دشمنى و یا كوتاهى و بى ادبى مى كند، بخواهد همانند او رفتار كند، كار به درگیرى و برخورد مى انجامد و با همان مشكلى مواجه مى شود كه انسان در برخورد با نادانان با آن مواجه مى شود.
در چنین مواردى، انسان باید از برخورد و مقابله به مثل، صرف نظر كند و خُلق و خوى مدارا پیش بگیرد. او باید سعى كند با تمرین گذشت و چشم پوشى، با چنین افرادى مدارا كرده، زود عكس العمل نشان ندهد.
به عبارت دیگر، انسان باید در برخى موارد، خود را به تغافل بزند، گویى متوجّه نشده كه دیگرى چه كرده و یا چه گفته است. او باید برخورد ناسالم دیگران را ندیده بگیرد و با این كه در حقّ او دشمنى كرده اند، نه تنها با آنان دشمنى نورزد، بلكه به آنان خدمت كند. اگر انسان در زندگى اش از چنین خلق و خویى برخوردار باشد كه در برابر غرض ورزى و آزار و اذیّت دیگران مدارا كند، مى تواند بارش را به منزل برساند.
امام صادق علیه السلام مى فرماید:
مرد را از سه چیز، گریزى نیست: مشاوره با نصیحت كننده، مدارا با حسود، و دوستى با مردم
مدارا، از نظر معنا به «رِفق» نزدیك است؛ زیرا مدارا به معناى نرمى، ملایمت در رفتار، حسن معاشرت با مردم و تحمّل ناگوارى و آزار آنهاست.
پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:
سه چیز است كه اگر در كسى نباشد، عملش تمام نمى گردد: ورعى كه وى را از گناه باز دارد، اخلاقى كه با آن با مردم مدارا كند، و حلمى كه با آن، نابخردى سبُك سران را دفع كند.
پیامبر خدا در جاى دیگر، « مدارا با مردم » را در ردیف انجام دادن واجبات مى شمرند
ما پیامبران به مدارا با مردم، مأمور گشته ایم، چنان كه به انجام دادن واجبات مأمور گشته ایم.
====================
منابع:
کتاب شعله های سرد
خبرگزاری ایکنا
صفیر هدایت
ویدیو مرتبط :
بدخواهی
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
مگر شما نبودید که احمدینژاد را تا بدان حد بالا بردید تا امروز از گریبان خود شما سربرآورد
نامه سرگشاده آیتالله حجتی کرمانی به مصباح یزدی:
مگر شما نبودید که احمدینژاد را تا بدان حد بالا بردید تا امروز از گریبان خود شما سربرآورد
آیتالله حجتی کرمانی در نامهای سرگشاده خطاب به مصباح یزدی با اشاره به وقایع انتخابات سال 88 نوشت: از آن برادر گرامی میپرسم که با توجه به نقشی که حضرتعالی در این جریانات داشتهاید، اکنون تا چه حد خود را مسوول میدانید؟
در بخشهایی از این نامه می خوانیم:
با دلی سوزان و چشمی گریان و حالی پریشان، این نامه را شتابان برای آن برادر دیرینه گرامی مینویسم بدین امید که به سود نظام اسلامی و مردم گرفتار ما باشد: اجازه بدهید از اینجا شروع کنم که در ماههای اخیر حضرتعالی مانند بسیاری از خطبا و گویندگان و نویسندگان، از جریان انحرافیای سخن میگویید که آقای احمدینژاد را احاطه کردهاند و او به این جریان وابسته و دلبسته است... من بیمقدمه و خیلی صریح و بیپرده از شما سوال میکنم مگر شما و امثال شما نبودید که آقای احمدینژاد را تا بدان حد بالا بردید تا امروز از گریبان خود شما سربرآورد.
در عدالتمحوری و مهرورزی ایشان هم با رفتاری که در دولت اول و دومش با نزدیکترین همکاران یعنی وزرای کابینهاش داشت و دارد، به هیچوجه جای شک و شبههیی باقی نمانده است!
گذشته از سلسله انتصابات و عزلهایی که عمدتا عجولانه و بر مبنای درگیریهای شخصی و بدون رعایت مصالح عمومی انجام گرفته و میگیرد، فعلا به مخالفت صریح ایشان با نظر رهبر انقلاب در مورد وزیر اطلاعات و اخیرا برکناری وزیر نفت و نصب سرپرست جدید برای این وزارتخانه کلیدی اشاره میکنم با توجه به نقش کلیدی و حساس وزارت اطلاعات در امنیت کشور و نیز وزارت نفت در شریان حیاتی کشور که چون خون در رگهای اقتصاد است.
