اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
3 یادداشت منتشر نشده از شهید مطهری
مطالب زیر بخشی از یادداشتهای استاد مطهری است که در سالهایی که در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل و تدریس علوم دینی بودهاند، توسط ایشان به رشته تحریر درآمده است. یادداشتهای استاد مطهری شامل یادداشتهای الفبایی، موضوعی و دفاتر یاداشت است.
تاکنون یادداشتهای الفبایی در هفت جلد، یادداشتهای موضوعی در پنج جلد و دو جلد از دفاتر یادداشت توسط «شورای نظارت بر نشر آثار استاد شهید مطهری» انتشار یافته است.
در سیوهفتمین سالگرد شهادت استاد مطهری مطالب زیر که با مساعدت این شورا منتشر میشود. این مطالب از دفاتر یادداشتی انتخاب شده است که تاکنون منتشر نشده و در جلد ١٥ یادداشتهای استاد مطهری خواهد آمد:
1) تقلید منطقی در اسلام
در اسلام به حکم آنکه اصول دین باید تحقیقی باشد، نه تقلیدی، این حس طبیعی پرورش و تغذیه و تحریک شده و این امتیاز بزرگی است در اسلام که پایه و اساس این دین با تحقیق شروع میشود، نه با تعبد و تقلید، یعنی یک احتیاج فطری را سرکوب نمیکند؛ بلکه تشویق و تأکید و تغذیه مینماید. در قرآن مواردی هست که بر اصل توحید یا نبوت یا معاد استدلال عقلی میکند و در مواردی رسما دلیل و برهان و شاهد میخواهد، مثل اینکه میگوید: «قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین». اسلام ایمان تعبدی ضدعقل و «خاموش شو» نمیشناسد، مخصوصا ما میبینیم که شاگرد اول مدرسه اسلام علی(ع) در اصول دین استدلال میکند.
نهجالبلاغه درست یک کتاب استدلالی عقلی است. در خود قرآن علاوه بر آنکه دعوت به تعقل و تفکر بهطور کلی میکند، موضوعات تعقل و تفکر را بهطور صحیح نشان میدهد؛ مثل آنکه میگوید: «قل انظروا ماذا فی السموات و الارض» که راجع به نظر در طبیعت است و یا میگوید: «قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المجرمین» که راجع به نظر در تاریخ و اجتماعات گذشته است. علاوه بر همه اینها، قرآن حوادث طبیعی و یا اجتماعی را درست روی نظام علّی و معلولی بیان میکند؛ مثل آنکه میگوید: «ینبت لکم به الزرع» که علل مادی را به رسمیت میشناسد و نیز میگوید: «ان الله لایغیر مابقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» که علل اجتماعی را به رسمیت میشناسد.
بههرحال قرآن دعوت به دلیل میکند. قرآن از نظر نزول روحی با «بخوان» و با ذکر «قلم» و ذکر «تعلیم و تعلم» شروع شده که میگوید: «اقرا باسم ربک الذی خلق. خلقالانسان من علق. اقرا و ربک الاکرم. الذی علم بالقلم. علم الانسان ما لم یعلم» و از نظر تعلیمات نیز با تحقیق شروع میشود؛ زیرا اساس دین و اصول دین باید با تحقیق تحصیل شود. برخلاف مسیحیت که با تقلید شروع میشود. در مسیحیت، حوزه تثلیث منطقه ممنوعه است و برای عقل حریت و آزادی برای ورود در آن منطقه نیست. قرق است، قدغن است، پرده آهنین کشیدهاند، مرزی قرار داده و اجازه ورود به ماورای مرز نمیدهند. ولی در اسلام در اصول برای عقل منطقه ممنوعه و پرده آهنین وجود ندارد؛ بلکه بدون ورود آزادانه عقل در منطقه اصول، تعبد به فروع جایز نیست. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟
در اسلام تعبد و تقلید هست؛ ولی نه در اساس، بلکه در فروع و لهذا تقلید در اسلام صورت منطقی دارد، برخلاف مسیحیت که از تقلید و تعبد کورکورانه پذیرفتن آغاز میگردد.
