اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

یادداشت‌ منتشر نشده از «جلال آل‌ احمد»


در آستانه هجدهم شهریور و سالروز درگذشت جلال‌آل‌احمد، خواهرزاده این نویسنده شهیر ایرانی بخشی از یادداشت‌های روزانه این نویسنده را برای نخستین بار منتشر کرد.

خبرگزاری مهر: چندی پیش، مقداری از دستنوشته‌های گمشد زنده‌یاد جلال آل‌احمد به طور اتفاقی در منزل وی پیدا شد و برای بررسی و انتشار در اختیار محمد حسین دانایی خواهرزاده وی قرار گرفت.

مهمترین و در عین حال، آماده‌ترین قطعه در میان دستنوشته‌های چاپ نشده‌ای که اخیراً پیدا شده‌اند، خاطرات یا یادداشت‌های تقریباً روزانه جلال آل احمد است، مشتمل بر 2150 صفحه در چهار دفترچه. این یادداشت‌ها از تاریخ 18 مرداد 1334 شروع می‌شوند و تا حدود بیست ماه قبل از درگذشت او، یعنی تا تاریخ سه دی ماه 1346 ادامه می‌یابند. در این یادداشت‌ها، اطلاعات فراوانی وجود دارند، اعم از اطلاعات عمومی مربوط به اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ایران و جهان، تا اطلاعات خصوصی مربوط به روابط دوستانه و امور خانوادگی و احوال شخصیه و خلجانات روحی جلال آل‌احمد و معاصران و معاشرانش.

بخشی از یادداشت‌های منتشرنشده جلال آل‌احمد/ «یادش بخیر عجب روزی بود 30 تیر!»

 بدون تردید، این اطلاعات می‌توانند کلید فهم بسیاری از مسایل مربوط به زندگی و زمانه جلال آل احمد و اطرافیانش باشند.

بخشی از یادداشت‌های جلال آل‌احمد که توسط دانایی در اختیارمان قرار گرفته، به شرح زیر است:

چهارشنبه 29 فروردین 1335- 5/4 بعد از ظهر: ... داریوش و گلستان هر دو اتومبیل خریده اند و به این طریق، باید سبیل ما را چرب کنند، پدرسوخته‌ها، وگرنه هو می‌کشیم که به زودی به دست اوراقچی بیفتد...

شنبه 30 تیر 1335- نیم بعد از ظهر: یادش بخیر! عجب روزی بود. گرچه من در آن سال تهران نبودم... ولی اخبارش را با چه ولعی می‌شنیدیم! سی ام تیر! چه کشتاری! چه امیدی! چه پیروزی بزرگی! و عجب گرما و شوری!  عصرها می‌رفتیم ... در قهوه خانه‌ها چیزی می‌خوردیم و پای رادیو اخبار را گوش می‌دادیم... به هر صورت، یادش بخیر! ازین روزها زیاد پیش نمی‌آید. چه اتفاقاتی ممکن بود در ضمن این روز بیفتد و چه استفاده‌هایی می‌شد به نفع مردم از چنین واقعه‌ای کرد! و حیف که تمام این‌ها هدر شد!... همه هَباءً مَنثُورا و فعلاً باز همان خَرخَری بیست ساله و صد بار برتر دارد شروع می‌شود، یعنی شروع شده است و خدا عاقبتش را بخیر کند...

سه شنبه 16 بهمن 1335- 11 صبح: چه می‌خواستم بنویسم؟ هیچی. امروز خانه مانده‌ام. صبح باز حماقت کردم و رفتم برف روبی. این روزها برف کلانی آمده است، بزرگترین برف سال، تا زیر پنجره‌های شمالی را برفی که از شیروانی ریخته است، پوشانده. سرِ دیوارها 50 سانتی برف نشسته بود و بام آشپزخانه هم نروفته مانده بود. رفتم همه را روفتم و کمرم کمافی السابق درد گرفت...