آیا تفسیر یکی از دوستان صاحبنظر ما قابل تامل نیست که میگفت: یک خط مرموز، پشت سر تصمیمات سیاسی - اقتصادی این دولت است که احتمالا بدون اینکه خود آقای احمدینژاد متوجه بشود کشور را به ورطه ناامنی، ورشکستگی و سقوط اقتصادی سوق میدهند. اینها را بگذارید کنار معاملات نفتی تهاتری و نابودی صنعت و کشاورزی با واردات بیرویه انواع میوهها و صدها قلم کالای چینی و غیره حتی دستساختهای کشورهای خارج که صنایع دستی ما را هم در کنار صنعت و کشاورزی تهدید به نابودی میکند.
این دوست صاحبنظر خبره سیاست و اقتصاد، بر این باور است که: انحلال سازمان برنامه و بودجه کشور که در حکم حافظه مدیریتی کشور بود، تغییر محل خدمت مدیران، «قمار» قلمداد کردن بورس که یکی از شریانهای اقتصادی کشور است، حمله به سیستم بانکی به عنوان یکرقمی کردن سود بانکی، انحلال شوراها از جمله شورای عالی پول و اعتبار (که بعدا به صورت ناکارآمدی برقرار شدند)، خالی کردن بانکها به عنوان پروژههای زودبازده، چهار برابر شدن پول در گردش و ایجاد تورم، مجموعه سیاستهایی بوده است که واحدهای تولیدی را رو به کاهش برده و باغات و مزارع را کساد کرده و بیکاری را افزایش داده است. او مینویسد: «در مدت شش سالی که دولت آقای احمدینژاد برسر کار است، درآمدهای نفتی ما افزایش یافت، بهگونهیی که طبق گفته کارشناسان، درآمد حاصل از یکصد سال استخراج نفت با درآمد شش سالی که آقای احمدینژاد بر کرسی ریاستجمهوری ایران هستند، برابری میکند، اما حاصل آن برای ملت چیزی نبوده است. البته هر یک از این موارد احتیاج به کارشناسی دارد و باید هیاتهای کارشناسی مجلس شورای اسلامی و کارشناسان دیگر با جدیت این موضوعات را در دستور تحقیق خود قرار دهند و کشور و نظام را برهانند».
وی میافزاید: «فساد اداری هیچگاه به وسعت امروز نبوده است. از زمان دولت آقای هاشمی و آقای خاتمی، سیاست تعدیل و حذف 10 درصدی یارانهها در بودجه هر سال مطرح بود که با آن مخالفت شد. اما آقای احمدینژاد در شرایط حصر اقتصادی که واحدهای تولیدی ما تاب و توان خود را از دست داده و بهرهدهی بسیار پایین آمده است، این کار را به نام هدفمند کردن یارانهها با شتاب زیاد و بدون در نظر گرفتن پیامدهای آن انجام داد که طبعا فاجعهبرانگیز خواهد بود چراکه طبقه زحمتکش مزدبگیر با حداقل دستمزد 370 هزار تومان در ماه نمیتواند در برابر افزایش لجامگسیخته تورم تاب بیاورد و به زندگی همراه با کرامت انسانی خود ادامه دهد.
ارباب اطلاع میگویند: در آلمان دولت اقتصاد یارانهیی ندارد اما به دلیل بهرهدهی بالای واحدهای تولیدی، حداقل حقوق مزدبگیران چیزی حدود دو میلیون تومان در ماه است در حالیکه کالاهای سبد مصرفی مزدبگیرانه آن کشور ارزانتر از کالاهای مصرفی مزدبگیران ایرانی است. تازه میگویند هنوز تورمهای مهار نشده بیشتری در راه است. آیا این تخریب کشور نیست؟
به پندار من، درد اصلی ما تنازع و تخاصم بوده است. ما برخلاف آیه مبارکه «ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم» پیوسته «تنازع» کردهایم و «فشل» شدهایم و هیبت و باد و بروت ما از بین رفته است. امیرالمومنین (ع) فرمود: «ولا یستطیع ان یتق الله من یخاصم»؛ کسی که از در خصومت وارد میشود (اگر هم بخواهد) نمیتواند تقوای الهی داشته باشد.