2) چگونه بندگی کاهنان جلوی حرکت فکری را گرفت؟
مدتی طولانی بر دینی نمیگذرد که مردم یک شکل و وضع جامدی به خود بگیرند؛ بهطوری که مانع ترقیاتشان باشد، مگر آنکه خداوند چیزی را به سوی آنان میفرستد که آنها را متوجه دقت نماید و عبرتها را به آنها گوشزد کند، برای آنکه آنچه را که سبب عادات کهنه شده است تجدید نماید، اسلام ظاهر شد و این نتیجه را به دست آورد به وسیله دولتهایی که از نو به پا کرد و ممالکی که به کلی اسقاط نمود و اصولی که بنا نهاد و تقلیدهایی که از بین برد. دلیل مطلب آنکه اسلام انقلابی به پا کرد که ارکان دو دولت روم و ایران را- که دو دولت بزرگ آن عصر در قاره آسیا و اروپا بودند، متزلزل نمود و در نتیجه تقلیدات کهنه آنان را ضعیف کرد و مللی را از زیر بار استبداد آنان نجات داد و اممی که باقی ماندند، مهیا شدند که در یک حیات جدیدی داخل شوند و دنباله همان نهضت آن روز تا امروز در عالم علم و عمل کشیده شده.
حالا باید دید آن اصول دینی که اسلام برای امم همراه آورد و بر سایر اصل موجوده در میان آنها غلبه نمود چیست.یکی از این اصول، اصل خلوص رابطه خلق و خالق است. در ملل سابقه هر فردی تحت نظر کاهنان زندگی مینمود. حتی در خطرات نفسی هیچگاه در هیچیک از شئون فردی یا عمومی کاری را نقضا یا ابراما انجام نمیداد، مگر با نظر اولیای دین. در حقیقت باید گفت یک طایفه مخصوص در امور حیاتی بر سایرین حکومت میکردند و چیزی که از همه مهمتر است، اینکه بین هر فرد و خالقش فاصله قائل شده بودند و خودشان را واسطه معرفی مینمودند. نهتنها شخص بدون حضور کاهن بیع یا رهن یا هر قرارداد دیگری را نمیتوانست منعقد نماید یا هنگام مردن نمیتوانست هیچ کاری انجام دهد.
بلکه بدون وساطت آنها نمیتوانست خدا را بخواند یا از گناهش توبه کند و اگر کسی میخواست به خدا تقرب بجوید، لازم بود مبلغی به عنوان رشوه به آنها بدهد و دستشان را از طلا پر کند تا آنها اجازه دهند با خدا ارتباط پیدا کند و اگر طرف استنکاف مینمود، او را از خود دور مینمودند و به ذهنش القا میکردند که ما رحمت خدا را از تو حبس نمودهایم.با اینگونه خیالات، اولیای دین بر افکار مردم تسلط پیدا میکردند و یکباره زمام امور جمعیت را به دست میگرفتند و ملت در دستشان مانند طفل در دست مادر بود. کافی است از اینجا بدانید که این عبودیت و بندگی در پیشگاه کاهنان تا چه اندازه جلوی حرکت فکری را گرفته و سرچشمه صافی عقل را خشکانیده و حیات شعور و ادراک را معطل نموده و لهذا مدتهای زیادی ملل در حال جمود عمومی زیر بار سنگین دستورهای کاهنان میزیستند تا آنکه اسلام ظهور کرد و خلوص رابطه خلق و خالق را برقرار ساخت.
اسلام به مردم گوشزد نمود خدا به بندگان خویش نزدیک است و ندای آنها را میشنود و دعای آنها را مستجاب مینماید: «و اذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان» (بقره، ١٨٦) (و چون بندگان من از دور و نزدیکی من از تو بپرسند بدانند که من به آنها نزدیک خواهم بود، هرکه مرا خواند دعای او را اجابت کنم). بلکه اسلام مقرر ساخت که خدا از همه چیز به انسان نزدیکتر است و گفت: «و نحن اقرب الیه من حبل الورید» (ق، ١٦) (و ما از رگ گردن انسان به او نزدیکتریم).
اسلام برای قبول عبادت، وساطت احدی را شرط ندانست و مقرر ساخت هرکسی میتواند نماز و عبادت خودش را مستقلا به جا آورد، اما در نماز جمعه و عیدین و نماز جماعت یک نفر به عنوان امامت جلو میایستد مثل امیر مسلمین یا نایب او، البته شرط نیست در امیر یا نایب او که شخص خاص یا از طایفه مخصوصی باشد هرکس بود، بود هرچند تاجر یا صنعتگر یا زارع بوده باشد.
به سبب این اصل، اسلام رابطه بین انسان و خدا را خالص کرد و هیچ فردی را در مقام عبادت تابع فرد دیگری قرار نداد و از این جهت برای کسی نسبت به دیگری فضیلتی قائل نشد. و این اصل اول سنگی بود که اسلام در اساس حریت حقیقتی انسان به کار گذاشت.
