اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

یادداشت زیباکلام درباره حوادث پاریس



اخبار,اخبار سیاسی,حوادث پاریس

نه نگارنده ادعای تخصص پیرامون بنیادگرایی اسلامی دارد و نه پرداختن به آن در قالب یک یادداشت امکان‌پذیر است.

همدردی‌نکردن، تسلیت ‌نگفتن و نرفتن به سفارت فرانسه برای امضاکردن دفتر یادبود قربانیان کشتار جمعه‌شب پاریس، نه توجیه اخلاقی و انسانی دارد و نه در جهت منافع ملی ایران خواهد بود.

ممکن است ما با فرانسه و مجموعه غرب از دیرباز خرده‌حساب‌های سیاسی داشته باشیم، اما رفتن به سمت پرونده‌های راکد بایگانی فقط به زیان منافع ملی ماست.

نکته دوم درباره واکنش برخی رسانه‌ها و جریان‌های وابسته به طیف اصولگرا به این تراژدی اسفناک انسانی است؛ خلاصه واکنش بسیاری از آنان این است: «حقشان بود»، «آنان که باد کِشته‌‌اند، حالا می‌بایست توفان درو کنند»، «بگذار غربی‌ها یک مقداری از دستپخت خودشان بچشند و ببینند چه بلایی بر سر مردم سوریه و عراق و سایر کشورهای مسلمان آورده‌اند» و مطالبی از این دست.

خلاصه استدلال آنان این است که داعش را غربی‌ها برای ضربه‌زدن به اسلام و ایران اسلامی درست کردند، اما حالا خود آنها را گرفتار کرده است. مشابه استدلالی که درباره طالبان و القاعده هم می‌آوردند. القاعده و طالبان را خود آمریکایی‌ها درست کرده بودند، اما تیر آنها به سمت خودشان کمانه کرد.

از دیدگاه این گروه، تمام جریان‌های رادیکال اسلامی ساخته و پرداخته خود غربی‌ها هستندبرای ضربه‌زدن به اسلام اصیل. همیشه هم برای اثبات این ادعا شواهد و دلایلی از خود غربی‌ها آورده می‌شود؛ برای نمونه وزیر خارجه سابق آمریکا در مصاحبه یا خاطراتش گفته است داعش را خودمان به وجود آوردیم یا فلان تحلیلگر که عضو یک اندیشکده مطالعاتی در آمریکاست نوشته القاعده توسط کارشناسان پنتاگون به وجود آمده است، اما این فرضیه‌های رایج به کنار، جهان بیش از یک دهه است که با پدیده پیچیده‌ای به نام گروه‌های مذهبی رادیکال خشونت‌طلب روبه‌رو شده؛ گروهی که غیر از خود را کفر و شرک می‌پندارد و در نتیجه، جهاد علیه آن را وظیفه‌ای الهی می‌داند.

نه نگارنده ادعای تخصص پیرامون بنیادگرایی اسلامی دارد و نه پرداختن به آن در قالب یک یادداشت امکان‌پذیر است.

آنچه می‌توان گفت این است که‌ ای کاش در عالم واقعیت فرضیه‌هایی که در ایران به وجود آمده، درست می‌بودند و داعش و پدیده اسلام رادیکال خشونت‌طلب را سازمان‌های جاسوسی آمریکایی و انگلیسی ساخته بودند، زیرا در این صورت، اکنون می‌توانستند خط تولید آن را متوقف کنند، اما ظهور اسلام رادیکال، اسلام ضدغربی، اسلامی که به‌کارگیری خشونت برایش کاملا حل شده است، اسلامی که هرکس به چیزی غیر از آن می‌اندیشد (از جمله کسر درخور توجهی از مسلمانان دیگر را) کافر و خونش را مباح می‌داند، به‌هیچ‌روی مسئله ساده‌ای نیست.

صدها صاحب‌نظر غربی از ١١ سپتامبر به این سو، درباره علل به‌وجودآمدن این پدیده و استقبال بسیاری از جوانان مسلمان که برخی از آنها، تحصیل‌کرده هم هستند تحقیق و بررسی کرده‌اند.

این چه پدیده‌ای است که یک فارغ‌التحصیل دانشگاه لندن یا دانش‌آموزی آمریکایی یا فرانسوی که در قلب تمدن غرب متولد شده، در آنجا به مدرسه یا دانشگاه رفته، یکباره غرب را رها می‌کنند و از راه ترکیه یا اردن خود را به داعش در عراق و سوریه می‌رساند یا حاضر می‌شود مثل آب‌خوردن صدها نفر را در پاریس قتل‌عام کنند.