جمعه اول فروردین، نوروز 1337- ساعت 7 صبح: دیشب سخت دلگرفته بودم، امروز صبح بهتر است. دیشب مدت‌ها در رختخواب فکر کردم، فکر عقب ماندگی‌ها، نبودها، محرومیت‌ها، بیکارگی‌ها و ازین قبیل را می‌کردم. و بالاخره هم خواب به مدد آمد. و امروز وقتی این کثافت مآب‌ها در اوایل حلول عید سخنرانی کردند، از حافظ فال گرفتم، «اَلا ای طوطی گویای اسرار» آمد. به فال نیک گرفتم و همین حالم را بهتر کرد...

چهارشنبه 25 تیر 1337- 3 بعدازظهر: ... پریشب رفتیم منزل عابدی. ملکی از راه نرسیده، آپریم را گرفته دَمِ چک و اصول دین ازو می‌پرسد که به عقیدۀ شما در امریکا وضع سرمایه داری از نظر مارکسیسم چه جوری است؟ و ازین اباطیل... غیر ازین، بقیه اش بد نگذشت، پرت گفتیم و خوردیم و خندیدیم و ساعت 12 برگشتیم...

دوشنبه 28 مرداد 1336-10صبح: ... سرم را پیش یک الجزایری زدم به سیصد فرانک. نرخ در حدود 200 تا 250 است، ولی ما را با چرب زبانی خودش خر کرد، پنجاه فرانک هم بیشتر دادیم. مثل ریگ فحش می‌داد به دولت فرانسه، به انگلیس، به شاهِ ما و به خیلی‌های دیگر. ناسیونالیست بود، مصدق را می‌شناخت و...

پنجشنبه 6 آذر 1337- سرِ ظهر: ... دیشب رفتیم به این مجلسی که «شجاع الدین شفا» به مناسبت آمدن مالرو گرفته بود. باز همان سناتورها و روزنامه نویس‌ها و همان زنک ... نیر سعیدی که هِی خودش را پهلوی یارو می‌کشید و دستور عکس انداختن می‌داد و خود شفا با همین حرکات و رهنما با وقاحت‌هایش و دیگر اباطیل. و من باز غریبه ای در گوشۀ مجلس.

سیار را دیدم و آهی (مهری) را و دو سه کلمه‌ای حرف و سخن و دیگر هیچ. و تازه دیشب فهمیدم که جناب ایشان برای برطرف کردن گِلِگی‌هایی آمده‌اند که در قضیۀ اشرف پیش آمده است که در همین دفتر اشاره کرده‌ام. عجب دنیای خرتوخری است! به قول عهد و عیال، یک زنکۀ ... برای قاچاق فروشی آن فضاحت را بار می‌آورد و روزنامه‌ها عکس و تفصیلات تفتیش ازو را در فرودگاه اورلی چاپ می‌زنند و بعد حرف و سخن بین دو ملت نجیب پیش می‌آید و این ...

پشمالو تهدید می‌کند که یا روابط قطع می‌کنم یا ده دوازده درصد حق السهم کنسرسیوم شما را همچین و همچان!-گرچه سگِ کی باشد که بتواند- و اینطور که می‌گفتند، کارمندان فرانسوی نفت مدت‌ها است دستشان به کار نمی‌رود و به همین مناسبت است که مالرو به آبادان هم رفته و لابد خبر داده که آب‌ها از آسیاب‌ها گذشت و الخ... و به مجلس دیشب مستقیماً از آبادان می‌آمد. و آن وقت در چنین احوالاتی، جناب ژنرال وجیه المله! یک رأس نویسنده مثل مالرو را می‌فرستد که بیاید و از دل این پدرسوخته‌ها درآورد. احمق، نانَت نیست؟ آبَت نیست؟ ترا چه به وزارت مشاور دوگل که مجبور باشی درین چنین رذالت‌ها و جا...‌هایی شرکت کنی؟...

اما یکی از یادداشت‌های قابل توجه در این دفتر یادداشتی است که آل‌احمد در زمانه آغاز نگارش مجلد سوم از آن تالیف کرده و هدف خود را از نگارش این یادداشت‌ها را بیان می‌کند که می‌توان بر مبنای آن پاسخ پرسش‌های زیادی از جمله چگونگی و چرایی انتشار این یادداشت‌ها در دوره کنونی را یافت.