3) تقدم مصالح اسلام بر «خلافت» در نگاه شیعیان واقعی
مسلک و مذهب، روحی دارد و قالب و ظاهری. آنچه مشخص آن مذهب است همان روح است نه ظاهر و قالب. اگر ظاهر عوض شد و روح باقی بود، شخصیت آن مسلک و مذهب باقی است و تجلیات آن مختلف است. ولی اگر روح عوض شد، شخصیت آن مسلک و مذهب از بین میرود هرچند ظواهر محفوظ باشد. بالابرنده و پایینبرنده، روح و معناست نه ظاهر و قالب.
دعوت پیغمبران، روحی و معنایی دارد و ظاهر و قاب و اسمی. «اسلام» همان روح دعوت همه انبیاست: ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما. همینطور است تشیع و تسنن. بلاشک روحی که در علی علیهالسلام و عده خاص دیگر که به نام شیعه او معروف شدند موجود بود، غیر از روحی بود که در دیگران بود. وقتی که ما به مکتب اسلامبینی علی نگاه میکنیم و او را در مقام و موقف و موقع تحزبها و دستهبندیها مطالعه میکنیم و دیدگاه او را نسبت به خلافت مورد توجه قرار میدهیم، میبینیم مکتب او مکتب «شقوا امواج الفتن بسفن النجاه» است، مکتبی است که در جواب کسانی که میگویند چرا تو زودتر در طلب خلافت و احقاق حق خود بیرون نیامدی میگوید: آیا سزاوار بود که من بدن پیغمبر را بگذارم و دنبال این کار بیایم؟
آیا من کاری که راجع به قرآن دارم بگذارم و دنبال این کار بیرون بیایم؟ مکتبی است که میگوید این خلافت در نظر من از این کشف کهنه بیارزشتر است «الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا». پس مکتب اسلامبینی علی، مکتبی است که به خلافت به نظر مقدمی و عَرَضی نگاه میکند و اصل را حفظ نوامیس و قوانین و مقررات اسلامی (و از آن جمله وجوب حفظ وحدت و احتراز از ایجاد شکاف و اختلاف مسلمین) میداند. اهمیت علی به این است که حقیقت یعنی مقررات اسلامی را بر همهچیز مقدم میشمارد. این است گوشهای از روح علوی.
ولی اکنون در میان کسانی که خود را شیعه مینامند، سخن خلافت موضوعیت پیدا کرده به طوری که وحدت اسلامی و سایر نوامیس مقدس اسلامی فدای این بحث و جدل شده و میشود. ولی علی کسی بود که به خاطر مصالح عالیه اسلامی از طلب خلافت دست کشید و با رقبا همکاری نزدیک کرد. پس امروز قطعنظر از ظواهر و قوالب و بردن نامها و صلوات و سلامها و لعن و نفرینها، هرکس که طرز فکرش طرز فکر رعایت مصالح عالیه اسلامی است شیعه است.
ویدیو مرتبط :
شهید مطهری و یادداشت های 30 سال پیش
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
زندگینامه استاد شهید مرتضی مطهری
۱-ولادت شهید مطهری : استاد شهيد آيت الله مطهري در 13 بهمن 1298 هجري شمسي در فريمان واقع در 75 کيلومتري شهر مقدس مشهد در يک خانواده اصيل روحاني چشم به جهان مي گشايد. پس از طي دوران طفوليت به مکتبخانه رفته و به فراگيري دروس ابتدايي مي پردازد.
۲ - ورود به حوزه علمیه : در سن دوازده سالگي به حوزه علميه مشهد عزيمت نموده و به تحصيل مقدمات علوم اسلامي اشتغال مي ورزد. در سال 1316 عليرغم مبارزه شديد رضاخان با روحانيت و عليرغم مخالفت دوستان و نزديکان، براي تکميل تحصيلات خود عازم حوزه علميه قم مي شود در حالي که به تازگي موسس گرانقدر آن آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي ديده از جهان فروبسته و رياست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن آيات عظام سيد محمد حجت، سيد صدرالدين صدر و سيد محمد تقي خوانساري به عهد گرفته اند.
اول) دروس علمي: دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر مرحوم آيت الله العظمي بروجردي (در فقه و اصول) و حضرت امام خميني ( به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سيد محمد حسين طباطبائي (در فلسفه : الهيات شفاي بوعلي و دروس ديگر) بهره مي گيرد. قبل از هجرت آيت الله العظمي بروجردي به قم نيز استاد شهيد گاهي به بروجرد مي رفته و از محضر ايشان استفاده مي کرده است.