آیا فقر آنها را به‌سوی داعش می‌کشاند؟ بی‌کاری؟ افسردگی؟ احساس پوچی و ازخودبیگانگی از زندگی در غرب؟ احساس بن‌بست ایدئولوژیک و خلأ معنویت در غرب؟ چه چیزی یک جوان مسلمان متولد غرب را به سمت پیوستن به داعش سوق می‌دهد.

البته پیوستن غربی‌ها به داعش بخشی از صورت مسئله است، بخش بزرگ‌تر، مسلمانان سنی‌مذهب عراقی، سوری، لیبیایی، چچنی، عربستانی و افغانی هستند که به این گروه می‌پیوندند. در اینجا به نظر می‌رسد ابهام و تاریکی کمتر است.

سخنی به گزاف نرفته اگر گفته شود به نظر می‌رسد میان توسعه سیاسی یا نبودن آن از یک طرف و پیوستن به داعش از سوی دیگر نسبت مستقیمی وجود دارد. بیشترین نیروهای داعش از عراق، سوریه و عربستان می‌آیند؛ سه کشوری که از دیدگاه توسعه سیاسی کارنامه غم‌انگیزی دارند.

برعکس در کشورهای مسلمانی که از حداقلی از توسعه سیاسی و جامعه مدنی به وجود آمده‌اند تمایل پیوستن به داعش کمتر بوده و در مالزی، اندونزی یا ترکیه داعش خیلی کم توانسته سربازگیری کند. درعین‌حال در قفقاز که زیر سایه روسیه مانده و رشد دموکراسی در آن در حد صفر است، بسیاری به داعش یا القاعده پیوسته‌اند.

از لایه‌های اجتماعی شهرنشین و تحصیل‌کرده افغانی طالبان خیلی کم توانسته‌‌اند نیرو بگیرند، در عوض از قبایل روستاها و مناطق محروم که کمترین توسعه سیاسی و اجتماعی را دارند بیشترین سربازگیری را کرده‌اند.

هر طور که به این پدیده بنگریم نمی‌توان عنصر توسعه‌نیافتگی سیاسی و اجتماعی را در شکل‌گرفتن و رشد آن نادیده بگیریم. آیا اگر در کشورهایی مثل عربستان حداقلی از دموکراسی به وجود آمده بود، داعش می‌توانست این همه از این کشورها نیرو بگیرد؟

به‌هرحال مباحث جامعه‌شناسی و ریشه‌یابی اسباب و علل داعش و خشونت آن یک مسئله و محکومیت خشونت و همدری با قربانیان خشونت داعش اعم از آنکه ایزدی‌ها در شمال عراق باشند یا هزاره‌ها در افغانستان یا مردم بی‌گناه پاریس، موضوعی دیگر است.

صادق زیباکلام _ استاد دانشگاه تهران

 

اخبار سیاسی - شرق

 


ویدیو مرتبط :
حوادث خونین پاریس| صدای انفجار پاریس در بازی فرانسه و آ

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

یادداشت زیباکلام درباره رفراندوم اسکاتلند



اخبار,اخبار سیاست خارجی ,صادق زیباکلام

 

اخبار سیاست خارجی - یادداشت زیباکلام درباره رفراندوم اسکاتلند

چه بخواهیم چه نخواهیم، جامعه بریتانیا آنقدر توسعه یافته و حاکمیت قانون در آن کشور پررنگ است که وقتی همه‌پرسی برگزار می‌شود، اکثریت دلیلی بر جدایی از بریتانیا نمی‌بینند

صادق زیباکلام در شرق نوشت: اگر آنچه در اسکاتلند انگلستان اتفاق افتاد در یک‌کشور درحال‌توسعه رخ داده بود، تاکنون نتایج کاملا متفاوتی به‌بار آمده بود.