آل احمد در صفحه 1073 مجموعه خاطراتش که مربوط به یادداشت‌های روز شنبه 26 آذر 1339 است، در باره علت نوشتن یادداشت‌های روزانه چنین آورده است: درست است که با شروع این دفتر سوم، باز همان سوال همیشگی مطرح است که برای چه؟- و گرچه اصلاً مطرح نیست که برای که؟- می‌نویسی این اباطیل را که اغلب از سرِ بی حوصلگی است و ترتیبی ندارد و درون نگری مکفی در آن نیست و از وقایع، گزارش معجّلی است و آنهم نه از همه وقایع و تازه اگر هم از همه وقایع می‌بود، مگر چه اتفاقی در این خراب شده و درین محیطی ازین خراب شده که تو خودت را در آن زندانی کرده ای، روی می‌دهد که قابل یادداشت کردن باشد؟ و ازین سوال‌های بی جواب، ولی حالا دیگر خوشبختی جواب دهنده مقدّر در این است که به این کار باطل عادت کرده است.

هر وقت بیکار است؛ هر وقت بیکاره است؛ هر وقت دلتنگ است؛ هر وقت احتیاج به قلم زدن دارد، ولی چیزی برای گفتن ندارد؛ هر وقت می‌خواهد خودش را تحریک به نوشتن کند؛ هر وقت می‌خواهد مشق کند... و بسیاری مواقع دیگر، به این دفتر روی می‌آورد. و پیش آمده است گاهی که اباطیلی را جز درین دفتر نمی‌شده است حفظ کرد و چه بهتر. و اما مطلبی که برای ازین به بعد می‌ماند، این است که باز یک "هِی" بزنم به خودم که مرتب تر باشم و منظم تر بنویسم و از تنبلی خودداری کنم و رخوت محیط را هر چه کمتر بپذیرم و الخ..."


ویدیو مرتبط :
در سوگ جلال آل احمد سروده وصدای احمد شاملو

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

یادداشت جلال آل احمد در مورد «منا»


«...چاره‌ای نیست جز این‌که بگوییم، سعودی‌ها لیاقتِ اداره‌ این مشاهد را ندارند؛ «مدینه» و «مکّه» را باید از زیرِ نگینِ این حضرات بیرون کشید و دو شهرِ بین‌المللیِ اسلامی اعلام کرد...».  همشهری آنلاین: «...چاره‌ای نیست جز این‌که بگوییم، سعودی‌ها لیاقتِ اداره‌ این مشاهد را ندارند؛ «مدینه» و «مکّه» را باید از زیرِ نگینِ این حضرات بیرون کشید و دو شهرِ بین‌المللیِ اسلامی اعلام کرد...».

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی حج، زنده‌یاد جلال آل احمد در سال 1343 با انتشار كتاب خسی در میقات كه سفرنامه حج او محسوب می‌شد، بر بی‌كفایتی دولت سعودی تاكید كرد.

جلال آل احمد نوشت: «چاره‌ای نیست جز بین‌المللی كردن این «مشاهد»؛ - مكه و مدینه و عرفات و منا - و اداره آن‌ها را در اختیار هیئت مشتركی از نمایندگان ملل مسلمان گذاشتن ... و از محل درآمد حج، مخارجش را تأمین كردن و به‌ جای پلیس و شرطه سعودی، راهنما از هر ملتی گذاشتن؛ و جواز دادن به مراسم خاص هر یك از مذاهب و باج راه را برداشتن...».

در جای دیگر، بسیار دقیق‌تر و عجیب‌تر می‌نویسد:

«باز امروز از یك بعد از ظهر آماده‌ راه افتادن بودیم. از منا به مكه. بساط جمع‌شده و آماده. عده‌ای زود جنبیدند و پیاده یا سواره رفتند. ولی ما ماندیم ... از منا تا مكه راهی نیست. ولی این بسته‌ شدن راه‌ها عذابی است. هیچ كاریش هم نمی‌توان كرد. جز گستردن جاده. كه سعودی‌ها همتش را ندارند