دوم )دروس اخلاقي و عرفاني: استاد شهيد مدتي نيز از محضر مرحوم آيت الله حاج ميرزا علي آقا شيرازي در اخلاق و عرفان بهره هاي معنوي فراوان برده است. نيز از دروس اخلاقي و عرفاني امام خميني بهره برد.
ازاساتيد ديگر استاد مطهري مي توان از مرحوم آيت الله سيد محمد حجت ( در اصول) و مرحوم آيت الله سيد محمد محقق داماد (در فقه) نام برد.
۴-فعالیتهای دینی (مذهبی وسیاسی استاد): وي در مدت اقامت خود در قم علاوه بر تحصيل علم، در امور اجتماعي و سياسي نيز مشارکت داشته و از جمله با فدائيان اسلام در ارتباط بوده است.
اول)فعالیتهای مذهبی: در سال 1331 در حالي که از مدرسين معروف و از اميدهاي آينده حوزه به شمار مي رود به تهران مهاجرت مي کند . در تهران به تدريس در مدرسه مروي و تأليف و سخنرانيهاي تحقيقي مي پردازد. در سال 1334 اولين جلسه تفسير انجمن اسلامي دانشجويان توسط استاد مطهري تشکيل مي گردد . در همان سال تدريس خود در دانشکده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران را آغاز مي کند. در سالهاي 1337 و 1338 که انجمن اسلامي پزشکان تشکيل مي شود . استاد مطهري از سخنرانان اصلي اين انجمن است و در طول سالهاي 1340 تا 1350 سخنران منحصر به فرد اين انجمن مي باشد که بحثهاي مهمي از ايشان به يادگار مانده است.
دوم)فعالیتهای سیاسی:
الف)درقیام پانزده خرداد: ایشان همواره در کنار امام بودبه طوري که مي توان سازماندهي قيام پانزده خرداد در تهران و هماهنگي آن با رهبري امام را مرهون تلاشهاي او و يارانش دانست. در ساعت 1 بعد از نيمه شب روز چهارشنبه پانزده خرداد 1342 به دنبال يک سخنراني مهيج عليه شخص شاه به وسيله پليس دستگير شده و به زندان موقت شهرباني منتقل مي شود و به همراه تعدادي از روحانيون تهران زندانی مي گردد. پس از 43 روز به دنبال مهاجرت علماي شهرستانها به تهران و فشار مردم، به همراه ساير روحانيون از زندان آزاد مي شود.
ب)هدايت هيئتهاي موتلفه: پس از تشکيل هيئتهاي موتلفه اسلامي، استاد مطهري از سوي امام خميني همراه چند تن ديگر از شخصيتهاي روحاني عهده دار رهبري اين هيئتها مي گردد. پس از ترور حسنعلي منصور نخست وزير وقت توسط شهيد محمد بخارايي کادر رهبري هيئتهاي موتلفه شناسايي و دستگير مي شود ولي از آنجا که قاضي يي که پرونده اين گروه تحت نظر او بود مدتي در قم نزد استاد تحصيل کرده بود به ايشان پيغام مي فرستد که حق استادي را به جا آوردم و بدين ترتيب استاد شهيد از مهلکه جان سالم بدر مي برد.
ج) مبارزه با کجرویها وانحرافات: در اين زمان وي به تأليف کتاب در موضوعات مورد نياز جامعه و ايراد سخنراني در دانشگاهها ، اسلامي کردن محتواي نهضت اسلامي پزشکان، مسجد هدايت، مسجد جامع نارمک و غيره ادامه مي دهد. به طور کلي استاد شهيد که به يک نهضت اسلامي معتقد بود نه به هر نهضتي، براي اسلامي کردن محتواي نهضت تلاشهاي ايدئولوژيک بسياري نمود وبا کجرويها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد. در سال 1346 به کمک چند تن از دوستان اقدام به تأسيس حسينيه ارشاد نمود به طوري که مي توان او را بنيانگذار آن موسسه دانست. ولي پس از مدتي به علت تکروي و کارهاي خودسرانه و بدون مشورت يکي از اعضاي هيئت مديره و ممانعت او از اجراي طرحهاي استاد و از جمله ايجاد يک شوراي روحاني که کارهاي علمي و تبليغي حسينيه زير نظر آن شورا باشد سرانجام در سال 1349 عليرغم زحمات زيادي که براي آن موسسه کشيده بود و عليرغم اميد زيادي که به آينده آن بسته بود در حالي که در آن چند سال خون دل زيادي خورده بود از عضويت هيئت مديره آن موسسه استعفا داد و آن را ترک گفت.