در ادامه یادداشت زیباکلام می‌خوانید: اگر بریتانیا به جای آنکه کشوری کاملا دموکراتیک باشد، کشوری توسعه‌نیافته و غیردموکراتیک می‌بود و شماری از مردم یک‌منطقه آن به نام اسکاتلند، خواهان جدایی و استقلال می‌شدند، تاکنون نیروهای هوایی انگلستان مواضع جدایی‌طلبان را به دفعات بمباران کرده بود، زندان‌های این کشور مملو از تجزیه‌طلبان و تروریست‌های اسکاتلندی می‌بود، مناطق وسیعی از اسکاتلند تحت‌اشغال ارتش انگلستان قرار گرفته و در بخش‌های دیگری از آن اعلام حکومت‌نظامی شده بود، از لندن به ادینبورگ - مرکز اسکاتلند- و سایر شهرهای دیگر آن با ستون نظامی می‌بایستی رفت‌وآمد می‌شد و جدایی‌طلبان در ارتفاعات اسکاتلند با ارتش انگلستان درحال نبرد بودند و سایر صحنه‌ها و تصاویری که هر روزه در اخبار جلوی چشمان جهانیان در مناطقی که دچار مشکلات مشابه هستند، اتفاق می‌افتادند.

به‌علاوه مقامات انگلیسی در لندن، حرکت استقلال‌طلبی در اسکاتلند را حاصل توطئه مرموزی از سوی طرف‌های خارجی می‌دانستند که با ایجاد تفرقه میان دو ملت اسکاتلند و انگلستان که قرن‌ها در صلح و آرامش در کنار یکدیگر به سر برده‌اند، می‌خواهند انگلستان را تضعیف کنند.

پرسش ساده آن است که چرا در جریان استقلال‌خواهی مردم اسکاتلند، نه یک‌فشنگ مشقی شلیک شد، نه یک‌اسکاتلندی با اتهام تجزیه‌طلبی مواجه شد، نه حتی یک‌ثانیه اعلام وضعیت فوق‌العاده در اسکاتلند ضرورت پیدا کرد و نه رقبای لندن – فرانسه یا آلمان- متهم شدند که در پشت تحولات اسکاتلند قرار دارند و «بریتانیا» را به زانو در آوردند. کمترین نکته‌ای که علی‌القاعده می‌بایستی اتفاق می‌افتاد آن بود که پای نفت دریای شمال که چسبیده به اسکاتلند است، به میان می‌آمد.

 

انگلیسی‌ها، شرکت‌های بزرگ نفتی و اسکاتلندی‌ها را متهم می‌کردند که پای آنها در جریان استقلال‌طلبی اسکاتلند در میان است؛ اما این اتفاق هم نیفتاد. مشابه همین وضعیت، چند سال پیش در استرالیا رخ داد، استرالیا در حقیقت، وابسته به بریتانیاست و سفارت استرالیا در همین تهران خودمان، تصویر ملکه انگلستان را به‌عنوان رییس کشور بر دیوار نصب کرده است. جریانات سیاسی چپ در استرالیا مدت‌ها بود برای جدایی این منطقه از انگلستان تبلیغ می‌کردند.

حزب کارگر وعده داده بود، اگر به قدرت برسد موضوع استقلال استرالیا از بریتانیا و جمهوری‌شدن آن کشور را به همه‌پرسی خواهد گذارد. آن حزب در انتخابات برنده شد و رفراندوم هم صورت گرفت. بیش از 60درصد مردم استرالیا، رای دادند که نمی‌خواهند این کشور، یک جمهوری مستقل شود. همچنانکه دو روز پیش هم بیش از نیمی از مردم اسکاتلند، رای مشابهی دادند.

 

در واقع، نخ تسبیح نامریی که باعث می‌شود با وجود آن همه تبلیغات ملی‌گرایان و موافقان جدایی اسکاتلند از بریتانیا، مردم اسکاتلند ترجیح دهند مستقل نشوند و جزیی از بریتانیا باقی بمانند، دموکراسی است.

 

دقیقا اگر امروزه هزاران جدایی‌طلب اسکاتلندی به‌واسطه فعالیت‌های جدایی‌طلبانه در زندان‌های انگلستان به سر می‌برند یا به جای حاکمیت دموکراسی، همواره در معرض محدودیت قرار گرفته بودند، آیا همچنان رای به باقیماندن با انگلستان را به صندوق می‌ریختند؟ چه بخواهیم چه نخواهیم، جامعه بریتانیا آنقدر توسعه یافته و حاکمیت قانون در آن کشور پررنگ است که وقتی همه‌پرسی برگزار می‌شود، اکثریت دلیلی بر جدایی از بریتانیا نمی‌بینند، همچنان که چندسال پیش، استرالیایی‌ها هم دلیل برای جدایی پیدا نکردند. گمشده همه مردم جهان، همان احترام به قانون و قواعد مردمسالاری است.

اخبار سیاست خارجی - شرق