در اینجا از تحلیل کلی حوادث و وقایع صرفنظر میکنم که درخور نگارش کتابی قطور است و به وقایع این سالهای از سال 84 تاکنون بخصوص انتخابات سال 88 اشاره میکنم و از آن برادر گرامی میپرسم که با توجه به نقشی که حضرتعالی در این جریانات داشتهاید، اکنون تا چه حد خود را مسوول میدانید؟
اجازه بدهید سوالم را صریحتر و عینیتر مطرح کنم و از موضعگیریهای مثبت و منفی شما و امثال شما در دولتهای آقای هاشمی و آقای خاتمی و آقای احمدینژاد بپرسم: سوال من این است آیا شما همچنان به موضعگیریهای گذشته خود در دولتهای سهگانه نامبرده، صحه میگذارید؟ (دولتهای قبلتر را نمیگویم چون شما در آن سالها، وارد عرصه سیاسی نشده بودید...) آیا جانبداریهای بیدریغتان را از آقای احمدینژاد در سالهای 88 و 84 درست و صحیح میدانید؟ آیا با مقایسه با سالهای ریاستجمهوری آقای هاشمی و آقای خاتمی که البته اشکالات و ایرادات درست و نادرستی بر آنها وارد شده است و میشود...، جو سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و بینالمللی سالهای اخیر را بهتر از آن سالها ارزیابی میکنید؟
به پندار من، مجموعه این ذهنیتها و واقعیتهای منفی همراه با «تیپ» آقای احمدینژاد، مردمیبودن و صداقت او در همدردی با محرومین و مستضعفین جامعه، باعث شد که وی برنده انتخابات 88 و 84 شود. من در یادداشتی که در انتخابات 84 به عنوان «تنها گزینه» در برتری غیرقابل مقایسه آقای هاشمی نسبت به آقای احمدینژاد نوشتم، آقای هاشمی را راننده ماهری معرفی کردم که علیرغم تخلفات سهوی و عمدی از مقررات رانندگی قادر است ماشین سیاست را از پیچ و خمهای خطرناک داخلی و خارجی سالم به درد ببرد اما آقای احمدینژاد، علیرغم صداقت و مردمدوستی، راننده کمتجربهیی است. او سختکوش و پرتلاش و مردمی و مردمدوست است اما نه سیاست میداند و نه اقتصاد و با عرف و ادبیات رایج آشنا نیست و با ادبیات عوامانه در داخل و خارج سخن میگوید. ایشان در این مدت نشان داده است که بسیار تند و عجول و لجباز و رفیقباز است و این شما و امثال شما بودید که او را بر سر کار آوردید.
باری- وقایع این شش ساله نظر مرا اثبات کرد و امثال جنابعالی هم با تعابیر متفاوت، سخن گذشته مرا تصدیق میفرمایید.
حضرت آقای مصباح! اشکال مهم و صعبالعلاج دیگر که شاید امالمشکلات باشد، این است که طبق یک خصلت دیرینه و نهادینه شده، ما در بسیاری از مسائل خودسانسوری میکنیم و خلوت و جلوت ما، گاهی 180 درجه با هم تفاوت دارد و از این رو، بسیاری از حقایق و واقعیتهای جامعه از دید بزرگان و مسوولان مملکتی مخفی میماند یا به صورت معکوس جلوه داده میشود. یا از باب مصلحتاندیشی یا از باب تقیه و ترس یا از باب ملاحظات رفاقت و رودربایستی و بسیاری هم به خاطر دغدغه زندگی و امرار معاش حرف دلمان را نمیزنیم و با آنکه در محافل خصوصی و خانوادگی و جاهای امن لاینقطع از اوضاع شکایت داریم و این و آن را مقصر میدانیم ولی چون به «عرصه» میآییم، لب فرو میبندیم. گویی در شهر هیچ خبری نیست.
این خصلت نکوهیده که در مواردی هم معلول جو سیاسی و کمتحملی مسوولان حکومتی است، بخصوص در محافل دانشگاهی و علمی موجب وقفه و ایستایی و جلوگیری از خلاقیت و نوآوری میشود و بسیاری از فرهیختگان و صاحبنظران را از اظهارنظر صریح باز میدارد و آنها را به اضطرار و اجبار یا ملاحظه و تقیه وامیدارد که همسوی با ما روحانیون بخصوص روحانیون دستاندرکار حکومتی سخن بگویند و از ابراز نظر کارشناسی و علمی بخصوص در مقولات سیاسی و جامعهشناسی پرهیز کنند..../تحلیل:انتخاب