د)حمایت از مظلومان فلسطین در برابر اسرائیل: در سال 1348 به خاطر صدور اعلاميه اي با امضاي ايشان و حضرت علامه طباطبايي و آِيت الله حاج سيد ابوالفضل مجتهد زنجاني مبني بر جمع اعانه براي کمک به آوارگان فلسطيني و اعلام آن طي يک سخنراني در حسينيه ارشاد دستگير شد و مدت کوتاهي در زندان تک سلولي به سربرد.
ه)سخنراني هاي انقلابي و بازداشت استاد: از سال 1349 تا 1351 برنامه هاي تبليغي مسجدالجواد را زير نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلي بود تا اينکه آن مسجد و به دنبال آن حسينيه ارشاد تعطيل گرديد و بار ديگر استاد مطهري دستگير و مدتي در بازداشت قرار گرفت. پس از آن استاد شهيد سخنرانيهاي خود را در مسجد جاويد و مسجد ارک و غيره ايراد مي کرد. بعد از مدتي مسجد جاويد نيز تعطيل گرديد. در حدود سال 1353 ممنوع المنبر گرديد و اين ممنوعيت تا پيروزي انقلاب اسلامي ادامه داشت.
و) استادمطهری و خطر منافقین: اما مهمترين خدمات استاد مطهري در طول حيات پر برکتش ارائه ايدئولوژي اصيل اسلامي از طريق درس و سخنراني و تأليف کتاب است . اين امر خصوصاً در سالهاي 1351 تا 1357 به خاطر افزايش تبليغات گروههاي چپ و پديد آمدن گروههاي مسلمان چپ زده و ظهور پديده التقاط به اوج خود مي رسد. گذشته از حضرت امام، استاد شهید مرتضی مطهري اولين شخصيتي است که به خطر سران سازمان موسوم به « مجاهدين خلق ايران » پي مي برد و ديگران را از همکاري با اين سازمان باز مي دارد و حتي تغيير ايدئولوژي آنها را پيش بيني مي نمايد.
ز)تدريس در حوزه علميه و...: در اين سالها استاد شهيد به توصيه حضرت امام مبني بر تدريس در حوزه علمي قم هفته اي دو روز به قم عزيمت نموده و درسهاي مهمي در آن حوزه القا مي نمايد و همزمان در تهران نيز درسهايي در منزل و غيره تدريس مي کند. در سال 1355 به دنبال يک درگيري با يک استاد کمونيست دانشکده الهيات! زودتر از موعد مقرر بازنشسته مي شود . همچنين در اين سالها استاد شهيد با همکاري تني چند از شخصيتهاي روحاني، «جامعه روحانيت مبارز تهران » را بنيان مي گذارد بدان اميد که روحانيت شهرستانها نيز به تدريج چنين سازماني پيدا کند.
ح)بطور دائمي در خدمت انقلاب و امام قرار گرفتن:گرچه ارتباط استاد مطهري با امام خميني پس از تبعيد ايشان از ايران به وسيله نامه و غيره استمرار داشته است ولي در سال 1355 موفق گرديد مسافرتي به نجف اشرف نموده و ضمن ديدار با امام خميني درباره مسائل مهم نهضت و حوزه هاي علميه با ايشان مشورت نمايد. پس از شهادت آيت الله سيد مصطفي خميني و آغاز دوره جديد نهضت اسلامي، استاد مطهري به طور تمام وقت درخدمت نهضت قرار مي گيرد و در تمام مراحل آن نقشي اساسي ايفا مي نمايد. در دوران اقامت حضرت امام در پاريس، سفري به آن ديار نموده و در مورد مسائل مهم انقلاب با ايشان گفتگو مي کند و در همين سفر امام خميني ايشان را مسؤول تشکيل شوراي انقلاب اسلامي مي نمايد. هنگام بازگشت امام خميني به ايران مسئوليت کميته استقبال از امام را شخصاً به عهده مي گيرد و تا پيروزي انقلاب اسلامي و پس از آن همواره در کنار رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامي و مشاوري دلسوز و مورد اعتماد براي ايشان بود.
۵- شهادت استاد مطهری بدست گروه فرقان: تا اينکه در ساعت بيست و دو و بيست دقيقه سه شنبه يازدهم ارديبهشت ماه سال 1358 در تاريکي شب در حالي که از يکي از جلسات فکري سياسي بيرون آمده بود يا گلوله گروه نادان و جنايتکار فرقان که به مغزش اصابت نمود به شهادت مي رسد و امام و امت اسلام در حالي که اميدها به آن بزرگمرد بسته بودند در ماتمي عظيم فرو مي روند.
سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.